eitaa logo
خط دوست
63 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
675 ویدیو
6 فایل
یک کانال خاص ☺️برا دخترای خاص😁 هنر، طنز، موسيقى🎶 مطالب علمی 🤩 رمان 📚 💢 مشاوران خوب👇 🔸مشاورخانواده @mpaknejad 🔸مشاورنوجوان و جوان 09191600459 🔸مشاور نوجوان @m_jahazi 🔸سوالات احکام ‏‪0912 452 5766 🔸شبهات اعتقادی @R_Jebreeilzadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
دیـوار پشـت سـرم سـخت می شـود انـگار. عکس العمل ذرات اسـت. ذرات بی جـان و جانـدار می فهمنـد و انسـان مسـلط نمی فهمد. سـرم درد می گیرد. چشمانم را می بندم. - مگه الآن چه چیزی عوض شده؟ می نشیند. چشمان خسته ام را باز نمی کنم. - نگاه کن منو. پلک هایـم را سـخت از هـم جدا می کنم. اشـک بی اجـازه روی صورتم می چکد. - تـو فکـر می کنـی کـه مـن یـه عوضـی ام؟ یـه کافـر احمقـم؟ تو چـی فکر می کنی؟ - مـن فکـر می کنـم کـه چـرا اولیـن کسـی کـه دلمـان می خواهـد کنـار بذاریمش! اولین کسی که باهاش قهر می کنیم! اولین کسی که سرش داد می زنیم. اولین کسی که دعوامون می شه باهاش خداست. چرا؟ تکیه می دهد به دو دستش و سرش را رو به سقف می گیرد: - بگو. حرف بزن. امشب به سؤال و جوابم کاری نداشته باش. حرف بزن... حرف بزن. - واقعا دلم می خواد شماها بگید. من نمی دونم. تا حالا باهاش دعوا نکردم. قهر نکردم... شاید شک کردم... خسته شدم... اما... - دروغ می گی. دروغ می گی. دقیقا ما رو می فهمی. اما دلت نمی خواد باورکنی. بگو بقیه اش رو. حرفـی نـدارم بزنـم. انـگار همـه ی وجـود خـودم تشـنه ی خلـوت شـده اسـت. اطرافم، طراوتش را از دسـت می دهد. ذهنم از تکاپو می افتد. کاش می شـد مـن هـم بخوابـم. می ترسـم تـا امشـب تمـام شـود مـن هـم تمام شوم. بی رمق دراز می کشم. حالم آنقدر به هم ریخته هست که دلم بخواهد تا ابد سکوت کنم و دیگر حرف نزنم. می آید روی صورتم. - تـو رو قـرآن نخـواب، تنهایـی دیوونـه می شـم. اگـه بگـم می ترسـم از تنهایی و خواب، باور میکنی. دسـتم را دراز می کنـم. آرام می کشـمش بـه سـمت زمیـن. مجبـورش می کنم تا سـرش را روی دسـتم بگذارد. چقدر بشـریت بی پناه است. کاش خدا را داشت. لذت آغوش گرمش، حتما آرامش می کرد. - خـدا رو نمی خواهیـد چـون فکـر می کنیـد جلـوی خوشـی هاتون رو می گیـره. کاش قبـول می کردیـد کـه خـدا آدم رو آفریـده تـا از دنیـا لذت ببـره، در حالـی کـه این ها خوشـی نیسـت؛ هوسـه. لذت تمامـی ندارد. خسـتگی و دل زدگـی نـداره. بـا روح آدم جـوره. هوسـه کـه وقتـی تمـوم می شه، تنهایی و دربه دری می آره. مقابـل خـواب مقاومـت می کنـد. رگه هـای خونـی تمـام سـفیدی چشمانش را پر کرده است. خدا وعده ی لذت می دهد. آدم ها عجله دارند. آدم ها خود خواهند. قیـد خـدا را می زننـد بـه خاطـر یـک انسـان دیگـر، بـه خاطـر یـک لیـوان نوشـیدنی، چنـد میلیـون کاغـذ بـه اسـم پـول. قیـد خـدا کـه همـه چیز است می زنند به خاطر تمام آن چیزهایی که زود هیچ می شود. دستش را روی صورتش می کشد و می گوید: - حرف بزن. برام حرف بزن. دارد خوابـش می بـرد. حرفـی نمی زنـم. می گـذارم تـا صبـح تلافـی ایـن چند شب نخوابیده را بخوابد. 🆔️ @khatdost
