eitaa logo
♥خــــــاطره شــــــهدا♥
409 دنبال‌کننده
269 عکس
19 ویدیو
11 فایل
♥هوالمحبوب♥ ■زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست■ ■این کانال حاوی داستان پرواز معراجی های انقلاب، دفاع مقدس، مدافع حرم و ... است■ ⛔ کپی از مطالب با ذکر "منابع" بلامانع است ⛔
مشاهده در ایتا
دانلود
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت: 8⃣2⃣ ✍به روایت همسر شهید 🌳تازه از عروسی خواهر زاده‌ام به منزل برگشته بودیم كه تلفن زنگ زد. برادرم گوشی را برداشت و تا شنید كه پرسید، خانم رجایی نیست؟ گوشی را به من داد و گفت، «مثل اینكه از دوستان آقای رجایی است.» گوشی را گرفتم و سلام كرد. جواب دادم. احوالپرسی مختصری كرد و چون تلگرافی حرف می‌زد، فكر كردم یكی از دوستان اوست كه از زندان آزاد شده و دارد ما را خبر می‌كند. بدون اینكه خودش را معرفی كند گفت، «من آمده‌ام و مغازه حسن آقا بقال سر كوچه هستم.» باز من فكر كردم رمز می‌گوید و من باید این كدها را حفظ كنم تا در ملاقات آقای رجایی به او بگویم. پرسید، «خوب چیزی نمی‌خواهید بخرم؟» من تازه فهمیدم این خود آقای رجایی است كه از زندان آزاد شده است. گفتم، «نه، چیزی نیاز نداریم.» توی فكر بودم كه ایشان آزاد شده كه دیدم زنگ منزل را به صدا درآورد. در را كه باز كردم، دیدم با لباس زندان است و لباسهای خودش را داخل ساك گذاشته است. 🌳قبل از اینكه آقای رجایی را دستگیر كنند، یك شب كه در منزل،‌ نشریه مخفی سازمان مجاهدین را كه به دلیل ارتباطی كه با كادر مركزی داشت، به او می‌رساندند مطالعه می‌كرد، ناگهان دیدم، در فكر فرو رفته و حالت خاصی پیدا كرده است. پرسیدم، «جریان چیست؟» گفت، «اینها بسم‌الله الرحمن الرحیم را از روی نشریه خود انداخته‌اند.» بعد فهمیدم به آنها تذكر داده و آنها كه داشتند جو بیرون را موقعیت سنجی می‌كردند تا اگر حساسیتی نباشد كلاً بسم‌الله را حذف كنند، وقتی متوجه حساسیت آقای رجایی شدند دستپاچه شده به او گفتند از دستمان در رفته و عمدی نبوده است،‌ ولی آقای رجایی به این حركت با دیده تردید می‌نگریست تا اینكه به زندان افتاد. پس از اینكه قضایای انحراف عقیدتی سازمان بر همگان روشن شد، در زندان اوین در یك ملاقات به من گفت،‌ «از قول من به محسن بگو از این اتفاقی كه برای من پیش آمده است خیلی ناراحت نباشد. كار خدا بود، چون اگر من در بیرون از زندان بودم و این قضیه تغییر مواضع سازمان پیش آمده بود،‌ سرنوشت من مثل مجید شریف واقفی و مرتضی صمدیه لباف می‌شد. من زیر بار انحراف نمی‌رفتم و مرا هم مثل آنها از بین می‌بردند. 🌳وقتی نشانه‌های تغییر مواضع در سازمان مجاهدین خلق دیده شد، از صحبتهایی كه آقای رجایی می‌كرد این‌طور برداشت كردم كه امید داشت اینها اصلاح شوند، چون هم كادر اولیه رهبری سازمان را از دوران دانشكده خود می‌شناخت و هم پس از دستگیری و اعدام آنها كه رهبری به دست افراد جوان‌تر و كم‌تجربه‌تری رسید با آنها در ارتباط بود. نظرش این بود كه اینها شروع كارشان است و كم تجربه هستند. 🌳یك‌بار كه فقط به بچه‌های كوچك زیر 9 سال ملاقات حضوری می‌دادند، دختر بزرگم را كه نسبت به پدر علاقه خاصی داشت به بهانه اینكه سن او بالای 10 سال است، برای ملاقات نپذیرفتند و او هم از این جهت خیلی رنج كشید. وقتی دو تای دیگر كه سنشان زیر 9 سال بود به ملاقات پدرشان رفته بودند ‌آقای رجایی یك شكلات به آنها داده بود و گفته بود از قول من به جمیله سلام برسانید و این شكلات را به او بدهید. این حركت هر چند كوچك و معمولی بود، اما تأثیر زیادی روی جمیله گذاشت، چون می‌دید پدرش حتی در زندان به او توجه دارد و تا مدتها این شكلات را به عنوان یادگاری زندان پدر نگه داشت. ادامه دارد... منبع: https://hawzah.net/fa/Question/View/7275 --------------- http://old.aviny.com/Occasion/Enghelab_Jang/8Shahrivar/87/Rajaei/Nagofte.aspx 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت: 9⃣2⃣ ✍به روایت همسر شهید 🌳بعد از دستگیری آقای رجایی تا سه ماه از او كلاً بی‌خبر بودیم. پس از این مدت یك ملاقات مصلحتی به ما دادند آن هم با این خیال كه از این ملاقات در جهت منافع خودشان استفاده كنند. چون قبل از ملاقات از من و خواهر ایشان سؤالاتی كردند كه شاید چیزی دستگیرشان بشود ولی هیچ نتیجه‌ای نگرفتند. به آقای رجایی نگفته بودند ترا برای ملاقات می‌بریم. لذا ایشان تصور می‌كرد كه مانند روزهای قبل دوره جدید بازجویی و شكنجه را در پیش رو دارد. وقتی ایشان را آوردند از صورتش پیدا بود كه در این مدت نور ندیده است. بسیار لاغر و ضعیف شده بود. چون در این ملاقاتها خانواده‌ها معمولاً برای زندانی خود جز آب میوه نمی‌توانستند چیزی بیاورند ما هم همین كار را كردیم و در یك فلاكس چای كه به اندازه دو لیوان می‌شد آب میوه آورده بودیم. وقتی آب میوه را در لیوان ریختیم كه به آقای رجایی بدهیم به مأمورینی كه ایشان را از سلول آورده بودند اشاره‌ای كرد و گفت، اول بدهید این آقایان بخورند بعد من می‌خورم. 🌳وقتی ساواك كسی را دستگیر می‌كرد، بعد از چند ماه كه او را شكنجه می‌داد و از او اعترافی می‌گرفت و مطمئن بود كه همه حرفهایش را زده است، پرونده‌اش را برای محاكمه اول به دادگاه می‌فرستاد. پس از یك ماه محاكمه دوم را تشكیل می‌داد و برای زندانی حكم قطعی محكومیت صادر می‌كرد. پس از این، زندانی را به زندان قصر یا زندان دیگری می‌بردند. وقتی دادگاه اول آقای رجایی تشكیل شد، برخلاف انتظار دیدیم دادگاه دوم او تشكیل نشد. چند ماه طول كشید و چون وضعیت خیلی غیر عادی بود، دچار شك و نگرانی شدیم. بعد متوجه شدیم ساواك، منیژه اشرف‌زاده كه عضو سازمان مجاهدین خلق بود و تغییر ایدئولوژی داده بود و در زندان اوین محكوم به اعدام بود و به او قول داده كه اگر علیه آقای رجایی اعتراف كند، یك درجه به او تخفیف می‌دهند و حكم اعدام او را به حبس ابد تبدیل می‌كنند. او هم فریب خورد و برای اینكه اعدام نشود،‌هر چه را كه از آقای رجایی و سازمان می‌دانست برای ساواك بیان كرد. این اعترافات باعث شد آقای رجایی مجدداً به زیر شكنجه برده شود و این بار بر مبنای اطلاعات اشرف‌زاده تحت بازجویی قرار گیرد. 