eitaa logo
خط مقدم
1.2هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
106 ویدیو
3 فایل
با ما به خط مقدم بیایید. تارنمای انتشارات خط مقدم: www.khatemoqadam.com خط مقدم در اینستاگرام: www.instagram.com/khatemoqadam.ir ادمین خط‌مقدم: @KhateMoqadam_admin تلفن تماس: ۰۹۱۲۹۳۸۳۳۸۷
مشاهده در ایتا
دانلود
✨دو جزء باقیمانده رو امروز با هم تلاوت می‌کنیم التماس دعا دوستان عزیز🤲🏻 تلاوت دو جزء آخر رو تقدیم می‌کنیم به شهید بزرگوار هاشم دهقانی نیا 🌷 🔉 جزء ۲۹ 🔉 جزء ۳۰ 🆔 @khatemoqadam_ir
✨همراهان عزیز خط مقدم عیدتون مبارک🎉 🆔 @khatemoqadam_ir
❗️تجربه گفت و گو با یک زن تنهای ایرانی در سوریه (قسمت دوم) 📌فکر می‌کنید چقدر سوژه‌ی کتاب ماهرخ برای مخاطب جذاب است؟ چرا؟ _جذابیت یک امر نسبی‌ست و خیلی قابل پیش‌بینی برای دیگران نیست اما برای من بین تمام سوژه هایی که با آنها گفت و گو کرده‌ام، ماهرخ یک سوژه متفاوت و خاص است. 📌مخاطبین ادبیات امروز نیاز به خواندن چنین روایت‌هایی و به نوعی نیاز به چشیدن این تلخی دردمندانه دارند؟ _جواب این سوال بستگی به مخاطب دارد. اگر کسی علاقه‌ای به چشیدن حس شیرینی مطلق ندارد نیازی نیست تا تلخی مطلق را بچشد. از طرف دیگر اصلا خوانش ادبیات یکی از کارکردهایش این است که آدمی فکر نکند تنهاست. وقتی ما ببینیم که سختی هایی را که در زندگی تجربه کردیم، کسان دیگری هم تجربه کرده و یا حتی خیلی بیش از آن را تاب آوردند امیدوارتر می‌شویم. حس نمی‌کنیم تنهاییم و روزهای سخت مختص ماست. 📌شخصیت کتاب ماهرخ زن است. شما علاقمند به کار در حوزه‌ی زنان هم هستید؟ آیا با سوژه‌های اینچنینیِ دیگری برخورد داشته‌اید و کاری انجام داده‌اید؟ _خانم‌ها در گفت و گو به ظاهر سوژه‌های ساده‌تری هستند اما در عمل پیچیده‌تر. شکستن قفل زبان خانم‌ها خیلی زودتر از مردان اتفاق می‌افتد اما خودسانسوری آنها هم چندین و چند برابر آقایان است. به هرحال مرد یا زن بودن سوژه برای من خیلی فرق ندارد، آنچه مهم‌تر است جذابیت و توان روایت راوی است. ادامه دارد... 🆔 @khatemoqadam_ir
IMG_20240410_134750_187.mp3
زمان: حجم: 2.5M
📌بخشی از کتاب نامزد گلوله ها ارسالی یکی از مخاطبین نواجوان خط مقدم💕 🆔 @khatemoqadam_ir
خواهرم منصوره مدتی قبل از مرگش به مادرم گفت: «مرا ببر سوریه. می‌دانم اگر بروم سوریه، حضرت زینب (س) شفایم می‌دهد.» مادرم خودش و منصوره را ثبت‌نام کرد؛ ولی اسم‌شان در قرعه‌کشی درنیامد. منصوره در حیاط می‌نشست و هر وقت هواپیما از بالای خانه‌مان عبور می‌کرد، نگاهش را به آن می‌دوخت و می‌گفت: «طیاره، بیا پایین، مرا هم با خودت ببر حرم حضرت زینب (س).» 📚ماهرخ 🆔 @khatemoqadam_ir
❗️تجربه گفت و گو با یک زن تنهای ایرانی در سوریه (قسمت سوم_پایانی) 📌شخصیت‌های خلق شده در آثار داستانی به ویژه رمان، معمولا یک سیرِ تحولی را از ابتدا تا انتها طی می‌کنند، شما با یک شخصیت واقعی گفتگو کرده‌اید، از تولد تا جوانی و حال، آیا چنین سیر تحولی در این شخصیتِ واقعی وجود داشته؟ _شخصیت یک رمان هرچقدر هم که واقعی ساخته‌شده باشد در مقابل سیرتحول یک انسان واقعی، مصنوعی است. ماهرخ یک آدم معمولی‌ست با یک دنیا اشتباه و تصمیم درست. آن چیزی که او را متمایز می‌کند تجربه‌هایی‌ست که از سر گذرانده. چشم ها و گوش های او چیزهایی را دیده و شنیده‌اند که خیلی از ما فرصت دیدن و شنیدن آنها را پیدا نخواهیم کرد! 📌شخصیت کتاب ماهرخ زن است. شما علاقمند به کار در حوزه‌ی زنان هم هستید؟ آیا با سوژه‌های اینچنینیِ دیگری برخورد داشته‌اید و کاری انجام داده‌اید؟ _خانم‌ها در گفت و گو به ظاهر سوژه‌های ساده‌تری هستند اما در عمل پیچیده‌تر. شکستن قفل زبان خانم‌ها خیلی زودتر از مردان اتفاق می‌افتد اما خودسانسوری آنها هم چندین و چند برابر آقایان است. به هرحال مرد یا زن بودن سوژه برای من خیلی فرق ندارد، آنچه مهم‌تر است جذابیت و توان روایت راوی است. 🆔 @khatemoqadam_ir