۱۲۴۰ نزدیک بین و آستیگمات ۳۲۴۰ آستیگمات ۱۲۴۶ نزدیک بین ۳۲۴۶ چشم خوب 😊 @khatdost ☺️
محلبی توتفرنگی از اون خوشمزه های روزگار😋😋 مواد لازم: شیر 2لیوان شکر نصف لیوان نشاسته 4 ق غ گلاب به مقدار لازم توت فرنگی نصف پیمانه تخم خرفه یک ق غ داخل یک ظرف شیر،شکر،نشاسته رو میریزیم و هم میزنیم تا یکدست شه میذاریم رو حرارت و مدام هم میزنیم تا غلیظ بشه بعد گلاب رو اضافه میکنیم و هم میزنیم. تخم خرفه را با مقدار کمی آب خیس میدیم تا پف کنه. سپس یک سوم مواد را با آن مخلوط کرده و داخل ظرف میریزیم و میگذاریم داخل فریزر تا خودشو بگیره و رویه ببنده. حالا توت فرنگی را میکس کرده و با بقیه محلبی مخلوط میکنیم سپس به آرامی روی مخلوط محلبی با تخم خرفه میریزیم. پ ن۱: حتما حتما محلبی ها خنک باشند😊 پ ن۲:اگه قسمت اول محلبی رویه نبنده وقتی قسمت دوم رو بریزین با هم مخلوط میشن و دورنگ درنمیاد😊 🍲 @khatdost
👆👆👆 💜💜💜💜تولد دوباره💜💜💜💜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺خودشناسی چیست، وچگونه باعث خداشناسی میشود؟ 🆔️ @khatdost
اغلب شکست های زندگی برای افرادی رخ داده که موقع تسلیم شدن نمی دانستند چقدر به موفقیت نزدیک شده اند. “توماس ادیسون” 🆔️ @khatdost
🛡وضعیت صحیح خوابیدن در مبتلایان به بیماری های و : به پهلوی چپ بخوابید و بالشتی زیر زانوان خم کرده تان قرار دهید @khatdost
قبـل از اینکـه بخوابـم همـه بودند. حالا که بیدار شـده ام همه مرده اند انـگار. هیچ کـس خانـه نیسـت. پنجـره را بـاز می کنـم. هـوای گرفتـه ی ابری، خلقم را تنگ می کند، رویم را که برمی گردانم و پشت سرم اتاق تاریـک را می بینـم وحشـتم می گیـرد. فریـادم بـه هوا مـی رود. از تنهایی اتاقـم بـه پهنـای سـالن پنـاه مـی آورم. وسـایل جـا را تنـگ کرده انـد؛ خیلـی تنـگ. تـا بـه حـال این طـور از ایـن همـه مبـل و صندلـی و دکـور بدم نیامده بود. دسـت و پای روانم را سـفت می بندند. صدا می زنم، کسـی خانـه نیسـت. گلـدان را می کوبـم به دیـوار. صدای خردشـدنش آرامم نمی کند. این روزها بد اسـت یا من بد شـده ام. دنیا زشـت شـده اسـت یـا مـن زشـت می بینـم... حالـم گرفتـه اسـت و می خواهم سـر به بیابان بگذارم. کاش کره ی زمین دیگری پیدا می کردم. صدای زنگ خانـه بلنـد می شـود. نمی خواهـم هیچ کـس را ببینـم. دوبـاره، سـه باره زنـگ می زنـد. مجبـور می شـوم گوشـی را بـردارم، دو تـا فحـش بدهـم تا برود. کلید آیفون را می زنم صورتش را می بینم. دسـتی بـه موهایـش می کشـد و پشـت سـرش نگـه مـی دارد. گوشـی را برمی دارم. - بله - آقا جواد. مهدوی هستم. معاون مدرسه. فقط تو را می خواستم. در را بـاز می کنـم. سـرم سـودایی شـده و بیـن همـه ی آدم هـای اطرافـم، مهدی مهدوی است که می فهمدم. منتظـر می شـوم تـا طـول حیاط را طی کند. امـا در را کمی باز می کند و همان جا می ایستد. جلو نمی آید. مجبور می شوم که بروم توی حیاط تـا تعارفـش کنـم، از خفه گـی خانـه بـه روشـنایی حیـاط مـی روم، جلـو می آید. وقتی که می بیندم چشمانش را تنگ می کند. دستم را که می فشارد، با دست چپش زیر چشمم را لمس می کند. - چه کردی با خودت؟ خبر ندارد که چه کرده با من این افکار و اوهام؛ وگرنه از دیروز تا حالا رهایم نمی کرد. دسـتم را رها نمی کند. راه می افتم سـمت سـاختمان. دنبالم می آید و مقابل در مکث می کند. می گویم: - کسی نیست. تنهام. همـان اول سـالن روی مبـل می نشـیند. بـه کم نـوری فضـا اعتـراض نمی کند. من هم چراغ روشن نمی کنم. - دیـروز چـه بی صـدا رفتـی؟ اومـدم نبـودی؟ تلفنـت خاموشـه. تـوی پروندت هم آدرس خونه ی قبلی بود. نگاهش می کنم و حرفی را که دوست ندارم نمی زنم. - خوبی جواد؟ مسخره ام می گیرد. احوال نمی پرسید. می خواست حالم را بداند. - خوبم!... تا خوبی رو چی تعریف کنی؟ نگاهـش را از روی صورتـم برنمـی دارد. حتمـا از تـه ریشـی کـه درآمـده تعجـب کـرده و از موهـای ژولیـده و چشـم های ترسـانم، بـه ایـن سـؤال رسیده است. چند لحظه سکوت برای هر دوی ما خوب است. - نگرانت شدم جواد... نگرانتم. چه کار می تونم برات بکنم؟ چـه خـوب کـه نگرانـم شـده اسـت. عقـده ای نیسـتم، اما نیـاز دارم که کسـی مـرا بـه خاطـر خـودم بخواهـد. وجـودم را درک کنـد. پلـه نبیندم. برای من و همه هم پله باشد. صدایم که می کند سـرم را تکان می دهم. این چند روز مثل دیوانه ها همه اش با خودم حرف زده ام. - چه جوری باشم نگرانیت برطرف می شه؟ - این جوری نباش جواد... فقط نگاهش می کنم. - انقـدر خـراب و به هـم ریختـه. چهار روزه مدرسـه نیومـدی؟ جواب پیام و تماس رو نمی دی؟ فقط این طور نباش. خنـده ام می گیـرد امـا حوصلـه ی خندیـدن نـدارم. فقـط لبخنـد تمسخری می زنم. - چیـه؟ بـه قـول تـو دنبـال هـوای نفسـم باشـم خوبـه؟ هـر غلطـی دلـم می خـواد بکنـم خوبـه؟ بـده دنبـال جـواب سـؤالم هسـتم؟ دارم مثـل گمشـده ها دنبـال جواب می گردم. دنبال اصالتـم... آقای مهدوی ما این جا چه کاره ایم؟ من کی ام؟ کجام؟ چه کاره ام؟ دیوونه شدم از بس به این این چیزا فکر کردم. 🆔️ @khatdost
دانشمندان کشف کردن دو دقیقه خندیدن به اندازه‌ی سی دقیقه پیاده‌روی برای سلامتی مفیده! از وقتی این جمله رو شنیدم دو دقیقه به کسایی که سی دقیقه پیاده‌روی میکنن می‌خندم😆😂 😊 @khatdost ☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ساخت جامدادی بسیار زیبا و کم هزینه با رول دستمال کاغذی😍 🆔️ @khatdost 🌺🍃🌺🍃🌺
🔺️اعتقاد به مهدویت یک بعد جهانی به آیین اسلام و به مکتب اسلام می بخشد ... 💠💠💠 ✅ @khatdost
. . . به عزتت سوگند که من پشیمانم . . . 🆔️ @khatdost
چند ساله پولامو پس اندازه میڪنم ماشین بخرم امروز زنگ زدم قیمت بگیرم هرچی قیمت میداد میگفتم ڪمتر چی داری؟ یارو گفت چقد پول داری؟ گفتم ۳۰ میلیون...😍 گفت یه تردمیل هست مال یه خانوم دڪتر بوده روش پیاده روی میڪرده خواستی بیا اونو ببر😜😂😄 😊 @khatdost ☺️
