eitaa logo
تجوید حفظ تفسیر تدبر ( ختم نور )
1.8هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
3.2هزار ویدیو
1.2هزار فایل
⚘﷽⚘ تقدیم محضر مولی صاحب الزمان علیه السلام #قرائت_تجوید_حفظ_تفسیر_تدبر #قرآن_ونهج_البلاغه با همکاری اساتید محترم تدبر، قرائت، تجوید و حفاظ کل قرآن کریم آیدی مدیر کانال⏬ @V012345 کانال های دیگر ما :کانال گیف استیکر⏬ https://eitaa.com/stikerrrr
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹وعده ما هر روز صبح دعای عهد🌹 سلام بر شما : 🌾 منتظران بقیه الله (ارواحنا فداه) 🌾 ان شاء ا... هر روز صبح همراه باشید با قرار تجدید بیعت روزانه با 🌺امام زمان (عج)🌺 ❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈ 📜 🌹*بِسْم اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ*🌹 🌾🕊اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ🌾🕊 ❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈ 🌾🕊اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ🌾🕊 ❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈ 🌾🕊اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ🌾🕊 ❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈ 🌾🕊أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً🌾🕊 ❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈ 🌾🕊اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْه🌾🕊 ❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈ 🌾🕊اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى🌾🕊 ❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈ 🌾🕊اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ،وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ،🌾🕊 ❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈ 🌾🕊فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ🌾🕊 ❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈ 🌾🕊وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ🌾🕊 ❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈ 🌾🕊وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ🌾🕊 ❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈ 🌾🕊اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ🌾🕊 ❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈ 🔴 آنگاه سه باربرران خوددست میزنى، ودرهرمرتبه مى گويى: اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان ❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃 ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓ @KhatmeNoor ┗━━🍃🌺━━━━━━━┛
💫روزتان را اینگونه آغاز کنید💫 🍀 بسم الله الرحمن الرحیم 🍀 بِسْمِ اللّهِ النُّور✨ِ بِسْمِ اللّهِ نُورِ النُّورِ✨ بِسْمِ اللّهِ نُورٌ عَلى نُورٍ ✨بِسْمِ اللّهِ الَّذى هُوَ مُدَبِّرُ الاُْمُور✨ِ بِسْمِ اللّهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِن َْالنُّورِ✨ اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّور✨ِ وَاَنْزَلَ النُّورَ عَلىَ الطُّورِ✨ فى كِتابٍ مَسْطُور✨ٍ فى رَقٍّ مَنْشُورٍ✨ بِقَدَرٍ مَقْدُورٍ✨ عَلى نَبِي مَحْبُورٍ✨ اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى هُوَ بِالْعِزِّ مَذْكُورٌ ✨وَبِالْفَخْرِ مَشْهُور✨ٌ وَعَلَى السَّرّاَّءِ وَالضَّرّاَّءِ مَشْكُورٌ ✨وَصَلَّى اللّهُ عَلى سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرين✨🍀 ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓ @KhatmeNoor ┗━━🍃🌺━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
# سلام اقا جان. صبحت‌بخیرمولای‌من دنیای ما دیگر چیز با ارزشی ندارد برای امید داشتن... که صبح ها به امیدش برخیزی ... من تنها به امید سلام به شما هر روز صبح چشم باز می کنم... السَّلاَمُ عَلَى الْمَهْدِيِّ الَّذِي وَعَدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الْأُمَمَ ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌⚘ ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓ @KhatmeNoor ┗━━🍃🌺━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید ابراهیم فخرائی ، خلبان شهیدی که در آسمان شهادت پرواز کرد ...
