2⃣ اين روزها، روزهاى فاطمه (س) و اين شبها، شبهاى على (ع) است.
با خودم مىگويم چگونه در عمرهاى كوتاه و در بهارههاى محدود، اين همه جوشش و شكوفايى و اين همه زايش و بارورى!! جوششى كه از مرز قرنها گذشته و از محدودهى جغرافيا و تاريخ پركشيده و حتى اين دل خسته و اين كوير تشنه را در خود گرفته است.
📗روزهاى فاطمه(س)، ص: ۱۴
🌷🏴🌷
3⃣اين روزها، روزهاى فاطمه (س) و اين شبها، شبهاى على (ع) است.
بارها با خودم مىگويم: «يك لحظه و اين همه ارزش؟! نه سال و اين همه استمرار؟!». همين لحظه از همين بلندگوهاى دور و خسته مىشنوم: «فَاطِمَةُ امُّ ابِيهَا». و در جواب فرشتهها در مورد اصحاب كساء مىشنوم: «هُمْ فَاطِمَةُ وَ ابِيهَا وَ بَعْلُهَا وَ بَنِيهَا». رسالت و ولايت و امامت را فاطمه رابط است و پيوند.
📗روزهاى فاطمه(س)، ص: ۱۴
🌷🏴🌷
4⃣با تحوّل مستمر شرايط و اندازهها، راه را بر غرور و عجب و يأس و شكست مىبندند و با بهار و پاييز و سبزى و زردى، ما را به حركت و رحيل مىخوانند.
📗چهل حديث از امام حسين عليه السلام. ۱۶۰
🌷🇮🇷🌷
5⃣آنها كه در سر چهار راه فصول گاهى شاداب بهار هستند و گاهى خستهى پاييز، اگر اين همه را با هم ببينند و اين حركت را احساس كنند، راه مىافتند و در بهار آمادهى پاييز هستند و در انتظار زمستان.
📗تطهير با جارى قرآن ؛ ج۲ ؛ ص ۸۸
🌷🇮🇷🌷
6⃣ در دنيايى كه شب و روز و بهار و پاييز و زمستان و تابستان با هم است،
🔺نمىتوان از شب رنجيد، كه روز در راه است. و
🔺نمىتوان به روز دلخوش بود، كه گرفتار شب است.
🔺نمىتوان در بهار غزلخوان شد، كه پاييز در راه است. و
🔺نمىتوان در پاييز غصّهدار ماند، كه بهار مىآيد. پس در اين دنياى بىآرام،
🔺نمىتوان نشست.
🔺نمىتوان مغرور و مأيوس بود.
آنها كه شب و روز را و بهار و پاييز را مقصد گرفتهاند، هر دو به پوچى مىرسند. و
آنها كه حركت را و كوچ را و رحيل را فهيمدهاند و بانگ رحيل را شنيدهاند، آمادهاند و بهرهبردار. اينها در رنج، راحت هستند و ديگر به انتظار موقعيتهاى خوب نيستند؛ كه فهميدهاند بايد در هر موقعيت، كارى كرد و بهرهاى برداشت. بهجاى موقعيت و امكانات، به موضعگيرىهاى مناسب روى آوردند.
📗نامه هاى بلوغ. ۸۰
🌷🇮🇷🌷
7⃣ اگر، از اين مدار بسته و از اين تلاوت تكرار هم خسته شدى، مىتوانى با من بيايى تا من از اين جام سيرابت كنم و در ضيافت نور و سرور، سرشارت نمايم؛ كه اين مكاشفه و آگاهى، غرور و يأس را پاك مىكند و در بهار و پاييز و در شب و روز، تو را به راه مىاندازد. و تو را از پوچى درد و از پوچى دارايى، حتّى از پوچى تكامل و شكوفايى، به سوى جهتى عالىتر و مقصدى بدون محدوديت و محكوميت مىكشاند.
📗نامه هاى بلوغ. ۸۱
🌷🇮🇷🌷
8⃣من مىخواهم در تو نگاهى روشن شود و دل تو، آنگونه برويد و بارور شود كه بتوانى در برابر اين درد و رنج فراگير، كه نتيجهى بىقرارى دنيا و انسان است، مقاوم باشى.
