🏷مادر شهید:
به خواب رفته بودم و خیلی گریه کرده بودم که سهراب آمد به خوابم😍دیدم یک دریا هست که خیلی عمق آن روشن است و اگر یک سکه بیندازی معلوم است ولی خیلی عمیق و گود است و روی آن نرده گذاشته اند و من تا خواستم پایم را روی نرده بگذارم می رفتم پایین…
گفتم : خدایا من می خواهم بروم آن طرف چرا من را می برد پایین؟!😔
دیدم پسرم شهیدم از آن طرف گفت : مامان جان چرا ناراحتی؟!
گفتم : سهراب جان می خواهم بیایم آن طرف ولی از این دریا می ترسم…😢
گفت : قسم بخور که دیگر گریه نمی کنی تا من بیایم دستت را بگیرم ببرم آن طرف…☝️
گفتم : نمی شود که گریه نکنم..!😞
گفت : نه… گریه بکن ، گریه برای امام حسین (ع) و حضرت فاطمه (س) بکن..
برای حضرت ام البنین گریه بکن برای من گریه نکن…✅
دستت را می گیرم و می برمت آن طرف…
آمد و دستم را گرفت ، نه آب بود و نه چیزی و رفتیم آن طرف…
لباس های سبز هم پوشیده بود و با آن چشم های آبی تا زمانی میرفت به من پشت نکرد و از آن زمان گریه که می کنم می گویم به نیت امام حسین (ع)….💔
#شهیدسهرابعلیخانی🌹
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
💎 #غذایاعیانی
🏷خاطره از همسر بزرگوار شهید مدافع حرم#مهدی_حسینی
👈همسرم
این عکس در دست تو بماند به امانت، تا آن زمان که من #شهید شدم. آنوقت به کسانی نشان بده که میگویند: "هرکس بره سوریه نونش تو روغنه..."❗️💔
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
هدایت شده از 🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
زندگے به سبک شهـــــدا
ماه رمضان برای احمد طعم خاصی داشت، انتظار ماه رمضان را میکشید که #اعتکاف کند و شبهای قدر احیا و شب زنده داری نماید....
او رمضان را ایستگاهی برای توقف و به راه افتادن با نیروی بیشتر میدانست و سفارش میکرد که به ایتام رسیدگی کنیم، از بچههای کشافه میخواست هر کس چیزی با خود از خانه بیاورد و همه را به خانوادههای مستضعفی که میشناخت میداد، با این کار هم بخشندگی را به اعضای کشافه آموزش میداد و هم انجام کار گروهی و در واقع میخواست همه را در این امر مستحب شریک کند...
#مدافـــــع_حـــــرم
#شهیـد #احمد_محمد_مشلب
#زندگی_به_سبک_شهدا
عباس نصفي از حقوق ماهانهاش را صرف امور خيريه ميكرد، در واقع او بخشي از حقوقش را به دو خانوادهاي ميداد كه يكيشان بيمار سرطاني و ديگري بچه يتيم داشتند😔، باقي حقوقش را هم بخشي صرف امور روزمرهاش و بخشي را خرج هيئات و مراسم مذهبي ميكرد.
در طول ماه شايد 20 روزش را #روزه ميگرفت و غذايي كه محل كارش به او ميدادند، به خانوادههاي مستمند ميداد👌، يكبار كه ميخواست به مأموريت برود دو، سه غذا توي خانه گذاشت و به پدرمان گفت شما براي فلان خانواده ببر، بابا گفت من خجالت ميكشم دو غذا دستم بگيرم و ببرم اما عباس اصرار داشت كه اگر كم هم باشد بايد به مردم كمك كرد و باري از دوش كسي برداشت.🌹
#شهیدمدافع_حرم #عباس_آسیمه
🌺 ارواح طیبه شهدا صلوات
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
میخواستند تسبیحش📿 را بگیرند
نداد؛ گفت: کسی در میدان نبرد
تفنگش را به دیگری نمیدهد❗️
بعد از خداحافظی
یک نفر از طرفش
برای همه #انگشتر آورد ...💔
#سردار_دلها♥️
#شهید_حاجقاسم_سلیمانی
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹خاطرات شنیدنی سردار حاج قاسم سلیمانی از مادرشان و بیان جایگاه مادر...