🌳در سال 1342 كه آقای رجایی در زندان بود، خواهرزاده او در منزل، پیش من و مادرش بود تا مردی در خانه باشد، چون مادر آقای رجایی خیلی از این واقعه ناراحت بود، گاهی ایشان را برای تنوع و تجدید روحیه به پارك هفت حوض نارمك كه نزدیكی منزلمان بود، می‌بردیم. یك شب كه به خانه بازگشتم، پس از چند دقیقه دیدم صدای در بلند شد. پشت در رفتم و گفتم، «كیه؟» جواب دادند، «آقای رجایی منزل هستند؟» گفتم، «خیر، مگر شما نمی‌دانید ایشان پنجاه روز است كه دستگیر شده‌اند و در زندان هستند؟» كمی كه صحبت كرد فوری فهمیدم خود آقای رجایی است كه صدایش را تغییر داده و قصدش این است كه با شوخی به منزل وارد شود. شوخی‌های او واقعاً جالب بودند. با خیلی‌ها شوخی می‌كرد. اما خودش نمی‌خندید. او محبتش را نسبت به فامیل و اقوام با شوخی اظهار می‌كرد. بعد فهمیدیم از زندان كه بیرون آمده، چون دیده ما در منزل نیستیم در مغازه لبنیات فروشی سر كوچه نشسته است تا ما هر جا كه رفته‌ایم،‌ برگردیم. بعد كه دیده ما داریم به منزل می‌رویم، بلافاصله چند قدم با ما حركت كرده و گذاشته وارد منزل بشویم كه به صورت غیر منتظره‌ای همدیگر را نه در كوچه كه در منزل ببینیم. 🌳آقای رجایی با كادر مركزی و رهبری اولیه سازمان مجاهدین خلق در ارتباط بود، اما هیچ‌گاه عضو سازمان نبود، ولی سازمان به عنوان یك واسطه مهم روی او حساب می‌كرد. زمانی كه رضا رضائی از زندان فرار كرد و در خانه‌های تیمی مخفیانه زندگی می‌كرد، آقای رجایی مستقیماً با او رابطه داشت، به گونه‌ای كه یك شب به منزل ما پناه آورد و آقای رجایی به‌رغم مخاطراتی كه این كار داشت او را پناه داد. یك بار كه رضا به منزل ما آمده بود، چون می‌خواست دنبال كاری برود و شك داشت كه ساواك او را تحت نظر گرفته است یا نه، آقای رجایی لباس خود را به او داد، او هم قدری خود را گریم كرد و بعد من و آقای رجایی او را به عنوان یك مریض از خانه بیرون بردیم و جوری وانمود كردیم كه دنبال نسخه او هستیم. بارها می‌شد كه به خانه می‌آمدم و می‌دیدم كه شرایط منزل تغییر كرده است و می‌فهمیدم كه به فرد یا افرادی پناه داده است. ادامه دارد... منبع: https://hawzah.net/fa/Question/View/7275 -------------------- http://old.aviny.com/Occasion/Enghelab_Jang/8Shahrivar/87/Rajaei/Nagofte.aspx 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت: 0⃣3⃣ ✍به روایت همسر 🌳آقای رجایی به اصل مخفی‌كاری در مبارزه اعتقاد زیادی داشت. در ابتدا كه احساس می‌كرد من باید زمینه و آمادگی بیشتری برای ورود در كار مبارزه پیدا كنم، از من خواست به تلفن‌ها پاسخ ندهم و از رفت آمد به منزل از او پرسشی نكنم. البته این برای من كه همسرش بودم خیلی سنگین بود، ولی تحمل می‌كردم، تا اینكه كم كم نسبت به من اطمینان خاطر بیشتری پیدا كرد و مسائل مبارزه را با من در میان می‌گذاشت. بعد كه دید من اصول مخفی‌كاری را رعایت می‌كنم، تدریجاً كارهای مهم‌تری را به عهده من گذاشت‌، از آن جمله، رونویسی یك جزوه بود كه با مشقت زیاد نوشته می‌شد، چون هر لحظه امكان داشت ساواك در بزند و وارد شود، لذا اگر یك درصد هم احتمال می‌دادم، ساواك در می‌زند، فوراً باید آن را جاسازی می‌كردم. 🌳ابتدا ملاقات با آقای رجایی غیر ممكن بود. ما هفته‌های متمادی به در زندان كمیته مشترك ضد خرابكاری می‌رفتیم ولی بی هیچ نتیجه‌ای و پس از ساعتها معطلی به خانه برمی‌گشتیم. پس از مدتی كه اجازه ملاقات دادند به هركس یك برگه ملاقات می‌دادند كه آن را پر می‌كرد و در هنگام ورود از در نگهبانی زندان آن كاغذ را از او می‌گرفتند. من یك بار كه اطراف را به دقت بررسی كردم كاغذ را به نگهبان ندادم، وقت ملاقات كه شد، بدون اینكه نگهبان زندان كه فردی به نام صارمی بود متوجه شود دوباره كاغذ را نشان دادم و نزد آقای رجایی رفتم. 🌳وقتی ایشان را برای ملاقات مجدد آوردند، چون احساس كرده بود لابد ما از مسئولین زندان برای این ملاقات خواهشی كرده‌ایم خیلی نگران شده بود. من هم نتوانستم برای او توضیح بدهم كه سر مأمورین زندان را كلاه گذاشته‌ و از غفلت آنها سوء استفاده كرده‌ام. دو، سه بار كه این كار را كردم، دیدم چهره‌اش درهم كشیده شد و ناراحت به نظر می‌رسد و به من گفت، تو كه الان ملاقات داشتی. چطور شد كه دوباره آمدی و به تو ملاقات داده‌اند؟» من هم چون می‌دیدم با این ملاقات اضافی تا یك هفته بعد نگران است و از طرفی هم خیلی نمی‌شود آن وضعیت را توجیه كرد، این كار را تكرار نكردم. 🌳آقای رجایی خیلی مقاوم بود، چه از نظر جسمی و چه از نظر روحی. سعی می‌كرد جسمش را با ورزش تقویت كند. كم می‌خورد، ولی صحیح می‌خورد، غذاهایی را می‌خورد كه برای جسمش ضروری ولازم بود و همین مسئله باعث می‌شد كه همیشه سالم باشد. كمتر به یاد دارم كه مریض شده باشد، فقط سردرد بود كه گاهی به آن دچار می‌شد. تا قبل از انقلاب كه مسئولیتش كم بود، تحمل می‌كرد و قرص نمی‌خورد، چون معتقد بود قرص خوردن عوارض دارد، اما بعد از انقلاب با اینكه بسیار مقید بود قرص نخورد، قرص می‌خورد تا سردردش خوب شود و بتواند به كارها برسد.... ادامه دارد... منبع: https://hawzah.net/fa/Question/View/7275 --------------- http://old.aviny.com/Occasion/Enghelab_Jang/8Shahrivar/87/Rajaei/Nagofte.aspx 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت: 1⃣3⃣ ✍در آستانه انقلاب 🌳شهید بزرگوار رجایی، پس از آزادی از زندان نه تنها دست از فعالیت های سیاسی و مبارزاتی خود نکشید، بلکه بر شدت و دامنه این مبارزات افزود. 🌳با اوجگیری مبارزه، با آشنایی و ارتباطی که با یاران امام داشت، فعالیت خود را در کمیته استقبال از امام خمینی ادامه داد. در جلساتی که در مورد محل استقرار حضرت امام بحث و تبادل نظر میگردید نقش عمدهای در معرفی و انتخاب نهایی مدرسه رفاه داشت. وقتی بعضی نقاط دیگری را مطرح کردند که نسبت به مدرسه رفاه از امکانات رفاهی و وسعت بیشتر و بهتری برخوردار بود و میگفتند بهتر است امام در جائی مستقر بشوند که در شأن ایشان باشد، آقای رجایی اظهار میداشت مدرسه رفاه متعلق به خود امام است و طرفداران او این مدرسه را به اسم ایشان ساختهاند و بهترین ویژگی آن است که اگر امام به آن تشریف بیاورند و در آن مستقر بشوند نمیگویند امام در منزل فلانی مستقر شده است. 🌳این استدلال مورد تصویب دیگران قرار گرفت، اما به دلیل وسعت محدود مدرسه رفاه نسبت به مدرسه علوی طی بازدیدی به کسانی که در صدد تدارک و آماده سازی مدرسه رفاه بودند اعلام کرد که تصمیم کمیته استقبال عوض شده و امام به مدرسه علوی تشریف خواهند برد. 