😇شهید حاج حسین خرازی سال ۱۳۳۶دراصفهان به دنیا اومدن بعداز ۳۰باراصابت ترکش و مجروحیت و قطع دست درعملیات خیبرسرانجام فرمانده شجاع لشکر ۱۴امام حسین(ع)۸اسفند۶۵کربلای ۵اسمانی شدن
فرازی از وصیت نامه شهید خرازی👇
«استغفرالله، خدایا امان از تاریکی و تنگی و فشار قبر و سوال نکیر و منکر در روز محشر و قیامت، به فریادم برس. خدایا دلشکسته و مضطرم، صاحب پیروزی و موفقیت تو را میدانم و بس. و بر تو توکل دارم. خدایا تا زمان عملیات، فاصله زیادی نیست، خدایا به قول امام خمینی [ره] تو فرمانده کل قوا هستی، خودت رزمندگان را پیروز گردان، شر مدام کافر را از سر مسلمین بکن. خدایا! از مال دنیا چیزی جز بدهکاری و گناه ندارم. خدایا! تو خود توبه مرا قبول کن و از فیض عظمای شهادت نصیب و بهرهمندم ساز و از تو طلب مغفرت و عفو دارم ... میدانم در امر بیت المال امانتدار خوبی نبودم و ممکن است زیادهروی کرده باشم، خلاصه برایم رد مظالم کنید و آمرزش بخواهید.»
🌷نحوه شهادت راوی همرزم شهید
«ساعت ۱۰ صبح به طرف خط مقدم حرکت کردیم و چند ساعت بعد به سنگر "حاجحسین" رسیدیم که نیمه شب به خط اومدهبود. من به اتفاق مسئول مهندسی منطقه و چند تن دیگر از برادران در کنار ایشان به صحبت در مورد وضعیت منطقه مشغول شدیم و شهید خرازی از اوضاع منطقه سؤال میکرد و دستورات لازم روبرای جلوگیری از نفوذ دشمن به بچهها میداد✌️یکی از برادران خبر داد که ماشین غذا مورد اصابت گلوله دشمن قرارگرفته و نتوانسته است برای برادران غذا ببره😔
حاجحسین بهشدت ناراحت شد و دستور داد به هر ترتیبی شده آب و غذا رو به جلو برسونن. نیم ساعت بعد یکی از برادرا گفت: ماشین غذا آماده ست💪 شهید خرازی از جا بلند شد و به بیرون سنگر رفت. بچهها میخواستن به طریقی ایشون از تصمیمش منصرف کنن اما خجالت میکشیدن. یکی از برادرا گفت: "شما به داخل برید و ما ماشین رومیفرستیم اما ایشون به کنار ماشین اومدن و توصیههایی رو برای راننده کرد که چگونه و از کجا بره
من در اون لحظه در نیممتری حاجحسین بودم یک مرتبه دیدم که فرمانده به زمین افتاد😭 اصلاً باورم نمیشد. حتی درست متوجه صدای خمپارهای که در کنارمون به زمین خورد، نشدم. بلافاصله سر حاجی رو بلند کردم، ترکشهای بزرگی به سر و گردن این بزرگوار اصابت کرده بود. سایر برادرا هم جمع شدن ولی هیچ کس نمیتونست باور کند. بیاختیار فریاد زدم "حاجآقا شهید شد". حس میکردم از چشمانم نه اشک، بلکه خون میبارد و بیاختیار زار زار گریه میکردم😭
✍منبع روزنامه کیهان، 1365/12/12، ص18.
