هدایت شده از مهدویفر
حجة الاسلام و المسلمين نخبة العلماء العاملين آقاى حاج شيخ عباس بن العلامة الكبرى و آية اللّه العظمى حاج شيخ محمّد على حايرى قمى(صاحب حاشيه بر كفايه) از علماء اعلام و دانشمندان عظام شهرستان قم معروف بفضل و كمال موصوف بعلم و تقوا در سال 1322 ق در شهر سامرا متولد شده و تحصيلات خود را بيشتر نزد والد بزرگوار خود خوانده و هم از محضر آية اللّه العظمي حايرى استفاده نموده و بعد از فوت مرحوم والدش در سال 1358 ق بجاى آن مرحوم در(مسجد نو)واقع در خيابان شيخان باقامه جماعت و ترويجات دينى قيام نموده و تاكنون كه نزديك هفتاد سال از سن شريفش مىگذرد بتدريس و تأليف و ساير خدمات دينى اشتغال دارد." گنجینه دانشمندان جلد 2 ، بخش: ج3 ، (صفحه 190)"
هدایت شده از مهدویفر
"من هنوز مدرسه مىرفتم، كه پدرم- عباس صفايى- در آخرين سفرى كه به عتبات داشت، نام تو را براى من سوغات آورد. من هنوز ازدواج نكرده بودم و حدوداً دوازده ساله بودم. او مىگفت: «فرزند اوّل على، محمّد نام دارد»؛ چون در خواب ديده بود كه در نوشتهاى و پيامى كه آورده بودند، آمده بود كه از شيخ محمّد على به «معتبر» تعبير مىشود و از تو، به «علّامه» و از على به خاطر فرزندى كه خدا به او عنايت مىكند، به «ابومحمّد» تعبير مىشود."نامه های بلوغ"
هدایت شده از مهدویفر
تعبیر علامه درباره مرحوم حاج شیخ عباس در کتاب تربت پاکان قم حائز توجه است. گویا ایشان به این عنوان معروف بوده است.
تجافي ازدارغرور.mp3
11.76M
پای درس استاد :
شرح دعای امام سجاد (ع) در شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان توسط استاد صفائی ، امید است با نشستن در محضر استاد بهره ما از این شب بزرگ بیشتر شود .
اَللَّهُمَّ ارْزُقْنِي التَّجَافِيَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الإِْنَابَهَ إلَي دَارِ الْخُلُودِ وَ الاِسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْتِ
خدايا دوري از خانه فريب، و بازگشت به خانه جاويدان، و آمادگي براي مرگ پيش از رسيدن آن را روزي ام گردان.
⏪ خاطره 1: حجتالاسلام والمسلمين محمد نقدي رییس مؤسسه ترجمان وحی و مسئول سابق دفتر نمايندگي بعثه در منطقه قم: ✨بنده در دوران طلبگی به سبب فوت یکی از دوستان به دولت آباد اصفهان رفته بودم که آیتالله ناصری آنجا زندگی میکرد و خدمت ایشان رفتیم؛ خانهای شبیه خانه آقای صفایی داشت که افراد گرسنه، تشنه و سرخورده به آنجا مراجعه میکردند و غذا میخوردند، ایشان نیز بسیار مهربانانه با آنها رفتار میکرد. بنده حتی نصف شب دیدم که درب خانه باز و چراغها روشن است، موکتها نیز پهن است تا اگر فردی خواست، بیاید. یک روحانی و عالمی که اینگونه باشد به چه میزان میتواند أثرگذار باشد و موج ایجاد کند؟ مشکل کنونی ما بیتوجهی است، یک روحانی چه زمانی باید به آنچه میخواند عمل کند؟ چه زمانی آنها را به کار گیرد؟ مرحوم صفایی در آن زمان به آنچه میخواند عمل میکرد.
⏪ خاطره 2: حجتالاسلام والمسلمين محمد نقدي رییس مؤسسه ترجمان وحی و مسئول سابق دفتر نمايندگي بعثه در منطقه قم: ✨سحرها با صدای اذان او بیدار میشدم، تهجد شبش ترک نمیشد. یک مرد مجتهد و ملأ بود که اذان میگفت. روزها نیز در پشت مدرسه فیضیه کنار رودخانه مینشستیم، نهجالبلاغه میخواند و به پهنای صورت اشک میریخت.
⏪ خاطره 3: حجتالاسلام والمسلمين محمد نقدي رییس مؤسسه ترجمان وحی و مسئول سابق دفتر نمايندگي بعثه در منطقه قم: ✨آقای صفایی ـ یک طرحی برای روحانیت داشت، در آن زمان انقلاب نشده بود، بنده آن را خدمت آقای مصباح بردم، تا انتها خواند و لذت بود. به آقای خرازی دادم گفت «چه فردی این را نوشته است؟» گفتم: فلانی گفت «عجب». به آقای استادی نشان دادم تا اینکه طرح به دست آقای بهشتی رسید، ایشان نیز به واسطهای گفت بود «نویسنده طرح بیاید او را ببینم»، با آقای صفایی به منزل آقای بهشتی رفتیم و کار به مباحثه کشید و ایشان ـ مرحوم بهشتی ـ از این همه استعداد و شور لذت برد. چندین بار نیز از جامعه مدرسین آمدند پیگیر منزلش شدند و گفتند «ما به این طرح نیاز داریم.»
