هدایت شده از گرافکر
امام علی حجت است بر ما.mp3
3.65M
🔸 #سخن_جاری 🔸
✳️ امام علی حجت است بر ما
🎙 استاد #علی_صفایی_حائری
🍃 «انسان به روشنفكرى و روشندلى، به عشق و شناخت، به #حجت، به نور، به امين، نيازمند است.» (غدیر، ص۲۵)
🌿 @GeraFekr
l کارگروه اندیشه l
هدایت شده از گرافکر
🍃 #عکس_نوشته 🍃
✳️ آنها كه ولايت را قبول كردند، آنهايى هستند كه...
💻 طراح: خانم #مرجان_السادات_حائری
[از شرکتکنندگان در طرح مطالعاتی]
🌿 @GeraFekr
l کارگروه اندیشه l
هدایت شده از گرافکر
کتاب صوتی غدیر.mp3
9.55M
🔹 #کتاب_صوتی 🔹
📚 کتاب #غدیر
✍ اثرِ استاد #علی_صفایی_حائری
🎙 گوینده: حجتالاسلام #داود_مرادی
📆 ۳۱ فروردینِ ۱۳۹۹
⏳ ۴۰ دقیقه / ۱۰ مگ
🌿 @GeraFekr
l کارگروه اندیشه l
هدایت شده از گرافکر
شرح کتاب غدیر ص13.mp3
3.56M
🔻 #شرح_کتاب 🔻
📚 کتاب #غدیر
✍ اثرِ استاد #علی_صفایی_حائری
🎙 شرحِ حجتالاسلام #داود_مرادی
📘 صفحه ۱۳
📆 ۳۱ فروردینِ ۱۳۹۹
⏳ ۸ دقیقه / ۴ مگ
🌿 @GeraFekr
l کارگروه اندیشه l
هدایت شده از گرافکر
نقشه ذهنی کتاب غدیر ۳.pdf
24.8K
❇️ نقشهی ذهنی شماره ۳
✍ از حاضرینِ در طرح مطالعاتی
هدایت شده از گرافکر
نقشه ذهنی کتاب غدیر ۴.pdf
51.1K
❇️ نقشهی ذهنی شماره ۴
✍ از حاضرینِ در طرح مطالعاتی
هدایت شده از گرافکر
نقشهی ذهنی کتاب غدیر.pdf
4.48M
🔸 #نقشه_ذهنی 🔸
❇️ نقشهی ذهنیِ کتابِ #غدیر
✍ مجموعه چشمه جاری آسمان
🌿 @GeraFekr
l کارگروه اندیشه l
هدایت شده از گرافکر
تمثیلات کتاب غدیر.pdf
38.2K
هدایت شده از گرافکر
شرح کتاب غدیر (ص17-33).mp3
10.08M
❇️ #شرح_کتاب ❇️
📚 کتاب #غدیر
✍ اثرِ استاد #علی_صفایی_حائری
🎙 شرحِ دکتر #هاشم_صابریان
📘 از صفحه ۱۷ الی ۳۳
👈 مقرری دومِ کتاب «غدیر»[۱۳۹۹۰۱۳۱]
📆 ۳ فروردینِ ۱۳۹۹
⏳ ۲۱ دقیقه / ۱۰ مگ
🌿 @GeraFekr
l کارگروه اندیشه l
هدایت شده از گرافکر
🔸 #گزیده_کتاب 🔸
✳️ نوشتههای مرا نقد کنید!
🔹 استاد #علی_صفایی_حائری خطاب به یکی از شاگرادنش:
☘ «از اینکه در بحثها و نوشتههای من محصور نشدید خیلی خدا را شاکرم و از شما میخواهم دائما به فکر نقادی نوشتههای من باشید.»
📚 کتاب «ردپای نور - جلد ۱»، صفحه۶۷
✍ سید عبدالرضا هاشمیارسنجانی
🌿 @GeraFekr l 🌐 GeraFekr.ir
هدایت شده از گرافکر
امام علی حجت است بر ما.mp3
3.65M
🔸 #سخن_جاری 🔸
✳️ امام علی حجت است بر ما
🎙 استاد #علی_صفایی_حائری
🍃 «انسان به روشنفكرى و روشندلى، به عشق و شناخت، به #حجت، به نور، به امين، نيازمند است.» (غدیر، ص۲۵)
🌿 @GeraFekr
l کارگروه اندیشه l
هدایت شده از گرافکر
💢کارکرد ولایت!