🌷شهید مصطفی قاسم پور اول اذر ۱۳۶۷روستای« علی کندی محال نازلوچای »در خانواده ای مذهبی به دنیا اومدن دوران تحصیل گذرون و بعد از خدمت سربازی در سپاه به عنوان بسیجی لباس سبز سپاه به تن کردن دوم اردیبهشت ۹۰بود که با سادگی تمام ازدواج کردنو ثمره ازدواجشون یسنای عزیر که ان شاالله ادامه دهنده راه پدر بزرگوارشون ☺️شهید قاسم پور تو اغلب مناطق مرزی حضور فعال داشتن سرانجام با اصرار زیاد خانواده رو راضی کردن وسال ۹۴ راهی نبرد باکفار شدن و بعد از ۴۳روز مبارزه ۱۳بهمن ۹۴در حین درگیری با کفار در نبل الزهرا با تیر مستقیم دشمن اسمانی شدن و شربت شیرین شهادت نوشیدن 🌷
💠آری امروز مرزهای اعتقادی مکتب اسلام محمدی فقط محصور به حغرافیای ایران نیست از عاشورای سال ۶۱هجری قمری که سیدالشهداع ندای هل من ناصرا ینصرنی سرداد تا به این لحظه هر آنجایی که صدای مظلومی در سرزمین های اسلامی به گوش برسد آنجا قلمرو مدافعان اسلام ناب محمدی است و مدافعان تفکر نبوی و علوی به سیره ثارالله قدم در راه مبارزه می گذارند تاراه گم نشود
🌷خداوند بی نیاز در کلام روح بخش خود به زیبایی می فرماید: (الشیطان یعدکم الفقر و یأمرکم بالفحشاء و الله یعدکم مغفره منه و فضلاً و الله واسع علیم)3 ؛ شیطان شما را وعده ی تهیدستی می دهد و به زشتی وا می دارد و خداوند به شما وعده ی آمرزش و بخشش خود را می دهد و او وسعت بخش داناست.
🌷بنابراین ترک انفاق و صدقه به خاطر ترس از فقر و تهیدستی از وسوسه های مسموم شیطان است و مؤمن هرگز نباید خود را به خاطر این فکر غلط از خصلت زیبایی کمک رسانی به فقیر محروم نماید.
💠گروه جهادی کریم اهل بیت امامحسن مجتبی ع
مدافعان حرم برای آنکه از رضایت صاحبان منازل اطراف برای نماز خواندن آنها اطمینان نداشتند ، نماز جماعتشان را در پیاده رو و زیر باران شدید خواندند.
✨آری نماز، تجلى عبوديت مخلوق نسبت به خالق و رشته اتصال عبد با معبود است . آن چه كه موجب تقرب انسان به خدا مى شود و انسان خاكى را به اوج قله انسانيت مى رساند نماز است✨
😇شهید امیر حاج امینی سال ۱۳۴۰روستای علیشار زرند به دنیا اومدن و سرانجانم دلاور بسیجی بیسیم چی لشکر ۲۷محمد رسول الله ۱۰اسفند۶۵کربلای شلمچه اسمونی شدن
خيلي عکس قشنگيه. لحظه عروج يه عاشق، لحظه کندن از دنيا و وصل به بالا❤️قطره خون رو لبش يه دنيا حرف داره، يعني کي بوده؟! و چي کرده؟! که عکسش شده مرهم دل اون مادراي شهيدي که حتي از پسرشون عکسي هم ندارن .... 😔اصلاً اين عکس يه جور نماد شهيد و شهادت شده، تا حالا خيلي ها با ديدن اين عکس منقلب شدن عکس شهید امیر حاج امینی که در کربلای شلمچه جنوب کانال پرورش ماهی گرفته شده ای شهید دستگیرمان باش 😔
🌷سالروز آسمانی شدنت مبارک ای شهید راه حق🌷
✍نحوه شهادت شهید امیر حاج امینی
يه دسته از بچه های گردان انصار از لشگر 27حضرت رسول الله در شلمچه عملیات کربلای 5 یکی از سنگرهای هلالی ( نونی ) روتصرف کرده و نگه داشته بودن✌️💪
حفظ این نونی خیلی اهمیت داشت ، هم برای ما، هم برای بعثی ها ، اونها۱۲ نفر بودن این تعداد رزمنده ها تا پای جان در حال جنگیدن بودن💣 تا این سنگر نونی دست بعثی ها نیفته اگر هم می افتاد راه دشمن به منطقه عملیاتی هموار می شد حدود ساعت۱۰صبح ۵ نفرفیلمبردار و عکاس به جمع ۱۲نفر پیوستن📸🎥تا از رشادت های بچه ها تصویر برداری کنن