⏪ خاطره 4: حجتالاسلام والمسلمين محمد نقدي رییس مؤسسه ترجمان وحی و مسئول سابق دفتر نمايندگي بعثه در منطقه قم: ✨خدا رحمت کند امام را؛ وقتی جنگ به آخر رسید، به زمانی رسید که میگفتند «جنگ جنگ تا رفع فتنه از جهان»، مهندس بازرگان مطلبی را نوشت و ادعایی کرد، خدا رحمت کند مرحوم آقای صفایی را، ایشان نیز به دفاع از امام(ره) یک جزوه مفصل، یک نامه مفصل نوشت و از مبانی امام(ره) دفاع کرد. الان برای شما میگوییم و شاید هیچ جای نگفتهام و آن اینکه مهندس بازرگان فردی را به اینجا فرستاد و ایشان ـ آقای صفایی ـ را به تهران دعوت کرد و گفت «آقای مهندس میخواهد با شما صحبت کند»، با ما مطرح کرد که چه کنیم، گفتیم «نه، آقای بازرگان اگر میخواهد به خانه تو بیاید، تو که حرفت به دستش رسیده است، پیامت را نوشتهای و رسیده است»، یکی از دوستان نیز در وزارت ارشاد تعداد زیادی از اینها ـ مطلب نوشته شده از سوی آقای صفایی برای دفاع از مبانی امام راحل ـ را چاپ و پخش کرد. مرحوم حاج آقا مهدی روحانی استاد آقای صفایی نیز به بنده گفت «ایشان حاضر هست که با حزب توده مناظره کند؟»، آقای صفایی نیز گفت «من کجا نرفتهام که اینها از من بخواهند، نخواسته من همه جا حاضرم، نخواسته من همه جا به وظیفهام عمل کردهام.» https://rasanews.ir/fa/news
⏪ خاطره 5: حجتالاسلام والمسلمين محمد نقدي رییس مؤسسه ترجمان وحی و مسئول سابق دفتر نمايندگي بعثه در منطقه قم: ✨من با او ـ مرحوم صفایی ـ حشر و نشر داشتم، وقتی به آثار او حمله و هجمه شد، من با پنج تا شش نفر از افراد ـ آقای لاجوردی، مسعود آقایی، تجلی، حجازی و عباس اسحاق ـ خدا حفظ کند رهبر معظم انقلاب در آن زمان ایشان رییس جمهور بود ـ به کاخ ریأست جمهوری رفتیم وقت گرفتیم و به ملاقات ایشان رفتیم، قبل از ما سفیر لبنان و سوریه آنجا بودند، آقا هم خیلی خسته شده بودند وقتی یک جمع طلبگی را دیدند خیلی لذت بردند و گفتند «خستگی از تنم رفت». من کنار ایشان نشسته بودم، گفتم «آقا ما آثار و کتابهای ایشان را در انتشارات عین ـ صاد چاپ میکنیم و چنین حرفهای زده شده است»، خیلی عصبانی شدند و به منشی گفتند: «این مرد مثل علامه طباطبایی خودش صاحب فکر است». خود آقا هم در آن جلسه به ما گفت «ایشان مثل علامه طباطبایی صاحب یک سبک است، صاحب طرح است، این حرفها نیست اصلا، ما جبران میکنیم» چند تن از دوستان گفتند که به آقا گفتیم میگویند کتاب و آثار ایشان اینگونه است و ایرادها دارد و...گفتند «اشتباه گفتهاند، شما هم بخوانید، من خودم هم استفاده میکنم». مرحوم صفایی ـ در مشهد خدمت آقا رفته بودند و آقا نیز اظهار لطف کردند، منت گذاشتند، آمدند قم در همان خانهای که سه اتاق داشت با استاد دیدار کردند. https://rasanews.ir/fa/news
⏪ خاطره 6: حجتالاسلام والمسلمين محمد نقدي رییس مؤسسه ترجمان وحی و مسئول سابق دفتر نمايندگي بعثه در منطقه قم: ✨مرحوم استاد فقید صفایی میفرمود: هیچگاه از مردم نبرید، همراه و همگام با مردم بود و مشکلات آنها را حل میکرد. درب خانهاش برای همه واماندگان، جاماندگان، ورشکستگان، درماندگان و سرخوردگان باز بود و افراد میآمدند در منزل ایشان غذا میخوردند. حتی یکی از فضلا ایراد گرفته بود که چگونه است به این میزان اطراف ایشان ـ مرحوم صفایی ـ جمع میشوند، ایشان نیز به بنده گفت «سلام من را به آن فرد برسان و بگو: تو نیز درب خانهات را باز بگذار، به دیگران وام بده، مشکلات آنها را حل کن ببین چگونه اطراف تو نیز جمع میشوند و ببین افرادی که به خانه من میآیند چگونه بیرون میروند، ضد انقلاب میآید انقلابی بیرون میرود نه فردی که روبروی نظام بایستد.»
⏪ مقاله گزیده 1: اثر حجتالاسلام والمسلمين محمد نقدي رییس مؤسسه ترجمان وحی و مسئول سابق دفتر نمايندگي بعثه در منطقه قم و مدیر حوزه علمیه ساوه حجت الاسلام و المسلمین محمد تقی مظفری: ✨چهره بشاش او، نگاه با نفوذش، لبخند معنادارش و سخنان آرام بخش و دلنشین اش لحظه ای از یاد نمی رود.
لحظه لحظه زندگی او درس بود و خاطره. خیلی كم اتفاق می افتاد كه او را با اخم و عصبانیت مشاهده كنی، مگر این كه امر مهمی او را به این كار وادار كرده باشد.
در سختی ها بسیار شكیبا و خویشتن دار بود و برای همه در این میدان بهترین اسوه و الگو بود. سیره عملی او چون دیگر ویژگی هایش این امر را ثابت كرده بود و همیشه همه را توصیه می كرد كه با پای صبر و شكر، فردِ پیروز میدان باشند.
«آیت الله حاج شیخ علی صفائی حائری«عارف صبور.pdf
135.1K
مقاله: آیت الله حاج شیخ علی صفائی حائری«عارف صبور»: اثر حجتالاسلام والمسلمين محمد نقدي رییس مؤسسه ترجمان وحی و مسئول سابق دفتر نمايندگي بعثه در منطقه قم و مدیر حوزه علمیه ساوه حجت الاسلام و المسلمین محمد تقی مظفری https://hawzah.net/fa/Mostabser/View
⏪ مقاله گزیده 2 : اثر حجتالاسلام والمسلمين محمد نقدي رییس مؤسسه ترجمان وحی و مسئول سابق دفتر نمايندگي بعثه در منطقه قم و مدیر حوزه علمیه ساوه حجت الاسلام و المسلمین محمد تقی مظفری: ✨كلامش عمیق و موجز بود، حاضر الجواب و موجزگو بود، قرآن و نهج البلاغه با جانش درآمیخته بود، اهل نقد و طرح و نظر بود، نوآور و نواندیش بود اما در چارچوب حجّت و برهان. دین را با لباس نو و در چارچوب قرآن و سنّت و عقل ارائه می داد، «حكومت ولایی» ایده اش بود و آزادی از آزادی ای را قائل بود كه پس از آزادی، انسان به عبودیت می رسد. او دشمن شناس بود كه «المؤمن ینظر بنور الله...» سال 56 چیزهایی را می دید و می گفت كه بعدها كشف گردید؛ آنگاه كه دیگران بر بزرگداشت استخوان پوسیده ملّی گراها می كوشیدند و دُرّ تملّق می سفتند، استاد توطئه آمریكائی نهضت آزادی و جبهه ملی را برملا ساخت و پنبه وابستگی ایشان را حلاّجی نمود.
⏪ مقاله گزیده 3: اثر حجتالاسلام والمسلمين محمد نقدي رییس مؤسسه ترجمان وحی و مسئول سابق دفتر نمايندگي بعثه در منطقه قم و مدیر حوزه علمیه ساوه حجت الاسلام و المسلمین محمد تقی مظفری: ✨آیت الله صفایی بر این باور بود كه كاری باید انجام داد كه دیگران انجام نداده اند. او همیشه كارهای بر زمین مانده را انجام می داد، خلأها را پر می كرد و به این حركت انقلابی كاملاً عشق می ورزید نه تنها در حد این حكومت بلكه می گفت: علما باید برای زمینه سازی حكومت حضرت مهدی(ع) كار كنند. معرفت دینی الزاماً حكومت دینی را می طلبد، نشاط این معرفت و گسترش این معرفت جامعه دینی و بالطبع حكومت دینی را خواهد داشت و طرح ائمه(ع) برای حكومت در زمان غیبت هم مشخص است.
