چند نفر داشتند مشاعره میکردند،
نوبت به یارو میرسه
میگن با (ت) بخون
میگه : توانا بود هر که دانا بود
میگن با (گ)
میگه : گفتم توانا بود هر که دانا بود
میگن با (ن)
میگه : نميفهمي گفتم توانا بود هر که دانا بود ... 😂😂
#سوتی 🌻
#خاطرات 🌾
#تجربیات 💐
خودتون رو به آی دی من در قسمت بیوی کانال ارسال کنید .. 🦋💛🦋
💑 خاطرات زنانه 💑
🍃🌻🌻🍃🌻🌻🍃🌻🌻🍃🌻🌻 زندگی صنم خاتون...
(_ قابل خاتون عمارت ما را نداشت ، اینم اتول اختصاصی صنم خاتون ما ).
لبخندی زدم و چشمانم را به او دوختم .
(_ شازده از شما ممنونم واقعا ولی لازم به اتول اختصاصی نبود ، با اتول خود شما هم میتونستم برم به دیدار پدر و مادرم)
تای ابروش را بالا داد و گفت :
(_ اختیار دارید بانو ، شما خاتون این عمارت هستید ، شما سرور عمارت ما هستید باید اتول اختصاصی با راننده مخصوص داشته باشید که هر وقت دلتون برای دیار تنگ شد بدون معطلی با اتول و یعقوب همراه عمارت صاحب خان بشید )
در حالی که سینه اش را صاف میکرد و دستش را پشتش گرفته بود با دست دیگرش تابی به سیبیلش داد و با لبخند و شیط نتی توی کلامش که فقط مختص خودش بود ، دوباره گفت :
(_ اصلا نیاز بود که شما اتول اختصاصی داشته باشی شاید خواستی همراه با شویت به خیابان لاله زار بری و برای این مرد خسته از مغازه پیرایش لباس های آنچنانی اروپایی بخری ، باید با اتول خودت بری یا نه؟)
و بعد بلند بلند خندید .
از حرف های شازده حسابی ذوق زده بودم . خیلی حرف های قشنگی میزد و با این جمله آخرش هم فهمیدم که شازده از اون مردهای خش. ک و متعصبی که من فکر میکردم نبود . وقتی مردی در آن دوران ( اینجا تقریبا سال هزار و سیصد و یازده و یا دوازده هست ، زمانی که خاتون تقریبا پانزده شانزده ساله بودند .البته طبق روایت و حساب خودم سال یازده هست ولی ممکنه سال و روز با ماه رو یکم جابجا برام تعریف کرده باشن ، طبق اون گفتم دوازده که مشکلی نباشه) که همه متعصب بودند و هنوز به مد اروپایی و گشت و گذار و سیر و سیاحت توی خیابانی چون لاله زار عقیده نداشته و عادت نکرده بودند ، شازده ی من چقدر متفاوت از این مردها بود . من تا به اون لحظه هیچوقت فکر نمیکردم که شازده اجازه بدن که من از این عمارت بجز عمارت پدرم جایی برم اما حالا میدیدم که حرف از خیابان لاله زار و معروفترین مغازه لباس فروشی آن زمان که تمام لباس هایش برگرفته از مد و فرهنگ ار وپا بود و پارچه اش هم از آنجا میآمد ، میزد . پس شازده مرد روشنفکری بود که هنوز نشناخته بودمش و واقعا هم از این بابت خوشحال بودم چون خودمم دیگه واقعا دلم نمیخواست تمام عمرم توی این عمارت سپری بشه و دوست داشتم از اینجا بیرون برم و دنیای اطرافم را ببینم .
باز هم اون لحظه یاد حرف فضه افتادم که میگفت :
(_ با زبان خوش و روی خوش میتونی مردت را تو دستت بگیری و تا دنیا دنیاست بتازونی)
اصفهونیه 6 باجناقش مهمانش شدن،
زنش چای ریخت و به شوهرش گفت،قندمون تمام شده شکر هم نداریم،
شوهر گفت درستش میکنم،
وقتی چای آورد ،گفت.برادرا،داخل یکی از اینها شکر نریختم
سهم هرکی شد همه با زن وبچه فردا،شام منزلشیم،
همه خوردن وهیچ نگفتن،
تازه یکیشون گفت، چقدر شیرین شون کردی😂
#سوتی 🌻
#خاطرات 🌾
#تجربیات 💐
خودتون رو به آی دی من در قسمت بیوی کانال ارسال کنید .. 🦋💛🦋
ﭘﺎﺳﺦ ﺭﯾﯿﺲ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺑﻪ ﺧﺒﺮﻧﮕﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﺮﺍ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﺯﻧﺪﺍﻧﯿﺎﻥ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺑﻘﯿﻪ ﺷﻬﺮها ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺳﺖ؟
ﺧﻮﺏ ﻋﺎﻣﻮ ﺍﯾﻨﺠﻮ ﮐﯽ ﺣﺎﻝ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﺮﻩ ﺩﺯﺩﯼ؟
ﮔﯿﺮﯾﻢ ﺭﻑ، ﮐﺪﻭﻡ ﺻﺎﺏ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﯼ ﺣﺎﻝ ﺩﺍﺭﻩ ﺯﻧﮓ ﺑﺰﻧﻪ ﭘﻠﯿﺲ؟
ﮔﯿﺮﯾﻢ ﺣﺎﻟﻮ ﺯﻧﮓ ﺯﺩ ﭘﻠﯿﺴﻮ، ﮐﺪﻭﻡ ﭘﻠﯿﺴﯽ ﺣﺎﻝ ﺩﺍﺭﻩ
ﺑﺮﻩ ﺻﺤﻨﯽ ﺟﺮﻡ
ﮔﯿﺮﯾﻢ ﭘﻠﯿﺴﻢ ﺭﻓﺖ، ﮐﺪﻭﻡ ﻗﺎﺿﯽ ﺣﺎﻝ ﺩﺍﺭﻩ ﺣﮑﻢ
ﺑﺪﻩ؟
ﮔﯿﺮﯾﻢ ﺣﮑﻤﻮﻡ ﺩﺍﺩ، ﺳﺮﺑﺎﺯﻭ ﺍﯾﻘﺪ ﺑﯿﺤﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﺩﺯﺩﻭ
ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﮑﻨﻪ ...
ﺧﻮﺏ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻟﺤﻤﺪﻟﻠﻪ ﻣﺮﺩﻣﻮﻥ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺍﻫﻞ ﺧﻼﻑ ﻧﯿﺴﻦ
ﻋﺎﻣﻮ ﺧﺪﺍﺍﺍﺍﺍﻭﮐﯿﻠﯽ ﺍﯾﻨﺎﻡ ﮐﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﺯﻧﺪﺍﻧﻦ
ﻫﻤﺸون آزادن حال ندارن برن خونه 😂😂
#سوتی 🌻
#خاطرات 🌾
#تجربیات 💐
خودتون رو به آی دی من در قسمت بیوی کانال ارسال کنید .. 🦋💛🦋