eitaa logo
ختم قرآن منتظران امام زمان عج
9.2هزار دنبال‌کننده
78 عکس
57 ویدیو
1 فایل
🤲الحمد لله با استقبال خوب شما عزیزان کانال ختم قران به صورت مجزا ایجاد شد جهت گرفتن جزء به ای دی پیام بدید @Safineh110 کانال روضه تلفنی👈 @rozehtel کانال باقیات الصالحات👈 @baghiat_s
مشاهده در ایتا
دانلود
👆پیام بالا نظر یکی از مخاطبین . کانالمــــــــــــــــــــــــــــــــــــون هست👆 راستش رو بخواید، هر بار که چنین پیام‌هایی از شما دریافت می‌کنـــــم، یه انرژی فوق‌العاده می‌گیرم! اینــکه بدونم این داستان‌ها تونـــــسته روی دل‌ها و زندگی‌هاتون اثر بذاره،واقعاً باعث می‌شه با شوق‌ودقت بیشتری هرروز این‌پیام‌هارو در کانال بگذارم. پس اگر شما هم از این داسـتان‌ها احساس می‌کنید مفیده محـــــــــبت کنید حس و حالتون رو باهــــــام به اشتراک بذارید. همیـــــن پیام‌هـــای شما بزرگ‌ترین انگیزه برای ادامـه‌ی این راهه! 🌿💖 منتظر نظرات قشنگتون هستم! 😊 👇جهت پیوستن به طرح عظیم👇 👇ختم قرآن و صلوات منتظران👇 https://eitaa.com/joinchat/491783072Ce2aa425133
18.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
(۱) (و ا ی) ✨ روانخوانی درست قرآن؛ کلیدی برای لذت بردن از تلاوت ✨ آیا تا به حال دقت کرده‌ای که وقتی قرآن را روان و درست می‌خوانی، چقدر لذت‌بخش‌تر می‌شود؟ 📖💫 🔹 وقتی کلمات را بدون تپق و توقف‌های اضافی ادا می‌کنی، معانی آیات بهتر درک می‌شوند. 🔹 ریتم طبیعی و آهنگین قرآن آرامش عجیبی به دل می‌دهد. 🎶 🔹 تمرکزت بیشتر می‌شود و به جای درگیری با تلفظ‌ها، از نور هدایت الهی بهره می‌بری. 🌟 🔹 وقتی بدون اشتباه و روان می‌خوانی، اعتمادبه‌نفست هم در تلاوت بالا می‌رود! 🙌 ✅ تمرین کن، آرام پیش برو، از خواندن لذت ببر و نور قرآن را در قلبت جاری کن. 🤲💖 ✨ آغازگر این مسیر نورانی باشید و این آموزش را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. ✨ https://eitaa.com/khatm_montazeran لطفا نکته نظراتتون رو برام بفرستید:@Mortazavi_mehrizi
صفحه ۶۳ قرآن کریم جهت پیوستن به طرح عظیم ختم قرآن و صلوات منتظران https://eitaa.com/joinchat/491783072Ce2aa425133
063-aleemran-ar-menshawi.mp3
1.39M
صفحه ۶۳ قرآن کریم جهت پیوستن به طرح عظیم ختم قرآن و صلوات منتظران https://eitaa.com/joinchat/491783072Ce2aa425133
063-aleemran-ta-1.mp3
5.21M
تفسیر صوتی صفحه ۶۳/بخش۱ جهت پیوستن به طرح عظیم ختم قرآن و صلوات منتظران https://eitaa.com/joinchat/491783072Ce2aa425133