🔹آنها که ولایت را قبول کردند، آنهایی هستند که یافتند ماشین پیچیدهی وجود آنها را امام و ولی بهتر از خود آنها رهبری میکند و در این راه شلوغ هستی که اعمال و افکار انسان غوغایی بپا کرده، او بهتر انسان را به مقصد میرساند و نجات میدهد.
📚کتاب غدیر، صفحه ۲۰
#علی_صفایی_حائری | #غدیر
🌿 @GeraFekr
هدایت شده از گرافکر
☑️ از عرفات تا اربعین
🖌 یادداشتی به قلم استاد #عبدالمجید_فلسفیان
آنان که در عرفه «خود» را شناختند و در قربان خود را ذبح کردند و وضوی عشق ساختند و از چهار بت بزرگ عالم:
• نفس
• و دنیا
• و شیطان
• و خلق،
آزاد شدند و رها گشتند، توانستند در «غدیر»، ولایت علی را گردن نهند و در جبهه حق بنشیند و در برابر باطل بایستند و با حسین(ع) فرزند علی و سبط پیامبر همراه شوند و در «عاشورا» با شهادت حسین(ع) به شهود برسند و عروج پیدا کنند و از سقف کوتاه آسمان دنیا عبور کنند و همه هستی را زیر پای خود ببینند و در «اربعین» با طی چهل منزل خالص شوند و به حضور حسین(ع) شرفیاب گردند.
و این یک حقیقت است که تا از «غیر حق» آزاد نشوی و از اسارت بتها رها نگردی، نمیتوانی در حِصن ولایت علی داخل شوی و با اهداف بلند حسین(ع) هم نوا گردی؛ اهدافی بالاتر از «تکامل» و «رفاه» و بالاتر از «عدالت» و «آزادی» که در زیارت اربعین به این اهداف اشاره میشود:
بَذَلَ مُحجَتَه فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ الْجَهَالَةِ، وَ الْعَمَى وَ الشَّكِّ وَ الِارْتِيَابِ، إِلَى بَابِ الْهُدَى وَ الرَّشَادِ:
حسین(ع) خون خالص قلبش را و تمام وجودش را در خدا و در صراط و عبودیت او به خدمت گرفت تا در انسانها انقلاب ایجاد کند و «آنها را از ظلمت به نور خارج کند»:
-- مِنَ الضَّلَالَةِ:
از دریای ضلالت و تاریکی و گم شدن و گم گشتن انقاذ کند و خارج نماید.
-- مِنَ الْجَهَالَةِ:
از جهالت و سفاهت و حماقت و بیعقلی به تعقل و عقلانیت و سنجش سوق دهد.
-- و مِنَ الْعَمَى:
از کور دلی آنها را به روشندلی و بینش و بصیرت تبدیل کند.
-- و مِنَ الشَّكِّ وَ الِارْتِيَابِ:
و از شک و اضطراب و ریب و تشویش رهایی دهد. و در یک کلمه حسین خود را ذبح کرد و ذبیحالله شد تا انسانها زنده شوند و شکوفا گردند.
-- إِلَى بَابِ الْهُدَى وَ الرَّشَادِ:
و به هدایت و رشد و نور و صراط و عبودیت برسند.
و آیا ما به ندای حسین لبیک میگوییم تا نشانی از این باشد که خود را یافتهایم و از ضلال و گم شدن رها گشتهایم؟! و آیا استجابت دعوت او را نمودهایم تا از دل مردگی و کوری به حیات و روشن دلی رسیده باشیم؟! آیا با او همراه شدهایم تا لرزش و دلهرهای نداشته، ثابت قدم با ثبات گامهای استوار برداشته باشیم؟ که «اربعین یعنی همین لیبک گفتن و اجابت کردن» و در معیت حسین بودن و با او هم هدف گشتن و اربعین یعنی همین خود را یافتن و زنده گشتن و به ثبات رسیدن و خالص گشتن در عبودیت و فرزند حسین(ع) گشتن که او ابا عبدالله و پدر عبودیت است و هر عبد خالصی فرزند او.
السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللَّهِ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْض. َ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ثَارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثَارِهِ وَ الْوِتْرَ الْمَوْتُور
🌿 @GeraFekr
هدایت شده از روش تدبر در قرآن و سیره
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ_تصویری
❇️ بیست و دومین سالروز ارتحال استاد #علی_صفایی_حائری گرامی باد.
https://www.ettelaat.com/?p=569089
آموزگار روزگار
مقاله ای به مناسبت بیست و دومین سالگرد عروج ملکوتی مرحوم استاد علی صفایی حائری
نویسنده: نادر خواجه زاده
@shagerd_Quran
آموزگار روزگار
۲۲ تیر، سالگرد استاد صفایی - نادر خواجهزاده
سه شنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۰
نزدیک به ۲۵۰۰ سال پیش از این، آتنیان سقراط حکیم را به اتهام گفتگوهای بیتکلفش با مردم که عمدتا پیرامون زندگی اخلاقی و پالایش اعتقاداتشان بود و همچنین تأثیرگذاریاش بر جوانان به محکمه کشیدند. او که در نهایت به اعدام محکوم شد، به مدعیان گفت: «من خود را نه مستحق مرگ که درخور پاداش میدانم. اکنون در حالی به این حکم گردن مینهم که بیش از خویش، نگران شما هستم که مبادا با رفتن من، آموزگاری نباشد تا ذهن و زبان و احساس شما را به تفکر و حرکت و جوشش اندازد و بدین سبب گرفتار رخوت و رکود و انحطاط گردید.» از آن روزگار تا کنون، آموزگاران بسیاری آمدهاند و رفتهاند؛ روشنفکران شفیق و پیشوایان رفیقی که همیار و همراه مردم زیستند و با گفتار و رفتار و نوع زندگیشان روشنیبخش مسیر هدایت شدند. در این میان علی صفایی حائری نمونهای قابل تأمل از آموزگاران صاحبسبک در زمانه خویش است.
اوضاع و احوال سال ۱۳۳۰، سالی که صفایی متولد شد و دو دهه بعد از آن، در نگاه شاعران بزرگ آن دوره اینگونه بود: «زمستان است…»، «روزگار غریبی است…»، «نام آن کبوتر غمگین کز قلبها گریخته، ایمان است…»، و پربسامدترین پرسش روزگار هم این که: «به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خود را؟» این وصفها و نقدها بیارتباط با بگیر و ببند فعالان روشنفکری و حوزوی و سرگردانی و سرخوردگی جامعه تحصیلکرده نبود؛ نسلی که آرمانهای فکری و مذهبی خود را از نفی استبداد سلطنتی تا جنبش مشروطه، و تا حرکت ۱۵خرداد و حسینیه ارشاد و تا جنبشهای افراطیتر فداییان و مجاهدین در تنگناهای بیشمار نظری و عملی میدید. صفایی نوجوان همچون شاهدی بر تلاشهای فکری و فرهنگی مصلحان زمانهاش، بسیاری از این تلخیها را از نزدیک دید و چشید و در عین حال، بیشتر با این سروده همدلی داشت: «پشت دریاها شهری است؛ قایقی باید ساخت…». این ایمان و امید و انگیزه او از روی بیخبری نبود؛ او گنجینه ادبیات شرق و غرب را خوانده و با جان و جهان پرجوش و جنبش پیرامونش ارتباط داشت، از سوی دیگر از پشتوانه علمی و تجربه اصلاحگری استادش شیخ عباس صفایی حائری برخوردار بود، پدری که از او به عنوان مربی و آموزگاری بیبدیل در زندگی یاد میکرد.
صفایی خیلی زود با شناختی که از خود و دنیا و هستی پیدا کرد، تصمیم به انتخاب کار و راه خویش در ادامه زندگی گرفت؛ لباس طلبگی پوشید و درگیر تربیت و آموزش شد. قدم در راه بیانتهای یادگیری و یاددهی گذاشت و عزم زدودن فقر و جهل و خشونت و زمینهسازی برای تغییر آدمها و دورانها کرد. در ابتدای ورود او به حوزه و مدرسه، عالم طاعنی مسخرهاش کرده و به قصد منصرف نمودنش گفته بود: «در این مدرسه بیش از پنج نفر آدم سالم پیدا نمیکنی که درد دین و مردم داشته باشند و در این وانفسا توی بچه حرف از مسئولیت و سازندگی میزنی؟!» و جوابی از صفایی شنیده بود که حاکی از آگاهی و عزم گویندهاش داشت: «من آمدهام تا ششمین آن پنج نفر باشم!»
