سال ۷۴ماهشهر استان خوزستان در خانواده مذهبی وانقلابی به دنیا اومدم☺️و بعد مدتی به ابادان برای زندگی رفتیم پدرم روحانی بودن و بسیجی👌
ورزشکار بودم💪و علاقه به حفظ قران خداروشکر قران تونستمحفظ کنم و حافظ قران بشم 😍بعد مدتی با تشویق پدر عزیزم تصمیم گرفتم طلبه بشم
راهی قم 🚶و شاگرد مدرسه امام رضا (ع) قم شدم فعالیتهامو هم تو بسیج شهر قم بیشتر کردم وبا رفقای مدافع حرم آشنا شدم
سال ۹۴نوبت منم شدو لباس دامادی به تن کردم توسن ۲۰سالگی😍بعد مدتی اشنایی بارفقاتصمیم گرفتم راهی سوریه بشم و با پدرم مسله رفتن مطرح کردم پدرم کاملا موافق بودن😊
یه روز با مادرم رفته بودیم گلزاربهشت معصومه قم قطعه ۳۱☺️دوتا قبر خالی بود به مامانم نشون دادم گفتم یکی از اینا برای من یکیم برای رفیقم 😊منو اینجا قطعه شهدای فاطمیون کنار همرزمانم دفن کنید 😇 داخل وصیت نامم هم نوشتم که منو غریبانه دفن کنید و روی سنگ مزارم چیزی ننویسید اکه خوستید چیزی بنویسید فقط بنویسد پر کاهی تقدیم به پیشگاه حق تعالی😍چون از روی پر نور شهدای گمنام خجالت میکشم قبر من مشخص و تشیع ام با احترام باشه اما نوگلای پرپر شده روی دشتها وکوهها بی غسل و کفن بمونن یا زیر تانکه ها له بشن😭
“بسم رب الشهدا والصدیقین”
دل نوشته ای به رسم وصیت نامه…
خدایا ما با تو پیمان بسته بودیم که تا پایان راه برویم وبرپیمان خویش استوار مانده ایم .
خدایا! های هوی بهشت را میبینم ،
چه غوغایی ! حسین علیه السلام به پیشواز یارانش آمده است ،
چه صحنه ای ! فرشتگان ندا می دهند که هم رزمان ابراهیم ،همراهان موسی ،هم دستان عیسی ، هم کیشان محمد علیه صلوات ا… ، همسنگران علی علیه السلام وهم فکران حسین علیه السلام و هم گامان خمینی و خامنه ای از سنگر کربلا آمده اند
چه شکوهی !
چرا ماباید همیشه شاهد شهادت وعروج برادری باشیم وحسرت بخوریم که چرا ما از این قافله عقب مانده ایم ؟
چرا فقط ما باید زیر تابوت آشنا را بگیریم و دیگران زیر تابوت ما را نگیرند ، آخر صبر و تحمل تا کی ؟ ماهم دوست داریم شهید بشویم و مشمول آیه ی کریمه <ولا تحسبن الذین قتلوا…> باشیم
ماهم دوست داریم سرمان در دامان سرورمان حسین بن علی علیه السلام قرار بگیرد ودوست داریم از دست حضرت ش آب بنوشیم .
پس حال که این سعادت در خانه مارا کوبیده است سراسیمه به طرفش می شتابیم و خود را از جام شهادت سیراب می کنیم و جهان و این دنیا را باتمام مظاهر فریبنده اش ترک می کنیم به حقیقت وذات دنیا که همان آخرت است میرسیم .
ای کاش پرداشتم و میتوانستم بار دیگر خانواده ام را خصوصا مادر و همسرم را ببینم ولی نه خدایا ! چون این هجرت و جدایی در راه توست با جان و دل آن را خریدارم
در حالی مینویسم که امیدی به شهادت ندارم مگر به فضل و کرم خداوند متعال زیرا بنده ی نافرمان بردار درگاه خداوند بوده ام که اگر بخواهم خود را از شهدا و شاهدان حقانیت خداوند تبارک وتعالی بدانم ، دچار جرم دیگری شده ام..