سـرش داد زده ام. ایـن را وقتـی می فهمـم کـه بدنـم می لـرزد. صورتـش که سـرخ می شـود. چشـمانم را می بندم. سـکوتش که طولانی می شود چشـمان خسـته ام را بـاز می کنـم، سـرش را انداختـه پاییـن. همیشـه بعـد از گذشـتن، می فهمـم کـه چـه کـرده ام. گذشـتن زمانم. گذشـتن از مـکان. گذشـتن از فرصت هایـم. دیـر فهمـم اصلا... سـکوتش آزارم می دهد. - برای چی اومدی؟ انگار می خواهد حرف هایش را با سطل از ته چاه بیرون بکشد. - می دونـی جـواد جـان! شـاید حرف هـای امـروز من خیلـی به مذاقت خوش نیاد، ولی می تونم یه خواهش ازت بکنم؟ حـس می کنـم آن قـدر دور اسـت کـه نمی توانـم درسـت ببینمـش. لب هایم را التماس می کنم تا تکانی بخورد و کلامی پاسخش بدهم، امـا لجوجانـه برهـم نشسـته اند. حرکتـی نیسـت تـا حرفـی باشـد. مـرا می فهمد و این خوب است. خودش ادامه می دهد... - روی حرفام زود قضاوت نکن، یعنی بذار که ذهنت فرصت تجزیه و تحلیل داشته باشه. بعد جواب هر سؤالی را که پیدا نکردی به من بگـو. امـا الآن کـه داریـم حـرف می زنیـم تفسـیرش نکـن. فقـط همراهم شو. سرش را بالا می آورد. حرفی نمی زنم. - نوجـوون کـه بـودم یـه کتـاب خونـدم کـه اگـه درسـت یـادم باشـه، اسـمش« نـان و گل سـرخ» بـود. تـا چنـد روز فکـرم مشـغول پسـره ی داسـتان بـود. نمی دونـم چـرا ایـن دوسـه روز، یاد اون افتادم. پسـری که مهم تریـن چیـز بـراش، پـول شـراب پـدرش و پـول خوراکـش بـود. بـرای این که به دربه دری و بی پولی و گرسنگی غلبه کنه، به هر چیز درست و نادرسـتی چنـگ مـی زد و بـا قانـون خودش می جنگیـد. این یه روش ثابت شـده ی جهانیه برای هر انسـانی که دنبال لذته. راحت بگم یه تعریـف کوتـاه از زندگـی: سـختی + تـلاش کـردن. صد تـا کتاب دیگه هـم حاضـرم بهـت معرفی کنـم؛ چـه داسـتان ایرانی، چه داسـتان های خارجی. همه اش یک حرف رو می زنه. اونم قاعده ی خلقته. حرصم می گیرد، می پرم وسط حرفش: - قاعـده ی سـختی + تـلاش. قاعـده ی بدبختـی و بیچارگـی + جنگیدن برای زمین نخوردن! نـگاه از مـن می گیـرد و مـی دوزد به گلدان شکسـته. مکث می کند. نه می پرسد، نه می گویم. نفس بیرون می دهد: - قـرار بـود صبرکنـی جـواد. مـن حـرف بی ربطـی نـزدم. دارم می گم این قانـون خلقتـه. حتـی اونـی کـه از نظـر سیاسـی بـه جایگاهـی می رسـه، قبلش کلی سـختی کشـیده. پدر و مادر تو از اول همین زندگی رو که نداشـتند؛ بپرس سـختی های زیادی سـر راهشون بوده. به خاطر تموم کردن این سختی ها تلاش کردن... اما تلاش با مبارزه فرق داره. طاقت نمی آورم. - دقیقا چی می خوای بگی؟ - تـلاش می شـه داسـتان نـان و گل سـرخ کـه هدفش رسـیدن بـه غذا و پـول و سـرپناه بـوده و می رسـه. ولـی تـوی ادبیـات مـا زندگـی معنـیش مبـارزه بـرای رسـیدن بـه غـذا و پـول نیسـت؛ چـون وسـط ایـن مبـارزه ممکنـه تـو حـق کسـی رو هـم بخوری، آبروی کسـی رو هم ببـری، پولی رو هم بدزدی. شاید مثل فرید دوستت، چون می خواست لذتمند زندگی کنه. هر کاری می کنه درست و غلط، فقط برای لذت بردن. حرف هایش درست است، اما نمی خواهم قبول کنم. - قاعده ی تو چیه مهدی؟ - من؟ چرا همه ش دنبال قاعده ی اینو و اونی؟ - پس چی؟ - بگـو قاعـده ی درسـت! لذتـی که آسـیب نزنه. پشـت سـرش آینده رو سیاه نکنه! 🆔️ @khatdost
