eitaa logo
♥خــــــاطره شــــــهدا♥
405 دنبال‌کننده
269 عکس
19 ویدیو
11 فایل
♥هوالمحبوب♥ ■زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست■ ■این کانال حاوی داستان پرواز معراجی های انقلاب، دفاع مقدس، مدافع حرم و ... است■ ⛔ کپی از مطالب با ذکر "منابع" بلامانع است ⛔
مشاهده در ایتا
دانلود
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :6⃣3⃣1⃣ هادی رفته رفته به سراغ آثار بزرگان عرفان رفت.با مطالعه آثار و زندگي اين اشخاص، روز به روز حالات معنوي او تغيير مي كرد...من ديده بودم كه رفاقت هاي هادي كم شده بود.برخلاف اوايل حضور در نجف، ديگر كم حرف شده بود.معاشرت او با بسياري از دوستان در حد يك سلام و عليك شده بود.به مسجد هندي ها علاقه داشت.نماز جماعت اين مسجد توسط آيت الله حكيم و به حالتي عارفانه برقرار بود.براي همين بيشتر مواقع در اين مسجد نماز مي خواند... ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :7⃣3⃣1⃣ به مسجد هندي ها علاقه داشت. نماز جماعت اين مسجد توسط آيت الله حكيم و به حالتي عارفانه برقرار بود. براي همين بيشتر مواقع در اين مسجد نماز مي خواند.خلوت هاي عارفانه داشت.نماز شب و برخي اذكار و ادعيه را هيچگاه ترك نمي كرد. اين اواخر به مرحوم آيت الله كشميري ارادت خاصي پيدا كرده بود.كتاب خاطرات ايشان را مي خواند و به دستورات اخلاقي اين مرد بزرگ عمل مي كرد.يادم هست كه مي گفت: آيت الله كشميري عجيب به نجف وابسته بود... ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :8⃣3⃣1⃣ يادم هست كه هادی مي گفت: آيت الله كشميري عجيب به نجف وابسته بود. زماني كه ايشان در ايران بستري بود مي گفت:مرا به نجف ببريد بيماري من خوب مي شود.هادي اين جملات را مي خواند و مي گفت:من هم خيلي به اينجا وابسته شده ام،نجف تمام وجود ما را گرفته است،هيچ مكاني جاي نجف را براي من نمي گيرد.اين سال آخر هر روز يك ساعت را به وادي السلام مي رفت... اين سال آخر هر روز يك ساعت را به وادي السلام مي رفت.نمي دانم در اين يك ساعت چه مي كرد،اما هر چه بود حال عجيب معنوي براي او ايجاد مي كرد.این را هم از استاد معنوي خودش:مرحوم آيت الله كشميري و آقا سيد علي قاضي فرا گرفته بود ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :9⃣3⃣1⃣ هادي يك انسان بسيار عادي بود. مثل بقيه،تنها تفاوت او عمل دقيق به دستورات دين بود.براي همين در مسير خودسازي و عرفان قرار گرفت.اما مسير عرفاني زندگي او در نجف به چند بخش تقسيم مي شود.مانند آنچه كه بزرگان فلسفه و عرفان گفته اند،مسير من الخلق الي الحق و ... به خوبي طي نمود.هادي در زماني كه در نجف در محضر بزرگان تحصيل مي كرد، نيمي از روز را مشغول تحصيل و بقيه را مشغول كار بود... ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :0⃣4⃣1⃣ هادي در زماني كه در نجف در محضر بزرگان تحصيل مي كرد، نيمي از روز را مشغول تحصيل و بقيه را مشغول كار بود.در ابتدا براي انجام كار حقوق مي گرفت، اما بعدها كارش را فقط براي رضاي خدا انجام مي داد.شهريه نمي گرفت، براي كاري كه انجام مي داد مزد نمي گرفت.حتي اگر كسي مي خواست به او مزد بدهد ناراحت مي شد.منزل بسياري از طلبه ها و برخي مساجد نجف را لوله كشي كرد اما مزد نگرفت!توكل و اعتماد عجيبي به خدا داشت... يكبار به هادي گفتم: تو كه شهريه نمي گيري،براي كار هم پول نمي گيري، پس هزينه هاي خودت را چطور تأمين مي كني؟