. : هدیه‌ای از عالم غیب نشانه‌های بیشتر صبح روز بعد، علی با حس سبکی خاصی از خواب بیدار شد. گویا چیزی درونش تغییر کرده بود. وضو گرفت، نمازش را خواند و قبل از اینکه خانه را ترک کند، نگاهی به آینه انداخت. در چشمانش نوری تازه دیده می‌شد. هنوز به شرکت نرسیده بود که تلفنش زنگ خورد. شماره ناشناس بود. مردد تماس را پاسخ داد. — "سلام، آقای علی؟" — "بله، خودم هستم. بفرمایید." — "من از شرکت تماس می‌گیرم. مدیر ارشد مایل است شما را شخصاً ملاقات کند. آیا می‌توانید امروز بیایید؟" علی نفس عمیقی کشید. این موضوع از همیشه عجیب‌تر می‌شد. هنوز چند ساعت از ایمیل پیشنهاد همکاری نگذشته بود که حالا مدیر ارشد شخصاً می‌خواست او را ببیند؟! ملاقات سرنوشت‌ساز با اضطراب اما پر از امید، به دفتر شرکت رفت. وارد اتاق شد و مردی جاافتاده با چهره‌ای آرام و نافذ به استقبالش آمد. — "علی عزیز، خوشحالم که وقت گذاشتی. اجازه بده یک داستان برایت بگویم..." علی جا خورد. این هم مثل پیرمرد دیروز بود؟ چرا همه این روزها با او با داستان آغاز می‌کردند؟ مرد ادامه داد: — "سال‌ها پیش، جوانی بود که برای رسیدن به رویایش تلاش می‌کرد، اما هیچ دری به رویش باز نمی‌شد. تا اینکه یک روز، با مردی آشنا شد که به او گفت: 'رزق فقط پول نیست، گاهی دانشی است که راهی را نشانت می‌دهد.' آن مرد به او راهی نشان داد که مسیر زندگی‌اش را تغییر داد..." علی خشکش زد. این جمله دقیقاً همان چیزی بود که پیرمرد در کوچه به او گفته بود! مرد لبخندی زد و ادامه داد: — "آن جوان امروز من هستم. و آن مرد که راه را نشانم داد... استادم بود، کسی که تنها برای هدایت من ظاهر شد و دیگر هیچ‌گاه او را ندیدم. اما دانشی که به من داد، زندگی‌ام را تغییر داد. حالا، نوبت من است که این چرخه را ادامه دهم..." چشمان علی از حیرت گشاد شد. احساس کرد قلبش محکم‌تر می‌زند. این یک تصادف نبود. مدیر به سمت میز رفت، یک برگه قرارداد برداشت و جلوی علی گذاشت. — "ما به کسی مثل تو نیاز داریم، کسی که نه‌تنها مهارت دارد، بلکه درک درستی از هدایت و حکمت دارد. اینجا امضا کن، و از امروز، بخشی از این مأموریت باش." علی به برگه نگاه کرد. دستی که می‌خواست امضا کند، می‌لرزید. نه از ترس، بلکه از عظمت چیزی که در حال رخ دادن بود. زیر لب گفت: "خدایا، این همان رزقی است که از جایی که گمان نمی‌بردم، به من رساندی..." و امضا کرد. راز پیرمرد شب، وقتی به خانه برگشت، دلش طاقت نیاورد. باید پیرمرد را پیدا می‌کرد. به همان کوچه‌ای رفت که او را دیده بود. اما هر چه گشت، خبری از او نبود. از رهگذران پرسید، اما هیچ‌کس او را نمی‌شناخت. حس عجیبی در دلش نشست. آیا آن مرد واقعاً یک انسان عادی بود؟ یا... فرشته‌ای که برای رساندن پیامی آمده بود؟ ناگهان، چشمانش به مغازه‌ای افتاد که روی آن نوشته شده بود: "رزق فقط پول نیست، گاهی دانشی است که راهی را نشانت می‌دهد..." لبخندی زد. می‌دانست که دیگر نیازی به جستجو نیست. پیام را دریافت کرده بود. ادامه دارد... لطفا نکته نظراتتون رو برام بفرستید:@safineh110 👇جهت پیوستن به طرح عظیم👇 👇ختم قرآن و صلوات منتظران👇 https://eitaa.com/joinchat/491783072Ce2aa425133