قند:خون را کثیف میکند دندان و کبد را تخریب میکند و سلسله اعصاب را تضعیف میکند جایگزین قند:خرما،توت خشک،شکر قهوه ای یا سرخ 🌺🌺 @khatdost 🌺🌺
🔴نمی توانم نگاهم راکنترل کنم! ✍یک جوان ازعالمی پرسید: من جوان هستم و بنا به جوانیم نمی توانم به نامحرم نگاه نکنم...بگو چاره چیست؟ آن مرد عالم کوزه ای پر از شیر به او داد و به او توصیه کرد که کوزه را سالم به جایی ببرد و هیچ چیز از کوزه بیرون نریزد!! سپس ازشخصی درخواست کرد او را همراهی کند و اگر شیر را ریخت؛ جلوی همه مردم او را کتک بزند! جوان کوزه راسالم به مقصد رساند و چیزی بیرون نریخت... عالم از او پرسید: چند دختر سر راه خود دیدی؟؟ جوان جواب داد: هیچ! فقط به فکر آن بودم که شیر را نریزم که مبادا جلوی مردم کتک بخورم وخار وخفیف بشوم... 🔰عالم گفت: این حکایت مومنی است که همیشه خدا را ناظر برکارهایش می بیند... و از روز قیامت وحساب و کتابش که مبادا در نظر مردم خار و خفیف شود بیم دارد... 🌼آیاانسان نمی داندکه خدا او‌‌ را می بیند!!(سوره علق آیه ۱۴) 🆔️ @khatdost
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه به مهمانی دعوت شدین یا اینکه خودتون میزبان هستید و نمیدونین تو این گرما روسری تونو چه مدلی سر کنید که زیاد از سوزن استفاده نکنید، این مدل مناسبتون😍 درست کن و بدرخش✨ 💝 @khatdost
. . . تورا به عزتت سوگند می دهم.... . . . 🆔️ @khatdost
دارن قانون می زارن ازدواج برای آقایون ۲۸ سال به بالا اجباری باش 😂😂 بعد فرض کن ۲۴ ساله ت شده ، از اداره ازدواج اجباری واست اس ام اس میاد ، مجرد گرامی شما ۸۰ درصد از بسته مجردی خود را استفاده کردید ، بسته ی شما رو به اتمام است 😂😂😂 😊 @khatdost ☺️
زن عروسک یا کارامد؟؟ اسلام نمی‏خواهد که زن به عنوان یک شیء و یک عروسک در دست ما باشد. اسلام می‏خواهد شخصیت زن را حفظ کند و از او انسانی جدی و کارآمد بسازد. ما هرگز اجازه نمی‏دهیم تا زنان فقط شیئی برای مردان و آلت هوسرانی باشند.» (امام خمینی رحمة الله علیه) صحیفه امام، ج‏5،ص294 🆔️ @khatdost
- ... یادته یه بار اومدی دفتر و گفتی: - اگه خانمتون دورتون بزنه چه کار می کنید؟ یادمـه... خـوب هـم یادمـه. چنـان سـفیدی صورتـش پررنـگ شـد کـه اولش ترسـیدم. اما خودم انقدر خراب بودم که نفهمیدم چه غلطی کردم. می گویم: - قیافه ت از این سؤال من خیلی دیدنی شده بود. انگار تو ذهن شما اصلا یـه همچیـن چیـزی وجـود نـداره. بهـم گفتی تـو ادبیات مـا، دور، باطلـه. اصلا ممکـن نیسـت... کاش ازم می پرسـیدی مگـه چنـد بـار دور خـوردم؟ اصـلا چـرا دور خـوردم؟ چه طـور زندگـی کـردم کـه به قول شما به دور باطل رسیدم؟ دوبـاره نگاهـش می کشـد تـا گلـدان شکسـته. بلنـد می شـود و مـی رود گل افتـاده را برمـی دارد. گل را آرام روی میـز می گذارد. دنبـال سـطل آشـغال می گردد. گوشـه ی سـالن پیدایش می کند. تکه های گلدان را می اندازد. کاسـه ی سـفالی روی میز را برمی دارد. با دسـت خاک ها را جمع می کند و توی کاسه می ریزد و گل را جا می دهد. نگاهش دنبال آب می گـردد. همیشـه همیـن بـوده، آشـغال های کنـار سـطل را جمـع می کنـد، وسـواس تمیـزی دارد؛ گلـدان شکسـته را سـامان می دهـد، گل های پژمرده را زنده می کند، طبیب می شود برای شکستگی ها. آن بار سر کلاس گفته بود که خوشی اگر به علاوه ی سعی باشد، یعنی اولا حرکـت و تـلاش کـردی؛ ثانیـا هم اگر از راحتیت گذشـتی و مقابل فشـارها و سـختی ها صبر کردی به نتیجه می رسـی. اما نگفته بود که تلخی هوس ها این قدر کشـنده اسـت و مثل زهر می ماند. نگفته بود که ممکن اسـت وسـط عیشـت مرگ بیاید و نا کارت کند. نگفته بود که مرگ بی خبر می آید. چشـمانم را اگـر ببنـدم. تمـام حرف هـای مهـدی را قبـول می کنـم؛ امـا وقتـی چشـمانم را بـاز می کنـم. دیدنی هـای زیـادی هسـت که چشـم و ذهنـم را پـر می کنـد و مـن نمی توانم از لذت دیدنشـان چشـم بپوشـم. آن چیزهـا انقـدر پر زرق و بـرق هسـتند کـه جـا بـرای ندیدنی هـا باقـی نمی مانـد. آن هـا را بـاور می کنـم. ندیدنـی را ندیـده ام، بـه آنهـا دقـت نکرده ام تا بتوانم بپذیرم. چشمانم را باز می کنم. کامـم تلـخ می شـود. تلخ تـر از هر چیـزی. با هر چه در این دنیا می شـود کنار آمد جز این مرگ غریب. کاسه ی سفالی را روی میز می گذارد و مقابلم می نشیند. نگاهش را از صورتم می گیرد و می گوید: - شاید خیلی چیزها و سختی ها رو بتونی حلش کنی. بهترین راه هم اینـه کـه خـودت رو بـه بی خیالـی و فراموشـی بزنی. پولی رو کـه خوردی، آبرویـی کـه بـردی، حرومـی رو که بـالا دادی رو فراموش کنی، اما بالاخره یه زمانی میرسه که هیچ کس نمی تونه برات کاری بکنه. اینکه بگی انشاءالله راهی برای فرار از این تلخی پیدا می کنم، شاید برای خیلی از رنج ها کاربرد داشته باشه اما برای مرگ و مریضی و... نداره. پاهایـم را جمـع می کنـم و بغلشـان می کنـم. تمام تنم می لـرزد. فرید در گـور را نمی توانـم تصـور کنـم کـه الآن چـه حالی دارد. یعنـی بدنش ورم کرده، سیاه شده، متلاشی شده، کرم ها... دیوانه می شوم. این تصویرها رهایم نمی کند. دوباره فریاد می زنم... - وای... خدایا به دادم برس. تو رو خدا حرف بزن. مـی دود مقابلـم. دوطـرف صورتـم را می گیـرد و اشـک کـی آمـد؟ ترس و اشـک همـراه ایـن چنـد روزه ام شـده اند. او چـرا گریـه می کنـد؟ رهایـم می کند و می رود برایم آب بیاورد. لیوان را می گیرم و می خورم. آرام نمی شـوم. سـرم را به پشـتی مبل می گذارم. داشت چه می گفت؟ درسـت می گفـت. لذت...هوس...درسـت...دور... باطـل... راست...سختی...مبارزه... چقـدر خـوب اسـت که درونـم را نمی خواند. افـکارم را نمی داند. خط خودش را می رود. همین خوب است. 🆔️ @khatdost