🌳در این ایام با اینکه عضو اصلی تشکیلات نیمه مخفی مدرسه رفاه بود که بمنزله ستاد انقلاب تلقی میشد، اما با تواضع خاصی به هر کار ممکن دست میزد و این اعمال را خدمت به انقلاب میدانست و به بزرگی و کوچکی کارها اهمیتی نمیداد.بعضی از همرزمان او که آماده اشارهای از وی در جهت انجام کاری بودند، وقتی او را جارو به دست در حال تمیز کردن حیاط مدرسه رفاه میدیدند با اصرار میخواستند این کار را به آنها واگذار نماید ولی ایشان نمیپذیرفت و مدرسه را برای ورود امام آب و جارو میکرد. 🌳شهید رجائی با مسؤلیتی که در رابطه با تبلیغات و راهپیماییها بر عهده گرفت، منزل خود و یکی از منازل مطمئن همسایه را به محل نوشتن پلاکاردهای راهپیمایی تبدیل کرد. 🌳هنگامی که امام اعلام کردند مردم به حکومت نظامی اعلام شده از سوی رژیم شاه توجهی نکنند، شهید رجائی با سازمان دهی سریع جوانان انقلابی به دو دسته، از آنها خواست به مناطق شمال و جنوب شهر بروند و به مردم اعلام کنند حکومت نظامی به دستور امام شکسته شده و به مقررات آن نباید توجه کرد... ادامه دارد... منبع: https://hawzah.net/fa/Question/View/7275 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت: 2⃣3⃣ ✍انقلاب اسلامی 🌳با اوج گیری مبارزه که پایگاههای رژیم دسته دسته به تسخیر مردم درآمده و اسلحههای آنها توسط مردم به مدرسه رفاه حمل میشد، شهید رجائی مسؤلیت نگهداری از آنها را بر عهده گرفت، ایشان با این که هنوز حکومت نظامی قدرتی داشت، چون این احتمال میرفت که رژیم قصد حمله به مدرسه را داشته باشد، عدهای از افراد مسلح را که از یزد برای محافظت از امام به تهران آمده بودند در منازل اطراف جا داد. 🌳با دستگیری سران رژیم توسط مردم و انتقال آنها به مدرسه رفاه مسؤلیت خطیر دیگری بر عهده شهید رجائی افتاد. ایشان به کمک بعضی از همرزمان دوران زندان، مسؤلیت نگهداری و بازجویی از سران رژیم و ساواک شاه را بر عهده گرفت. وی با اینکه بعضی از این فرماندهان و مسؤلان را میشناخت اما به کسانی که مسؤلیت نگهداری از آنها را در زیر زمین مدرسه رفاه بر عهده داشتند اکیداً توصیه میکرد با آنها در نهایت محبت رفتار کنند و اجازه دهند تکلیف آنان را دادگاه های انقلاب معین نمایند. 🌳بعد از اعلام تشکیل دولت موقت از سوی حضرت امام، مرحوم مهندس بازرگان عهده دار مسؤلیت نخست وزیری گردید و دکتر شکوهی را که از اعضای نهضت آزادی ایران بود به عنوان وزیر آموزش و پرورش معین کرد. شهید رجائی به همراه شهیدان باهنر و سید کاظم موسوی نقش بسیار فعال و تعیین کنندهای در اداره امور این وزارت بر عهده داشتند. در این میان نقش شهید رجائی از دیگران مشخص تر و برجستهتر بود تا جایی که میتوان گفت نقش اصلی در تغییر اوضاع وزارت آموزش و پرورش از شکل قبل به یک شکل جدید انقلابی با برخورداری از اختیاراتی که از آقای شکوهی گرفته بود بر عهده او بود. 🌳در این دوران شهید رجائی با مسؤلیت مشاور وزیر، اصلاحات اولیه و متناسب با شرایط اولیه انقلاب نظیر پاکسازی عناصر رژیم و عوامل ساواک و گروههای الحادی و... را با دقت و سرعت خاصی انجام داد. 🌳پس از استعفای آقای شکوهی از وزارت آموزش و پرورش، شهید رجائی بعنوان کفیل وزارتخانه و سپس بعنوان وزیر آموزش و پرورش به خدمات صادقانه و انقلابی خویش ادامه داد. تأسیس نهاد امور تربیتی و تقویت مراکز تربیت معلم از مهمترین اقدامات شهید رجائی در این دوران محسوب میشود. ادامه دارد... منبع: https://hawzah.net/fa/Question/View/7275 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❌مژده 💠💠💠 مژده❌ 🍀افتتاح کانال " آموزش امر به معروف (دوره مقدماتی)" در نرم افزار ایرانی ایتا🍀 #آموزش_شیوه‌هایی_درست_و_کاربردی👌😊 #با_زبانی_ساده_و_قابل_فهم_برای_همه👌🌹 #برای_اولین_بار_در_ایتا👌😌 🌷به کانال ما بپیوندید😊👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1843462144Cb566ab1604
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت: 3⃣3⃣ ✍عضویت در مجلس شورای اسلامی و انتخاب به عنوان نخست وزیر 🌳همزمان با انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی که حزب جمهوری اسلامی اسامی تعدادی از عناصر مؤمن و با سابقه در امر مبارزه را به عنوان نامزد نمایندگان مجلس از شهرهای مختلف ارائه و انتشار داد، شهید رجائی در لیست حزب در تهران قرار گرفت که پس از اعلام نتایج آراء با 012/209/1 رأی به مجلس شورای اسلامی راه یافت. 🌳پس از گذشت شش ماه از مسؤلیت نمایندگی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی و پس از انتخاب بنی صدر به عنوان اولین رئیس جمهور نظام اسلامی به دلیل آن که مجلس شورای اسلامی نامزدهای معرفی شده از طرف او برای پست نخست وزیری را واجد صلاحیت های اسلامی و انقلابی نمیدانست، کار اختلاف بنی صدر با مجلس بالا گرفت. بعد از نهیب امام که چرا کار متوقف شده است، بنی صدر به مجلس شورای اسلامی پیشنهاد تشکیل هیئت 5 نفرهای را از میان نمایندگان مطرح نمود تا مجلس پس از بررسی و مشورت فردی را که واجد شرایط نخست وزیری میداند به او معرفی نماید، مجلس نیز با این پیشنهاد موفقت کرد. بعد از حذف آیت الله هاشمی رفسنجانی و مقام معظم رهبری از این ترکیب به دلیل حزبی بودن، بنی صدر با این که سه نفر بعدی را هم عضو حزب جمهوری اسلامی میدانست آن را پذیرفت. 🌳پس از بررسی های طولانی، نظر هیئت سه نفره به اتفاق آرا بر این قرار گرفت که شهید رجایی شایستگی تصدی مسؤلیت خطیر نخست وزیری را دارد. پس از اعلام نظر هیئت به مجلس، مجلس شورای اسلامی نیز با اتفاق آرا بر این انتخاب تأکید و آن را به بنی صدر اعلام نمود. 🌳بنی صدر در برابر این انتخاب ابتدا بنای مخالفت گذاشت و نظر هئیت سه نفره را بشدت رد نمود، ولی وقتی احساس کرد در مقابل مجلس کاری نمیتواند از پیش ببرد به ناچار با این پیشنهاد موافقت نمود. اما در هر فرصت ممکن از تضعیف شخصیت شهید رجائی در افکار عمومی با به کارگیری تعابیر و القاب زشت و ناپسند خودداری نمیکرد. در برابر این جسارتها و اهانتهای بنیصدر به عنوان رئیس جمهور، شهید رجائی با توجه به حساسیت جو موجود، تمامی این تلخیها و اهانتها را در کمال صبر و بردباری و متانت، تحمل و در مواقع لزوم با ارائه استدلالهای محکم و منطقی به ایرادات مکرر بنی صدر پاسخ میداد. ادامه دارد... منبع: https://hawzah.net/fa/Question/View/7275 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت: 4⃣3⃣ ✍اختلاف با بنی صدر 🌳هر چند در این کشاکش، تمام اهتمام شهید رجائی این بود که اختلافات بنی صدر با نیروهای حزب اللهی که وی سمبل و نمادی از آنها به عنوان نخست‏وزیر بود، به میان مردم کشیده نشود، تا مبادا از این رهگذر غبار غم و نگرانی بر قلب و رخسار حضرت امام بنشیند، اما از سوی دیگر بنی‏صدر به رغم حساسیت اوضاع مملکت که از نمونه‏های آن شروع رسمی دولت شهید رجائی در اولین روز جنگ بود، هیچگونه نرمش، کوتاهی و تسامحی از خود نشان نمی‏داد، تا جایی که وقتی برای هدایت امر جنگ که مهمترین مسئله کشور بود به جبهه می‏رفت کوچکترین اطلاعی به شهید رجائی نداد تا او را در این مسئله همراهی و مساعدت نماید. این در حالی بود که پس از رئیس جمهور عملاً تمام امور جنگ بر عهده نخست‏وزیر بود. 