حجت‌الله بود نامش. اردیبهشت 1335 به دنیا آمد اما نامش توی شناسنامه شد ابراهیم؛ چهارمین پسر خانواده حاج‌یوسف فخرایی. کودکی‌اش به شیطنت‌های بچگی گذشت و نوجوانی‌اش به کشتی. جوان که شد هوای پریدن کرد؛ آمد چهارزانو نشست روبروی چای خوردن عصرانه حاج‌یوسف. بریده روزنامه کیهان را گذاشت پیش پدر و گفت: با اجازه شما می‌خوام به نظام بروم! نگذاشت پدر حرف سربازی را پیش بکشد «نه! می‌خوام به هوانیروز برم... می‌خوام خلبان بشم!». * می‌خوای سوار هواپیما بشی!؟ *هواپیما نه! ... هلی‌کوپتر! ... هلی‌کوپتر جنگی! با دست در هوا ویراژ داد. پدر لبخندی زد که «پس توی آسمان هم می‌خوای کشتی بگیری!؟» سر پرشوری دارد و زندگی هم دست می‌گذارد روی او تا اگر سال‌ها بعد ابراهیم فخرایی را از خلبانان کشورمان سراغ گرفتید، شما را به آدمی نترس برسانند، ببرندتان جانب کسی که بیش از 1000 ساعت پرواز جنگی دارد با یک مدال بزرگ روی سینه‌اش؛ مدال شهادت . سال55 که ابراهیم وارد هوانیروز شد، اعزام دانشجویان به آمریکا لغو شده بود و به‌جایش استادان آمریکایی را آوردند ایران برای آموزش خلبانان آینده کشور. روزی یکی از استادان آمریکایی یکی از دانشجویان ایرانی را تحقیر و به‌ او توهین می‌کند. ذات ابراهیم جوان که عادت به شنیدن و دیدن این‌چیزها ندارد نمی‌گذارد ساکت بنشیند؛ بلند می‌شود، یقیه استاد را می‌گیرد و با مشت می‌زند توی دهنش ، طوری می‌زند که دندان طرف می‌شکند. این کار از جانب یکی از 36 دانشجوی برگزیده‌ای انجام شده است که از بین 100 هزار نفر برای خلبانی انتخاب شده‌اند. همین است که خبر به فرمانده وقت هوانیروز می‌رسد. جرم‌ها زیاد است؛ کتک زدن استاد، اهانت به یک آمریکایی و شکستن دندان، هم زندان دارد و هم اخراج از دوره خلبانی. ابراهیم که تحت هیچ شرایطی دروغ نمی‌گوید، تمام ماجرا را تعریف می‌کند. فرمانده می‌گوید «پس به شما توهین نکرده، به یکی از کارآموزها بوده، اگر به خود شما می‌گفت چکار می‌کردید!» ابراهیم می‌گوید «می‌کشتمش.» فرمانده دست می‌زند روی شانه‌اش و می‌گوید «ایران برای دفاع از خودش به چنین خلبانانی نیاز دارد.» این برخورد قهر افسر آمریکایی را به‌دنبال دارد و در این سوی میدان روحیه دانشجویان را بالا می‌برد. پایان دوره آموزشی ابراهیم مصادف با روزهای انقلاب، با روزهای خروش یک ملت، برای تامین امنیت آسمان تهران در روزهای حضور مرشد و مرادش حضرت‌ امام(ره) یکسال به پادگان قلعه‌مرغی تهران مامور می‌شود. بعد غائله کردستان است که او را عازم غرب کشور می‌کند. شدت گرفتن آتش جنگ او را به جبهه‌های جنوب می‌کشاند. همان سال 1359 مورد اصابت گلوله دشمن قرار می‌گیرد و در کارون سقوط می‌کند؛ چالاکی و جوانی را مدد می‌گیرد و خود را به‌ کمک بومیان منطقه از مهلکه می‌رهاند تا باشد و روزهای دیگری را هم بر دشمن حرام کند. خودش تعریف می‌کرده «زمانی که هلی‌کوپتر را زدند من احساس کردم در دامن بی‌بی فاطمه‌ الزهرا(س) هستم و ایشان چادرش را جلوی گلوله‌ها گرفته بود.» والفجر 8 عملیات سنگینی است و هوانیروز در شکل‌گیری آن نقش عمده‌ای دارد؛ چه در شناسایی‌ها چه در جابجایی(هلی‌برد) نیروها از ساحل خودی به ساحل دشمن در آن‌ طرف اروند و ... با شروع عملیات کار بچه‌های خط‌ آتش می‌شود مقابله با تانک‌های عراق و اینجاست که حسابی گل می‌کارند. توی همین عملیات است که هلی‌کوپترهای ما برای اولین‌بار یک فروند هواپیمای دشمن را منهدم می‌کنند؛ در این تیم آتش ابراهیم فخرایی نقش عمده‌ای دارد. هم‌پروازهایش می‌گویند: پسر پرسر و صدایی بود؛ پشت بی‌سیم هلی‌کوپتر می‌گفت «زدم، زدم خیلی خوب زدم، دستم درد نکنه، عجب زدم» با همین رفتارهاست که به دیگر خلبانان روحیه و لبخند هدیه می‌دهد. 15 اسفند65 ساعت رسیده به 10:45 و وقت پریدن هلی‌کوپتر شماره 536 پایگاه دارخوین. در شلمچه و شرق بصره غوغایی است؛ نیروهای ایرانی و عراقی شمشیر را از رو بسته‌اند، بچه‌های ما می‌خواهند