🔺دنيا، دنياى حركت و بهار و پاييز و زمستان و تابستان است. دنيا، دنياى چهار فصل است. و انسان هم، انسانى است كه به تكرار و تنّوع دل نمىبندد و قرار نمىگيرد. و هر روز، بتهاى ديروزش را خودش مىشكند.
🔺من مىخواهم با اين نور و سرور، در برابر اين درد و رنج فراگير، بهرهبردار باشى و بدون انحراف و شكست، سرفراز و پيروز و مُفلح باشى.
📗نامه هاى بلوغ. ۸۵
🌷🇮🇷🌷
9⃣ آنجايى كه اهل دنيا، در راحتىها رنجورند، كه درگيرىها را دارند و ترس پاييز را در بهارشان به دل مىكشند؛ مىبينى كه اهل معرفت، در رنجها راحت هستند و با درگيرىها روبهراه و از ترسها و خوفها و از خوف و حزن، ايمن؛ كه: «انَّ اوْلِياءَ اللَّهُ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ». آنها كه سرپرستى خود را به خدا سپردند و او را به دوستى گرفتند، نه از آينده ترسى دارند و نه از گذشته اندوهى.
📗نامه هاى بلوغ. ۱۱۸
🌷🇮🇷🌷
1⃣0⃣
اگر از ديگران نمىگويم، ناسپاس نيستم.
من از آنها وامى ندارم.
بارها از مهمانى دستهاشان گرسنه بازگشتهام.
با توقعى كه تو در باغ دلم كاشتى،
به پاييز آرزوهاى كوچكشان رسيدهام.
از روزى كه تو عطش را به من هديه دادى،
درياى طوفانى آنها،
در وسعت عطشناك دلم سرگردان است.
دل دريايىام، در دنياى بزرگ آنها زندانى است.
آسمان بلند اينها سقف كوتاهى است كه سرهاى آرزو را بر زانوى ماتم مىنشاند.
من اگر در مدينه تازيانه خوردم،
اگر تا كوفه، در پس كوچههاى عشق دويدم،
اگر تا امروز چشمِ انتظار، به راه نشاندم،،،
خوب مىدانستم، كه هيچ كس دنياى گسترده مرا نمىفهمد
و آرزوى دل شوريدهام را نمىسنجد.
دل بزرگتر از زندگى را چه كسى مىفهمد؟
چه دانشى او را تجربه مىكند؟
چه انديشهاى او را مىسنجد؟
دل درياييم مهمان آسمان بزرگوارى توست.
📗 نامه هاى بلوغ، ص: ۲۴۵
🌷🇮🇷🌷
1⃣1⃣ در باب مصافحه از كافى، رواياتى است كه
🔺 ديدار و مصافحهى مؤمنين، گناهان را مىريزد همانطور كه در پاييز برگها از شاخهها مىريزد.
🔺 اين روايات نشان مىدهد كه در ديدار، معرفت و محبت خداوند، ريشهدارتر مىشود و پيوند گناه با جوارح و جوانح آدمى سست مىشود و مثل برگهاى سست پاييز مىريزد.
🔺 در اين ديدارها، اقبال و توجه و نظر خداوند، گناهان را مىخشكاند.
🔺در ديدار ذكر و امن و محبت و معرفت شكل مىگيرد و هر يك از اينها مىتواند ريشههاى گناهان زيادى را بخشكاند و سلطان شيطان و ولايت او را بردارد.
📗 وارثان عاشورا. ۱۹۹
🌷🇮🇷🌷
2⃣1⃣ آنها كه همراه بهار و تابستان حركت كردهاند، آنها كه در جوانى بهره گرفتهاند، از زمستان و پاييز و پيرى رنج نمىبرند.
📗 مسئوليت و سازندگى. ۲۵۶
🌷🇮🇷🌷
3⃣1⃣ عدهاى غمهاى زندگى را در زَروَرق مىپيچند و در هالهاى از شادى كاذب، رنجها را نقش مىزنند؛ همانطور كه دستهى ديگر خوشىها را در ناخوشى آخر مىخوانند و بهارها را در پاييز مىبينند.
📗مسئوليت و سازندگى. ۲۶۰
🌷🇮🇷🌷