سلام، سلام و باز هم سلام
خیلی با خودم کلنجار میرفتم که این کانال را بسازم یا نه. یک ولولهای درونم به راه افتاده بود ولی نمیدانستم که چطور افسار آرامش به آن بزنم. طریقهاش را نمیدانستم.
یک دوست کتابخوانی دارم البته درستش این است: کتابخوار. بهم انگیزه داد که بنویسم. چه وقت این نوشتن برایم جدی شد؟ آن زمان که در گشتوگذارهای بعضاً بیهودهای که در اینستاگرام داشتم، یک کلیپی از سروش صحت دیدم.
(تماشای ویدئو)💯
شاید در خیلی مسائل با سروش صحت اختلاف داشته باشم و برخی منشهای او را نپسندم ولی از حرفهای او در آن قطعه کوتاه خیلی خوشحال شدم. میگفت در هر حالی که هستی بنویس. حتی اگر چیزی برای گفتن نداری هم بنویس.
وقتی با آن دوستم که بالاتر گفتم، حرف میزدم از همکار و البته استادم نام بردم که همه را به نوشتن تشویق میکرد. کسی را که در این فضا هم نبود، وادار به نوشتنش میکرد. فتیلهی شوق من هم بعد از سالها ننوشتن با گرمای وجود ایشان دوباره روشن شد.
بعد از فکر و خیالهای زیاد تصمیم گرفتم که یک کانال بسازم که هرچه مینویسم را در آن منتشر کنم. در دنیای چتباتها دیگر فکر کردن شاید جایز نباشد(😁). تعریف زیاد نکنیم ولی دستیار خوبی است. بعد از دهها پیشنهادی که برای اسم کانال به من دادند، "خط خیال" را انتخاب کردم. شاید تمام آنچه مینویسم خیالاتی بیش نباشد ولی قطعاً در یک خط در حرکتند.
امروز که اولین پستم را میخواستم نشر بدهم به یک جملهای از کتاب "روح پراگ" برخوردم که به حال و هوای این روزهای من بیشتر میخورد. آنجا که نوشته بود: "لذت واقعی را وقتی درک کردم که به جای خواندن شروع کردم به نوشتن"
📚 @khat_khial
10.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چه وقت نوشتن برایم جدی شد؟ آن زمان که در گشتوگذارهای بعضاً بیهودهای که در اینستاگرام داشتم، یک کلیپی از سروش صحت دیدم.
📚 @khat_khial
نوشتن برایم آفرینش است در برابر مرگ
مدتی میشود که فکرم درگیر نوشتن شده است. نمیدانم چرا و از کجا شروع شد اما هر چه هست و هر علتی که دارد میتوانم ادعا کنم که نوشتن یک شروع پرهیجان است. نوشتن برای من دغدغه شده است. در هر حالی که باشم هنگامی که مینویسم، سبب شده که احساساتم و درونیاتم را خالی کنم. نوشتن را یک جور تخلیه هیجان میدانم. به این معنی که لذت و انزجار، غم و شادی، نترس و شجاعت را با نوشتن بروز میدهیم.
بگذارید اینطور بگویم که نوشتن به یک معنا "آفرینش" است. آفرینش بزرگ را خود خداوند صورت داده که انسان را با ویژگیها و استعدادهای سرشار که یکی از آنها نوشتن است، خلق میکند. اگر خلقت انسان، بزرگترین آفرینش است، نوشتن نیز یک آفرینش کوچکتر به حساب میآید. قطعاً نوشتن، پایان و مرگ ندارد. درست است که دچار مرگ میشویم اما نوشتهای که آدم خلق کرده هیچوقت دچار مرگ نمیشود.
بیشتر که دقت میکنم سرچشمه نوشتن از روح آدمی است نه از جسم. همانطور که روح آدمی جادوانه است، نوشته او نیز ماندگار است. وقتی خداوند از روح خودش در انسان دمیده(نفخت فیه من روحی) پس قطعاً نوشتن از روح آدمی است که تمامی ندارد. وقتی خداوند خالق کتابی به نام قرآن است، انسان نیز میتواند نوشتههای ماندگاری را به ثبت برساند.
📚 @khat_khial
مادر است دیگر...
مادر بود دیگر. مگر میشود حس مادری را فهمید. فقط باید مادر بود. پسرانش را یکی یکی بزرگ کرد. برایشان کم نگذاشت. در ایل و تبار آنها رسم بود که پسر شجاع بار میآید.
شوهرش وقتی از دنیا رفت سختیهای زندگیاش بیشتر شد. بزرگکردن چهار پسر در طایفهای که شهره است به دلاوری، کار کوچکی نبود.
تصمیم گرفت که با یکی از بزرگمردان قبیله بزرگ آن منطقه ازدواج کند. همسر آن مرد از دنیا رفته بود. حادثه دلخراش و جانسوزی برای او رقم خورد که از ذهن خود و فرزندانش پاک نمیشد. بچههای او بیتاب مادر بودند.
خیلی سخت بود که با مردی ازدواج کند که بهترین همراهش را از دست داده است.
داستان آنجا تلخ میشود که این زن همنام همسر درگذشته اوست. به مرد میگوید که مرا با نام خودم صدا نزن. چقدر این زن با وفاست.
مرد، او را مادر پسران لقب میدهد و او را با این نام صدا میزند. چه باشکوه است مادر پسرانی که هر کدام شجاعان صحنه کربلا شدند. یا امالبنین(سلاماللهعلیها)
📚 @khat_khial
باید ایستاد...