به هر قیمتی شده بصره را تصرف کنند و بعد قطعنامه را بپذیرند، عراقی‌ها هم دوسوم نیروهای خود را آورده‌اند که نگذارند چنین اتفاقی بیفتد. ابراهیم فخرایی زیاد به دشمن نزدیک می‌شود. بچه‌های تیم آتش و رسکیو می‌گفتند «نیاز نیست این قدر به دشمن نزدیک شوی» در خلبانی کبرا اصل بر این است که از فاصله 5 تا 3 کیلومتری به هدف شلیک شود اما سبک پروازی ابراهیم فخرایی نزدیک است به سبک شهید شیرودی؛ چرا که در کردستان هم‌پرواز بودند. به دشمن بسیار نزدیک می‌شود تا بیشترین بهره را از حمله‌اش ببرد و شاید علت همین سبک پروازی اوست که وقتی مورد اصابت موشک دشمن قرار می‌گیرد در خاک عراق و میان نیروهای عراقی سقوط می‌کند؛ طوری که کسی جرئت و امکان نزدیک شدن به او و نجات دادنش را ندارد؛ حتی هلی‌کوپتر رسکیو. بچه‌ها می‌گفتند «فخرایی! دلیل نداره اینقدر به دشمن نزدیک بشی». می‌گفت «از راه دور به من نمی‌چسبه.». روز‌های اوج ع
ملیات کربلای 5 است، در شلمچه. ظهر شانزدهم اسفند سرهنگ انصاری رو به ناصر، برادر از اهواز آمده ابی مشهدی می‌گوید: ابراهیم شهید شد! ناصر دیر رسیده است، یک روز دیر رسیده و حالا به‌جای برادر باید با خبرش به جانب خانواده فخرایی برگردد اما مگر می‌شود گفت که هلی کوپترش کاملاً در آتش سوخته است!؟ حجم آتش دشمن در آن روز و روزهای بعدی چنان زیاد است که تیم جستجو نمی‌توانند پیکر او و غلام اشتری را از خط عراقی‌ها بازگردانند. ابراهیم دیروز ساک بسته بوده و منتظر، که برادرش از غرب برسد و با هم بروند مشهد تا چند روز بعد در جشن تولد دختر هنوز متولدنشده ابراهیم حاضر باشند. زیپ ساک که باز می‌شود برگه مرخصی به تاریخ 15/12/65 مچاله می‌شود؛ دل برادر را هری می‌ریزد اما ابراهیم آنقدر چالاک است که نگذارد در این لحظه شهادت به ذهن برادرش خطور کند. همین است که جستجوها شروع می‌شود؛ جستجوهایی به درازای 13 سال، جستجوهایی که تکه‌هایی سوخته از پیکر غلام اشتری را پیدا می‌کند اما از ابی مشهدی خبری نیست. پلاک ابراهیم باید حالاحالاها بماند زیر خاک تا کسی نشناسدش، تا مفقودالاثر شود و دور از چشم همه دوباره موتور جوانی‌اش را بردارد و همراه جواد، برادر شهیدش به گردش‌های گاه‌به‌گاه تابستانی برود. جنگ تمام شده اما بی‌قراری‌ها و اشک‌ها سرِ باز ایستادن ندارند. پدر ابراهیم حالش خوب نیست، ناصرش رفته تهران تا از یکی از فرماندهان اسیر عراقی خبری بگیرد از ابراهیم . دیدار اتفاق نمی‌افتد اما افسر هم حرف تازه‌ای ندارد جز اینکه در بازجویی‌هایش گفته است «در تاریخ 15 اسفند به وقت ایران من در منطقه بودم. هلی‌کوپترهای ایران برای پشتیبانی نیروهای پیاده وارد منطقه شدند و بعد از گلوله‌باران آنجا رفتند اما یکی از هلی‌کوپترها از بقیه جدا شد و جلوتر آمد و آتش شدیدی بر سر نیروهای ما ریخت، خط پدافندی ما به‌هم ریخت و از آن عبور کرد و روی سر نیروهای ما قرار گرفت، ما هم از همه طرف به‌ سویش شلیک کردیم تا این که در نهایت یک موشک به او خورد و سقوط کرد. ما همچنان تیراندازی می‌کردیم که هلی‌کوپتر آتش گرفت. به‌ نظرم رسید یکی از خلبانان خودش را از میان آتش‌ها بیرون کشید می‌لنگید. انگار مجروح شده بود ولی می‌توانست راه برود. روپا بود و دنبال درک موقعیت و وضعیت خود، به اطراف نگاه می‌کرد. انگار می‌خواست سمت جبهه ایران را پیدا کند که ما دوباره تیراندازی کردیم و او لابه‌لای شعله‌های آتش و دود دیگر دیده نشد. صحنه عجیبی بود با خودم فکر کردم خلبان شجاعی است بلکه بتوانیم اسیرش کنیم اما منطقه از همه طرف زیر آتش بود و کسی جرئت نزدیک شدن به لاشه هلی‌کوپتر را نداشت. بعد هم که هوا رو به تاریکی رفت و دیگر نفهمیدیم چه شد؛ چون به نظر ما همه‌ چیز تمام شده بود» سال 78 از نیمه گذشته . حاج یوسف فخرایی دیگر نیست که از ابراهیم خبر بگیرد ولی از بچه‌های گروه تفحّص شلمچه و دارخوین خبر می‌رسد یک پلاک تازه پیدا شده، رویش نوشته ابراهیم فخرایی ...