هادي گفت: بايد براي خدا كار كرد، خدا خودش هواي ما را دارد.گفتم: اين درست، اما ...يادم هست آن روز منزل يكي از دوستانش بوديم.هادي بعد از صحبت من، مبلغ بسيار زيادي را از جيب خودش بيرون آورد و به دوستش داد وگفت:‌ هر طور صلاح مي داني مصرف كن! خانه‌ای وسیع و قدیمی در نجف به هادی سپرده شده بود تا از آن نگهداری کند. او در یکی از اتاق‌های کوچک و محقر آن سکونت داشت.بیشتر وقتش را در خانه به عبادت و مطالعه اختصاص داده بود.او از صاحب خانه اجازه گرفته بود تا ؛زائران تهی‌دستی که پولی ندارند را به آن خانه بیاورد و در آنجا به آن‌ها اسکان دهد.برای زائران غذا درست می‌کرد. در بیشتر کارها کمک‌حال‌شان بود.اگر زائری هم نبود، به تهی‌دستان اطراف خانه سکونت می‌داد و در هیچ‌حالی از کمک دادن دریغ نمی‌کرد... ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :1⃣4⃣1⃣ آن خانه‌ حدود صد سال قدمت داشت و بسیار وسیع بود،شاید هرکسی جرات نمی‌کرد در آن زندگی کند.بعد از شهادت هادی آن را به طلبه دیگری سپردند اما آن طلبه نتوانست با ظلمت و وحشت خانه کنار بیاید!اربعین که نزدیک می شد، هادی اتاق‌ها را به زائران و مهمانان می‌داد و خودش یک گوشه می‌خوابید... گاهی پتوی خودش را هم به آن‌ها می‌بخشید.او عادت کرده بود که بدون بالش و لوازم گرمایشی بخوابد.یکبار مریض شده بود، خودش در سرما در راهروی خانه خوابید،اما اتاق را که گرم بود در اختیار زائران راهپیمایی اربعین قرار داد. او در این مدت با پیرمرد نابینایی آشنا شده بود و کمک‌های زیادی به او کرده بود... حتی آن پیرمرد نابینا را برای زیارت به کربلا هم برده بود.هادي در زماني كه مشغول كارهاي عرفاني و ذكر و خلوت شده بود،كمتر با ديگران حرف مي زد.اين هم از توصيه هاي بزرگان است كه انسان در ابتداي راه، سكوت را بر هر كاري مقدم بدارد.هادي مي دانست بسياري از معاشرت ها تأثير منفي در رشد معنوي انسان دارد... لذا ارتباط خود را با بيشتر دوستان در حد يك سلام و عليك پايين آورده بود. اين اواخر بسيار كتوم شده بود. يعني خيلي از مسائل معنوي را پنهان مي كرد. از طرفي تا آنجا كه امكان داشت در راه خدا زحمت مي كشيد.هر زائري كه به نجف مي آمد، به خانه خودش مي برد و از آنها پذيرائي مي كرد.هيچ وقت دوست نداشت كه ديگران فكر كنند كه آدم خوبي است... اين سال آخر روزه داري و ديگر مراقبت هاي معنوي را بيشتر كرده بود. تا اينكه ماجراي مبارزه با داعش پيش آمد.هادي آنجا بود كه از خلوت معنوي خود بيرون آمد.او به قول خودش مرد ميدان جهاد بود،شجاعتش را هم قبلاً اثبات كرد.حالا هم میدان مبارزه ایجاد شده بود. ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :2⃣4⃣1⃣ راوے :سیدروح الله میرصانع از بالاترين ويژگي هاي آقا هادي كه باعث شد در اين سن كم، ره صدساله را يك شبه طي كندطهارت دروني او بود.برخلاف بسياري از انسان ها كه ظاهر و باطن يكساني ندارند،هادي بسيار پاك و صاف و بدون هرگونه ناپاكي بود.حرفش را مي زد و اگر اشكالي در كار خودش مي ديد سعي در برطرف نمودن آن داشت.يادم هست اواخر سال 1390 آمد و در حوزه كاشف الغطاء نجف مشغول تحصيل شد.بعد از مدتي كار پيدا كرد و ديگر از شهریه استفاده نکرد...آن اوايل به هادي گفتم: نمي خواي زن بگيري؟مي خنديد و مي گفت: نه، فعلاً بايد به درس و بحث برسم.سال بعد وقتي در مورد زن و زندگي با او صحبت مي كردم،احساس كردم بدش نمي آيد كه زن بگيرد.