🌷می دانی بعد از تو دیگر نمی توانم برای حسین(ع) مخلصانه گریه کنم؟
فقط برای او ...
میگویند کربلا من می روم حلب!
میگویند قتلگاه من دلم می رود سمت ساختمان های نیمه ویران حلب،
ساختمان های ده هفتاد،
پشت آن دیوار، وسط آن خمپاره های عمل نکرده،
دمپایی بیمارستان، دستکش جراحی...
میگویند خیمه نیم سوخته ذهنم می رود سمت آن آمبولانس سوراخ سوراخ شده ی آتش گرفته ...
میگویند سیل نیزه و خنجر من یاد تیربار می افتم که به توِ زخمی رحم نکرد!
یاد تن بی رمقت ...
میگویند سنگ بر پیشانی من یاد تیر آخر می افتم، تیری که به سرت زدند و از پا درت آوردند ...
میگویند تن بی سر روی رمل بیابان ...
من یاد تن بی جان تو می افتم زیر آفتاب داغ تابستان حلب، سه روز نه، سه ماه ...
گفتند زینب پیکر برادرش را نشناخت ...
آنقدر داغون شده بودی که اجازه دیدنت را به من ندادند ...
میگویند حسین جان ای برادر زینب!
من میشنوم حسن
، میشنوم زهرا ...
میگویند علی اکبر و از قد و قامتش حرف میزنند من یاد قبری می افتم که برایت کوتاه بود ...
چقدر وقتی لباس سیاه میپوشیدی، وقتی ریش میگذاشتی، وقتی سینه می زدی دلم برایت غنج می رفت ...
وقتی رفتی معنای شکستن کمر را فهمیدم، معنای بی پشت و پناه شدن را ...
آخر تو امیدم بودی می فهمی؟
بعد از تو روضه ام شده حسن ...
✍راوی همسر شهید
تلفن ثابت منزل به علت کابل برگردان قطع شده بود😔 صبح اون شب تلفن همراهم مدام زنگ میخورد و همه از آقاوحید میپرسیدن بعد از اینکه پدر و مادرم از سر کاراومده بودن، به منزل ما اومدن کمکم متوجه شدم که این رفت و آمدها عادی و طبیعی نیست😔ابتدا به من گفتن که آقاوحید تصادف کرده و سپس گفتند به کما رفته و در نهایت گفتند شهیدشده اما من در همه موارد فقط میگفتم منوببرید که شهیدم رو ببینم😭 در نهایت همسر یکی از دوستانم که همکار وحید بود، با صراحت به من گفت پیکر آقاوحید سوخته😔 و چیزی برای دیدن نمونده😭یاد قد و بالای زیبا و صورت آسمانیاش افتادم. شهید وحید به قول همکاران ۴۰ دقیقه در آتش سوخته بود😭 با شنیدن این موضوع فقط گفتم فدای سر علیاکبرِ امام حسین(ع) 🌷
4_203544779399626910.mp3
7.55M
مناجات پایانی شب 🌙
اقا قسم به جان شما خوب میشوم
باور کن اخرش به خدا خوب میشوم
خجالت میکشم من که نتوانستم ابروداری کنم برای شما فقط ابرومیبرم اقا😭
🎤مناجات با امام زمان (عج)حاج مهدی رسولی
✍راوی سرهنگ پاسدارابراهیم حسینی
شهید ورمقانی به خاطر ارادتی که نسبت به شهدای گرانقدر داشت، همیشه سر مزار شهدا میرفت و کنارشهدااروم میگرفت رفتنش مختص پنجشنبه ها نبود هر وقت مرخصی میومدبه مزارشهدا میرفت😍 یه روز که شهید ورمقانی به گلزارشهدارفته بود یه قبر آماده رو می بینه و برای لحظاتی وارد قبر میشه و چند لحظه ای رو در میان قبر آماده می خوابه بعدها در دفتر خاطراتش نقل می کنه: وقتی به گلزار شهدا رفته بودم، لحظه ای در میان قبری که آماده بود، خوابیدم. احساس غربت و ترس می کردم.😢
شهید ورمقانی در میان مناجات هایش که به دست خط مبارکشون به جای مونده ذکر کردن : خدایا! ما را با قبر و گلزار شهدا انیس و مونس گردان😊
در روایتی از امام صادق (ع) امده: هر روز که از خواب بر می خیزم هشت طلب کار را در مقابل چشمان خود حاضر می بینم🤔1: خداوند. 2: پیامبر(ص). 3: ملک الموت. 4: قبر. 5: ملک المقربین. 6: نفس. 7:شیطان. 8 همسر و خانواده.
اری یکی از طلب کاران قبر😔 به این معنی که قبر از انسان سؤال می کنه که آیا خود روبرای ورود در من آماده کرده ای🤔