در محضر آیت الله صفایی حائری با چنین نگرش و بینش ده ها شاگرد تربیت شده اند كه برخی از آنان به شهادت نائل آمدند و برخی دیگر در خدمت نظام مقدس اسلامی و حوزه های علمیه مشغول به كار هستند.
⏪ مقاله گزیده 4: اثر حجتالاسلام والمسلمين محمد نقدي رییس مؤسسه ترجمان وحی و مسئول سابق دفتر نمايندگي بعثه در منطقه قم و مدیر حوزه علمیه ساوه حجت الاسلام و المسلمین محمد تقی مظفری: ✨دلی دریایی داشت و سینه ای صحرایی، تواضع را با صلابت و مهابت را با محبّت و رفاقت را با قاطعیت عجین كرده بود. عرفان و برهان، تار و پود جانش بود. خلق را برای خالق و خدمت را برای رشد دیگران می خواست، اشك و خشم را با هم داشت و خانه اش حجره جویندگان علم و تشنگان معرفت بود و غمخوار دردمندان و گره گشای مادی دیگران؛ هر كس مشكلی داشت، او را مشكل گشا می دانست و كثیر السفر بود. تشنگان علم و معنی را حتی در سفرها سیراب می نمود. از مصادیق «طبیب دوّار بطبه» بود، اهل ورزش و شنا بود. در سیر صحرا و دشت و طبیعت لذت عرفانی می برد و همه چیز را آینه آیه های حق می دید. عالم را جلوه دوست می دانست و خلق را محبوب خالق
⏪ مقاله گزیده 5: اثر حجتالاسلام والمسلمين محمد نقدي رییس مؤسسه ترجمان وحی و مسئول سابق دفتر نمايندگي بعثه در منطقه قم و مدیر حوزه علمیه ساوه حجت الاسلام و المسلمین محمد تقی مظفری: ✨در شاگردپروری قائل بود كه طلبه، گلی در گلدان است باید تا ریشه و تنه نرویانده با او همراهی كرد. لذا گاه می شد از ابتدای درس های حوزه تا سطح متوسط با شاگرد همراه بود. استاد از مصادیق «من یذكر لكم الله رؤیته» بود كه همنشینی با او عشق حق را در دل ایجاد می كرد و رغبت از دنیا را كم كرده و رغبت به آخرت را در دلها فزونی می بخشید. با مرید و مرادبازی و دفتر و بیت و تعیّن و تشخّص میانه خوبی نداشت. دوستان و هم نشینانش معمولاً پا برهنه ها و رانده شده ها و وامانده ها بودند.
⏪ مقاله گزیده 6: اثر حجتالاسلام والمسلمين محمد نقدي رییس مؤسسه ترجمان وحی و مسئول سابق دفتر نمايندگي بعثه در منطقه قم و مدیر حوزه علمیه ساوه حجت الاسلام و المسلمین محمد تقی مظفری: ✨استاد شجره ای بود كه گاه به سنگ زنان هم میوه تحویل می داد و مصداق «المؤمن كالنخیله» بود؛ درختی سایه افكن و پرثمر بود كه خستگان وادی تحیّر و شك و مسافرین كوی دوست، در سایه اش می آرامیدند و از میوه معنویت و علم و اندیشه اش ارتزاق می كردند.
استاد در تدریس نظر خاصی داشت كه باید شاگرد را راه انداخت نه اینكه در بغل گرفت و برد. باید معیارها و كلیدها را به او داد نه اینكه برایش درب ها را گشوده و او را غلطاند و قائل بود كه «جوشندگی بهتر از بخشندگی» است.
استاد، شانه و دوش خود را سكوی ارتقاء و بلند نگری دیگران قرار می داد و گاه غریبه های نو رسیده را كه هنوز به وسعتی دست نیافته اند، مقدم می داشت و لقمه خود را از گرسنگان مضایقه نداشت. و در گره گشائی، بیگانه ها را خودی می دید و «بدنه فی تعب و الناس منه فی راحة»
استاد از همه طیفی شاگرد گزینش می نمود و سن و شغل و تجرد و تأهل و... مانع عدم پذیرش شاگردش نمی شد.
سید مجید پورطباطبایی:
سلام علیکم. مطلب ذیل را با اندکی تغییر در بخش تعلیقات کتاب در دست چاپ مسکن محل آرامش آورده ام.👇
علی صفایى حائرى (1378 - 1330) اندیشمند فرهیخته، عارف شیدا و نویسنده و شاعر بى آرام، در شهر قم به دنیا آمد . پس از آشنایى با ادبیات کودکان در سطح مجلّه هاى کودک آن روزگار و دستیابى به ادبیات نوجوان در سطحى گسترده تر، در چهارده سالگى به تاریخ ادبیات ایران و ادبیات معاصر جهان روى آورد و با شاهکارهاى ادبى، در هر دوره آشنا شد.
آشنایى با آثار و اندیشه هاى فرانتس کافکا و صادق هدایت و تحلیل هاى پوچ گراى غربى و آمریکاى لاتینى و طرح هاى اگزیستانسیالیستی و مارکسیستى، ره آورد مطالعات گسترده اش در آغاز نوجوانى بود.
به قول خودش در کتاب نامه های بلوغ و تاریخ معاصر، در سیزده سالگی از صادق هدایت و صادق چوبک گذشته بود. در نامه اول کتاب نامه های بلوغ( که در شروع بلوغ هریک از فرزندانش برایشان می نوشت )خطاب به فرزند شهیدش محمد ( که درسحرگاه پنجم فروردین 1367در هنگام ورود به حلبچه شهید شد) می نویسد که تا سال 1365،بیش از 200000صفحه از ادبیات داستانی را مطالعه کرده بود. این مطالعات تا حدودی در کتاب های ذهنیت و زاویه دید در نقد و نقد ادبیات داستانی، و کتاب استاد و درس ؛ ادبیات و هنر بروز پیدا کرده است.
وی هم زمان به تحصیل ادبیات عرب، معارف و فقه اسلامى، نزد پدر فرزانه اش همت گمارد.شاید مهم ترین پدیده در این دوره از حیاتش، «تجربه 8ى شهود»ى است که در پانزده سالگى داشته است. و همین تجربه ى شگفت، سرآغاز پیدایش دگرگونى و تحوّل شگرفى در سراسر زندگیش گردید. البته او، پیرامون این پدیده - جز به اشاره، در چند سطر کوتاه از کتابى - یادکردى نداشته است.