خیلی وقتها پیش میآید که در یک کار یا پروژهای در زندگی یا محل کار به مانعی برخورد میکنیم که هیچ رقم حل نمیشود و راهحلی برای آن نداریم؟! امروز دقیقاً این مسئله برای من پیش آمد. در یک پروژه که در حال انجامش بودم با یک چالش روبرو شدم که هر ترفندی روی آن میزدم تا آن را برطرف کنم، نمیشد که نمیشد.
اما غرورم اجازه نمیداد که پیش مدیر، پروژه را ببندم و کنار بگذارم. البته خواستنی نیست، بایدی در کار است. سریش شدم و نه نگفتم. راههای مختلفی امتحان کردم. به در بسته میخوردم. مدیر پروژه هم که بالای سر باشد، ساعت دیرتر میگذرد و جرأت بلندشدن از پای پروژه را ندارم. بالاخره راه نجات از مشکل را پیدا کردم و سرافرازانه و با غرور خودی پیش مدیر نشان دادم.😉 این هم بین خودمان بماند، اینکه حل کردن موضوع برایم لذتبخشتر بود.
📚 @khat_khial
❄️ چرا اینقدر سرده...
هوا یک جوری سرد شده که انگار تقصیر ماست. ما کارهای نیستیم ، به قول قدیمیها، ننه سرمای دوره ما به تکاپو افتاده که هر چه سوز و سرما در سبد خود دارد، برای ما بیاورد و کم نگذارد.
📚 @khat_khial
✍️ این یک روایت ساده است...
چند شب پیش یک قسمتی از سریال آمریکایی را میدیدم. اسرائیل سه سایت هستهای در ایران را با خاک یکسان کرده است و میخواهد یکی دو سایت دیگر را هم بمباران کند...
اینجـا بخـوان...
📚 @khat_khial
✍️ این یک روایت ساده است...
چند شب پیش یک قسمتی از سریال آمریکایی را میدیدم. اسرائیل سه سایت هستهای در ایران را با خاک یکسان کرده است و میخواهد یکی دو سایت دیگر را هم بمباران کند. صحنهای که توصیف کردم در فیلم نشان داده نمیشود ولی همه این اتفاقات با آرامش در ساختمان پنتاگون دیالوگ میشود.
اصطلاحی در فیلم استفاده میشود که در این دو سه ماهی که میگذرد خیلی شنیدم: "بمب سنگرشکن". خیلی آشناست. در لبنان زیاد شنیدیم. گفتم لبنان، این هم جالب است که همسر فرمانده حزب الله در سریال خبرچین آمریکا میشود!
برگردیم به روایت اصلی: معاون رئیس جمهور رسماً در فیلم ادعا میکند که اسرائیل نمیتواند دو سایت باقیمانده را خراب کند و دست به دامن ما شده است. نماینده کنگره میگوید که در کشورهای خاورمیانه میپیچد که آمریکا، ایران را بمباران کرد نه اسرائیل و این چهره آمریکا را مخدوش میکند.
جالب اینجاست که معاون رئیس میگوید مردم خاورمیانه اصلاً برایشان اینها مهم نیست!🤔 میخواهم چه بگویم؟ اتفاقی که در سال 2024 افتاده را سال 2011 به تصویر کشیدند. و ما در این قسمت از کرۀ خاکی بیخبریم از جهان.
در کتاب "روح پراگ" عبارتی دارد که "برای آنکه شخصی بتواند بار سنگین سرنوشتش را به دوش بکشد و نیز برای آنکه ملتی بتواند بار سنگین تاریخش را به دوش بکشد، شکیبایی و خویشتنداری اموری ضروری هستند". آشی که برایمان پختهاند(شما بگو کی پخته؟)، یک وجب روغن روی آن را گرفته که رهایی از آن صورت نمیگیرد مگر اینکه صبر کنیم. البته "صبر فعالانه"💪
📚 @khat_khial
#روزمره_نوشت
♨️ دوستم میگفت که میخوام برم دندونپزشکی، دندونم رو تراش بدم. بهش گفتم که تراشکاری در محل ندارند که اونا بیان!😉🦷
(والّا همه چی شده ... در محل)
📚 @khat_khial
🍉 شب یلدا رو چه تعریف کنیم؟
نمیدانم چرا بلندترین شب سال را یلدا مینامند! واقعاً چرا؟ شاید نام کسی است که برایش رخدادی در این شب رقم خورده است. مثل خیلیهایمان که در شب طولانی از آخرین روز پاییز، بهترین خاطرات بچگی برایمان اتفاق افتاده است. به فلسفه نامگذاری این شب تا به حال دقت نکرده بودم.
جذاب شد که معنای آن را پیدا کنم. در علامه گوگل(!) جستجویی کردم. با بالا و پایین کردن صفحات وب، فهمیدم که در قدیم یلدا را به معنای زایش میگفتند. چه جالب شد! زایش از "عدم" به "وجود". مرده را زنده کردن. حالا چرا این زایش هنگام کوچ از پاییز به زمستان در دل سرما و یخبندانها انجام شود؟! مبنای ایران باستان این بوده که روزها دارد رو به طولانیشدن میرود و خورشید بیشتر خودنمایی میکند.
اما با عینک متفاوتی نگاه کنیم، میبینیم که دین اسلام معنای متفاوتی از زایش دارد. این زایش را صرفاً طبیعی و جغرافیایی نمیداند. وقتی که روح آدمی از مردگی، بیدار شود، آن لحظه زایش بشریت است. وقتی بیتفاوتیها را درباره اطراف خود کنار میگذارد، زایش حقیقی اتفاق میافتد.
📚 @khat_khial
🍉🍒 در طولانیترین شب سال، یک لیست بلندبالایی از بستگان، عزیزان و دوستان بنویسیم و برای تکتک آنها دعا کنیم.
🍏 یلدا مبارک 🍎
📚 @khat_khial