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ غارت فروشگاه معروف نایک NIKE با ماشین های آخرین مدل در ❌بر خلاف تصور برخی عزیزان ماشین هایی که مردم آمریکا سوار می شوند نه نشانه وضع مناسب صاحبان آنها است (اجناس با ارزش در کشورهای مختلف متفاوت است به خصوص زمانی که قسطی باشد) و نه اثبات می کند این افراد کرده اند. ❌ در آمریکا درست مانند طفیلی ۶۰ ساله اخیر آن فقط در زیر چکمه های حکومت پلیسی شاهد نظم هستیم و با کاهش فشار ها خودنمایی می کنند. ❌ اما ریشه این از کجاست؟ در کلیپ بعدی خواهید دید.... 🔷️ کانال ۲۰۲۵ را به دوستان خود معرفی کنید تا برای اولین بار خارج را بدون فیلتر ببینند. 🆔️ @khatdost
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 میگویند: با هر کس باید مثل خودش رفتار کرد! شما‌گوش ‌‌نکنید،چون اگـر چنین بود از منش و شخصیت هیچ‌کس،چیزی باقی نمیماند. هر که هر چه سرت آورد،فقط خودت باش. نگذار برخورد نادرست آدمها،اصالت و طبیعت تو را خدشه دار کند. اگـر جواب هر جفایی،بدی بود که داستان زندگی ما خالی از آدمهای خوب میشد. اگر برای یاد دادن همان خوبیهایی که خودت بلدی،ناتوان هستی... اگر خوب کردی و بدی دیدی... کنار بکش اما بد نشو. این تنها کاریست که از دستت بر می آید... تو آدمِ خوبِ زندگی خودت باش... ✍ ️ @khatdost
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎼 ترانهٔ My Voice ترانهٔ انگلیسی «صدای من» 🔸 من نمی‌توانم نفس بکشم، نه فقط زمانی که گلویم را گرفته باشند، بلکه تا وقتی ابرهای بی‌عدالتی آسمان را تیره و خورشید حقیقت را از چشمان ما پنهان کرده‌اند. 🔻موسیقی این ترانه برگرفته از آهنگ “Numb” از “XXXTentacion” است، هنرمند آمریکایی سیاهپوستی که او هم مدتی قبل از این کشته شد. youtube.com/c/vetrmusic instagram.com/vetrmusic_farsi 🆔️ @khatdost
🛎 شانه‌های پلاستیکی به موها آسیب وارد می‌کند ✅ 🌺🌺 @khatdost 🌺🌺
____ نیم کیلو نعنا تازه رو پاک کرده شستم .فقط برگهاش احتیاجه برگ نعنا رو با چاقو کمی تیکه کردم تا هم رنگش بهتر بشه هم عطرش.حالا یک کیلو شکر رو با۳لیوان آب روی حرارت گذاشتم تا آروم آروم بجوشه و دونه های شکر حل بشن و شربت تا حدی غلیظ بشه در این زمان نعناها رو اضافه کردم گذاشتم ۱۰دقیقه باهم بجوشن اواخر پخت دو قاشق غذاخوری آبلیمو تازه و چند قطره رنگ‌ سبز خوراکی و یک ق غ عرق نعنا بهش اضافه‌کردم حرارت رو خاموش کردم.دمکنی روی قابلمه قرار دادم‌و اجازه دادم ۲۴ساعت در محیط اشپزخونه بمونه بعدم از صافی رد کردم و‌داخل شیشه تمیز ریختم و داخل یخچال گذاشتم این شربت بمدت یکسال هم داخل فریزر قابل نگهداریه.داخل یخچال هم مثل بقیه شربتها میشه نگهداریش کرد.زمان استفاده با مقداری آب و چند تیکه یخ مخلوط و سرو کنید.فوق العادست خصوصا بعداز غذاهای سنگین و‌سرد.میتونید رنگ خوراکی رو حذف کنید اما اینقدر زیاد نیست که ضرر داشته باشه🌹🌹 🌹نعنایی که استفاده کردم برگهای کشیده داشت و سطحش تقریبا صاف بود چون با هر نعنایی خوب نمیشه مثلا همین نعنا که کنار شربت هست عطر و طعمش برای شربت خوب نمیشه 🍲 @khatdost
خدایا تو قصدش کن هرکه با من به بدی قصد کرد . . . 🆔️ @khatdost