چند نفر از طلبه هاي هم مباحثه با هادي متأهل شده بودند و ظاهراً در هادي تأثير گذاشته بودند...يكبار سر شوخي را باز كرد و بعد هم گفت:اگر يه وقت مورد خوبي براي من پيدا كردي من حرفي براي ازدواج ندارم.از اين صحبت چند روزي گذشت.يكبار به ديدنم آمد و گفت:مي خواهم براي پياده روي اربعين به بصره بروم و مسير طولاني بصره تا كربلا را طي كنم. با توجه به اينكه كارت اقامت او هنوز هماهنگ نشده بود با اينكار مخالفت كردم اما هادي تصميم خودش را گرفته بود... ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :3⃣4⃣1⃣ راوے :سیدروح الله میرصانع آن روز متوجه شدم كه پشت دست هادي به صورت خاصي زخم شده،فكر مي كنم حالت سوختگي داشت.دست او را ديدم اما چيزي نگفتم. هادي به بصره رفت و ده روز بعد دوباره تماس گرفت و گفت:سيد امروز رسيديم به نجف، منزل هستي بيام؟گفتم: با كمال ميل، بفرمائيد.هادي به منزل ما آمد و كمي استراحت كرد.بعد از اينكه حالش كمي جا آمد، با هم شروع به صحبت كرديم... ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :4⃣4⃣1⃣ راوے :سیدروح الله میرصانع هادي به منزل ما آمد و كمي استراحت كرد. بعد از اينكه حالش كمي جا آمد، با هم شروع به صحبت كرديم.هادي از سفر به بصره و پياده روي تا نجف تعريف مي كرد، اما نگاه من به زخم دست هادي بود كه بعد از گذشت ده روز هنوز بهتر نشده بود!صحبت هاي هادي را قطع كردم و گفتم: اين زخم پشت دست براي چيه؟ خيلي وقته كه مي بينم. سوخته؟نمي خواست جواب بده و موضوع را عوض مي كرد. اما من همچنان اصرار مي كردم.بالاخره توانستم از زير زبان او حرف بكشم! ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :5⃣4⃣1⃣ راوے :سیدروح الله میرصانع نمي خواست جواب بده و موضوع را عوض مي كرد. اما من همچنان اصرار مي كردم.بالاخره توانستم از زير زبان او حرف بكشم!مدتي قبل، در يكي از شبها خيلي اذيت شده بود.مي گفت كه شيطان با شهوت به سراغ من آمده بود. من هم چاره اي كه به ذهنم رسيد اين بود كه دستم را بسوزانم!من مات و مبهوت به هادي نگاه مي كردم.درد دنيايي باعث شد كه هادي از آتش شهوت دور شود. آتش دنيا را به جان خريد تا گرفتار آتش جهنم نشود. ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :6⃣4⃣1⃣ راوے :حاج باقرشیرازی حدود پنجاه سال اختلاف سني داشتيم. اما رفاقت من با هادي، حتي همين حالا كه شهيد شده بسيار زياد است!روزي نيست كه من و خانواده ام براي هادي فاتحه نخوانيم. از بس كه اين جوان در حق ما و بيشتر خانواده هاي اين محل احسان كرد.من كنار مسجد هندي مغازه دارم.رفاقت ما از آنجا آغاز شد كه مي ديدم يك جوان در انتهاي مسجد مشغول عبادت و سجده شده و چفيه اي روي سرش مي كشد!موقعي كه نماز آغاز مي شد، اين جوان بلند مي شد و به صف جماعت ملحق مي شد. نمازهاي اين جوان هم بسيار عارفانه بود.چند بار او را ديدم. فهميدم از طلبه هاي بااخلاص نجف است.يكبار موقعي كه مي خواست مُهر بردارد با هم مواجه شديم و من سلام كردم. ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :7⃣4⃣1⃣ راوے :حاج باقرشیرازی فهميدم ايراني است. گفتم: چطوريد، اسم شما چيست؟ اينجا چكار مي كنيد؟نگاهي به چهره من انداخت و گفت: يك بنده خدا هستم كه مي خوام در كنار اميرالمومنين (ع) درس بخوانم.كمي به من برخورد. او جواب درستي به من نداد، گفتم: من هم مثل شما ايراني هستم، اهل شيراز و پدرم از علماي اين شهر بوده، مي خواستم با شما كه هموطن من هستي آشنا بشم.