hajmahdirasuli-monajatmahrajab_6_0.mp3
4.99M
مناجات پایانی شب🌙
حال و احوال گرفتار تماشا دارد
گریه عبد گنهکار تماشادارد
🎤حاج مهدی رسولی
😔از جماعت مردم پنهان میکنیم زشتیهایمان را، از خدا که نمیتوانیم؛👈«يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّه»📖[نساء/108]
👌خیالمان تخت! چه آشکار باشد و چه پنهان کنیم اعمالمان را، ریز و درشتِ تمام ثانیه های⏰ زندگی ما را، به محاسبه📝 می کشد خداوند، پای میزان ⚖👈«إِنْ تُبْدُوا ما فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللَّه»📖[بقره/284]
4_213466574760182522.mp3
2.99M
🕯 #مناجات پایانی شب 🌙
😊 احساس میکنی خوشبخت ترینی، وقت هایی که درددل میکنی با مولایت!
با بهشتی که بود یک ملّت🌷ملّتی طعم داغ را حس کرد
باغبان جامه عزا پوشید🌷وسعت مرگ باغ را حس کرد
او که از لابهلای هر سخنش🌷بوی سبز بهشت میآید
کوه بود و لطیف بود ؛ مگر🌷سختی و لطف میشود با هم ؟!
آری آری !چه حال خوبی داشت🌷عشق راداشت سادگی را هم
شمع پروانههای بی پروا🌷که شب از باورش هراسان بود
گرچه پرپیچ و خم نشان میداد🌷فتح لبخند او چه آسان بود
پا به پای سپیده در پاکی🌷مست « هل مِن مزید » میشد او
حقّ او... حقّ او شهادت بود🌷آه باید شهید میشد او
🌷شهید سید محمد حسین بهشتی دوم ابان ۱۳۰۷در اصفهان در خانواده مذهبی به دنیا اومدن پدربزرگوارشون از روحانیون اصفهان و امام جماعت مسجد لبنان بود سرانجام ریس دیوان عالی کشور ۷تیر۱۳۶۰در حین سخنرانی همراه ۷۲تن بر اثر انفجار تالار حزب جمهوری اسلامی توسط منافقین کوردل اسمانی شدند
🌷سالروز اسمانی شدنتان مبارک ای شهیدان راه حق🌷
از چهار سالگی راهی مکتب شدم و در زمان کوتاهی قران و خوندن و نوشتن اموختم ☺️وقتی وارد دبیرستان شدم به خاطر علاقه زیادم به مسایل دینی مدرسه رو رها کردم و سال ۱۳۲۱وارد حوزه علمیه شدم ۱۸سالم بود که راهی قم شدم و کنار تحصیل در حوزه موفق شدم دیپلم ادبی رو هم بگیرم سال ۱۳۲۷بود که موفق شدم وارد دانشکده الهیات بشم و سه سال بعد موفق به گرفتن لیسانس👌ودبیرستان حکیم نظام مشغول تدریس زبان انگلیسی شدم
سال۱۳۳۱ازدواج کردم و خداوند دو فرزند پسر و دو فرزند دختر به من هدیه کردبعد از مدتی دبیرستان دین و دانش قم رو تاسیس کردم همزمان دوره دکترای فلسفه الهیات رو گذروندم 📚و تا سال ۱۳۴۲سرپرست دبیرستان رو به عهده داشتم تا اینکه به خاطر مبارزاتم سال های ۴۱و ۴۲از طرف ساواک ریختند منزل ماو مدرسه دین دانش و مدرسه حقانی که زیر نظر من بود را از من گرفتن و بدون حقوقی به تهران تبعید شدم البته در سالهایی که در قم بودم منزلی نداشتم و دو اتاق اجاره ای داشتیم و زندگی طلبگی را میگذروندیم وقتی تهران تبعید شدم مردم برای ما منزلی گرفتن و اونجا ساکن شدیم تا اینکه از طرف چهار مرجع تقلید منو دعوت کردن که برم مرکز اسلامی هامبورک اونجا مسجدی بود که بنبانگذارش ایت الله حائری بود من را بدون اینکه شاه مطلع بشه روانه المان کردن بعد از چهار ماه که ساواک مانع اومدن خانوادم به المان میشد ایت الله خوانساری با کلی سختی و تلاش توانستن خانواده من رو روانه کنند و تا پنج سال مسول انجمن اسلامی دانشجویان و مسجد شدم و مرتب سمینارهایی برپا میکردم سه اتاق داشتیم که یه اتاق مختص خانواده ام بود دو اتاق متعلق به انجمن اسلامی ایرانیان در هامبورک 📝