در شانزده سالگی، ازدواج کرد،و در بیست سالگی، نخستین فرزندش(شهید محمد) تولد یافت. و با این تولد -به تعبیر خودش- زندگی آرام و ساده اش، دست خوش بلاءها و شورها و لطفهایی شد.در هجده سالگی، نخستین کتابش را با عنوان «مسوولیت و سازندگی» به نگارش درآورد؛ که به واقع، شالوده و ساختار تفکرش، بر این پایه استوار گشت. در این کتاب، «تربیت و سازندگی» را نخستین نیاز انسان و زیر بنای حرکت او بر میشمارد.او لیاقت خود را در درک عمیق و صحیح مبانی فقه و اصول به همگان نشان داد و به عنوان یکی از اساتید صاحب نام و طراز اول حوزه علمیه درخشید .در عنفوان جوانی به مقام شامخ اجتهاد نایل آمد.در نوزده سالگی به تدریس کفایه الاصول برای تعدادی از طلبه ها پرداخت.روش او در تربیت شاگردان، سنت فراموش شده ی علمای سلف را زنده کرد. او با اقتدا به شیوه ی پربار گذشته حوزههای علمیه، افرادی را تربیت کرد که از ابتدایی ترین مراحل تحصیل تا دروس ادبیات و سطح، همه را به آن ها آموخت و همگام با آنان و در کنارشان تا آن جا این روش را ادامه داد که درس های خارج حوزه را با آن ها به مباحثه نشست. و نه تنها در کارهای علمی، که در همه ی امور زندگی در کنار آن ها بود و به حل مشکلاتشان پرداخت. بیش از 8 تن از شاگردانش در دفاع مقدس به درجه رفیع شهادت نائل آمدند
مرحوم صفایی در اوج خفقان نظام ستم شاهی و در آستانهی به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی، همزمان و در کنار تدریس کتابهای درسی حوزه، با نثر شیوا و قلم رسای خود آثار ارزشمندی را در زمینههای مختلف علوم اسلامی پدید آورد. اولین ویژگی آثار مرحوم صفایی، کلیدی بودن آنهاست. او در زمینهای که دست به تالیف زده، سعی کرده است روش های موثر در شناخت موضوع و راههای پیشبرد اهداف و آثار آن را فرا راه پویندگان آن علم قرار دهد. از دیگر ویژگیهای آثار آن فقید سعید مبارزه با التقاط، مادیگری و مرزبندی و جداسازی غث و سمین و پاسخ به شبهات و اشکالاتی است که از سوی منحرفان و مخالفان مطرح شده و او با ذهن کنجکاو و فراست خاص خود، با پاسخهای صحیح علمی و قانع کننده به رفع و دفع آنها پرداخته است.
وی بر نگرش نظاممند به آموزههای دینی تأکید داشت و در بین نظامهای اسلامی، معتقد به تقدّم نظام تربیتی بر نظامهای دیگر بود. کتابهای «مسئولیت و سازندگی»، «رشد»و «صراط» ،«حرکت»، «استاد و درس ؛ادبیات»،«دهنیت و زاویه دید در نقد و نقد ادبیات داستانی » و سه گانهی او درباره حکومت دینی از جمله آثار مهم اوست.
علی صفایی در سال ۱۳۳۰ش در قم متولد شد. پدرش آیت الله حاج شیخ عباس صفایی حائری از علمای قم بود که در آبان 1357 از دنیا رفت..علی پس از تحصیلات ابتدایی، تحصیل علوم دینی را آغاز کرد. ادبیات را پیش نصرت میانجی و جلیلی آموخت. شرح لمعه را از اسدالله مدنی، ابوالفضل موسوی تبریزی و سید عبدالکریم موسوی اردبیلی درس گرفت و کتاب رسائل را نزد سید مهدی روحانی خواند و مکاسب و کفایه را در درس محمدتقی ستوده، حسین نوری همدانی و محمد فاضل لنکرانی حاضر شد. صفایی در درس خارج سید محمد محقق داماد، مرتضی حائری یزدی و پدرش عباس صفایی حائری شرکت کرد.
خودش م
ی گفت در هر روز 13 درس می گرفته است.
صفایی با رعایت کامل مراتب تقیه با مبارزانی چون شهید سید علی اندرزگو، سید علی اکبر ابو ترابی ، و حاج حسن تهرانی (پدرهمسر مرحوم آیت الله خوشبخت و پدر بزرگ عروس اول مقام معظم رهبری ) همکاری می کرد. در سال 54 ، هنگام اعلام تغییر ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق، فردی را برای ترور او فرستاده بودند ، زیرا چند تن از افراد نزدیک به سازمان را تشویق به جدایی از سازمان کرده بود . فردی که برای ترور آمده بود هم از سازمان جدا شد.علاوه بر سازمان جهنمی منافقین ، انجمن حجتیه هم با او شدیدا مقابله می کرد ، زیرا چند تن از مدرسین رده بالای انجمن را از آنان جدا کرد، به طوری که یکی از انان در روز بیست و یکم بهمن سال 57 تا مرز شهادت پیش رفت .
صفایی، «بزرگ بود، بی آن که به بزرگ بودن بیندیشد.» پارسایی بود که شادی ها،در چهره و نگاهش همواره موج میزد و حزن و اندوهش را، در اندرون دلش مینهفت. همگان را به خلوت و تنهاییاش نیز راهی بود؛و خانه و سفره ی اطعامش به روی دیگران گسترده و باز. از چشمانش «مهر» و از زبانش «ذکر» و از دستانش «خیر»، پیوسته میتراوید. مرد «خدا» و «مردم» بود. و اینها همه، بازش نمیداشت، که به نقد فیلم و رمان نپردازد، شعر نو نسراید و همه هفته، به بازی فوتبال نرود!
عارف شیفته و شیدایی بود، در سلوک بندگی حق. عزمی استوار داشت و ایمانی پایدار. عاشق و مشتاق و خستگی ناپذیر، در «راه»ش گام بر می داشت. شعر و کتاب و فقه و عرفان صفایی، برایش قله هایی نبودند، که از دامنه ی جامعه و جهان پیرامونش، دامن برچیند و تنها، در خلوت عزلت و انزوا، به سیر و سلوک و طی طریق بپردازد. او می گفت:
آن جا که آدم ها دارند می پوسند و از درون پوک می شوند، اگر به خلوتی و کنجی پناهنده شده باشی، این ارزشی ندارد. حتی در همان خلوتت، محاصره میشوی و در خانهات، از پای می افتی!
در سفر و حضر،همواره به تربیت و سازندگی نیروهای کارآمد می پرداخت. بنا بر قول حجت الاسلام و المسلمین ایزدپناه یکی از اولین شهیدان انقلاب اسلامی مشهد در سال 1356 که جوان هندوانه فروشی بود در اثر یک برخورد به او متمایل شده بود. جوانی که در روز ماه مبارک رمضان در حال روزه خواری در ملأ عام بود، با برخورد حکیمانه و مهربانانه او به راه آمد. خودش از ماجرای ویولونیست متظاهر به کوری که در خیابان های مشهد ویلون می زد سخن می گفت که در اثر یک سلام کردن به وی نه تنها ویلون خود را شکسته و توبه کرده بود بلکه در حدود سال های 53-54 به حوزه علمیه رو کرده بود.