🌳شهید رجایی در مصاحبه‌ای به ریشه اختلاف خود و بنی‌صدر را اعلام می‌کند. چون اختلاف بر سر دو بینش است، بنابراین چیز کنارگذاردنی نیست. من اگر بخواهم کنار بگذارم باید نفی وجودی خودم را بکنم ایشان {بنی صدر}اگر بخواهند کنار بگذارند باید نفی وجودی خودشان را بکنند. 🌳شهید رجائی با تعهدی که در قبال اسلام، انقلاب و امام و مردم داشت به رغم مشکلات فراوانی که فرا روی دولت نوپای او بود، همواره جنگ را در رأس مسائل می نگریست و لحظه‏ای از رسیدگی به امور رزمندگان و مهاجرین جنگی که بر اثر حملات ددمنشانه زمینی و هوایی دشمن بعثی از شهرهای خود به شهرهای دیگری پناه برده بودند، غفلت نمی‏نمود. در این شرایط حساس که دولت او با جدی‏ترین بحران های اقتصادی و سیاسی و کارشکنی‏های لیبرالها و منافقین مواجه بود، وی با آرامش روحی و صلابت و اعتماد به نفس خاصی به رفع مشکلات همت می‏گماشت. 🌳سرانجام کارشکنی‏های بنی صدر و اختلاف آفرینی او کار را به جایی رسانید که بنا به توصیه حضرت امام، مجلس شورای اسلامی مسئله عدم کفایت سیاسی او را با توجه به اخباری که دال بر تسلیح منافقین توسط او بود به بحث گذاشت و با رأی مثبت به آن بنی‏صدر از ریاست جمهوری عزل گردید. 🌳کیومرث صابری (گل آقا) خاطره ای از شهید رجایی نقل می کند: "زمانی که رجایی از پنجره اتاق من نگاه می کرد (چون مشرف به اتاق بنی صدر بود) خدا می داند آنجا هم من اشک این مرد را دیده ام، هنوز نگفته ام، نگفته ام، فقط برای بهشتی من اشکش را دیده ام، گریه کرد، گفت: من چه کار کنم از دست او که نه تقوا دارد، نه دین دارد، نه راست می گوید." گفتم: ببین این مملکت امام زمان (عج) است رجایی. اگر ما سقوط کنیم یعنی اینکه ما هم باطل بوده ایم. اگر امام بر حق است این بنی صدر سقوط خواهد کرد و کرد. 🌳پس از عزل بنی‏صدر از مسند ریاست جمهوری که قبل از آن حضرت امام نیز منصب فرماندهی کل قوا را که به او تفویض کرده بودند از وی باز ستاندند، کشور در حالی مهیای دومین انتخابات ریاست جمهوری می گردید که اثر تلخ این حادثه که در نخستین سالهای پیروزی برای نظام نوپای اسلام روی داد در کام دوستان و یاران انقلاب و ملت شریف و انقلابی ایران باقی مانده بود. ادامه دارد... منبع: https://hawzah.net/fa/Question/View/7275 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت: 5⃣3⃣ ✍ریاست جمهوری 🌳دومین انتخابات ریاست جمهوری زمینهای فراهم آورد تا لیاقت، کاردانی و تعهد شهید رجائی پس از آن دوران تلخ حاکمیت نفاق و لیبرالیزم بر کشور، بیش از پیش آشکار گردد. 🌳با اصرار و تأکید جناحهای خط امام و معتقدان به ولایت، شهید رجائی در این انتخابات شرکت نمود و با رأی خیره کننده مردم شریف ایران (بیش از 13 میلیون) که نشانه محبوبیت وی به رغم دوران محدود نخستوزیریش بود، دومین ریئس جمهور ایران اسلامی گردید. 🌳شیرینی خاطره مراسم تحلیف او در حضور امام در 11 مرداد سال 1360 که به هنگام دریافت حکم ریاست جمهوری در برابر مرشد و مراد خود زانو به زمین زد، هیچگاه از ذهن ملت شریف ایران محو نخواهد شد. 🌳شهید رجائی در دوران کوتاه 29 روزه ریاست جمهوری خود که شهید دکتر باهنر را به عنوان نخستوزیر به مجلس معرفی و پس از تصویب مجلس در کنار خود داشت، با تشکیل کابینهای انقلابی و جوان در صدد برآمد مشکلات ناشی از شرایط جنگی، بحران های اقتصادی، اشتغال، تورم و... که بیشتر آنها به دلیل مصروف شدن وقت مسؤلین در اختلاف با بنیصدر لاینحل مانده بود را مرتفع نماید. 🌳وی با شور و شوق و تعهد زایدالوصفی در بیشتر جلسات و کمیسیونهایی که لزومی به شرکت در آنها نبود، حضور مییافت تا به سهم خود در رفع مشکلات و اتخاذ تصمیمات مدبرانه و تعجیل در اجرای اصول نقش خود را ایفا نماید. 🌳سرانجام هنگامی که این عزیز گرانقدر در یکی از کمیسیونها و جلسات شورای امنیت ملی شرکت داشت، به واسطه بمبگذاری یکی از عوامل نفاق که در نخستوزیری نفوذ کرده بود، به همراه یار دیرین خود شهید دکتر باهنر و تیمسار دستجردی رئیس شهربانی کل کشور به ملکوت اعلی پیوست و نام خود را در تاریخ مبارزات مردم مسلمان ایران جاودانه ساخت. 🌳دوران کوتاه مدیریت او در وزارت آموزش و پرورش و پس از آن در مسند نخست‏وزیری و ریاست جمهوری یادآور مدیریتی درخشان با تکیه بر اصول و ارزشهای اسلامی و انقلابی بود. وی در این دوران کوتاه هرگز حقیقت را فدای مصلحت نکرد و بر اجرای قانون و عمل به ضوابط و پرهیز از روابط و خویشاوندگرایی در امور اصرار ورزید. همان سادگی و زهد قبل از انقلاب نیز در عرصه مدیریت وی با کمترین تغییر، آشکار و هویدا بود. تا جائی که برخی او را در مسند ریاست جمهوری با همان پوشش و رفتار ساده دوران معلمی‏اش در دهه‏های چهل و پنجاه می‏دیدند. ادامه دارد... منبع: https://hawzah.net/fa/Question/View/7275 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت: 6⃣3⃣ ✍به روایت همسر 🌳برای اینكه بتواند همیشه درد مستضعفین را احساس كند با همه امكاناتی كه داشت و می‌توانست از زندگی متوسطی برخوردار باشد، اما زندگیش را همیشه در سطح متوسط پایین نگه می‌داشت و در زندگی هر چیزی را سعی می‌كرد از متوسط آن بخرد نه درجه یك و نه بهترینش را. اگر با تشریفات مخالفت می‌كرد نه به آن دلیل كه خودش غرق در آن شود. به آن حد رسیده بود كه واقعاً طلا و خاك برایش یكسان بود. او دنیا را سه طلاقه كرده بود واین را كسی می‌گوید كه بیست سال با او زندگی كرد و رجایی برای او منافع مادی نداشت. 🌳در دوران نخست‌وزیری كه ترورهای منافقین اوج گرفته بود، همسایه‌ها بدون اینكه به ما چیزی بگویند برای پنجره بیرونی اتاق ما كه در كوچه باز می‌شد توری فلزی خریدند و با میخ به جلوی آن كوبیدند تا مبادا منافقین از طریق آن به داخل اتاق نارنجك پرتاب كنند. ما نمی‌دانستیم كار چه كسانی است، ولی آنها خودجوش روی عشق و علاقه‌ای كه به آقای رجایی داشتند این كارها را می‌كردند. 