وقتی بچه های تبلیغات به جمع بچه های رزمنده رسیده بودن نگاه اون دوازده نفر به گرو فیلم برادری یه نگاه دیگه بود خیلی معنا دار بود
اون ۱۲نفر خیلی تنها و غریب بودن 😔شهید فلاحت پور به بقیه همکاراش گفت یکی فیلمبرداری کنه بقیه کمک بچه های رزمنده بکنیم 👌آتش بعثی ها خیلی وحشتناک بود💥☄ وقتی دیدن گروه فیلمبرداری رفتن کمک شون خیلی خوشحال شدن. اول از همه شهید سعید جان بزرگی آستین بالا زد و نوار تیرباررشون رو پر فشنگ کرد💪 شهید فلاحت پور رفت سراغ گونی های گلوله آرپی چی رو برای رزمنده ها می آورد . در این بین دوربین فیلم برداری دست به دست گروه فیلمبرداری می چرخید تا از صحنه های مقاومت بچه های رزمنده فیلم بگیرن🎥 بعد ها شهید آوینی اون فیلم رومونتاژ کرد . به اسم گلستان آتش در روایت فتح پخش شد☺️
واقعاً هم گلستان آتش بود چون بچه های رزمنده در اون موقیعت با خونسردی تمام و آرامش خاصی می جنگیدن، حتی یه جا دوربین افتاد زمین ، جایی که خمپاره ای اومد و بچه ها مجروح شده بودن و فیلمبردار دوربین رورها می کنه می ره یاری مجروحین 😔 خلاصه آن وضع تا غروب ادامه داشت . نزدیک غروب آتش دشمن سبک شده بود بچه ها دیدن ۵ نفر از دور دارن به طرف بچه های رزمنده میان
وقتی نزدیک سنگر نونی شدن دیدن برادر پوراحمد جانشین گردان انصار و بی سیم چی گردان امیر حاج امینی هم در میان اون پنج نفر 👌با رسیدن اونها بچه ها حسابی روحیه گرفتن حاج امینی هیبت قشنگی داشت به کمرش یک چفیه بسته بود و یه عکس امام روی سینه اش بودو سربند یاحسین قرمز رنگی به پیشانی بسته بود زمان زیادی نگذشته بود که ناگهان زمین و زمان سیاه شده بود 😭 بچه ها به خودشون که اومده بودن شهید جان بزرگی برادر رجبی روتکان داد و گفت احسان زنده هستی و .......
همه جا رو دود و گرد و غبار گرفته بود بعد از مدتی کمی گرد و غبار و دود خوابید . و بعد آن دو فیلم بردار متوجه شدن که بین آن دو و پوراحمد و حاج امینی خمپاره ای اثابت کرده و سعید جان بزرگی سرش را گرفته بود چون موج انفجار سرش راومجروح کرده بود🤕
در همون حال شهید جان بزرگی به رجبی گفت اونجا رونگاه کن . و بعد گفت . سبحان الله ، سبحان الله ، و بعد دیدن آنها افتادن روی زمین . هر پنج نفر شون . بعد سعید جان بزرگی به همکارش برادر رجبی گفت . احسان روی این ها روگونی بکش تا بچه ها نبینن . چون بچه ها سخت در حال جنگیدن بودن و با دیدن صحنه شهادت معاون گردان روحیه شون ضعیف می شد😔
برادر رجبی رفت گونی سنگری رو آورد تا روی آنها بکشه در حال کشیدن گونی روی شهدا بود که یک دفعه رفت سراغ دوربین عکاسیش تا از صحنه شهادتشون عکس بگیره شروع کرد به عکس گرفتن رفت بابای سر حاج امینی از چهره خندونش عکس گرفت و شد همون عکس معروف 🌷
😇مزارشهید بزرگوارتهران بهشت زهرا(س)قطعه ۲۹
👇فرازی از وصیت نامه
«دنیا برای ضعیف نفسان، یک گرداب هلاکت است. اگر لحظه ای به خودمان واگذارده شویم، وای بر ما که دیگر نابودیمان حتمی است. خوشا آن کس که به یاری او، در این گرداب هلاک گردد.