اگر در دورترین منطقهی کشور، زمینه ی تربیتی مییافت، رنج سفر را بر خویش هموار میساخت و به سوی آن میشتافت و در این راه، شب و روز را نمیشناخت. به ویژه، برای جوانان بیش ترین ارج و برترین ارزش را قایل بود. همین بود که پیرامونش نیز، از حضور و همراهی جوانان، هیچ گاه خالی نشد. در خانهاش و آغوش مهربانش، چه روز و چه شب، همواره به روی همگان باز بود. بسیار اتفاق میافتاد که در نیمههای شب -که تاریکی و خواب و سکوت بر سر شهر و ساکنان آن سایه می افکند- پذیرای جوانان محروم و بی پناه میگشت. یکپارچه شور زندگی بود؛ شوری بی پایان! صفایی، سالک بود. سالک «صراط» بود. سالک «صراط»ی که، نه با عبادت و ریاضت و خدمت و شهادت، که با «عبودیت»، بر آن گام میزد. صفایی، انسان را نه بازیگر، و نه بازیچه و تماشاگر؛ که -هم زبان با حافظ- او را طایر گلشن قدس و رهرو منزل عشق می خواند.
آن ها که صدای پای مرگ را؛ از آهنگ ضربان قلب شان، نزدیک تر احساس میکنند؛ و در ضیافت «زندگی»، «مرگ» را می بینند، که به هر مولودی، چگونه خوش آمد می گوید! اینان تا رسیدن «مرشد» و «وسیلهها» و «شرایط بهتر»، منتظر نمی مانند و راه یابی به «صراط» را، میطلبند. ره یافتن به «صراط»، در سلوک صفایی، با «خلوت و توجه» در خود و «شناخت و سنجش و انتخاب معبودها» آغاز میگردد. و با «ایمان» و «جهاد و مبارزه»، به «بلاءها و ضربهها» میرسد؛ که در طریق عشق بازی، امن و آسایش ،بلاست و اهل کام و ناز را، در کوی دلبری راه نیست! منزل بعدی سالک، «عجز و اضطرار» است. آن جا که سالک، در راه دنیا به بن بست میرسد، و در راه خدا، به عجز: «تو که، نه جای ماندن داری و نه پای رفتن و نه راه برگشت، تو به عجز و اضطرار رسیدهیی. آدمی که از تمامی هستی بزرگ تر شد، دیگر به آن راه ندارد. هیچ جوجهای، دوباره در پوست خودش قرار نمیگیرد!»
زندگی علمی و عملی استاد فقید، قابل تفکیک نیست. اگر مدتی با او می زیستی، می دیدی که زندگیش همه ورد و زمزمهای واحد بود این زمزمه را در درسش، در جنگ و صلحش و حتی در خندههایش مییافتی. اگر چه در میان ما بود ولی با ما نبود. سخت مشتاق مرگ و رفتن بود . از مرگ چنان با اشتیاق می گفت، که زندانی از زمان آزادی خود می گوید. زندگیش مضمون آخرین سخنرانی های محرمش بود.
در آخرین محرم ، از احیاء امر گفت و گو می کرد و از این
روایت که "رحم الله امرء احیی امرنا" امر، چه در معنای دستور و چه به معنای حکومت، می تواند در این روایت مراد باشد. زنده کردن دستورات و محقق کردن حکومت آن ها، هر دو مطلوب است. اما احیاء امر چگونه رخ می دهد. او به زیبایی و با تکیه بر روایات این باب توضیح می داد که احیاء امر چه مقدماتی را می طلبد. چه زمینههایی در محیی باید فراهم شود و چگونه می توان از تعلیمها،از ملاقاتها ،از گفتگوها و نشستها و برخاستها،مقدمهای برای زنده کردن حکم و حکومت الهی ساخت و به همه این ها جهت داد. زندگی صفایی، خود مصداق بارزی برای یک سو شدن همه کارها برای چنین احیائی بود. اگر جهت دهی را در کلامش و رفتارش حس می کردیم.
تنوع غریبی در معاشرین او بود از کاسب تا فیلمسازچون:
علیرضا داود نژاد(علیرضا داوودنژاد از طریق صادق کرمیار با صفایی مرتبط شده بود. )مرحوم سلحشور(ره): چندین بار مرحوم سلحشور در اقامتگاه ایشان دیده شده بود. از مهرماه 1367 تا خرداد 1374صفایی درس و بحث رسمی خود را تعطیل کرده و درکتابخانه منزل یکی از شاگردانش مستقر شده بود. صبح شنبه از خانه اش به کتابخانه مذکور میرفت ، غروب چهارشنبه کتابخانه را ترک می کرد . در دوسال اول این عزلت گزینی تمام طول این 5 روز در هفته را روزه بود و با شاگردش شرط کرده بود از آن چه برای نهار خود صرف می کنید برای افطار من اختصاص دهید و نه این که امکان بیشتری در نظر گیرید و الّا دیگر مزاحمتان نمی شوم، مرحوم رسول ملاقلی پور وقتی می شنید صفایی به تهران آمده، همراه او می شد؛رضا میرکریمی پس از اکران فیلم زیر نور ماه گفته بود:
«من با روحانی ای روبرو شدم به اسم علی صفایی(عین.صاد) و با طرز رفتار و سیر و سلوک و زندگی او آشنا شدم. فیلم زیر نور ماه را با توجه به زندگی عین صاد و شناختی که از او داشتم ساختم. »
نادر طالب زاده در جریان ساخت مجموعه تلویزیونی مستند «عصر انتظار» با صفایی گفتگوی مفصلی کرده بود.(که البته بنابر اقتضائات آن روز تلویزیون مجبور به حذف آن شد ، بخشی از این مصاحبه قسمت اول کتاب تو می آئی استاد را تشکیل می دهد.) ساختار کلی این مستند بر همین اساس شکل گرفت. نادر طالبزاده در سخنرانی اش که به مناسبت هفدهمین سالگرد صفایی حائری در سال 1395در خبرگزاری فارس می گوید : «بعد از شهادت مرتضی آوینی، تعدادی از هنرمندان حزب اللهی از صفایی خواسته بودند تا هنرمندان را دور خود جمع کند و پرچمداری آنان را به عهده بگیرد، اما صفایی نپذیرفته بود. گرفتند. »
اسلاملو، ابوالقاسم طالبی، علی درخشی و...؛طلبه و فضلای حوزه هم چون حجج اسلام قرائتی ، میرباقری،رنجبر زیدعزهم و..؛تا استادان دانشگاه،چون دکتر افزوز، دکتر خسرو باقری ، مرحوم دکتر مددپور ،مرحوم دکتر محمود پیروزفر؛ نویسنده و شاعر تا قصاب و پسر فراری همسایه،هروئین فروش خرده فروشی که پس از برخورد با او تائب شده و به کاسبی رو آورده بود( و پس از رحلت ایشان از سر تأثر در اتوبان قم تهران خود را زیر یک تریلی پرت کرد)؛ هر یک به تناسب نیازهایشان بر سر سفره اخلاق او می نشستند و از محبت و حوصله و کلام نافذش بهره بر می گرفت. صادق کرمیار، در سال ۱۳۶۰ با او آشنا شده بود .علی مؤذنی در اواخر عمر ایشان با آن مرحوم آشنا شده بود. این تنوع را در روز تشییع او مشاهده میکردی، وقتی افرادی را از سراسر کشور در جماعت پشت سر تابوت او می دیدی. آن محبت و احسانها را در چشمهای به جوش آمده و طاقتهای طاق شده میدیدی. نرمی و محبت او شاخههایش را بسیار کرده و احسان و انفاقهایش،سنبلههای پر باری از دوستان و همراهان را به او بخشیده بود. از میانه دهه ۱۳۸۰ شمسی، اندیشههای صفایی مورد توجه بخشهایی از جامعه دانشجویی در ایران بوده است.خودش بارها می گفت که :«من خودم حجاب نوشته هایم هستم ».