مادرم گفت : بـــــمون ......
👌حتمااا ببینید
#سپهبدشهیدقاسمسلیمانی
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
🔻 #خاطرات_شهدا
🔅بچه ها میگفتند :
ما صبح ها کفش هایمان را واکس خورده میدیدیم و نمیدانستیم چه کسی واکس میزند .. ؟
🔅 بعدا فهمیدیم که وقتی نیروها خوابند واکس را بر میدارد و هر کفشی که نیاز به واکس داشته باشد ، را واکس میزند .
مشخص شد این فرد همان فرمانده ما شهید عبد الحسین برونسی بوده است .
🌷شهيد سردار عبدالحسين برونسی
اخلاص را از شهدا بیاموزیم
#شهیدعبدالحسینبرونسی
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
✍ طرحِ جالبِ یک #شهید در خانه برای ترک گناه
یه صندوق🗳 درست کرد و گذاشت توی خونه. بعد همه رو جمع کرد و از گناه بودنِ دروغ و غیبت گفت.
مبلغی رو هم به عنوان جریمه تعیین کرد. عهد بستند هر کسی از این به بعد دروغ بگه یا غیبت کنه ، اون مبلغ رو به عنوانِ جریمه بندازه توی صندوق... قرار شد پولهای صندوق هم صرف کمک به جبهه و رزمنده ها کنن.
طرح خیلی جالبی بود ، باعث شد تمام اعضای خانواده خودشون رو از این گناهها دور کنن؛ اگه هم موردی بود ، به هم تذکر میدادند😉
🌷خاطره ای از زندگی شهید علی اصغر کلاتهسیفری
📚منبع: کتاب وقت قنوت ، صفحه 145
🆔 @loveshohada28
🏷اخرین باری که اومده بود شب ساعت ۱۱ شب بود که در خیابان قدم میزدیم .
یک مرد ناشناس بود که نه من او را می شناختم و نه مصطفی یکدفعه #سلام کرد که مرده جاخورد گفت علیک سلام
سریع جواب سلام داد و رفت
بهش گفتم مصطفی چرا سلام کردی ⁉️
برگشت گفت حدیث داریم در اخر الزمان مردمی که همدیگر را نمشناسند به هم سلام نمیکنند ، گفتم بزار سلام کنم تا جزو این مردم نباشم .😊
آن طور نبود که بخواهد کسی را تحویل نگیرد ، خود را بگیرد خاکی تر از این حرف ها بود ـ
#شهیدمصطفیصدرزاده
@syed213
🔸شهید همیشه دائم الوضو بودن👌 و خیلی به وضو داشتن حساس بود.
یه روز بهش گفتم یه انگشتر خوب میخوام گفت: من میدم برات درست کنن، اما شرط داره.
شرطش اینه که همیشه با وضو باشی و بهم قول بدی با وضو باشی.🌱
روی شیطون رو کم کرده بود تو وضو گاهی هر روز 20بار وضـــــو میگرفت.❗️
روی انگشتر نوشته بود علی مع الحق و روی دیگرش الحق مع علی ❤️
#شهید_جواد_اللهکرم
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
🌸زیارت مجازی و سهبعدی مزار مطهر شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی 👇
soleimany.ir/tour/
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
✳ در گوشهای در میان خادمها ایستاد
🔻سردار شهید بیشتر اوقات پایین #ضریح_حضرت_رضا(ع) مینشست و از همان مکان عرض ادب و ارادت خود را نشان میداد🙏 زمانی هم که در کنار ضریح قرار میگرفت، بسیار #متواضعانه رفتار میکرد.
🔹یک بار در مراسم #خطبهخوانی در صحن انقلاب اسلامی حرم مطهر رضوی، سردار سلیمانی🌷 در حالی که لباس #خادمی به تن داشت، اصرار دیگران مبنی بر قرار گرفتن در جایگاه مسؤولان، مدیران و علما را در این مراسم نپذیرفت❌ و در گوشهای بین ۴۹ هزار خادمی که حضور یافته بودند، با #متانت تمام و آرام ایستاد.
✍راوی: مدیر امور خدمه آستان قدس رضوی
#شهید_قاسم_سلیمانی
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
🔹برای #بهشت خدارو اطاعتنکن...
#شهید_علی_چیتسازیان
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
میگفت «من زشتام! اگه #شهید بشم هیچکس برام کاری نمیکنه! تو یه پوستر برام بزن معروف بشم» و خندید… این را یکی از دوستان «هادی» عزیز از او روایت کرده است...
واین تصویر همان طرح سفارش اوست و چه شیرین است این لبخند...
🌹وجوه یومئذ مسفرة ضاحکة مستبشرة...🌹
🌹چهره هایی در آن روز گشاده و نورانی و خندان و مسرور است.🌹
(سوره مبارکه عبس/ 38 و 39)
#شهیدمحمدهادیذوالفقاری
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◼️ روضه آیت الله مجتهدی تهرانی برای دردانه امام رضا علیه السلام
🏴 شهادت امام جواد علیه السلام
#یاجوادالائــــــــــــــمهأدرکنی
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
💞 #همسرانه 💞
💫سر سفره عقد قرآن رو که دستش گرفت، نیت کرد تا هر صفحه ای که اومد باهم بخونیم.
🌹 قرآنُ باز کرد و آیه اول صفحه رو که دید لبخند زد و با آرامش نگاهم کرد، چشمانش از شوق برق ميزد.🤩
آیه ۲۳ سوره احزاب دلش رو آروم کرده بود.
﴾﷽﴿
{مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا}
📋 ترجمه آیه ۲۳ احزاب
برخی از آن مؤمنان، بزرگ مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بستند کاملا وفا کردند☝️، پس برخی پیمان خویش گزاردند (و بر آن عهد ایستادگی کردند تا به راه خدا شهید شدند) و برخی به انتظار (فیض شهادت) مقاومت کرده و هیچ عهد خود را تغییر ندادند.
#شهید_نوید_صفری🌹
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
🌹با اینکه از گل خریدن و هدیه دادن و محبت کردن کم نمیگذاشت، ولی چند وقت یک بار میپرسید : «از من #راضی هستی؟»
بنای زندگی را گذاشته بود بر محبت💐. میگفت:
«وقتی همسرت از تو راضی باشد خدا یکجور دیگری نگاهت میکند.»✨
❤️حرفهایش به دل مینشست. حتی اگر هزار بار هم حرفی را شنیده بودی، اما شنیدنش از زبان او لطفی دیگر داشت. اصلاً سخنران قابلی بود. منبرهایش همه گل میکرد.
👌قبل از سخنرانی کلی مطالعه و تحقیق 📚میکرد تا همه حرفهایش سند داشته باشد. موضوعی انتخاب میکرد که کارایی داشته باشد و دردی از مردم دوا کند.
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ به روایت همسر، وخواهر #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
#فقطبرایخدا
سرزده آمد به جلسه قرآن روستا
مثل بقیه نشست یک گوشه و شروع کرد به خواندن از #حفظ !✅
پرسیدم شما با این همه مشغله چطور فرصت حفظ قرآن داشتید ؟
گفت در ماموریت ها فاصله بین شهرها را عقب ماشین مینشینم و قرآن میخوانم👌
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی🌹
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
💠عباس هادی،برادر شهید ابراهیم هادی:
🍃🌸پنج ماه ازشهادت ابراهیم گذشت.
هرچند مادر از ما می پرسید:چرا ابراهیم مرخصی نمی آید؟
بابهانه های مختلف بحث راعوض می کردیم!
می گفتیم:الان عملیاته،فعلانمی تونه بیاد و...خلاصه هرروز چیزی می گفتیم.
تا اینکه یکبار مادر آمد داخل اتاق.
روبروی عکس ابراهیم نشسته واشک میریخت!جلو آمدم. گفتم:چی شد!؟
گفت:من بوی ابراهیم روحس می کنم!
ابراهیم الان توی این اتاقه!
همینجاست...
وقتی گریه اش کمتر شد گفت: من مطمانم که ابراهیم #شهید شده.
ابراهیم دفعه اخر خیلی فرق کرده بود.
چند روزبعد دوباره جلوی عکس ابراهیم ایستاده بود وگریه می کرد. مابالاخره مجبورشدیم دایی رابیاوریم تابه مادرحقیقت را بگوید.
🍃🌸آن روز حال مادر به هم خورد.
ناراحتی قلبی اش شدیدتر شد و درسی سی یو بیمارستان بستری شد!
سال ها بعد وقتی مادر را به بهشت زهرا(س) می بردیم بیشتر دوست داشت به قطعه چهل وچهار برود.
به یاد ابراهیم کنار قبر شهدای گمنام می نشست.
هرچند گریه برای او بد بود. اماعقده دلش را آنجا باز می کرد وحرف دلش را با شهدای گمنام می گفت.
📚کتاب سلام برابراهیم ۱،ص۲۲۱
♻️پ.ن:
بعد از پایان مبادله اسرا که مشخص شد ابراهیم اسیر نشده و شهید شد،مادر شروع کرد به خوردن یخ و برفک یخچال؛ ما فکر میکردیم قندِ مادر بالا رفته به همین دلیل مادر رو بردیم دکتر ؛ دکتر گفت : مادر شما هیچ مشکلی ندارند.
بعد از من پرسید مادرتون ناراحتی دارد؟
گفتم: یکی از پسرهایش دو سه ماهی است مفقود شده ؛دکتر گفت این یخ و برفک یخچال میخورد چون جگرش دارد میسوزد
دکتر گفته بود ممکنه قلبش❤ از داخل منفجر بشه.
همینطور هم شد.😔
🆔 @Loveshohada28
🔻اهمیت به نماز
🔅روزی برای تحویل امانتی به شهر "تبنین" رفته بودیم.در راه برگشت صدای اذان آمد. احمد گفت: کجا نگه می داری تا نماز بخوانیم؟
🔅گفتم ۲۰دقیقه ی دیگر به شهر می رسیم و همانجا #نماز می خوانیم...
🔅از حرفم خوشش نیامد و نگاه معنا داری به من کرد و گفت:من مطمئن نیستم تا ۲۰ دقیقه ی دیگر زنده باشم! و نمی خواهم خدا را در حالی ملاقات کنم که نماز قضا دارم دوست دارم نمازم با نماز #امام_زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و در همان وقت به سوی خدا برود"❤️
🗣راوی:علی مرعی (دوست شهید)
#شهید_احمد_مشلب
#نمازاولوقت
یاد شهید با صلوات🌹
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
🔸تصویرنوشتههایی از حاج قاسم سلیمانی درباره #عیدغدیر
#سپهبدشهیدحاجقاسمسلیمانی: هر کس به مدار مغناطیسی علیبنابیطالب (ع) نزدیکتر شد❤️، این مدار بر او اثر میگذارد؛ او کمیلبنزیاد میشود، او ابوذر غفاری میشود، او سلمان پاک میشود.
#عیدغدیر
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
از 2_3 ماه مانده به محرم روزشماری میکرد برای #نــــوکریاباعبداللهالحسین. با شوق خاصی برنـامه ریزی میکرد.
هر سال تو میدان امام زاده علی اکبر، جایی که اکنون مزار مطهرش در آنجاست، چای خانه☕️ راه اندازی میکرد.
خرید ملزومات و وسائل چای خانه رو با وسـواس و سلیــــقه خاصی خریداری میکرد. تمامی رو هم از بهترین ها .
معتقد بود برای اهل بیـــــت نباید کـــــم گذاشت،👌
تا زمانی که اونها دستت رو با بزرگواری میگیرند تو هم شرمنده نباشی که چرا میتونستی و بیشتر انجام ندادی.❤️
خادم امام زاده و هییت بود . ولی همیشه جلوی در هیئت می ایستاد.
معتقد بود #دربانی این خاندان بهتره و خاکـی بودن برای ائمه لطف بیشتری دارد.
میگفت هر چی کوچکتر باشی برای امام حسین (ع) بیشتر نگاهت میکند.
#شهیدامیرسیاوشی
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
🔹ساعت شش عصر حسین پیام داد :چه خبر؟
گفتم داداش هنوز ندادن هر بیست دقیقه اسم 10 نفرو میخونن تحویل میدن
گفت باشه داداش تا اینجا اومدی بقیشم خود #ارباب جور میکنه
گفتم دارم. از استرس میمیرم
گفت یه ذکری میگم هربار گیر کردی بگو...
گره کار منم همین باز کرد
گفتم داداش باشه بگو
گفت:تسبیح داری
گفتم اره
گفت بگو الهی به رقیه....
حتما سه ساله ارباب نظر میکنه...
منتظرتم...
چشممو بستم و شروع کردم
الهی به رقیه الهی به رقیه الهی به رقیه.... 😔
10 تا نگفته بودم که یهو گفت: این پنج نفر اخرین لیسته بقیش بمونه برا فردا
توجه نکردم همینجور ذکر میگفتم که یهو اسممو خوندن....
بغضم ترکید.. 😭
با گریه رفتم سمت خونه که اماده بشم
حسین رو دیدم گفتم درست شد..
اشک تو چشمش حلقه زدو گفت الهی به رقیه الهی به رقیه.....
#شهید_حسین_معز_غلامی
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
⚫️ضمن عرض ادب و تسلیت ایام شهادت اباعبدالله حسین علیه السلام و یاران باوفای ایشان.
🏴🏴ان شاءالله به مناسبت این ایام هر روز به معرفی یکی از #یارانعاشورایی حضرت میپردازیم
❤️اللهم الرزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک
#یاران_عاشورایی
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
🔸ستاره ای بر سینه خورشید: #عبداللهبنحسن(علیه السلام)
عبدالله فرزند امام مجتبی (علیه السلام) کودکی پانزده ساله بود و روز عاشورا در خیمه گاه با زنان به سر می برد.
امام حسین (علیه السلام) از شدت جراحات بر زمین افتاده بودند و در محاصره دشمن بودند که عبدالله از خیمه بیرون دوید و شتابان به جانب امام رفت. سید الهشدا (علیه السلام) به حضرت زینب (سلام الله علیها) فرمودند: « #خواهرم ! او را نگه دارید.» عبدالله در حالی که زینب او را گرفته بود، فریاد زد: «سوگند به خدا زا عمویم جدا نمی شوم❗️» . سپس به سختی از دستان عمه اش زنیب جدا شد و به میدان رفت.
هنگامی که ابجربن کعب شمشیر خود را به سوی امام پائین آورد. عبدالله فریاد زد:
«ای ناپاک زاده، وای بر تو! می خواهی عمویم را بکشی❓❗️»
این را که گفت دستش را پیش آورد تا ضربه را از امام دور کند ولی دست مبارکش تا پوست قطع شد . فریاد عبدالله به «وامتاه» بلند شد. امام او را به سینه چسبانیدند و فرمودند :
« ای فرزند برادرم❗️ بر آنچه به تو رسیده است، صبر کن و آن را حساب خیر بگذار.»
سرانجام عبدالله در آغوش امام حسین (علیه السلام) به دست حرمله به شهادت رسید
#یارانعاشورایی
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28