📌 شما شنیده‌های یک زن در میانه جنگ را شنیدید که حاصلش شد کتاب ماهرخ. مخاطب کتاب ماهرخ به واسطه‌ی این کتاب چقدر می‌تواند با فضای سوریه و حتی جنگ داخلی آن ارتباط برقرار کند؟ _ماهرخ مثل هر سوژه دیگری از زاویه چشم خود مسائل را نگاه و تحلیل می‌کند. به نظرم بیش از آنکه این کتاب بتواند فضای جنگ و سوریه را ترسیم کند در ترسیم فضای ریف دمشق، گروه های معارض و مفهومی به نام حصار موفق است. 📌کدام بخش کتاب به نظر شما تاثیرگذارتر است؟ برای خودتان یا مخاطب... چرا؟ _در کل کتاب ماهرخ من صدای ساز تنهایی و غربت را می‌شنوم. این موسیقی پس زمینه که از ابتدا تا انتهای کتاب شنیده می‌شود برای من خیلی جالب بود. شبیه روحی که همه جای زندگی همراه راوی بود و البته ناراحت‌کننده هم هست. پایان 🆔 @khatemoqadam_ir
به جنازه نگاه می‌کنم، سیاهی جنازه‌اش، یک ‌لحظه مرا به یاد جنازه‌های محله‌ی مهندسان(حی‌المهندسین) فلوجه می‌اندازد. درست در روزهای اوج درگیری‌های فلوجه بود که زیر گلوله‌ی قناصه‌چی‌های داعش و با خودروی زرهی، وارد این محله شدیم. به ساختمانی رسیدیم شبیه مدرسه یا درمانگاه که نیروهای تیپ چهارم بدر، ساعتی قبل، آن را آزاد کرده بودند. بوی تعفن بسیار مشمئزکننده‌ای از ساختمان می‌آمد؛ به ‌گونه‌ای که هیچ‌کس نمی‌توانست وارد شود. با این ‌حال، من و سیدحسین مصمم شدیم از ماجرا سر دربیاوریم. هنوز چند قدمی در درون دالان تاریک ساختمان جلو نرفته بودیم که از بوی تهوع‌آور موجود فرار کردیم و به حیاط بازگشتیم... همچون غریق نجات‌یافته از دریای مواج، فقط هوا می‌بلعیدیم و شش‌هایمان را تازه می‌کردیم. مغز سرمان، از شدت آن بوی نامطبوع می‌خواست منفجر شود. حالت تهوع شدیدی گرفته بودیم. صحنه‌ی بسیار شوک‌آور و متحیرکننده‌ای بود. چند جنازه‌ی در حال تجزیه، روی ‌هم افتاده و سیاه شده بودند. هر سه جوان بودند. چشمان‌شان با پارچه‌های قرمز بسته ‌شده و دست‌کم ده روز قبل و احتمالاً در روزهای ابتدایی عملیات فلوجه توسط داعش اعدام ‌شده بودند... دهان ‌یکی کاملاً باز بود و همچنان فریاد می‌زد؛ از درد گلوله‌ها لابد. تازیانه‌ی فریادهای آن سه جوان در آن دالان تنگ و تاریک، همچنان بر آسمان تاریخ بلند بود و بر جان و تن‌مان فرود می‌آمد... 📚بوی انار و انتحاری 🆔 @khatemoqadam_ir
6.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📚| از کتاب صبح واقعه زندگینامه داستانی شهید محسن حججی 🖋به قلم ابراهیم حسن‌بیگی 🆔 @khatemoqadam_ir
📌صبح واقعه 📖 کتاب «صبح واقعه» به فراز و فرودهای مهم زندگی شهید حججی پرداخته است؛ از روزهای مدرسه و جوانی و شرکت در کلاس‌های عقیدتی؛ آن هم با شلوار جین و کفش ورنی و صورت صاف و صوف و موهای بلندِ محسن شروع می‌شود تا اردوی راهیان نور و شرکت در کارهای جهادی و دستفروشی کتاب و عاشق شدن؛ و بعد هم ازدواج... یک ازدواج عاشقانه💚؛ اما پررنگ‌تر از عاشقانه‌های محسن، آرزویی بود که او از همان روزهای اول ازدواج، حرفش را می‌زد و موجب آزرده شدن همسرش می‌شد. 🔻 اینکه عاشق شوی و عاشقانه ازدواج کنی بخش شیرینی بود؛ اما آرزوی شهادتی که محسن ازش حرف می‌زد؛ می‌توانست همه‌ی غم‌ها و شاید ترس‌های عالم را بنشاند توی دلِ یک تازه عروسِ عاشق...💔 🖇 مخاطبِ کتاب «صبح واقعه» با شادی و رنج شخصیت‌های کتاب همراه می‌شود و می‌تواند آنها را بشناسد و قصه‌ی زندگی‌شان را بداند. قصه‌ی اینکه محسن حججی از کجا به کجا رسید و مسیر سفرش چگونه بود. 🆔 @khatemoqadam_ir
📌خاکریز پنجم برگزار شد 🔸پنجمین جلسه از سلسله جلسات گفتگو با نویسندگان خط مقدم با موضوع کتاب «عطر پیراهن تو» برگزار شد. 🖇مشروح این جلسه که با حضور سرکار خانم مریم عرفانیان و جمعی از اهالی کتاب و فرهنگ در مشهد برگزار شد، بزودی در کانال خط مقدم منتشر می‌شود. 🆔 @khatemoqadam_ir
5.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📚| از کتاب عطر پیراهن تو خاطرات سیده دعاء زلزلی؛ همسر شهید مدافع حرم سید علی زنجانی 🖋به قلم مریم عرفانیان 🆔 @khatemoqadam_ir