او میدانست که هر مدرسهای منطبق بر نیات و در خدمت اهداف بانیانش است و محیط، متن درسی، برنامه و خروجیاش را در راستای آنها تنظیم میکند. مدرسه، گاهی در خدمت بازار است؛ کارگرانی تربیت میکند که کالا بسازند یا خدماتی برسانند، گاهی در خدمت حزب و گروه است؛ کارگزار تربیت مینماید و سلسلهمراتب سازمانش را میچیند، و گاه در خدمت یک ایدئولوژی سیاسی است و میبایست از آدمها سربازانی مطیع و فرمانبر بسازد.
در چنین شرایطی، علی صفایی حائری دست به کار ایجاد کلاس درس و محیط مدرسهای جدا از انواع و اشکال رسمی و رایج موجود گردید و از آن پس نه تنها خانه، که کارگاه و مزرعه، مهمانی و عیادت، و سفره و سفر و زیارتهایش جملگی مکتب و مَدرسش بود. او به تناسب نیازها و ویژگیهای روزگاری که در آن میزیست، با رویکردی میانفرهنگی به تعلیم و تربیت، احیاگر شیوهای از آموزش شد که در آن، «انسان» سوژه اصلی بود. در این دیدگاه هر انسانی پروژه زندگی خویش است؛ هم خود را میآفریند و هم مددکار آفرینش دیگران میشود. او محور برنامه درسیاش را همراهی با جمع، و درک متقابل دیگران، و پذیرش و تحمل دوستان در عین احساسات و عادات و وسواسهای بعضا آزاردهنده ایشان قرار داد. در جمع مطلوب او «مراقبت» جای «رقابت» مینشست و هر کس به فراخور اعتبار و ظرفیتش، عهدهدار درس و بحث و تأمین نیازهای اساسی همکلاسهایش میشد. وجه بارز آموزگاری صفایی در این میان، پاسداشت از این تنوعها، تحملها و تکفلها بود.
مدرسه مطلوب صفایی مغایرتی با کارآفرینی و یا آرمانهای فردی و جمعی نداشت، اما بیش و پیش از این، در پی معنابخشی و پاسخ به چرایی و چگونگی زیستن آدمها و شناساندن عوامل رشد و موانع شکوفاییاستعدادهایشان بود. او انسان را نه بازیچه، نه تماشاچی، و نه حتی بازیگر نقشی که دیگران بر
ایش نوشتهاند، که نقشآفرین کار و راهی که خود شناخته و انتخاب کرده بود، میدانست؛ در نتیجه هر آموزه و منبعی که برای آزادی، تفکر، گزینشگری و کنشگری انسانها ارزش قائل بود، متن درسی صفایی گردید.
مدرسه برای صفایی نه یک ساختمان و مقداری میز و صندلی و تخته، بلکه فضایی مناسب برای ارتباط آدمها با یکدیگر بود؛ انسانهایی که فارغ از هر طبقه، مذهب و قومیت و بینیاز از تطمیع و ارعاب و تحمیل و تلقین، در کنار هم بودن را تمرین میکردند. مدرسه صفایی نه در ابتدا و ورودیاش فیلتر و استانداردی داشت و نه در نتیجه و خروجیاش، قالب و محصولی یکدست؛ چرا که او شیوههای متفاوت «بودن» و «شدن» آدمی را به رسمیت میشناخت.
آموزگار چنین مدرسهای بودن، معرفت بر انسان میخواست و اطلاع از دردها و درمانها و روحیههای متفاوت. آموزگاری از این سنخ، نیازمند شجاعت کار کردن با انسان بود؛ انسانی که هر لحظه عصیان میکند و آزادی و اختیارش را به رخ میکشد. همچنین توانایی در طرح و شرح و بسط درس میخواست و حوصله گفتگو با مخاطب و تجربه آموختهها در کنار شاگردان. و نیز سخاوت میخواست و توان بخشش و مشارکت در امکانات و فرصتهای زندگی و پذیرش مراجعان در تمام لحظات شبانهروز و همراهی در خواب و خوراک با ایشان. صفایی که ضرورت و اهمیت زنده و مستمر نگه داشتن «خط انتقال معارف» را میدانست، پیوسته سعی در تحصیل و تأمین این ویژگیها داشت و به شهادت آشنایان، با اندیشه و مرامش انسانشناسی دقیق، انسانورزی شفیق، آموزگاری بلیغ و مجاهدی بیدریغ بود. او تاریخ معلمان استوار را خوب خوانده و میدانست سرانجام، فرقشان شکافته و تنشان بیسر و جانشان مسموم خواهد شد و در این روزگار نیز هر آموزگاری که «داستان راستان» را بنویسد و «یاد یادآوران» را زنده کند، نصیبش گلولهای و مرگی است غریبانه و یا تیرهای تهمت و افترائی که بر قلبش مینشیند. او میدانست و نه تنها دریغ نکرد، بلکه اعتبار و آبرویش را هم در کنار عمر و خانه و زندگیاش نهاد تا سحرگاه ۲۲ تیرماه ۱۳۷۸ فرا رسید و او در سفری معهود برای عرض حال و گزارش کار در محضر امام رضا علیهالسلام، به همراه دوستان وفادارش جانش را هم گذاشت و گذشت!
پزشکی که برای طی مراحل قانونی از پیکر بیجان صفایی در سردخانه بازدید کرد، او را با لبخندی بر لب و حزنی در چهره توصیف نمود؛ لبخندی که بیشک نشان از رضایت او به رضای حق داشت، و اندوهش از اینکه مبادا روزگاری بیاید که آدمها بیآموزگار بمانند
هدایت شده از مدرسه علمیه مکتب الوحی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫ آدمی به اندازهای که توسعه
پیدا میکند دنیا برایش تنگ میشود.
«الدنیا سجن المومن و جنة الکافر»
شاید اگر بخواهیم یک مصداقی برای
این سخنان مرحوم استاد پیدا کنیم
به طور قطع خودش بود.
با تمام وجود در تمام لحظههای
زندگیش اینگونه زیست...
حقیقتا دنیا برای او کوچک بود
هر کس که او را دیده، زن یا مرد
بچه یا جوان یا پیر، باسواد و
بی سواد، بازاری و طلبه و دانشجو
و هنرمند و دانشمند و... همه بهراحتی
این را در حرکات و سکانتش
حس می کردند. حتی همین الان هم
اگر سخنرانیاش را گوش کنی
این بیقراری در عین آرامشش را
می بینی. بی قرار مقصد بینهایت
و آرام به اطمینان به مقدرات حق
و بالاخره هم در «جشن تبخیر»ش
أجلش فرا رسید
و آن نفس بی قرارِ حق
آن انسانِ شیدای خدای بینهایت
#عاشقانه به سوی مقصد و
راه بینهایتی که خودش میگفت
«باور نمیکردم در نهایت میتوان
آغاز شد» پرواز کرد ...
@maktabolvahy2
هدایت شده از مدرسه علمیه مکتب الوحی
🟢 خاطره ای از شب رحلت علی صفایی حائری
شب آخر، قبل از سفر به مشهد، مهمان برادر محترمشان بودند. ایشان(برادر استاد) می گفت: بالای پشت بام رفتیم و گفتگوهایی شد و از جمله فرمود: این دعا که خدایا تا مارا نیامرزیده ای از دنیا مبر، دعای خوبی نیست!! پرسیدم چرا؟ فرمود چون بویی از دل بستگی به دنیا و فریب شیطان دارد. و ادامه داد: باید چنین گفت:«خدایا مارا بیامرز و بعد از دنیا ببر» سپس دراز کشید و چشم هایش را بست و گفت: « خدایا من آماده ام! بیامرز و ببر! بعد از مدتی نیم خیز شد و گفت: مرگ شیرین است بچه ها!
و راستی که مرگ نزد او چنین بود. بارها می گفت: من سالهاست که منتظرم! تشبیه زیبایی می کرد که : در جاده ی کمربندی دیده ای که بعضی با ساک به دنبال اتوبوس می دوند و می گویند:«روی بوفه هم سوار می شوم!» من اینطور با ساک دنبال مرگم!
همان طور که در نهج البلاغه درباره ی خطبه ی متقین آمده است: « اگر نبود مدت و اجلی که خداوند بر آنها(متقین) نوشته است، روح های آنان از اشتیاق ملاقات خدا در بدن هایشان یک لحظه آرام نمی گرفت!!»
( برگرفته از کتاب آیه های سبز )
۲۲ تیرماه سالگرد رحلت آن بزرگ مرد گرامی باد
#عین_صاد
#مرحوم_صفایی_حائری
@maktabolvahy2