🌳پس از انقلاب طبیعی بود به دلیل فعالیت و تبلیغات بعضی گروه‌ها و گروهكهای سیاسی، بعضی از جوانان و افراد فامیل نسبت به نظریات آنها، گرایشاتی پیدا می‌كردند كه معمولاً در جلسات فامیلی كه خود آقای رجایی مبتكر تشكیل آن بود، این نظریات مطرح می‌شدند. برخورد آقای رجایی با اینها در صورتی كه تشخیص می‌داد گرایش‌شان به فلان گروهك غیر اسلامی به دلیل جوان بودن آنها و از روی كم تجربگی است،‌ این بود كه با استدلال و منطق و ملاطفت، آنها را نسبت به خط مشی غیر صحیحی كه برگزیده بودند،‌ آشنا كند و نظرات و تجارب خود را در مورد آن گروهك برای آنها بیان نماید. لذا دیده می‌شد كه آنها پس از مدتی از آن طرز فكر بریده می‌شدند. البته اگر هم گاهی احساس می‌كرد این انتخاب عقیده انحرافی آگاهانه و حساب شده است، برخوردش به گونه‌ای دیگر بود. 🌳یك‌بار كه آقای رجایی از یك سفر كاری به تهران آمد و از فرودگاه یكراست می‌خواست به آمریكا برود تا در سازمان ملل سخنرانی كند،‌ از دفترش به منزل تلفن زدند و گفتند بارانی آقای رجایی را آماده كنید تا به فرودگاه ببرند. ما هم دیدیم یك لكه روی این بارانی است چون وقت نبود با بنزین لكه را برطرف كردیم بعد آمدند آن بارانی را كه تا حدی بوی بنزین می‌داد بردند! آقای رجایی روی پوشاك و لباس خود خیلی حساس بود. آن موقع خیاطها یقه پیراهن و مچ زاپاس و اضافی درست می‌كردند و همراه لباس به مشتری می‌دادند ما هم وقتی یقه و مچ پیراهنشان خراب می‌شد آن را در منزل تعویض می‌كردیم، چون روی تمیزی لباسش خیلی حساس بود و اگر احیاناً لكه‌ای روی آن پیدا می‌شد، باید آن لكه را فوراً برطرف می‌كردیم. هفته‌ای دو بار پیراهنش را عوض می‌كرد. سه،‌ چهار پیراهن و دو دست كت و شلوار قهوه‌ای رنگ داشت كه به تناوب از آنها استفاده می‌كرد. 🌳پس از شهادت آقای رجایی، خواهرزاده‌اش كه دیده بود ما در منزل حمام نداریم می‌گفت، برای من عجیب بود كه می‌دیدم شما در منزل حمام نداشتید، اما دایی جان از حقوق خود به من قرض می‌داد تا در منزلم حمام بسازم. ایشان واقعاً از روی صداقت و عقیده این ایثارها را می‌كرد و من این را درك می‌كردم كه هدف او این نیست كه ما را محروم كند یا به ما بی‌علاقه است، بر عكس، در اینگونه مواقع غبطه می‌خوردم كه چرا من این روحیه را ندارم. ادامه دارد... منبع: http://old.aviny.com/Occasion/Enghelab_Jang/8Shahrivar/87/Rajaei/Nagofte.aspx 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت: 7⃣3⃣ ✍آخرین وصیت نامه 🌳بیست روز قبل از شهادت، قبل از ترك خانه برای شركت در جلسه‌ای مهم، همسر رجایی به او گفت: «پیشنهاد می‌كنم وصیت‌نامة جدیدی بنویسید. وصیت‌نامه قبلی را سال‌ها پیش نوشته‌اید.» 🌳رجایی به یادآورد كه در سال 1352 قبل از این‌كه به زندان برود، وصیت‌نامه‌ای نوشته بود و آن‌ روز، هشت سال از نوشتن آن وصیت‌نامه می‌گذشت. 🌳كمی فكر كرد. سپس كاغذی خواست تا وصیت‌نامه‌ای جدید بنویسد. او بر روی یك برگ كاغذ دفتر مشق بدون‌ این‌ كه پاكنویس كند خوش خط و خوانا و بدون خط‌خوردگی و روان‌ و ساده وصیت‌نامه‌ای نوشت و آن را به همسرش داد. 🌷بسم الله الرحمن الرحیم این بنده كوچك خداوند بزرگ با اعتراف به یك دنیا اشتباه، بی‌توجهی به ظرافت مسئولیت از خداوند رحیم طلب عفو و از همه برادران و خواهران متعهد تقاضای آمرزش خواهی می‌كنم. وصیت حقیقی من مجموعه زندگی من است. به همه چیزهایی كه گفته‌ام و توصیه‌هایی كه داشته‌ام در رابطه با اسلام و امام با انقلاب تأكید می‌نمایم. به كسی تكلیف نمی‌كنم ولی گمان می‌كنم اگر تمام جریان زندگی مرا به صورت كتاب در‌آورند برای دانش‌آموزان مفید باشد. هر چه از مال دنیا دارم متعلق به همسر و فرزندانم می‌باشد. كیفیت عملكرد را طبق قانون شرع به عهده خودشان می‌گذارم. برادرم محمدحسین رجایی وصی و همسرم ناظر و قیم باشند. خدای را به وحدانیت، اسلام را به دیانت، محمد(ص) را به نبوت و علی و یازده فرزندان معصومین علیهم‌السلام را به امامت و پس از مرگ را به قیامت و خدای را برای حسابرسی به عدالت قبول دارم و از دریای كرمش امید عفو دارم. این مختصر را برای رفع تكلیف و تعیین خط ‌مشی برای بازماندگان و بر حسب وظیفه شرعی نوشتم وگرنه وصیت‌نامه این‌ بنده حقیر با این همه تحولات در زندگی در این مختصر نمی‌گنجد و مكّه، حج بیت‌الله بر من واجب شده بود امكان رفتن پیدا نشد. اینك كه به لقاءالله شتافتم این واجب را یكی از بندگان صالح خداوند به عهده بگیرد. ثلث اموال به تشخیص بازماندگان به «خیرالعمل» صرف شود و اگر به نتیجه قطعی نرسیدند به بنیاد شهید بدهید. 🌷محمدعلی رجایی ادامه دارد... منبع: http://navideshahed.com/fa/news/390314/%D8%A2%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D9%88%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%B1%D8%AC%D8%A7%DB%8C%DB%8C 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
رییس جمهور محبوب #شهید_محمدعلی_رجایی @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت: 8⃣3⃣ ✍شهادت 🌳در ساعت 14 و 45 دقیقه روز یکشنبه 8 شهریور 60، صدای انفجار مهیبی از ساختمان نخست‌وزیری برخاست. در این روز،قرار بود جلسه شورای امنیت کشور در ساختمان نخست وزیری به ریاست شهید محمد علی رجایی رئیس جمهورتشکیل شود. كاركنان به طرف محل انفجار دویدند. جمعیت زیادی از راه رسید. همه نگران رجایی و باهنر بودند. 🌳رجایی از چند روز قبل به فرمان حضرت امام خانواده‌اش را در یكی از واحدهای مسكونی نهاد ریاست‌جمهوری ساكن كرده بود تا دیگر مجبور به رفت‌وآمد به خانه‌اش نباشد. كمال، پسر سیزده ساله رجایی از دور شاهد شعله‌های آتش بود. او با حالی آشفته به مادرش تلفن كرد و ماجرا را با او در میان گذاشت تا همسر شهیدرجایی خودش را برساند. پیكرهای خونین و سوخته رجایی و باهنر را به بیمارستان منتقل كردند. شدت انفجار به حدی بود كه ابتدا هیچ‌كس نتوانست كشته شدگان را شناسایی كند. جنازه‌ها را به بیمارستان انقلاب منتقل كرده و پیكر شهیدرجایی را در سردخانه قراردادند. 🌳هیچ‌كس نمی‌دانست كه این پیكر سوخته، بدن شهیدرجایی است. به فكر یكی از اطرافیان او رسید كه از روی دندان‌ها می‌توان فهمید كه پیكر سوخته، بدن شهیدرجایی است یا خیر؟ اما سوختگی آن‌چنان بود كه دهان رجایی به سادگی باز نمی‌شد. لحظاتی بعد یكی از پزشكان از راه رسید و پس از شستن لب‌ها با آب اكسیژنه، دهان را باز كرد و دندان‌ها دیده‌ شد، اما باز هم كسی او را نشناخت. 🌳 محمد رضا اعتمادیان رئیس وقت سازمان اوقاف و امور خیریه در دولت شهید رجایی با اشاره به وضعیت محل انفجار می گوید: وقتی به محل انفنجار رسیدم، هنوز آتش و دود بود. سوال کردم کسی کشته شده است؟ گفتند: نه! به بیمارستان رفتم و دوباره سوال کردم وگفتم کسی را اینجا آوردند؟ گفتند نه! قبول نکردم به سمت سردخانه رفتم. گفتم در سرخانه را باز کنید. گفتند: در بسته است و نمی‌شود. داد زدم: «نمی شود یعنی چه؟ من معاون نخست‌وزیر هستم می‌گویم در را باز کنید، اگر هم امکانش نیست قفل ‌را بشکنید». در نهایت در را باز کردند و پایین رفتیم. چون جنازه جزغاله شده بود، برای کمک به شناسایی جنازه شهید رجایی بیرون آمدم. آقای هادی غفاری و هادی منافی بیرون ایستاده بودند به آنها گفتم بیایید بروید پایین یک جنازه هست. پایین آمدند و از روی دندان‌های آقای رجایی او را شناختند. با توجه به پیگیری همسر شهید رجایی در خصوص پیدا کردن نشانی از همسرش، خانم آقای رجایی زنگ زدند به آقای عسگراولادی و ایشان گفتند: بنده می‌دانم کجاست. بعد خانم رجایی به من زنگ زدند. گفتند:می‌آیم تا با هم برویم جنازه را شناسایی کنیم. من ایشان را به محل جنازه در سردخانه بردم .دیدند و تایید کردند. 🌳با شنیدن خبر شهادت رجایی و باهنر، مردم به خیابان‌ها ریختند و ایران در سوگ رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر خود فرو رفت. با طلوع آفتاب روز نهم شهریور ماه 60 مردم در مقابل مجلس شورای اسلامی تجمع كرده و با سردادن شعار «رجایی، رجایی! راهت ادامه دارد!» پیكر او و شهید باهنر را تا بهشت زهرا مشایعت كردند. ادامه دارد... منبع: http://navideshahed.com/fa/news/390314/%D8%A2%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D9%88%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%B1%D8%AC%D8%A7%DB%8C%DB%8C ----------------- http://navayeabidar.com/news/3957 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت: 9⃣3⃣ ✍ماجرای انفجار به روایت اعتمادیان معاون نخست وزیر در دوران شهید رجایی 🌳شهید باهنر را پیدا نکرده بودم. معلوم شد به پزشک قانونی در خیابان بهشت بردند. با ماشین خودم به آنجا رفتم. آنجا هم نمی‌گذاشتند داخل بروم. داد زدم و گفتم: «من معاون نخست‌وزیر هستم می‌خواهم ببینم چه کسی را اینجا آورده‌اند». وقتی رفتیم دیدیم که یک جنازه هم آنجا است. معلوم نبود که جنازه شهید باهنر باشد. یک تکه عبای سوخته شده به بدن ایشان چسبیده بود. زنگ زدم دفتر امام و به حاج احمد آقا گفتم: «اینجا یک جنازه است و مشخصاتش این است». می‌خواستم ببینیم چه کسی است و نشانی دادند که کدام دندان‌های آقای باهنر مصنوعی است. بعد رفتم مطابقت دادم، دیدم همان است. بعد از این ماجرا به خانواده‌هایشان اطلاع دادند. 🌳 فردا صبح قرار شد جنازه‌ها را تشییع کنند وقتی تشییع دیدم سه تابوت گذاشته‌اند. شهید رجایی، شهید باهنر، آخری هم شهید کشمیری. داشتند جنازه‌ها را می‌بردند .آقای مرتضایی فر داشت شعار می داد رجایی خداحافظ، کشمیری خداحافظ، باهنر خداحافظ. 🌳 بنده جلو رفتم و جنازه شهید رجایی را نگاه کردم. دیدم یک مقدار خاک است که در کیسه کرده‌اند. گفتم این رجایی نیست. فهمیدیم که خواستند جنازه ها را قاطی کنند که بگویند جنازه رجایی، کشمیری است تا همه فکر کنند کشمیری هم کشته شده و کسی متوجه او نباشد. 🌳مسعود کشمیری در آن زمان منشی شورای عالی امنیت ملی بود، عامل اصلی انفجار دفتر نخست وزیری بوده است. وی یکی از مرتبطان با سازمان منافقین بود. همسر کشمیری نیز عضو رسمی سازمان منافقین و برادر همسرش کاندیدای رسمی این سازمان برای نمایندگی شهر اسلام‌آباد‌غرب در انتخابات مجلس اول بود. 🌳آقای قدوسی آنجا ایستاده بودند و رفتم کنار ایشان و گفتم: «حاج آقا من دیروز جنازه آقای رجایی دیدم؛ این جنازه رجایی نیست. قلابی است. روی تابوت رجایی زده‌اند کشمیری. ببینید می‌خواهند چکار کنند؟» 🌳منافقین که فهمیدند ما داریم تلاش می کنیم که ثابت کنیم این جنازه مربوط به شهید رجایی نیست، فوراً رفتند اسم‌ها را عوض کردند که دست از سر جنازه آقای رجایی بکشیم. بعد معلوم شد کشمیری در حال خروج از مملکت بوده است و تابوت قلابی هم برای این بوده است که بگویند شهید شده است! 🌳کشمیری روز انفجار از ایران فرار می کند. همسرش نیز همان ساعت سه روز هشت شهریور منزلش در مهرشهر کرج را ترک کرد و به سمت مرز غربی کشور فرار می کند. 🌳مرحوم ربانی‌املشی، دادستان کل کشور شب 18 شهریور در یک گفت وگوی تلویزیونی عامل انفجار نخست‌وزیری را مسعود کشمیری معرفی می کند. وی در این گفت وگو در توضیح چگونگی انفجار می گوید: «این شخص بمبی در کیف خودجاسازی کرده بود که به طور عادی و معمولی، بدون اینکه هیچ‌کس به او ظنین شود و هیچ‌کس هم کیف او را بازرسی و رسیدگی نمی‌کرده و خیلی عادی و طبیعی بوده که کیفش را دست بگیرد و برود در جلسه شرکت کند. ازآنجا که منشی جلسه هم بود، کنار مرحوم شهید رجایی نشسته و کیف خود را هم در کنار آنها قرار داده و طوری هم تنظیم کرده بود که انفجار، اولین بار این دو شخصیت بزرگ و ارزنده و عزیز را بگیرد. خودِ او هم رفتاری معمولی داشته است، گاهی بیرون می‌رفته، داخل می‌شده، با این و آن صحبت می‌کرده، می‌رفته چیزی از بیرون می‌آورده و گاهی چای می‌داده است. دربین یکی از این مواقعی که رفت‌وآمد می‌کرده است، به بیرون رفته و دیگر برنگشته و درهمان موقع، این انفجار به وجود آمده و این عزیزان را از ما گرفت. کشمیری فرار کرد و هم‌اکنون نیز متواری است و زنده است، مگر اینکه سازمان منافقین از آنجا که ببینند شاید مثلاً وجودش برایشان مضرباشد، وی را از بین برده باشند.» ادامه دارد... منبع: http://navayeabidar.com/news/3957 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت: 0⃣4⃣ ✍به روایت محمدحسین رفیعی‌طاری 🌳موقعی که دسته دسته مردم سران رژیم شاه را دستگیر و به مدرسه رفاه می‌آورند و در آنجا زندانی می‌کردند، آقای رجائی حفاظت از این زندانیان را به عهده من گذاشته بود. در بین این زندانیان سربازی بود که تیر به ساق پای راست او اصابت کرده و استخوان آن را شکسته بود. این سرباز طی یک درگیری شدید توسط دوستان خودش دستگیر و به مدرسه رفاه آورده شد. به دلیل اینکه دیده بودند او چند نفر را هدف قرار داده و کشته است، با او بد رفتاری شده و در جای نامناسبی نگه داشتند. 