سخاوت او متفاوت بود در حالی که خود و خانوادهاش به کمترین حدّ ازضروریات زندگی ،اکتفا میکردند، دست بخشندهاش از حرکت نمیایستاد. تا آخرین روزها به طور دائم به استقراض برای رفع حوائج دیگران مشغول بود و خود را نه فقط در حد امکانات حاضر، بلکه به اندازه اعتبار،آبرو و امکان اسقراض، مسؤول میدانست. هنگام وفات بیش از 22 میلون تومان بدهی( که همه را برای رفع گرفتاری های طلاب ، اعم از بیماری، پول پیش خانه، پرداخت اجاره ها عقب افتاده، خرید خانه ، هزینه ازدواج از خود برای بازماندگانش به ارث گذاشت .
سخاوت علمی او زیبایی دیگری داشت. اگر به نکتهای دست مییافت و لطیفهای از کلام معصومین علیهم السلام به ذهنش می رسید لحظهای در انتقال آن به دیگران درنگ نمیکرد. یافتههای علمی او به نام بسیاری سند خورد و برای بسیاری اعتبار آفرید ، وحتی یکی دو کتاب او با اجازه خودش به نام شاگردانش منتشر و مشهور شدند.ولی او به این ها بی اعتنا بود و به انتقال معارف اهل بیت ولو به این شکل راضی بود .
چنان بی تکلف بود که در کنارش هیچ بار و فشاری را به خود نمی دیدی.به
راحتی، نه، با خوشحالی، انتقاد می شنید. گاه چنان سریع می پذیرفت و حرف یا رفتار خود را تغییر می داد که حیرت آور بود. بحث با او پر فایده بود؛ خوب می شنید، دقیق نقد میکرد، با دید جامع و با توجه تام به مبانی دینی و با فکری خلاق، طرحها و حرفهای تازه و بدیع،عرضه می کرد و با این همه آماده پذیرش انتقاد نیز بود.
با این که از حیث تحصیلات آکادمیک بیش از 6 کلاس درس نخوانده بود ، و زبان انگلیسی هم نمی دانست ، بر افکار اندیشمندان مشهور جهان مسلط بود . درجلد اول کتاب مسوولیت وسازندگی که در سال 1356 منتشر شده است ، آراء کارل پوپر در باره فرضیه "ابطال پذیری"را مورد بررسی و نقد قرار داده است ،در حالی که اصل این نظریه در زبان فارسی را عبدالکریم سروش در سال 1373 در یک فصلنامه فارسی ترجمه و منتشر کرده بود .اولین ترجمه کتاب "وجود و زمان " هایدگر دو سال پس از وفات ایشان در ایران منتشر شده است ، ولی این کتاب در آثار مرحوم عین صاد مورد بررسی ونقد قرار گرفته است.دلیل این احاطه بر فکر و اندیشه روز دنیا را می توان در ارتباط گسترده با دانش آموختگان و دانشجویانی که در غرب به تحصیل مشغول بودند ، جست و جو کرد.
به دوستان و معاشرین، به میزان سعی اشان در حاجات مؤمنین و پای بندی اشان به دین، ارزش میداد و حرمت می نهاد، که دیگران به او وقعی نمی نهادند. اگر پرس و جو می کردی به همین ملاک و میزان، می رسیدی. عناوین و اعتبارات و امکانات افراد در این میان به حساب نمی آمد.وی همیشه می گفت :
«ازنظر بنده فردی که رتبه و نمره اش در اخلاقیات و دین ورزی نمره 2 بوده و امروز نمره 11 می گیرد بر فردی که در آغاز برخوردم نمره اش 15 بوده و هنوز هم در همان رتبه باقی مانده است رجحان دارد. آن فرد اول رو به رشد و تکامل است ، ولی این فرد دوم راکد و ایستا ، چون آب در مرداب ، این نفر دوم حتی از نظر من عقب مانده است.»
در برخوردها مراقب بود تا در دل دوستان، چنان بزرگ نشود که مانعی در برابر استقلال شخصیت و تفکر آنان باشد.بسیاری از شوخی ها و مزاحها و یا بی اعتنایی ها و جدایی ها و حتی برخوردها و درگیری ها او در این جهت بود و این را تنها کسانی که از نزدیک با مشی و روش او آشنا بودند در مییافتند و جهت و هدف این برخوردها را که گاه عجیب می نمود، می فهمیدند.به شدّت از مُرید و مُراد بازی فرار می کرد.خیلی از افراد مخالف انقلاب و نظام چون لطف الله میثمی، ابوالحسن بنی صدر ، و حتی نهضت آزادی در او طمع کردند ، ولی پاسخ متین ، محکم و در عین حال دندان شکن او که با نام « پاسخ به نهضت آزادی » منتشر شده است .
صفایی در سالهای پیش از انقلاب معتقد بود که بنای اسلامی، پایههای اسلامی میخواهد و انسانهایی با تربیت اسلامی می توانند بار این بنا را بهدوش کشند. از این رو نگران ترویج اندیشههایی از قبیل افکار سید قطب بود؛ چرا که این اندیشهها را شعارهایی می دانست که بدون زمینهسازی سر داده شده است. صفایی در سالهای پیش از انقلاب، گفته بود:
«وقتی ولی فقیه از نجف پیام مبارزه میدهد، وظیفه هرکس بر مبنای ظرفیتش متفاوت است. یکی سرباز است و از پادگان فرار می کند، دیگری می تواند جایی را به آشوب بکشد و کسانی هم موظفند نیروهایی را تربیت کنند که انقلاب به آنها نیاز دارد.[جعفرشیرعلی نیا ،هفته نامه پنجره، ۱۳۹۱، شماره۵۰.]
در اوایل پیروزی انقلاب، از او ایراد گرفته بودند که مبارز و انقلابی نیست؛ چرا از مسایل سیاسی سخن نمی گوید و نمی نویسد یا این که چرا در سرتاسر کتابهایش، یکبار هم واژه امپریالیسم دیده نمی شود. صفایی گفته بود که در منابع فکریش، وسواس داشته تا از التقاط در امان باشد؛ حتی تأکید کرده بود در کلماتی که فکرش را مشغول می کنند، سعی کرده است کلمههای متون اسلامی باشد.[ جعفر شیرعلی نیا، هفته نامه پنجره، ۱۳۹۱، شماره۵۰.] باز گفته بود که امام خمینی(ره) را بهخاطر ظرفیتش و ایمانش و بهخاطر اینکه بر شرق و غرب دروازه نمی گشاید، می تواند دوست داشته باشد. زمانی که فشارها بر وی بیشتر شده بود، گفته بود که:
«این که من برای انقلاب چه کردهام و یا پیش از انقلاب چه کردهام، داستانش بماند، که مثل ویولون زدن آن رند است که صبح صدایش درمی آید» .
در جای دیگری هم جملهای گفته بود که بعدها این کلام او شهرتی یافت :
«در برابر ضعفها و مشکلات توجیه حماقت است، تضعیف جنایت است و تکمیل رسالت ما است[جعفر شیرعلی نیا، ،هفته نامه پنجره، ۱۳۹۱، شماره۵۰. [
نظامهای اسلامی از نظر او عبارتند از: نظام فکری، عرفانی، اخلاقی، تربیتی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، حقوقی، جزایی و قضایی. این نظامها همه عرصههای حیات را پوشش میدهند و راه را روشن میکنند. او در هیچ یک از این عرصهها دین را محتاج دیگران و وامدار این و آن نمی دانست.
از نظر صفایی، عمده ترین امتیاز انسان از دیگر حیوانات ، نحوه ترکیب اوست.ترکیب خاصی از غرائز ، فکر و سنجش که برای انسان ، آزادی و خودآ
گاهی و... را به ارمغان آورده است . این ترکیب خاص، این امکان را به وجود می آورد که آدمی با آن که در ابتدای تولد، در پایین تربن سطح توانایی است، گوی سبقت از سایر حیوانات برباید و سر از افلاک بیرون کشد .[محمدرضا شرفی، سیدمهدی سجادی، محمد قربانعلی، ، فصلنامه علوم تربیتی در اسلام، زمستان1394.]
بیش از پنجاه وپنج اثر مکتوبی که از او در زمینههای دینی، تربیتی، نقد و شعر بر جای مانده، از گستردگی و عمق مطالعات و تتبعاتش حکایت میکند. غالب کتاب هایش با نام «عین-صاد» که مخففی از نام و نام خانوادگیاش بود و هم،به معنای «چشم جلوگیر»!منتشر شده اند. سه عنوان دیگر نیز در دست زیر چاپ است . برای رعایت اختصار فقط به دو سه عنوان از این آثار اشاره می شود. این آثار در ذیل عناوینی چون: "روش ها "،" دیداری تازه با قرآن"،"تفسیر قرآن"،"مباحث عاشورایی"؛"مباحث کلامی"،"مباحث اجتماعی"،"مباحث حکومت دینی"،"مباحث حوزوی"،"مسائل اسلامی"،"اخلاق و سیر و سلوک"،"دعا"،"امامت و ولایت"،"نهج البلاغه"،"درس هایی از انقلاب"، "تاریخ معاصر" :
مسؤلیت و سازندگی: دغدغه اصلی این کتاب، روش تربیتی اسلام است و در آن از مسئولیت و زیربناها، تربیت و مفهوم آن، مربی و ویژگی هایش، روش تربیتی و شناخت، جهان بینی اسلامی، استعدادها، انواع روحیه و روش برخورد با هر یک از آنها گفت وگو شده است. صفایی، بر تفاوتهای عرفان و سیر و سلوک اسلامی با تصوف خانقاهی و خراباتی تأکید می کند؛ تفاوتهایی که در مبانی و اهداف سلوک عارفانه و صوفیانه وجود دارد و به اختلاف در شیوهها و روشها می انجامد. سلوک با سکوت و تأمل آغاز می شود. این درنگ و تأمل برای بیرون آمدن از جریان حرکت غریزی و برای زمینهسازی انتخاب آگاهانه انسان است. این، نقطهٔ شروع سیر و نطفهٔ حدوث تولدی تازه است. تأمل در خود و مسیری که تحت حاکمیت نفس و شیطان و خلق و دنیا طی می کنیم، زمینهساز سنجش میان اهداف و راهها و انتخاب است. با انتخاب هدف و راه، تلاش برای هجرت از وضع موجود به وضع مطلوب و درگیری و جهاد برای رفع موانع، آغاز می شود و این اولِ راه عشق است. با قوتگرفتن عشق و اشتیاق سالک، ابتلاءِ او سنگینتر می شود؛ تا آدمی را متوجه کند که دنیا معبر است؛ نه مقصد؛ تا دل نبندد و با شهودِ ضعف و عجز خویش، به توکل و توسل به او محتاج شود و با او پیوندی نزدیکتر برقرار کند.
انسان در دو فصل: این کتاب به تربیت انسان در دو مرحلهٔ پیش از بلوغ و پس از بلوغ نظر دارد. در فصل اول به محیطهای تربیتی، شکلهای تربیت، عوامل تربیت و وسایل تربیت توجه دارد. در فصل دوم هم، انسان را در چهار حوزه معرفت، احساس، عمل و علوم ارزیابی می کند.
استاد و درس ؛ ادبیات و هنر :در این کتاب ، علاوه بر بررسی و نقد کتاب های هنرچیست ؟تولستوی، و جامعه شناسی هنر ،امیرحسین آریانپور به چگونگی شکل گیر هنر در هنرمند اشاره می شود و تأکید می شود. و در بخش هایی از کتاب به توضیح و تفسیر اجمالی سبک و دیدگاه نویسندگانی چون داستایوسکی و... پرداخته شده است . [این کتاب بسیار مهجور مانده است ولی در نوع خود بی بدیل است]
ذهنیت و زاویه دید در نقد و نقد ادبیات داستانی:
در این کتاب ، نویسنده ضمن توضیح نظرات خود :«از چند نویسنده مذهبی که بگذریم [اشاره به ویکتورهوگو ، و ایگنا تسیو سیلونه در دانه زیر برف و ماجرای پیشوای شهید]به طور کلی نویسندگان غربی و شرقی ضد مذهب و یا لامذهب بودند و در آزادی الحادی زندگی می کردند و طندگی را طرح می ریختند ،و یا به نوعی عدالت انسانی و حتی عرفان آزاد و اخلاق عقلی روی می آوردند و از مذهب بودائی و ودائی الهام می گرفتند( مثل نیکوس کازانتزاکیس، هرمان هسه، و کارلوس کاستاندا) در ایران هم همین خصلت بی دینی و یاضد دینی تمام فضای ادبیات تقریبا صد ساله ما را پوشانده است ، از آخوند زاده و مراغه ای و طالبوف گرفته تا میرزاآقاخان و محمد قلی زاده و دشتی و جمال زاده ، و نیما ، و صادق هدایت، بزرگ علوی تا ب] آذین و طبری ، و صادق چوبک و جلال آل احمد تا بهرام صادقی و فریدون تنکابنی، و غلامحین ساعدی و تقی مدرسی و درویش و احمد محمود و نیر محمدی و گا آرا تا عباس پهلوان، میرصادقی، و دانشور و اسماعیل فصیح و دولت آبادی و افغانی، و براهنی ، و شاملو و نصرت رحمانی و نادر پور تا صمد بهرنگی و نادر ابراهیمی و گلشیری و بیژن مفید و نسیم خاکسار، و سیاوش کسرائی و قدسی قاضی نور و اصغر الهی ...من در این نوشته به دنبال آن فلسفه و بینش مشهد و منظر و معیار هستم..».(ر.ک:ذهنیت و زاویه دید درنقد و نقد ادبیات داستانی ،صص5-10 ) به بررسی و نقد آثاری چون صد سال داستان نویسی در ایران (حسن میرعابدینی)، سووشون(سیمین دانشور)، ، کلیدر (محمود دولت آبادی )[ نسخه مورد بررسی ایشان چاپ چهاردهم کتاب بود ، که بعد از تأکید آن مرحوم بر نشر مستقیم الحاد و بی خدایی از طرف دولت آبادی از زبان قهرمانان کتابش، دولت آبادی کتاب خود را در
چاپ پانزدهم مورد ویراستاری قرارداد و تمامی موارد الحادی مستقیم کتاب را به نوعی جرح و تعدیل کرد) ،رازهای سرزمین من( رضا براهنی)، زمستان 62( اسماعیل فصیح)، صدسال تنهایی (گابریل گارسیا مارکز) ،سگ و زمستان بلند،وطوبی و معنای شب (هر دو از شهرنوش پارسی پور)، ، یکلیا و تنهایی او،کتاب آدم های غایب، آداب زیارت ( هر سه از:تقی مدرسی)پرداخته است.
