✍️ #یادداشت
📘 #نامزد_گلولهها
#بخش_دوم
انتخاب روایت موجز از موضوعی مفصل همانند راه رفتن بر لبه تیغ است. این انتخاب مرتضی سرهنگی در نامزد گلولهها است. تاکنون و خاصه پس از شهادت حاج قاسم سلیمانی کتابها و روایتهای بسیاری از ایشان منتشرشده است. مخاطبان با گوشههایی از زندگی این شخصیت آشنا شدهاند. گرچه آنچه نمیدانند از آنچه میدانند بسیار بیشتر است. در این شرایط انتخاب روایتی موجز که لزوماً به کلیات میپردازد و مشترکات احتمالی آن با دانستههای مخاطب مفروض کتاب بیشتر خواهد بود، برای نویسنده چنین کتابی یک ریسک محسوب میشود. چراکه به میزان ایجاز، امکان نقل ناب گفتهها و ناشنیدهها از موضوع کمتر میشود.
از سوی دیگر، ایجاز، نویسنده را در پرداخت بیشتر موضوع در تنگنا قرار میدهد. کتابهای روایی بهواسطه سرعت عبور از وقایع امکان مکث و جزئیپردازی را از نویسنده سلب میکنند و این موجب اخلال در حس برانگیزی و تصویرسازی از موضوع خواهد شد. به بیانی نویسنده روایت موجز عملاً ناگزیر است تا بخشی از تواناییهای خود در پرداخت ماجرا و تصویرسازی از آن، بر اساس مستندات در متن درز بگیرد. دیگر آنکه انتخاب روایت موجز از چنین موضوعی، در شرایطی که درباره بسیاری از فرماندهان دفاع مقدس و شخصیتهای برجسته انقلاب اسلامی در حوزه مستندنگاری خاطرات و زندگینامههای مفصلی منتشرشده و جزئیات و دقایقی از لحظات و آنات پرمخاطره و معنوی این شخصیتها روایت میشود، برای نویسنده چالشبرانگیز است. چراکه به نظر میرسد در جریان تولید آثار مستند نگار به میزانی که زمان پیش رفته انتظارات مخاطب افزایشیافته و متنهای مستند نگار نیز در استفاده از ابزارها و تکنیکهای داستانی تمایل بیشتری نشان دادهاند. پس در شرایطی که روایتها به سمت جزییشدن، حس برانگیز شدن و درونیشدن سوق پیدا میکند، موجزنویسی میتواند نوعی عقبگرد تلقی شود.
با رد مفروضات اولیه و ابتدایی درباره موجزنویسی درباره این کتاب، میتوان نگاه عمیقتر و تحلیل دقیقتری از انتخاب این شیوه در روایت زندگی کسی چون حاج قاسم سلیمانی داشت.
- احمد شاکری، روزنامه آگاه
🛒 برای تهیه کتاب «نامزد گلولهها»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin
🟫 #بریده_کتاب
📘 #شبح
جنگ این جوریست: اگر یکی بترسد، همه به وحشت میافتند، و اگر یکی دل داشته باشد، بقیه را هم شجاع میکند. خلاصه، خودم را رساندم روی خاکریز. دراز کشیدم و شلیک کردم. توی دلم گفتم: یا میمیریم، یا آنها را میکشیم؛ ولی زنده دستشان نمیافتیم.
🛒 برای تهیهی کتاب «شبح»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin
🟫 #بریده_کتاب
📘 #عطر_پیراهن_تو
عينايَ اشتاقت لرؤيتكَ و أذناي حنّت لسَماع صوتك.
چشمانم مشتاق دیدارت و گوشهایم دلتنگ شنیدن صدایت است.
🛒 برای تهیهی کتاب «عطر پیراهن تو»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin
📚 #معرفی_کتاب
📘 #دلبافته
آدمهایی هستند که حتی بعد از رفتنشان از این دنیا، تا اسمشان بیاید یکدفعه هزار چیز مثل فیلم از جلوی چشم خیلیها میگذرد. فیلمی که آن آدم یکی از شخصیتهای آن است. اسم شهید حسین پورجعفری هم که میآید خیلی تصاویر، از پیش چشم خیلیها میگذرد. مثل تصویر فرودگاه بغداد در بامداد 13 دی ماه 1398. مثل تصویر تشییع با شکوه و بیتکرار پیکر حاج قاسم سلیمانی و همراهانش، مثل تصویر گلزار شهدای کرمان، مثل تصویر روزهای ناآرامِ مردمِ یک کشور، برای جنایتی که اتفاق افتاده بود و منجر به شهادت حاج قاسم سلیمانی و همراهانش شده بود. بله این تصاویر در ذهن ما نقش میبندد؛ اما دقیقتر و با جزئیاتترش را میتوانید در صفحات پایانی کتاب دلبافته بخوانید. دلبافته کتاب خوشخوانی است؛ و شامل خاطرات خانم زهرا قاسمی همسر شهید حسین پورجعفری از زندگی مشترکشان است. زهرا قاسمی ساده و روان برایمان از ازدواجش با حسین آقا میگوید، از شغلی که همسرش داشته و به واسطهی آن دوریها و چالشهای زندگی مشترکشان شروع میشود، از تولد فرزندان و تنهاییها، از ماموریتها و عملیاتها و اضطرابها، از صبر و صبوری و همراهی و زندگی با یک مرد مبارز میگوید. کتاب دلبافته به روایت زندگی شخصی و رزمی حسین پورجعفری و همچنین رفاقت چندین سالهاش با حاج قاسم سلیمانی میپردازد، رفاقت و همراهیای که تا شهادت هر دو، در یک زمان و یک مکان پیش میرود.
