نوجوانی جبهه ها را درک کرد
بازی پس کوچه ها را ترک کرد
رفت تا خط مقدم تا خدا
رفت تا معنا کند آیینه را
صورتش را با چفیه بسته بود
عزم او انگیزه ای پیوسته بود
رفت تا در جبهه ها زیبا شود
نیمه گم گشته اش پیدا شود
خاک ایران را حمایت می نمود
خونفشانی را روایت می نمود
جبهه درها را به رویش باز کرد
او خودش را تا خدا آغاز کرد
بوی باروت و مسلسل، بوی خون
جانفشانی های پی در پی، جنون
تانکها ناگاه پیدا می شوند
بی خدا یی ها هویدا می شوند
نوجوان اما پر از دلدادگی است
او پر از انگیزه آزادگی است
داخل دستان او نارنجکی است
وای! این با زندگی بیگانه کیست؟
او که این سان مست و بی پروا شده
او که این سان عاشق و شیدا شده
سنگر خود را رها کرد و پرید
پرده های خواب و رویا را درید
تانک دشمن ناگهان آتش گرفت
نقشه گردنکشان آتش گرفت
یک کبوتر از میان شعله ها
اسمان، پروازابی تا خدا
قبل رسیدن به سن تکلیف واجبات انجام میدادم و فعال و پر تلاش بودم و عاشق امام خمینی 😍وقتی دوازده سالم بود حوادث کردستان اتفاق افتاد و منم خودمو به کردستان رسوندم ولی به دلیل کمی سن برادران کمیته منو برگردوندن و سعی کردن پیش مادرم ازم تعهد بگیرن که دیگه از کرج خارج نشم 😔اما من رضایت ندادم و گفتم خودتونو زحمت ندید اگه امام بگه به هر کجا که باشه اماده رفتنم💪
تصمیم گرفتم راهی جبهه بشم و یه روز که به بهانه خرید نون رفتم بیرون پولو دادم به دوستم و گفتم نون بخره ببره خونمونو و بهش گفتم دارم میرم جنوب اما قول بده تا سه روز چیزی به کسی نگه خلاصه خودمو به جنوب رسوندم💪اما هر جی تلاش کردم که با یه گروه و دسته برم خط نشد که نشد 😔تا اینکه یه گروه دانشکده افسری دیدم رفتم پیش فرماندشونو خواستم منم ببرن ☺️قبول نکرد اما من انقد اصرار کردم که لااقل یه هفته منو ببرید خرمشهر خلاصه راهی شدم و تو این یه هفته همه کار کردم تا خودمو نشون بدم😎
همونجا بامحمد رضا شمس اشنا شدم یه روزهر دو مجروح شدیم و مارو بردن بیمارستان با همون حالت مجروحیت دوباره برگشتم خط مقدم خرمشهر 💪🙃اما فرمانده مخالفت کرد و منم چشام پر از اشک شد وگفتم بهتون ثابت میکنم که میتونم به خط برم و لیاقت دارم
بعد اون با محمد رضا همیشه داخل یه سنگر بودیم تا اینکه توهجوم بعثی ها تو محاصره گیر کردیم محمد رضا زخمی شدبه سختی کشونذمش پشت خط بعد برگشتم سنگر و دیدم تعدادی تانک بعثی دارن میرن طرف رزمندها تا محاصرشون کنن 😡منم تعدادی نارنجک بستم کمرم و تو دستامم گرفتم و به طرف تانک ها دویدم یه تیر به پام خورد اما مانع ارادم نشد همینجور دویدم و خودمو رسوندم به تانک پیشرو منفجرش کردم خودمم تکه تکه شدم و اسمونی☺️
بعد شهادتم صدای جمهوری اسلامی ایران با قطع برنامه خودش اعلام کرد که نوجوانی سیزده ساله با فداکاری به زیر تانک رفته و اون رو منفجر کرده و دومین سالگردپیروزی انقلاب امام عزیز فرمودند رهبر ما ان طفل سیزده ساله ایست که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم بزرگتر است با نارنجک خود را به زیر تانک انداخت و ان را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید🌷
چه زیبا گفت شهید آوینی انان در غربت جنگیدن و با مظلومیت به شهادت رسیدند و پیکرهایشون زیر تانک های شیطان تکه تکه شد اما راز خون اشکار شد راز خون رو جز شهدا در نمی یابن گردش خون در رگ های زندگی شیرین است اما ریختنش در پای محبوب شیرین تر ☺️شایستگان انانند که قلبشان را عشق تا ان جا انباشته است که ترس از مرگ جایی برای ماندن ندارد شایستگان جاودانند👌
اری ای شهید تو در قلب های ما همواره جاودان خواهی بود و نسل در نسل شجاعتت را برای فرزندانمان بازگو خواهیم کرد هر چند که خواستن با برجام ننگین و سند رنگین ۲۰۳۰تو را و فرهنگ شهادت و ایثار را از کودکانمان بگیرند هنوز نمیدانند که شما در قلب هایمان هک شده اید و فراموشی برای شما زندگان همیشه جاودان معنایی ندارد اوف بر چنین مسولی که مقابل شهادت و ایثارایستاد👊👊