زندگی مثه یه گلدونه🤔 چراشو نمی دونم☹️ خودتون یه برداشت قشنگ ازش بکنین😐 دمتون گرم جبران می کنم☺️😁 😊 @khatdost ☺️
مصطفی را که می بینم دلم می خواهد که نبینمش. دستش را به نشانه ی تسلیم بالا می آورد و می گوید: - بـه جـان خـودم سـه بـار تـا حـالا تا دم خونه شـون رفتـم، امـا نمی دونم چی بگم. آخه من و جواد با هم رابطه ای نداشتیم که حالا بخوام... صبر نمی کنم تا ادامه بدهد. آقای مدیر دارد صدایم میکند. می روم... * نوشـابه را که از روی میز برمی دارم دسـتی پول می گذارد و درخواسـت نوشـابه می دهـد. صدایـش آشناسـت، سـر برمی گردانـم. مصطفـی محبـی اسـت. نوچـه ی آقـای مهـدوی. ازش خوشـم می آیـد خرخـوان شـری اسـت و ازش متنفرم؛ چون هر جای مدرسـه که اتفاقی می افتد ایـن نخالـه هـم هسـت. یـک دیوانه ی تمام عیـار که همیشـه موهایش را کوتـاه نگـه مـی دارد. مـن کـه معتقـدم اگـر مثل آدم می گذاشـت بلند باشد، برایش صف می کشیدند. از آن لذت حرام کن هاست. - ا سلام جواد! چطوری؟ چنان سفت بغلم می کند که انگار... - تسلیت می گم. باور کن چند بار اومدم تا دم خونه تون اما خب روم نشد. خوبی؟ الآن حـال مـن شـبیه خوب هاسـت؟ بد هـا را یک جـا در خـودم جمـع کرده ام. - بشین بشین. منم اومدم یه چیزی بخورم. نمی گفـت هـم می خواسـتم بنشـینم. مثـل مـن یـک نوشـابه می خـرد و مقابلم صندلی را عقب می کشـد و می نشـیند. خوب اسـت که ادای مادر مهربان را درنمی آورد و راحتم. - تو هم با آقای مهدوی قرار داری؟ - نه! چه قراری؟ - کـوه دیگـه! دو هفتـه اسـت زده زیـر برنامه مـون نمـی آد تـا بالاخـره بـا تهدید و خواهش قبول کرده الآن بریم. منتظر تماسشم. مصطفـی مهـره ی مارمولـک دارد چـون رییسـش مهـدوی، مهـره ی مـار دارد. نمی ِدانـم چـه گفـت کـه بـا همین شـلوار تنگ لـی راه افتادم و الآن هـم نصـف کـوه را بـالا آمده ایـم. خـوب اسـت کـه کفـش کتانـی پایم بود. حال و حوصله ی بچه ها را ندارم به خصوص که اصلا دوزار هم قبولشـان ندارم. آقای مهدوی مثل بچه ها شـده اسـت کنارشـان. یـک شیشـه ی نوشـابه پیـدا می کننـد و هـدف می گذارنـد. از داد و قـال و خنده هایشـان نمی فهمـم کـه کـی مـن هـم یـک سـنگ برداشـته ام تا نشانه بروم. دو گروه شده ایم؛ مهدویون و افکاریون. آن ها سرگروهشان از بچه هـای قدبلنـد سـوم اسـت کـه فامیلـش «افـکاری» اسـت. مصطفی هم می شـود داور و گزارشـگر. قرار می شـود گروه بازنده کولی بدهـد. مصطفـی شـور مسـابقه اسـت بـا داوری مسـخره و حرف هـای تفرقه اندازش و شیشه ای که سروته گرفته به عنوان میکروفون. - هر گروهی که من رو کول می کنه بگه تا برنده اعلامش کنم. - تو که نمره ی انضباط نمی خوای؟ - مـن طبـق عدالـت رفتـار می کنـم. اصـلا حقـوق بشـر رو مـن نوشـتم و نمی تونـم خلافـش رفتـار کنـم. حـالا اعـلام کنیـد کـی کولـی مـیده تـا بتونم درست داوری کنم. آقای مهدوی، سنگی طرف مصطفی پرت می کند و می گوید: - حداقل اینجا بذار از دست اجنبی ها راحت باشیم. سازمان ملل با این داوری و عدالتت! 🆔️ @khatdost