لحن و زبان کتاب ساده است و نویسنده سعی کرده است به لحن و زبان راویِ کتاب وفادار باشد.
دلبافته نوشتهی مریم علی بخشی است و در 248 صفحه توسط انتشارات خط مقدم منتشر شده است.
🛒 برای تهیه کتاب «دلبافته»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin
🟫 #بریده_کتاب
📘 #قاسم
ما باید باشرفهایی باشیم که زخممان را نشان نمیدهیم.
🛒 برای تهیهی کتاب «قاسم»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin
🟫 #بریده_کتاب
📘 #این_پسر_من_است
وقتی جایی که تو زندگی میکنی، امن باشد و بدانی آنجا که قوم و خویشهایت هستند، جنگ است و ناامن، گاهبهگاه منتظر میشوی ببینی کدامشان میآید درِ خانهات را میزند و میرسد به آنجا که تویی.
🛒 برای تهیهی کتاب «این پسر من است»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin
خط مقدم
🟫 #بریده_کتاب 📘 #او ۱۹۹۶ تازه جنگ خوشههای خشم تمام شده بود؛ جنگ یک طرفه. کتاب بینظیرش را اشتاین
✨️این روزها فرصت خوبیه که #او را بخوانیم...
🛒 برای تهیهی کتاب «او»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin
🟫 #بریده_کتاب
📘 #عطر_پیراهن_تو
گاهی حجم دلتنگی چنان زیاد میشود که درونت میجوشد. فقط روایت حضورش تو را آرام میکند. دوستداری بنویسی؛ دربارهی کسی که پا روی قلبش گذاشت و دست از دل و دنیا کشید.
🛒 برای تهیهی کتاب «عطر پیراهن تو»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin
🟫 #بریده_کتاب
📘 #موسیقی_سکوت
بعد گفت: «میدونی نسیم. ما زیاد از حضرت زینب(س) شنیدیم. اما از حضرت امکلثوم نه. مادرم رو که سوریه برده بودم، سر قبر خانم امکلثوم یه روضهای خوندن که خیلی متحول و منقلبم کرد. شرحش این بود که تو ده روز اول ماه محرم، هر کسی هر چی داشت برای امام حسین(ع) قربونی داد. امکلثوم به حضرت زینب(س) میگه حسرت میخورم که پسری ندارم تا در راه برادرم حسین جونش رو فدا کنه. حضرت اباالفضل(ع) حرفای خواهرش را شنیده و میفرماید از همین الان من پسر شما میشم. منو قربانی و فدای حسین کنین.»
🛒 برای تهیهی کتاب «موسیقی سکوت»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin
🟫 #بریده_کتاب
📘 #موسیقی_سکوت
بعد از شام بود، بچهها خوابیده بودند. تلویزیون روشن بود و برنامه «ملازمان حرم» پخش میشد. سیب پوست کنده بود. بریدم و توی دهانم گذاشته بودم که یکدفعه گفت: «به اینا نگاه کن، خوب یاد بگیر. اگه یه روزی رفتم سوریه و شهید شدم، خودتو نباز، مثل اینا خوب حرف بزن. مثل حضرت زینب(س) رسا پرصلابت باش.»
🛒 برای تهیهی کتاب «موسیقی سکوت»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin
🟫 #بریده_کتاب
📘 #موسیقی_سکوت
به پاهاش افتادم و با التماس گفتم: «تو رو قسم میدم به تمومی مقدسات نرو هاشم، بی تو میمیرم. من هیچ به جهنم، حداقل به خاطر حسام و شهنام نرو. تازه به دنیا اومدن ده ماهشونه، تازه دارن میشناسنت. میخوان بهت بابا بگن....نرو هاشم نرو.»
گریههایم به آسمان رسید، صدایم کرد. نفسم را بیرون دادم، سرم را روی پایش گذاشتم. آرام گفت: «با حضرت زینب(س)عهد بستم. برم مدافع حرمش باشم. اگه اون دنیا میتونی جوابشو بدی، من نرم!»
با این حرفش بیصدا فریاد کشیدم: «بی بی دو عالم، جان عشقم، زندگیم، نفسم. امانت تو...»
هاشم با این حرفش دهانم را مهر کرد، چه داشتم بگویم. حرف حضرت زینب(س) بود.
🛒 برای تهیهی کتاب «موسیقی سکوت»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin