eitaa logo
خاطرات شیرین و حس خوب
37.1هزار دنبال‌کننده
859 عکس
6هزار ویدیو
0 فایل
عکس ها ومطالب قدیمی تون رو می تونین به آیدی زیر بفرستید ارتباط با ما: @Mahyaaa24 کپی با ذکر منبع تبلیغات پذیرفته می شود. تعرفه تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1788740039C4729393337 تبلیغات تایید یا رد نمی شوند. کپی بنر تبلیغات کانال حرام
مشاهده در ایتا
دانلود
12.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بفرست برای همسرت ✨ شما قندتون‌ رو‌ تو‌ دهن کی میذارید ... @khaterate_shirin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مراقب باشیم؛ با حرفامون دل کسی رو خواسته و ناخواسته نشکونیم آدم مثل هفت تیره و حرف مثل گلوله...! @khaterate_shirin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا به ما در زمان عصبانیت، صبر در زمان ناامیدی، امید و ایمان و در زمان پریشانی، آرامش عطا کن... @khaterate_shirin
❣داستان نجار و دو برادر 🌼🍃سال ها دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود، زندگی می کردند. یک روز به خاطر یک سوء تفاهم کوچک، با هم جرو بحث کردند. پس از چند هفته سکوت، اختلاف آنها زیاد شد و از هم جدا شدند. 🌼🍃یک روز صبح درب خانه ی برادر بزرگ تر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد، مرد نجـاری را دید. نجـار گفت:«من چند روزی است که دنبال کار می گردم، فکرکردم شاید شما کمی خرده کاری در خانه و مزرعه داشته باشید، آیا امکان دارد که کمکتان کنم؟» برادر بزرگ تر جواب داد: «بله، اتفاقاً من یک مقدار کار دارم. به آن نهر در وسط مزرعه نگاه کن، آن همسایه در حقیقت برادر کوچک من است. 🌼🍃 او هفته ی گذشته چند نفر را استخدام کرد تا وسط مزرعه را کندند و این نهر آب بین مزرعه ما افتاد. او حتماً این کار را به خاطر کینه ای که از من به دل دارد، انجام داده.» سپس به انبار مزرعه اشاره کرد و گفت: در انبار مقداری الوار دارم، از تو می خواهم تا بین مزرعه من و برادرم حصار بکشی تا دیگر او را نبینم. !! 🌼🍃نجار پذیرفت و شروع کرد به اندازه گیری و اره کردن الوار. برادر بزرگ تر به نجار گفت:« من برای خرید به شهر می روم، اگر وسیله ای نیاز داری برایت بخرم.» نجار در حالی که به شدت مشغول کار بود، جواب داد:«نه، چیزی لازم ندارم.» هنگام غروب وقتی کشاورز به مزرعه برگشت، چشمانش از تعجب گرد شد. حصاری در کارنبود. نجار به جای حصار یک پل روی نهر ساخته بود. 🌼🍃کشاورز با عصبانیت رو به نجار کرد و گفت: «مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی؟» در همین لحظه برادر کوچک تر از راه رسید و با دیدن پل فکر کرد که برادرش دستور ساختن آن را داده، از روی پل عبور کرد و برادر بزرگترش را در آغوش گرفت و از او برای کندن نهر معذرت خواست. 🌼🍃وقتی برادر بزرگ تر برگشت، نجار را دید که جعبه ابزارش را روی دوشش گذاشته و در حال رفتن است. کشاورز نزد او رفت و بعد از تشکر، از او خواست تا چند روزی مهمان او و برادرش باشد. نجار گفت: «دوست دارم بمانم ولی پل های زیادی هست که باید آنها را بسازم.» ❣راستی، تا به حال برای چند نفر پل ساختیم؟! بین خودمون و چند نفر از عزیزانمون حصار کشیدیم !؟ @khaterate_shirin
8.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آماده این با هم بخونیم دلمون برای اون روزا خیلی تنگ شده... یادش به خیررر @khaterate_shirin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🔻توضیح دکتر سعید عزیزی روانشناس در خصوص مضرات زندگی زوجین با والدین‌شان در یک منزل @khaterate_shirin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با فرستادن به دیگران پخش کننده ی حال خوب باش تا به وسیله ی کائنات حال خوب بهت برگرده 😍😍 @khaterate_shirin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی در این شب پاییزی ⭐️ زندگی دوستانم را سبز⭐️ تـنـور دل شــان را گــرم  ⭐️ فانوس دل شـان را روشـن⭐️ لحظه هایشان را بدون غم⭐️ و چـرخ  روزگــار را بـه ⭐️ کـامشان بچـرخـان ⭐️ شبتون خـوش ⭐️ @khaterate_shirin