دوست عزیز، از پیام پرمهرتان سپاسگزاریم! خوشحالیم که داستان علی برای شما الهام‌بخش بوده. هر بخش از این روایت تلاشی است برای نشان دادن زیبایی‌های ایمان و عشق به قرآن. نظر شما نه‌تنها دلگرمی بزرگی برای ماست، بلکه راهی برای غنی‌تر شدن این مسیر است. دوستان عزیز، شما هم بگویید! کدام بخش از داستان علی بر دل‌تان نشست؟ چه احساسی در شما ایجاد کرد؟ مشتاق شنیدن نگاه‌ها و تجربه‌های شما هستیم. بیایید با هم، از دل داستان‌ها، به نور قرآن نزدیک‌تر شویم. ✨
️◽️ختم منتظران امام زمان (عج) ◽️▫️ بیاید در کنار روضه‌ها و مجالسی که برای ائمه(ع) می‌گیریم یه طرح اختصاصی برای امام زمان(عج) داشته باشیم. 👌نیت این ختم‌ها در ابتدا برای سلامتی امـــــــام زمان (عج) و تعجیل در ظهور مبارک حضرتشــــــــان 👌و همچنین برای سلامتی همه عزیزانی که مـــا رو امام زمانی بزرگ کردن وشادی روحشون اگــــر از این دنیا رخت بر بستند. 👈هرکس که تمایل دارد در این طــــرح شرکـــــــت کند، می‌تواند کلمه را به آی دی زیــــر ارسال کند. @safineh110 👌جزء های گرفته شده: جزء 1🌷🌷🌷🌷 جزء16🌷🌷🌷🌷 جزء 2🌷🌷🌷🌷 جزء17🌷🌷🌷🌷 جزء 3🌷🌷🌷🌷 جزء18🌷🌷🌷🌷 جزء 4🌷🌷🌷🌷 جزء19🌷🌷🌷🌷 جزء 5🌷🌷🌷🌷 جزء20🌷🌷🌷🌷 جزء 6🌷🌷🌷🌷 جزء21🌷🌷🌷🌷 جزء 7🌷🌷🌷🌷 جزء22🌷🌷🌷🌷 جزء 8🌷🌷🌷🌷 جزء23🌷🌷🌷🌷 جزء 9🌷🌷🌷🌷 جزء24🌷🌷🌷🌷 جزء10🌷🌷🌷🌷 جزء25🌷🌷🌷🌷 جزء 11🌷🌷🌷🌷 جزء26🌷🌷🌷🌷 جزء12🌷🌷🌷🌷 جزء27🌷🌷🌷🌷 جزء13🌷🌷🌷🌷 جزء28🌷🌷🌷🌷 جزء14🌷🌷🌷🌷 جزء29🌷🌷🌷🌷 جزء15🌷🌷🌷🌷 جزء30🌷🌷🌷🌷 ختم صلوات منتظران: ۶۸۰۶۱۹ شماره ختم منتظران:۳۰۳و۳۰۴و۳۰۵و۳۰۶ ختم سوره فتح:۱۰۳۳ 👇جهت پیوستن به طرح عظیم👇 👇ختم قرآن و صلوات منتظران👇 https://eitaa.com/joinchat/491783072Ce2aa425133
17.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
(۲) قرآن را روان و صحیح بخوان، تا نورش در دلت جاری شود و آرامش را در جانت بنشاند! 🌿📖 🔹 وقتی قرآن را درست تلاوت می‌کنی، آیاتش در اعماق وجودت نفوذ می‌کند و قلبت را سرشار از ایمان و اطمینان می‌سازد. 🕊️💖 🔹 هر کلمه‌ای که صحیح ادا شود، پاداشی بی‌نهایت دارد و درهای رحمت خدا را به رویت می‌گشاید. 🌸🕌 🔹 قرائت زیبای قرآن، روح را صفا می‌بخشد و مثل چشمه‌ای زلال، قلبت را از غبار دنیا پاک می‌کند. 💦✨ پس بیا قرآن را با عشق و دقت بخوانیم تا نور هدایتش همیشه همراه ما باشد! 🤲💫 ✨ آغازگر این مسیر نورانی باشید و این آموزش را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. ✨ https://eitaa.com/khatm_montazeran لطفا نکته نظراتتون رو برام بفرستید:@Mortazavi_mehrizi
063-aleemran-ta-2.mp3
4.99M
تفسیر صوتی صفحه ۶۳/بخش۲ جهت پیوستن به طرح عظیم ختم قرآن و صلوات منتظران https://eitaa.com/joinchat/491783072Ce2aa425133
ختم قرآن منتظران امام زمان عج
. #روز_هفتم: هدیه‌ای از عالم غیب نشانه‌های بیشتر صبح روز بعد، علی با حس سبکی خاصی از خواب بیدار شد
. : امتحان بزرگ آغاز راه جدید علی از فردای آن روز، کارش را در شرکت جدید آغاز کرد. فضای کاری، همکاران، و حتی میز کارش همگی حس عجیبی به او می‌دادند؛ انگار که از قبل برای او آماده شده بود. اما مهم‌تر از همه، ارتباطش با مدیر ارشد بود—مردی که سرشار از حکمت و تجربه بود. روزها گذشت و علی غرق یادگیری شد. هر روز که می‌گذشت، بیشتر متوجه می‌شد که این شرکت فقط یک محیط کاری نیست، بلکه مدرسه‌ای برای رشد معنوی و فکری اوست. اما درست زمانی که فکر می‌کرد همه‌چیز در مسیر درستی پیش می‌رود، یک آزمون بزرگ در انتظارش بود. پیشنهاد وسوسه‌انگیز یک روز بعد از ظهر، علی ایمیلی دریافت کرد. فرستنده ناشناس بود، اما متن ایمیل واضح و مستقیم: "علی، تو استعداد فوق‌العاده‌ای داری. ما حاضریم سه برابر حقوق فعلی‌ات را پرداخت کنیم، به شرطی که به ما بپیوندی. ملاقات حضوری را قبول کن تا درباره جزئیات صحبت کنیم." علی ناباورانه به صفحه نمایش خیره شد. سه برابر حقوق فعلی؟ آن هم فقط در عرض چند هفته از شروع کار جدیدش؟ این یک فرصت طلایی بود، اما حس عجیبی داشت. به نظر بیش از حد خوب می‌آمد، انگار که پشت این پیشنهاد چیزی پنهان باشد. او بلافاصله به یاد پیرمرد افتاد، به یاد درس‌هایی که از او و مدیرش گرفته بود. در دلش زمزمه کرد: "رزق فقط پول نیست..." اما ذهنش همچنان درگیر بود. آیا این یک امتحان الهی است؟ یا فرصتی واقعی که نباید از دست بدهد؟ مشورت با مدیر روز بعد، علی به دفتر مدیر ارشد رفت و بدون هیچ پنهان‌کاری موضوع ایمیل را مطرح کرد. مدیر با لبخندی آرام گوش داد و سپس گفت: — "علی، آیا می‌دانی در داستان حضرت سلیمان، زمانی که ملکه سبا به او هدیه‌های ارزشمند داد، چه کرد؟" علی سر تکان داد که نه. مدیر ادامه داد: — "او نپذیرفت، چون می‌دانست که ارزش‌های واقعی، فراتر از طلا و نقره است. حالا از تو می‌پرسم: آیا این پیشنهاد فقط یک پیشنهاد کاری است؟ یا چیزی درونت می‌گوید که پشت آن رازی نهفته است؟" علی سکوت کرد. قلبش به او جواب را داده بود. او نمی‌توانست این پیشنهاد را بپذیرد، زیرا چیزی در آن درست به نظر نمی‌رسید. تصمیم درست علی نفس عمیقی کشید و همان لحظه ایمیل را باز کرد. با اطمینان روی دکمه رد پیشنهاد کلیک کرد. ناگهان، حس سبکی عجیبی تمام وجودش را فرا گرفت، انگار که بار بزرگی از دوشش برداشته شده باشد. مدیر ارشد با لبخند گفت: — "تبریک می‌گویم، علی. تو امروز نه تنها یک پیشنهاد کاری را رد کردی، بلکه درسی بزرگ‌تر را هم یاد گرفتی: رزق واقعی، چیزی است که از طریق حکمت، صداقت، و ایمان به دست می‌آید، نه فقط از طریق اعداد روی یک قرارداد." علی لبخند زد. او فهمیده بود که هدیه‌ای که از عالم غیب دریافت کرده، تنها یک موقعیت شغلی نبود، بلکه یک مسیر جدید در زندگی‌اش بود—مسیر رشد، حکمت، و هدایت. ادامه دارد... لطفا نکته نظراتتون رو برام بفرستید:@safineh110 👇جهت پیوستن به طرح عظیم👇 👇ختم قرآن و صلوات منتظران👇 https://eitaa.com/joinchat/491783072Ce2aa425133