درسهایی از انقلاب: مجموعهای است متشکل از سه جلد ، که هر کدام به عنوان کتابی مجزا،تحت عناوین:
انتظار(بینش بنیادی،راه انبیاء،انتظار،مدیریت وتشکل)،
تقیه(مفهوم،اهداف،ابعاد،اثر،فقه،موارد،احکام)،
قیام(مفهوم،فضیلت،آثار،انواع،مبانی،اهداف،موانع)
به زیور چاپ آراسته شده.در این مجموعه از چهار مرحله انقلاب اسلامی و مفاهیم هر یک سخن گفته شده است.سه گام: بینات؛ یعنی روشن گری ها، انتظار؛ یعنی آماده باش، تقیه؛ یعنی پنهان کاری و نفوذ، تو را به گام نهایی؛ یعنی جهاد و قیام راه می دهند.
روابط متکامل زن و مرد: این مجموعه به: ازدواج و ارزش آن، اثر ازدواج و وظایف همسران، به تساوی زن و مرد در نقش و ارزش نه شغل، نابرابری در ارث و دیه زن و مرد، به حجاب و آزادی روابط، زیربنا و وسعت و مقدار حجاب وبرخورد، به ارتباط زن و مرد بر اساس خداسالاری نه زن سالاری و مردسالاری، توجه شده و مورد ارزیابی قرار گرفتهاند.
نامههای بلوغ: نامههای بلوغ، گرچه پنج نامه و وصیت او به فرزندان خود در هنگام بلوغ است و مخاطب، آنها هستند نویسنده به وضعیت انسان در این دوره اشاره کرده و سعی میکند آگاهی هایی را ارائه کند.
و با او با نگاه فریاد می کردیم: این کتاب مجموعهای است از اشعار او که در آن، وضعیت فکری و اعتقادی و آرمانی او به تصویر کشیده شده است.[این مجموعه شامل : عناوین «و با او با نگاه فریاد می کردیم»،«آرامش»،«تابوت»،«وداع»،«پیروز»،«شعرهای شهادت» که همگی در زمان حیات ایشان به صورت مستقل منتشر شده اند و شعر بلند «تو به من آموختی » که بعد از وفات ایشان در میان دست نوشته هایشان پیدا شد ،است.
خط انتقال معارف: این کتاب برگردانی است از سخنرانی استاد در شب های قدر رمضان 1376در جوار امام رضا علیه السلام. در طلیعه سخن ایشان می گوید:«دغدغه ای که مدتی است گرفتارش هستم و بنا دارم آن را مطرح کنم این نکته است که ما حمل امانت و ادای امانت نکرده ایم...حرف در این است که این بچه هایی که در دامن ما بزرگ شده اند و بچه های خود ما هستند، چرا با احساس ما، با معرفت ما، با اعتقاد ما گره نخورده اند و با این همه بیگانه اند. در جمع های ما، با اشک ها، و با خنده ها ی ما بیگانه اند . گریه کردن های مارا نمی فهمند. در جمع ما می آیند، مأنوس و سر گرم هم می شوند، ولی بین ما و آن ها فاصله است...چه چیزی در تو آمده که فرزند تو ازآن بیگانه است؟ این بصیرت را چه کسی باید منتقل می کرد؟ ...چه چیزی را باید تحصیل می کردی که نکردی؟ و چگونه باید تبلیغ می کردی؟ دغدغه ی من این است که ما این خط انتقال معرفت را پاسداری نکرده ایم . خط می گویم و نه نقطه؛ منظورم از خط مجموعه از کارها و فعالیت هایی است که باید انجام می شده و نشده است..»
اشتیاق به دوست و جستجوی رضای او و ثبات و آرامش را در حالات و رفتارش می دیدیم به واقع بهشتی بود بر فراز کوهسار، بدون بارش و ریزش امکانات نیز، لطافت روحی و نزدیکی و انسش با خدا، او را توان باروری میداد خدایش رحمت کناد که با دستی خالی و بدور از هرگونه همراهی آغاز کرد و تهمت دشمنان و جفای بزرگان و نامردی دوستان و ناتوانی یاران، او را از راه بازنداشت، و رفت،در حالی که مسؤولیت خود را به پایان رسانده بود،حرف ها را گفته و حاملان آنرا ساخته بود. بر او افسوسی نیست، افسوس بر ما که در عصری و در برابر نسلی که به امثال او سخت محتاجاند به هزار و یک بهانه و عذر، از او بهره نبردیم و تا بود قدر او نشناختیم و پس از رفتن نیز از او تقدیری نکردیم.(امیر غنوی ، "بهشتی بر فراز کوهسار"، سایت موسسه لیله القدر)
آری، و سرانجام، در سحرگاه 21 تیرماه 1378، در راه زیارت مولا و محبوبش ،امام رئوف،حضرت رضا(علیه السلام) ـ که نزدیک به سی سال، ماههای عمر خود را با آن حضرت آغاز میکرد ـ به دیدار حقیقی نایل آمد و در سانحه تصادف همراه با دوستان و یارانش، مرحوم سید مهدی حسینی(عضو بخش فزهنگی بنیاد سینمایی فارابی )، مرحوم بهنام غلامی و مرحوم دکتر مهندس پیروز فر(طراح سازه های فلزی فرودگاه امام خمینی (ر5)، زائر همیشگی ثامن الائمه(علیه السلام) گشت ودر گلزار شهدای قم نزدیک مزار پسرش، شهید محمد صفایی حائری آرام گرفت.