ای حسین!
ای مظلوم کربلا!
ای شفیع لبیک گویان! ندای هل من ناصرت را من نیز لبیک گفتم (به خواست او) شفاعتم کن و مگذار در این گرداب هلاکت هلاک گردم و ای خدا... .
بسیار بد و ضعیفم و در مقابل گناه، یارای مقاومت ندارم؛ زیرا هنوز نشناختمت و حتی در راه شناختت نیز زحمت نکشیده ام؛ زیرا ضعیف و پایبند به این دنیایم و نمی توانم از خوشی ها و آسایش های محض و پوشالی این دنیا دل بکنم و در راه شناختت سختی کشم؛ سختی ای که پر از شیرینی و لذت است؛ ولی افسوس که این سختی و حلاوت نصیبم نمی گردد.
خالقا! تو را به خودت قسم، تو را به پیامبران و امامان زجر کشیده و معصومت قسم، بسیار عاشقم کن.
اگر چنین کنی که از دریای رحمت و کرامتت چیزی کاسته نمی شود و زیانی به تو نمی رسد.
همه آرزویم این است که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم، برسم به آرزویی
اگر چنین کنی، دیگر هیچ نخواهم؛ چون همه چیز دارم. می دانم اگر چنین کنی، از این بند، رهایی یافته و دیگر به سویت پر... .
خدایا! دل شکسته و مهربانم را مرنجان.
تو خود گفتی که به دل شکستگان نزدیکم؛ من نیز دل شکسته دارم.
ای کسانی که این نوشته را یا بهتر بگویم این سوز دلم و این درد دل نمی دانم چه بگویم این تجربه تلخ و یا این وصیت نامه یا این پیام و یا در اصل این خواهش و تقاضای عاجزانه را می خوانید، اگر من به آرزویم رسیدم و دل از این دنیا کندم، بدانید که نالایق ترین بنده ها هم می توانند به خواست او به بالاترین درجات دست یابند؛ البته در این امر شکی نیست؛ ولی بار دیگر به عینه دیده اید که یک بنده گنه کار خدا به آرزویش رسیده است.
یا رب زِ کرم، بر من درویش نگر
هر چند نیَم لایق بخشایش تو
بر حال من خسته دل ریش نگر
حال که به عینه دیدید، شما را به خدا قسم، عاجزانه التماس و استدعا می کنم بیایید و به خاکش بیفتید؛ زار زار گریه کنید و امیدوار به بخشایش و کرمش باشید و با او آشتی کنید؛ زیرا بیش از حد مهربان و بخشنده است. فقط کافی است یک بار از ته دل صدایش کنید؛ دیگر مال خودتان نیستید و مال او می شوید؛ دیگر هر چه می کند، او می کند و هر کجا می برد، او می برد؛ ولی در این راه، آماده و حاضر به تقبل هر گونه سختی و رنج، همانند مظلوم کربلا حسین و پیامدار او زینب باشید؛ هر چند که سختی و رنج های ما در مقایسه با آنها نمی تواند قطره ای در مقابل دریا باشد. بله، خداگونه شدن، مشقات و مصائب دارد....
شنبه 7/4/65
ساعت 5 بعدازظهر
بنده مخلص و گنهکار، امیر حاج امینی»
🕊وداع با پیکر مطهر مدافع حرم #شهید_میثم_نظری در معراج شهدا
یکشنبه ۱۲ اسفند ساعت ۱۵
🍃ستاد معراج شهدای تهران
آدرس: تهران ضلع جنوب پارک شهر انتهای خیابان بهشت کوچه معراج