🌳صبح روز 21 بهمن آقای رجائی به من گفت: «می‌خواهم بازدیدی از افرادی که تازه دستگیر شده‌اند داشته باشم.» همه جا از جمله آن زیرزمینی را که آن سرباز در آن زندانی بود به او نشان دادم. تا وضع این سرباز را دیدند، برخورد شدیدی با من کردند که این چه وضع نگهداری اسیر و زندانی است. چرا شما اینها را در اینجا که مناسب نیست، نگه داشته‌‌اید. 🌳بعضی از دوستان از عملکرد و جنایات آن سرباز صحبت کردند که جلو چشم ما چند نفر را کشته است و اصلاً بیخود ما او را زنده نگه داشته‌ایم و باید همان جا او را می‌کشتیم. 🌳آقای رجائی برخورد تندی با آنها کرد و گفت: «اگر شما این رفتار را بکنید، پس با خود اینها که همین رفتارها را می‌کردند چه فرقی دارید؟» و ادامه داد: «نیروهای امنیتی و ساواک شاه هم همین کارها را می‌کردند که ما با آنها دشمن شدیم و شما بدون اینکه بدانید دارید همان برخوردهای اینها را با خودشان می‌کنید.» بعد گفت: «این اسیر است و دادگاه انقلاب به کار او رسیدگی می‌کند، چرا با او رفتار بد می‌کنید؟» بعد به من گفت: «اینجا مناسب زندان نیست.» 🌳سپس خودش چند خانه در اطراف مدرسه تعیین کرد و چون مرتب زندانی جدید می‌آمد، این زندانی‌ها را به آن نقاط انتقال دادیم.» این برخورد اخلاقی آقای رجائی در آن شرایط حساسی که هنوز انقلاب پیروز نشده بود، برای ما خیلی جالب بود. ادامه دارد... منبع: http://www.ibna.ir/fa/doc/report/206196/%D9%BE%DB%8C%D8%B4%D9%86%D9%87%D8%A7%D8%AF-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%B1%D8%AC%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D9%87%D8%AF%DB%8C%D9%87-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D9%87-%DA%AF%D9%84-%D8%A2%D9%82%D8%A7-%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D9%84%D8%A7%D9%81-%D8%A8%D9%86%DB%8C-%D8%B5%D8%AF%D8%B1 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت: 1⃣4⃣ ✍به روایت عباس صاحب‌الزمانی 🌳" آقای رجائی گاهی تذکرات خاصی را به بچه‌ها می‌داد که حاکی از ریزبینی او بود. مثلاً به آنها می‌گفت: اسمتان را تنها روی جلد کتاب‌هایتان ننویسید بلکه اسامی‌تان را در صفحات داخل کتاب‌هایتان در مضرب عدد 5 یعنی 15 ـ 25 و... هم بنویسید که اگر بر اثر اتفاقی جلد رو یا پشت جلد کتابتان جدا شد با مراجعه به داخل صفحات کتاب به راحتی بتوانید بفهمید کتاب متعلق به شما هست یا نه. " ✍به روایت مرتضی استادعلی مخملباف 🌳"یکبار که روزهای پایانی سال را می‌گذراندیم و بحث تعطیلات نوروزی مطرح بود، آقای رجائی بحث هدیه را بین ما مطرح کرد و پیشنهاد کرد، هر یک از شما هر کتابی که دلتان می‌خواهد بیاورد و در آخرین جلسه روی میز بگذارد تا پس از امتحان هر کسی یکی از آنها را به عنوان یادگاری و هدیه‌ای از دوست خود بردارد. ایشان مانع از این می‌شد که کسی کتابی را نشان بکند و از زیر بردارد. از جمله خود من کتاب ایشان را کادوپیچی شده نشانه کرده بودم اما نتوانستم بردارم. ایشان به من گفتند: «به ترتیب از بالا بردارید.» ✍به روایت محمد به‌فروزی 🌳یک‌بار که برای گردش و تفریح با آقای رجائی به اصفهان رفتیم و از عمارت تاریخی چهل‌ستون دیدن کردیم وقتی وارد یک چلوکبابی شدیم که غذا بخوریم ایشان با شوخی به من گفت: «اصفهانیها این قدر زرنگ هستند که بیست ستون این عمارت را به ما چهل ستون معرفی می‌کنند و جا می‌زنند حالا قیمت چلوکباب را چطوری با ما حساب می‌کنند، خدا می‌داند!» ✍به روایت بهزاد نبوی 🌳" از اولین مصوبات دولت آقای رجائی این بود که وزرا باید در بدترین اتاق‌های مجموعه وزارتی مستقر بشوند. خود ایشان اتاق کوچک منشی‌ها را به عنوان اتاق کار انتخاب کرده بود. در اتاق او حتی یک مبل دیده نمی‌شد. چند صندلی و یک میز را در این محل تنگ قرار داده بودند. اتاق من که وزیر مشاور در امور اجرائی بودم همراه با کسی که قائم مقام من بود اتاق کوچکی در طبقه چهارم نخست‌وزیری بود. اینها همه برای آن بود که مثل سابق بهترین اتاق‌ها را در اختیار وزرا و معاونان آنها قرار ندهند که تدریجاً خلقیات مسئولان تغییر کرده و اسیر پست و مقام شوند. 🌳مصوبه دیگر این بود که وزرا پیشرو و پسرو نداشته باشند. 🌳آخرین مصوبه این بود که حقوق هر وزیر برابر با متوسط حقوق کارمندان دولت در آن زمان یعنی حدود هفت هزار تومان باشد. متأسفانه در زمان شهید رجائی برخی از همکاران وزارت مصوبات مزبور را به درستی رعایت نکردند و پس از شهادت ایشان به تدریج و در زمان نخست‌وزیری برادر میرحسین موسوی این آهنگ بسیار کند گشت و پس از او پرشتاب‌تر از میان بسیاری از مسئولان رخت بربست!» ادامه دارد... منبع: http://www.ibna.ir/fa/doc/report/206196/%D9%BE%DB%8C%D8%B4%D9%86%D9%87%D8%A7%D8%AF-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%B1%D8%AC%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D9%87%D8%AF%DB%8C%D9%87-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D9%87-%DA%AF%D9%84-%D8%A2%D9%82%D8%A7-%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D9%84%D8%A7%D9%81-%D8%A8%D9%86%DB%8C-%D8%B5%D8%AF%D8%B1 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت: 2⃣4⃣ ✍به روایت کاظم نائینی 🌳 یک بار آقای رجایی از یک سخنرانی برگشته بود کسی به دفتر ایشان مراجعه کرد و گفت من قبلاً نامه‌ای به شما نوشته و درخواست انتقال کرده‌ام و تو باید حتماً این کار را بکنی. آقای رجایی هم برای او استدلال کرد به این دلایل نمی‌شود و به او گفت عزیز من تو تا حالا دوبار آمده‌ای و به تو گفته‌ام این کار نشدنی است. او هم گفت آقای رجایی به خدا اگر این کار را نکنی می‌روم یک اسلحه می‌خرم و می‌آورم اینجا و گلوله‌ای در مغزت خالی می‌‌کنم. هرکه بود و اگر چه وزیر هم نبود قطعاً به این جسارت جواب مناسبی می‌داد. ولی آقای رجایی خندید و به او گفت: آی، ترسیدم و نگران شدم فکر کردم لابد می‌گویی می‌روم و گلوله‌ای در مغزم خالی می‌کنم من غصه‌ام گرفت که اگر تو این کار را بکنی من جواب 60 شاگرد تو را که بی‌معلم می‌شوند چه بدهم؟ برادر من توی مغز من بزنی که مشکل نیست، توی این مملکت وزیر زیاد پیدا می‌شود. به هرکس بگویی بیا وزیر شو فوراً قبول می‌کند. ولی به هر کس بگویی بیا و معلم باش نمی‌آید. من برای این ترسیدم! ✍به روایت سید علی‌اکبر پرورش 🌳بنی‌صدر در جلسات شورای عالی دفاع غالباً با بی‌احترامی و بی‌اعتنایی خاصی به آقای رجایی برخورد می‌کرد. به خاطر دارم در یکی از این جلسات ایشان به بنی‌صدر گفت: «آقا، این همه سکوت و متانتی که دوستان در مقابل برخوردهای نامناسب شما از خود نشان می‌دهند، از باب ترس و وحشت نیست بلکه به خاطر این است که ما مانند کسانی هستیم که در نوک قله واقع شده‌اند، اگر دعوا و منازعه‌ای داشته باشیم، دو خطر ما را تهدید می‌کند یکی اینکه این دعوا و جدال را همه مردم می‌‌بینند و دوم اینکه چون در نوک قله هستیم، سقوط ما حتمی است. به ناچار یکی از ما باید کوتاه بیاید که این اختلاف به مردم کشیده نشود و کسی سقوط نکند و من این راه را انتخاب کرده‌ام!» بعد گفت: «البته این را بدان که اگر من سکوت می‌کنم و در مقابل توهین‌های تو عکس‌العملی از خودم نشان نمی‌دهم، به خاطر گل روی امام است و بس. نه اینکه خیال کنید کسی از شما ترس و وحشتی دارد که جواب حرف‌های شما را نمی‌دهد.» ✍به روایت حسن عسکری‌راد 🌳" یک بار که از خبرگزاری پارس ـ جمهوری اسلامی ـ خبرنگاران و عکاسانی آمده بودند و مرتب از ایشان عکس می‌گرفتند و فلاش می‌زدند، یک دفعه آقای رجائی که دید مرتب دارند از او عکس می‌گیرند، دستش را بلند کرد و گفت: «دست نگهدارید، چون هر فلاش شما مثل یک تیر به قلب من می‌خورد.» بعد گفت: «شما می‌دانید ما این فیلمهای عکاسی را در داخل تولید نمی‌کنیم و با ارز خارج وارد می‌کنیم. الان هم دوران صرفه‌جویی ماست. یکی دو عکس کافی است. وقتی ما در این زمینه به حد خودکفایی رسیدیم، اگر آن موقع نخست‌وزیر بودم، می‌آیم و ژست‌های مختلفی می‌گیرم تا شما از من هر چه دلتان می‌خواهد عکس بگیرید.» ادامه دارد... منبع: http://www.ibna.ir/fa/doc/report/206196/%D9%BE%DB%8C%D8%B4%D9%86%D9%87%D8%A7%D8%AF-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%B1%D8%AC%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D9%87%D8%AF%DB%8C%D9%87-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D9%87-%DA%AF%D9%84-%D8%A2%D9%82%D8%A7-%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D9%84%D8%A7%D9%81-%D8%A8%D9%86%DB%8C-%D8%B5%D8%AF%D8%B1 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت: 3⃣4⃣ ✍به روایت آیت الله خامنه ای 🌳پیشینه‌ی دوستی و همراهی شهید رجایی و حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به سال 1346 بازمی‌گردد؛ زمانی که آیت‌الله خامنه‌ای در منزل شهید باهنر، برای نخستین بار با دوست و یار قدیمی‌ او، رجاییِ «مؤدب و متین» آشنا شد. در این فاصله‌ی آشنایی تا جدایی که نزدیک به 15 سال به درازا کشید، بارها خاطرات تلخ و شیرین مبارزه و قیام لله، مؤدت و رحمت میان دو دوست را مستحکم‌تر کرد. 🌳رجائی یک خصوصیّت ممتازی داشت که این برای خود من همیشه به‌عنوان یک سرمشق بوده -ادّعا نمیکنم که این سرمشق، چیزی است که من دائماً به آن عمل کرده‌ام، امّا ادّعا میکنم که این سرمشق، چیزی است که من دائماً خواسته‌ام به آن عمل کنم- در یک سخنرانی، خیلی صریح و روشن گفت که من طرف‌دار حزب‌الله هستم. آن روز اصطلاح «حزب‌الله» مثل امروز نبود؛ امروز همه افتخار میکنند حزب‌اللهی‌اند، [امّا] آن روز آن کسانی که هنوز کاملاً از صحنه‌ی اداره‌ی فکر و سیاست این مملکت کنار نرفته بودند، حزب‌الله را یک فحش میدانستند و یک بدگویی تلقّی میکردند. کلمه‌ی حزب‌الله و حزب‌اللهی میتوانست یک حوزه‌ی انسانی و مردمیِ خاصّی را مشخّص کند. 🌳حزب‌اللهی یعنی آن آدمی که در خدمت اهداف خدایی و انقلاب اسلامی، بی‌محابا حرکت میکند و چیزی که از آن ملاحظه کند، یا ندارد، یا موجب ملاحظه‌اش نمیشود؛ این حزب‌اللهی است. اگر جنگ است، می‌شتابد به جنگ؛ اگر صدقات است برای اداره‌ی حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی و پشت جبهه، هرچه دارد میریزد در طَبَق اخلاص؛ اگر راه‌پیمایی زیر آفتاب گرم یا در زمستان سرد است، اوّل صبح می‌آید بیرون و تا آخر هست؛ اگر پاسخ گفتن به ندای مسئولان کشور و همواره تکرار کردنِ شعارهایی است که رهبر بزرگ انقلاب به این مردم داده، او جزو یکی از بهترینها است و جزو کسانی است این شعارها را تکرار میکنند. واقعاً به معنای واقعی کلمه جزو امّت بزرگِ پشت سر امام است. این معنای حزب‌اللهی است. 🌳 [البتّه‌] عدّه‌ای هم هستند که اینها حرفی هم ندارند که برای اسلام و انقلاب، یک‌وقت یک کاری هم بکنند، امّا برایشان در درجه‌ی اوّل، مسائل شخصی خودشان است یا چهره شدنشان؛ اینها حزب‌اللهی نیستند. اینها کسانی‌اند که اگر انسان بخواهد طرف‌دار حزب‌الله باشد، به اینها در موارد زیادی بر خواهد خورد؛ یک جا به مالشان، یک جا به حیثیّتشان، یک جا به مکانت اجتماعی‌شان. شهید رجائی صریح گفت من طرف‌دار حزب‌الله هستم. 🌳بنده همان وقتی‌که این حرف را از رجائی شنیدم -که در تلویزیون و رادیو داشت سخنرانی میکرد و من هم داشتم می‌شنفتم- با خودم گفتم که این مرد، عقل و دین را با هم آمیخت؛ چون یقین است که در یک جامعه‌ای که سالیان درازی با حکومت تبعیض زندگی کرده، در آنِ واحد، دل همه‌ی مردم را نمیشود به‌دست آورد؛ باید انتخاب کرد، و رجائی انتخاب کرد؛ همان چیزی که در آن فرمان(2) معروف امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) به مالک اشتر بود که به عامّه‌ی مردم و به توده‌های مردم رو بیاور و آنها را بطلب، آنها هستند که دلشان با خدا آشناتر و مأنوس‌تر است، بیشتر در خدمت اهداف خدایی‌اند، دنبال خواصّ مردم و گروه‌ها و قشرهای ویژه نرو. عامّه‌ی مردم هرجا هستند، آنجا اهداف الهی قابل پیاده شدن و تأمین شدن است و رهبران اسلامی این را همیشه به ما توصیه کرده‌اند. ادامه دارد... منبع: https://www.tasnimnews.com/fa/news/1396/06/08/1505890/%D8%AF%D9%88-%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D9%87-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%86%DB%8C-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AE%D8%A7%D9%85%D9%86%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%B1%D8%AC%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%B9%DA%A9%D8%B3 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada