4_213466574760182522.mp3
2.99M
🕯 #مناجات پایانی شب🌙
احساس میکنی خوشبخت تری وقتی که درددل میکنی با مولایت! 💞
تو چه می دانی که تمام وجود را زیر خاک نهادن یعنی چه؟؟؟؟
تو چه می دانی که ذره ذره آب شدن یعنی چه؟؟؟
تو چه می دانی چشم به در دوختن یعنی چه؟؟؟؟
تو از انتظار چه می دانی؟؟؟
تو هیچکام از این هارا نمیدونی،نچشیده ای که بدانی....سوختن،قد خمیده کردن،....
میدونی همه این ها را عده ی کمی میدانند،پدر ومادرانی که در انتظار فرزندانشان قد خم کردن،جان سپردن،سوختن،آب شدن😭
چند نفر از بچهای ارتش بودیم که ماموریت برگردوندن چهل پیکر مطهر از شهدای عملیات های گذشته رو داشتیم 😇محور پیرانشهر منطقه الواتان بود که افراد کومله یکی از تانک های مارو زدن💥 خواستم خودمو از تانک پرت کنم بیرون که کتفمو با تیر زدنو 🔫اسیر کفار منافق شدم 😔یک سال و چند ماه اسیرشون بودم و خیلی چیزها دیدم که قابل درک نیست😔همون اول اسارت مارو بردن پایگاهشون و شروع کردن پاشنه های پاهامونو با مته و دلر سوراخ کردن و نعل میکوبیدن و فحاشی میکردن😡بعد ۱۸روز قرار شد مارو محاکمه کنن
ریس دادگاه سرهنگ حقیقی بود که اوایل انقلاب فرار کرده بود من سریع شناختمش 😡محاکمه سریع انجام شد جرممون دفاع از حقانیت اسلام وجمهوری و ندادن اطلاعات بود یه عده به اعدام فوری و بقیه هم به اعدام قسطی محکوم شدیم «اعدام تدریجی»😔حکم ما اعدام قسطی بود😢که شامل کشیدن ناخن ها بریدن گوشت های بازو و پاها زدن توسط کابل و نوشتن شمارهای انقلابی به وسیله هویه برقی و اتش سیگار به سینه و پشت و...... همه اینها اجرا می شد 😡
یه بار که ناخنامو کشیدن میخواستم اعتراف کنم 😢دیگه طاقت نداشتم که یه برادر سپاهی به نام سعید وکیلی سوره والعصرو با معنی برام خوند☺️و گفت ما برای خدا اومدیمو داوطلب شدیم پس بیا شرمنده خداو خلق خدا نشیم 😔سوره ولعصر اب سردی بود که به آتش بی طاقتیم ریخته شد بعد سه تا دیگه از ناخن هامو کشیدنو روشو پر نمک کردن خیلی با کابل زدن و منو مجبور کردن تو اب نمک نیم ساعت بمونم
این شکنجه ها فقط واسه من نبود هر کی مقاومتش بیشتر بود بیشتر شکنجه میشد 😔برای ازدواج همیشه رسم بود قربونی میکردن اما اون کفار بچهای اسیر سر میبریدن 😔😡چند نفر از مارو برا دیدن عروسی دختر یکی از سرکردگانشون بردن اون عجوزه گفت باید برام قربونی کنید تا برم خونه شوهر شش نفر از مقاومترین بچهای بسیج اصفهان که همه جوون بودن تک تک از پشت سر بریدن😭😡و اونها شادی میکردن اما بازم تقاضای قربونی کرد که شش سپاهی و چهار ارتشی و دو روحانی هم از طرف اقوام مثلا هدیه کردنداونارو هم سر بریدن 😭منو یه عده دیگه برای تماشا برده بودن با حالت اقما و بیهوشی برگردوندن زندان تا اخر عروسی ۱۶نفر دیگه رو هم سر بریدن الله اکبر وحشتناک بود 😭😭😡
بزرگترین جرممون این بود که میخواستیم دست این کفار از سر مردم مظلوم و مسلمان کرد کوتاه کنیم چرا که به قول امام اونها کردستان و به فساد کشیده بودن و مردم کردستان به طرز وحشتناکی اذیت و ازار میکردن اموالشونو غارت و همه رو میکشتن😡
سعید خیلی مقاوم بود و تنها قسمت اخر زندگی سعید وکیلی ناطق براتون میگم که نمود عشق و ایمان بود او که نه دستی نه پایی نه چشمی و نه جوارحی سالم داشت😭با قلبی سوخته به درگاه خدا ناله کرد و گفت خدایا مپسند اینجنین در حضور شیاطین بیفتم و نالان باشم دوستدارم افتادگیم تنها برای تو باشد و بس✌️خدا دعایش رو مستجاب کرد و سعید به یه دادگاه دیگه بردن و محکوم به اعدام شد زخم هاشو باز کردن و پر نمک کردن الله اکبر 😭و اونو داخل یک دیگ اب جوش که زیرش روشن بود پر اتش انداختن😭و با لبانی ذکر گو به دیدار معشوقش شتافت اما گرگ صفت ها از پیکرشم وحشت داشتن و اعضایش رو مثله کردن و.جکرش رو در اوردن و خوردن و حتی مارو هم مجبور کردند که بخوریم😡😭
موقعی که به کمک هوانیروز و شناسایی مکان این گرگ صفتان و عملیات رزمندکان ازاد شدم وقتی به خانه برگشتم کسی رو نداشتم پدرم در زمان نواب توسط استعماگران شهید شدن و مادرم هم وقتی خبر اسارتم به دست کومله رو شنیدن به رحمت خدا رفتن و برادرم که خلبان بودن شهید شدن و مفقودلاثر و دامادمون و خواهر و دو فرزندش نیز شربت شهادت نوشیده بودند و فرزند دیگرشون هم اسیر بعثی ها شده بود 😔