لبخندي زد و گفت: من رو "ابراهيم" صدا كنيد. تو اين شهر هم مشغول درس هستم. بعد خداحافظي كرد و رفت.این اولين ديدار ما بود. شايد خيلي برخورد جالبي نبود اما بعدها اينقدر رابطه ما نزديك شد كه آقا هادي رازهايش را به من مي گفت.مدتي بعد به مغازه ما رفت و آمد پيدا كرد. دوستانش مي گفتند اين جوان طلبه سخت كوشي است، اما شهريه نمي گيرد. يكبار گفتم: آخه براي چي شهريه نمي گيري؟ گفت: من هنوز به اون درجه نرسيدم كه از پول امام زمان عج استفاده كنم.گفتم: خُب خرجي چيكار مي كني؟ خنديد و گفت: مي گذرونيم... ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :8⃣4⃣1⃣ راوے :حاج باقرشیرازی يك روز هادي آمد و گفت: اگه كسي كار لوله كشي داشت بگو من انجام ميدم، بدون هزينه. فقط تو روزهاي آخر هفته. گفتم: مگه بلدي!؟ گفت: ياد گرفتم، وسايل لازم براي اين كار رو هم تهيه كردم. فقط پول لوله را بايد بپردازند.گفتم: خيلي خوبه، براي اولين كار بيا خونه ما!ساعتي بعد هادي با يك گاري آمد! وسايل لوله كشي را با خودش آورده بود.خوب يادم هست كه چهار شب در منزل ما كار كرد و كار لوله كشي براي آشپزخانه و حمام را به پايان رساند.در اين مدت جز چند ليوان آب هيچ چيزي نخورد.هرچه به او اصرار كرديم بي فايده بود. البته بيشتر مواقع روزه بود.اما هادي يا همان كه ما به اسم ابراهيم مي شناختيم هيچ مزدي براي لوله كشي خانه مردم نجف نمي گرفت و هيچ چيزي هم در منزل آنها نمي خورد! رفاقت ما با ايشان بعد از ماجراي لوله كشي بيشتر شد ... ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :9⃣4⃣1⃣ راوے :حاج باقرشیرازی دوستي من با هادي ادامه داشت. در زماني كه هادي در منزل ما كار مي كرد او را بهتر شناختم. بسيار باايمان بود. حتي يكبار نديدم كه سرش را بالا بياورد. چند بار خانم من كه جاي مادر هادي بود، برايش آب آورد، هادي فقط زمين را نگاه مي كرد و سرش را بالا نمي آورد.من همان زمان به دوستانم گفتم: من به اين جوان تهراني بيشتر از چشمان خودم اطمينان دارم.بعد از آن، با معرفي من، منزل چند تن از طلبه ها را لوله كشي كرد. كار لوله كشي آب در مسجد را هم تكميل كرد. من و هادي خيلي رفيق شده بوديم. خيلي حرفهايش را به من مي زد.يكبار بحث خواستگاري پيش آمد...رفته بود منزل يكي از سادات علوي.آنجا خواسته بود كه همسر آينده اش پوشيه بزند.ظاهراً سر همين موضوع جواب رد شنيده بود.قرار بود بار ديگر با آمدن پدرش به خواستگاري برود كه ديگر نشد.اين اواخر ديگر در مغازه ما چاي هم مي خورد.اين يعني خيلي به ما اطمينان پيدا كرده بود.يكبار با او بحث كردم كه چرا براي كار لوله كشي پول نمي گيري؟ خُب نصف قيمت ديگران بگير. تو هم خرج داري و... هادي خنديد و گفت:‌ خدا خودش مي رسونه.دوباره سرش داد زدم و گفتم:يعني چي خدا خودش مي رسونه؟ما هم بچه آخوند هستيم و اين روايت ها را شنيده ايم.اما آدم بايد براي كار و زندگيش برنامه ريزي كنه، تو پس فردا مي خواي زن بگيري و...هادي دوباره لبخند زد و گفت:آدم براي رضاي خدا بايد كار بكنه، اوستا كريم هم هواي ما رو داره، هر وقت احتياج داشتيم برامون مي فرسته.بعد مكثي كرد و ماجرای عجیبی را برایم تعریف کرد. باور کنید هرزمان یاد این ماجرا می افتم حال و روز من عوض می شود.آن شب هادی گفت: ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :0⃣5⃣1⃣ راوے :حاج باقرشیرازی بعدمكثي كرد و ماجرای عجیبی را برایم تعریف کرد. باور کنید هرزمان یاد این ماجرا می افتم حال و روز من عوض می شود.آن شب هادی گفت:يه شب تو همين نجف مشكل مالي پيدا كردم. خيلي به پول احتياج داشتم. آخر شب مثل هميشه رفتم توي حرم و مشغول زيارت شدم.اصلاً هم حرفي در مورد پول با مولا اميرالمومنين علیه السلام نزدم. همين كه به ضريح چسبيده بودم يه آقايي به سر شانه من زد و گفت:‌آقا اين پاكت مال شماست...برگشتم و ديدم يك آقاي روحاني پشت سر من ایستاده. او را نمي شناختم. بعد هم بي اختيار پاكت را گرفتم.هادی مکثی کرد و ادامه داد: بعد از زيارت راهي منزل شدم.پاكت را باز كردم. باتعجب ديدم مقدار زيادي پول نقد داخل آن پاكت است.هادي دوباره به من نگاه كرد و گفت: حاج باقر، همه چيز دست خداست... ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :1⃣5⃣1⃣ راوے :حاج باقرشیرازی هادي دوباره به من نگاه كرد و گفت: حاج باقر، همه چيز دست خداست.من براي اين مردم ضعيف، ولي با ايمان كار مي كنم.خدا هم هر وقت احتياج داشته باشم برام مي ذاره تو پاكت و مي فرسته.خيره شدم توي صورتش. من مي خواستم او را نصيحت كنم،اما او واقعيت اسلام را به من ياد داد.واقعاً توكل عجيبي داشت.او براي رضاي خدا كار كرد. خدا هم جواب اعمال خالص او را به خوبي داد.بعدها شنیدم که همه از این خصلت هادی تعریف می کردند.اینکه کارهایش را خالصانه برای خدا انجام می داد.یعنی برای حل مشکل مردم کار می کرد اما برای انجام کار پولی نمی گرفت. ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :2⃣5⃣1⃣ هادي بعد از برطرف شدن مشكل مسكن در نجف، به سختي مشغول درس خواندن شده بود.کتابهای معارف و عرفانی را نیز مطالعه می کرد.هيچ مشغله اي به جز مطالعه نداشت. هر روز ساعتها مشغول مباحثه با طلبه هاي عراقي مي شد.او در كنار درس خواندن، براي طلبه ها صحبت مي كردو شرايط روز عراق و موقعيت آمريكا و دشمني اين كشور را با مسلمانان اشاره مي كرد.حالا ديگر زبان عربي را به خوبي تكلم مي كرد.خيلي از طلبه ها عاشق هادي شده بودند.او با درآمد شخصي خودش بارها دوستان را به خانه خودش دعوت مي كرد و براي آنها غذا درست مي كرد.منزل هادي محل رفت و آمد دوستان ايراني نيز شده بود.در ايام اربعين، خانه را براي اسكان زائرين آماده مي كرد و خودش مشغول پخت و پز و پذيرايي از زائران اباعبدالله الحسين (ع) مي شد.برخي از دوستان عراقي هادي مي گفتند: تو نمي ترسي كه در اين خانه بزرگ و قديمي و ترسناك، تك و تنها زندگي مي كني؟هادي هم مي گفت: اگر مثل من مدتها كنار خيابان خوابيده بوديد قدر اين خانه را مي دانستيد! ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :3⃣5⃣1⃣ برخي از دوستان عراقي هادي مي گفتند: تو نمي ترسي كه در اين خانه بزرگ و قديمي و ترسناك، تك و تنها زندگي مي كني؟هادي هم مي گفت: اگر مثل من مدتها كنار خيابان خوابيده بوديد قدر اين خانه را مي دانستيد!بعد از آن، رفت و آمد هادي با منازل دوستان طلبه اش بيشتر شد.در اين رفت و آمدها متوجه شد كه بيشتر دوستان طلبه، از خانواده هاي مستضعف نجف هستند.بسياري از اين خانواده ها در منازلي زندگي مي كنند كه از نيازهاي اوليه محروم است.اين خانه ها آب لوله كشي نداشت. با اينكه آب لوله كشي تا مقابل درب خانه آمده بود، اما آنها بضاعت مالي براي لوله کشی نداشتند.اين موضوع بسيار او را رنج مي داد. براي همين به تهران آمد و به سراغ دوستانش رفت...بعد از آن، رفت و آمد هادي با منازل دوستان طلبه اش بيشتر شد.در اين رفت و آمدها متوجه شد كه بيشتر دوستان طلبه، از خانواده هاي مستضعف نجف هستند.بسياري از اين خانواده ها در منازلي زندگي مي كنند كه از نيازهاي اوليه محروم است.اين خانه ها آب لوله كشي نداشت. با اينكه آب لوله كشي تا مقابل درب خانه آمده بود، اما آنها بضاعت مالي براي لوله کشی نداشتند.اين موضوع بسيار او را رنج مي داد. براي همين به تهران آمد و به سراغ دوستانش رفت... ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :4⃣5⃣1⃣ اين موضوع بسيار او را رنج مي داد. براي همين به تهران آمد و به سراغ دوستانش رفت.دستگاه هاي مربوط به لوله كشي را خريد و چند روزي در مغازه يكي از دوستانش ماند تا نحوه لوله كشي با لوله هاي جديد پلاستيكي را ياد بگيرد. هرچه لازم داشت را تهيه كرد و راهي نجف شد.حالا صبح تا عصر در كلاس درس مشغول بود و بعداز ظهرها لوله تهيه مي كرد و به خانه طلبه هاي نجف مي رفت.از خود طلبه ها كمك مي گرفت و منازل مردم مستضعف، ولي مومن نجف را لوله كشي آب مي كرد.. ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :5⃣5⃣1⃣ از خود طلبه ها كمك مي گرفت و منازل مردم مستضعف، ولي مومن نجف را لوله كشي آب مي كرد.خستگي براي اين جوان معنا نداشت. از صبح زود تا ظهر سركلاس بود.بعد هم كمي غذا مي خورد و سوار بر دوچرخه اي كه تازه خريده بود راهي مي شد و در خانه هاي مردم مشغول به كار مي شد.برخي از دوستان هادي نمي فهميدند! يعني نمي توانستند تصور كنند كه يك طلبه كه قرار است لباس روحاني بپوشد چرا اين كارها را انجام مي دهد؟!برخي فكر مي كردند كه لباس روحانيت يعني آهسته قدم برداشتن و ذكر گفتن و دعا كردن و...برای همین به او ایراد می گرفتند.حتی برخی ها به اینکه او با دوچرخه به حوزه ی آید ایراد می گرفتند!اما آنها كه با روحيات هادي آشنا بودند...مي فهميدند كه او اسلام واقعي را شناخته.هادي اعتقاد داشت كه لباس روحانيت يعني لباس خدمت به اسلام و مسلمين به هر نحو ممكن. با اينكه فقط دو سال از حضور هادي در نجف مي گذشت اما دوستان زيادي پيدا كرده بود.برخي جوانان طلبه، كه كاري جز مطالعه و درس و بحث نداشتند، باتعجب به كارهاي هادي نگاه مي كردند.او در هر كاري كه وارد مي شد به بهترين نحو عمل مي كرد.كم كم خيلي ها فهميدند كه هادي، در كنار درس مشغول لوله كشي آب براي خانه هاي مردم محروم شده... ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :6⃣5⃣1⃣ او در هر كاري كه وارد مي شد به بهترين نحو عمل مي كرد.كم كم خيلي ها فهميدند كه هادي، در كنار درس مشغول لوله كشي آب براي خانه هاي مردم محروم شده.هادي با اين كار كه بيشتر مخفيانه انجام مي شد خدمت بزرگي با خانواده هاي طلاب مي كرد.اخلاص و تقوا و ايمان هادي اثر خود را گذاشته بود.او هرجا مي رفت مي خواست گمنام باشد. هيچگاه از خودش حرفي نمي زد. هرگز نديديم كه به خاطر پول كاري را انجام دهد.اما خدا محبت او را به دل همه انداخته بود.بعد از شهادت، همه از اخلاص او می گفتند... ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :7⃣5⃣1⃣ بعد از شهادت، همه از اخلاص او می گفتند.چندین نفر را می شناختم که در تشییع هادی شرکت کردند و می گفتند: ما مدیون این جوان هستیم و بعد به لوله کشی آب منزلشان اشاره می کردند.هادي غير از حوزه در هر جاي ديگر هم كه وارد مي شد بهترين نظرات را ارائه مي كرد.در مسائل امنيتي به خاطر تجربه بسيج و فتنه 88 بسيار مسلط بود.از طرفي ديدگاه هاي فرهنگي او به جهت تجربه فعاليت در مسجد بسيار موثر بود.شايد به همين خاطر بود كه مسئولين حشدالشعبی به اين طلبه ايراني بسيار علاقه پيدا كردند.رفت و آمد هادي با نيروهاي مردمی زياد شده بود. او به كار هنري و ساخت فيلم علاقه داشت و اين روند را در بين نيروهاي حشدالشعبی گسترش داد. ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :8⃣5⃣1⃣ بركت در مال چيزي نيست كه با مفاهيم مادي قابل بحث و توجيه باشد.برخي افراد بودند كه آنچه خدا در اختيارشان نهاده بود را براي رفع مشكلات مردم قرار مي دادند و خدا هم از خزانه غيب خود مشلات مالي آنها را برطرف مي كرد.مثلاً شهيد ابراهيم هادي.دوستی می گفت: یک شب ابراهیم را دیدم که در کوچه راه می رود. پرسیدم: کاری داری؟گفت: از صبح تا به حال کسی از بندگان خدا را ندیدم که مشکل مالی داشته باشد و من بتوانم مشکل او را برطرف کنم. برای همین ناراحتم.ابراهیم هادی هيچ گاه پول را براي خودش نخواست، بلكه با پولي كه به دستش مي رسيد مشكلات بسياري از رفقا را برطرف مي كرد.بارها شده بود كه مسافركشي مي كرد و پول آن را خرج هيئت و يا افراد نيازمند مي كرد.اين ويژگي هاي شهيد ابراهيم هادي، براي هادي ذوالفقاري خيلي جالب بود... ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :9⃣5⃣1⃣ اين ويژگي هاي شهيد ابراهيم هادي، براي هادي ذوالفقاري خيلي جالب بود.هادي ذوالفقاري، ابراهيم را خيلي دوست داشت.براي همين سعي مي كرد مانند این شهید عزیز، با درآمد خودش مشكلات مردم را برطرف كند.يادم هست كه در تهران، تصوير نسبتاً بزرگ شهيد ابراهيم هادي را جلوي موتور نصب كرده بود و اين طرف و آنطرف مي رفت.هادي هم از خدا خواسته بود كه بتواند گره از مشكلات خلق خدا برطرف كند...بايد اشاره كرد كه نشستن و دعا كردن، براي اينكه خداوند بركت خود را نازل كند، در هيچ روايتي وارد نشده.انسان اگر مي خواهد به جايي برسد بايد تلاش كند.زماني كه هادي ذوالفقاری در تهران بود و در بازار آهن فعاليت مي كرد، هميشه دست خير داشت.خصوصاً براي هيئت ها بسيار خرج مي كرد.هادي مي گفت بايد مجلس امام حسين(ع) پر رونق باشد. بايد اين بچه ها كه هيئت مي آيند خاطره خوشي داشته باشند... ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠یا رفیق من لا رفیق له... ✫⇠قسمت :0⃣6⃣1⃣ هادي مي گفت بايد مجلس امام حسين(ع) پر رونق باشد. بايد اين بچه ها كه هيئت مي آيند خاطره خوشي داشته باشند.هربار كه براي هيئت و يا كارهاي فرهنگي مسجد احتياج به كمك مالي داشتيم..اولين كسي كه جلو مي آمد هادي بود. هميشه آماده بود براي هزينه كردن. يكبار به هادي گفتم: از كجا اين همه پول مي ياري؟ مگه توي بازار چقدر بهت حقوق مي دن؟خنديد و گفت: از خدا خواستم كه هميشه براي اين طور كارها پول داشته باشم. خدا هم كمكم مي كنه. پرسيدم: چطوري؟گفت: بايد تلاش كرد. بعد ادامه داد:براي اينكه برخي خرج ها رو تأمين كنم، بعد از كار بازار آهن، با موتور كار مي كنم. بار مي برم، مسافر و...خدا هم توي پول ما بركت قرار مي ده.هادي در نجف هم دست از اين كارها بر نمي داشت.بسياري از طلبه هاي نجف از فعالیتهاي هادي مي گفتند و اينكه نمي دانستند هادي از كجا پول مي آورد... ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada