💫روزتان را اینگونه آغاز کنید💫
🍀 بسم الله الرحمن الرحیم 🍀
بِسْمِ اللّهِ النُّور✨ِ بِسْمِ اللّهِ نُورِ النُّورِ✨ بِسْمِ اللّهِ نُورٌ عَلى نُورٍ ✨بِسْمِ اللّهِ الَّذى هُوَ مُدَبِّرُ الاُْمُور✨ِ بِسْمِ اللّهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِن َْالنُّورِ✨ اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّور✨ِ وَاَنْزَلَ النُّورَ عَلىَ الطُّورِ✨ فى كِتابٍ مَسْطُور✨ٍ فى رَقٍّ مَنْشُورٍ✨ بِقَدَرٍ مَقْدُورٍ✨ عَلى نَبِي مَحْبُورٍ✨ اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى هُوَ بِالْعِزِّ مَذْكُورٌ ✨وَبِالْفَخْرِ مَشْهُور✨ٌ وَعَلَى السَّرّاَّءِ وَالضَّرّاَّءِ مَشْكُورٌ ✨وَصَلَّى اللّهُ عَلى سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرين✨🍀
#اللهمعجللولیکالفرج
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
@KhatmeNoor
#کانال_قرائات_تجوید_حفظ_تفسیر
┗━━🍃🌺━━━━━━━┛
#سلام_امام_زمانم✋ 💖
#صبحت_بخیر_آقای_مهربانم 💐 💚
🌤 صبح یعنی که گل از غنچه تو وا بشود
🌹 فَلـق از شرق تو را محوِ تماشا بشود
🌤 صبح یعنی تو بخندی و از آن لبخندت
🌺 پسته از حسرتِ لبخندِ تو رُسوا بشود
🌤 صبح یعنی که توچشمت بجهان بازشود
☀ ناگهان تابشِ خورشید هویدا بشود
🥀 ظُلمت آنست که پِلکَت برسانی برهم
🌙 ماه از دوریِ تو غرقِ تمنّا بشود
🌤 صبح یعنی که توبیدارشوی وقت طلوع
🌹 گُل و دشت و دَمَن و مزرعه زیبا بشود
🍂اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🍂
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
@KhatmeNoor
#کانال_قرائات_تجوید_حفظ_تفسیر
┗━━🍃🌺━━━━━━━┛
4_6046161269445099587.mp3
1.76M
🌴پیامبر اسلام(صلواة الله علیه و اله و سلم) فرمودند سوره حشر را بسیار بخوانید #چهل روز صبح تلاوت سوره مبارک #حشر تقدیم می گردد
شروع👈99/12/3
✳️ چهل روز شروع با تلاوت.
#سوره_مبارک_الحَشر (59)
💠 صفحه 454 قرآن /
🔊 قاری :اُستادصدیق منشاوی
💠نوع قرائت: تدویر( ترتیل) {۳۳ }
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
@KhatmeNoor
به سال 1338 عباس در تهران متولد شد و پس از پشت سر گذاشتن دوران ابتدایی و دو سال از نظام قدیم متوسطه تحصیلی به دلیل فوت پدرش، درس را رها کرد و در یک کارخانه چای مشغول به کار شد تا کمک خرج خانواده باشد.
او پس از تغییر نظام آموزشی قدیم به جدید، دوباره ادامه تحصیل داد. پایان تحصیلات متوسطه عباس، همزمان با اوجگیری انقلاب اسلامی مردم ایران به رهبری امام خمینی (ره) بود. عباس به دلیل گرایشهای مذهبی، همواره تلاش میکرد تا یکی از مبلغین نهضت اسلامی مردم ایران باشد.
وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به جرگه پاسداران انقلاب پیوست و دوره آموزش نظامی را پشت سر گذاشت ، سپس برای ادامه خدمت به فرودگاه مهرآباد تهران معرفی شد.
همزمان با یورش ارتش بعثی به خاک میهن اسلامی ایران، عباس با پافشاری فراوان، خود را به مناطق عملیاتی رساند و در محور قصر شیرین سر پل ذهاب به همراه همرزمانش همچون محسن وزوایی، علیرضا موحد دانش، اصغر رنجبران و ... عملیات موفقی را در ارتفاعات بازی دراز انجام دادند.
عباس بعد از زخمها و جراحتهای فراوانی که در طول دفاع مقدس و در عملیاتهای مختلف برداشته بود، از جانب همرزمانش لقب "ضدگلوله" گرفته بود.
در عملیات اول بازی دراز(2 تا 8 اردیبهشت 1360) از ناحیه چشم مجروح شد و چشم ایشان هرگز بهبود نیافت. با وجود این ضایعه که میتوانست هر رزمندهای را برای همیشه از جبهه رفتن باز دارد بلافاصله پس از بهبودی نسبی به یگان خود یعنی گردان 9 قدر میپیوندد و مجددا به جبهه غرب میرود.
شهید شعف در تابستان 1360 هنگام شناسایی منطقه عملیاتی سرپل ذهاب با گشتیهای دشمن برخورد کرده و در درگیری با دشمن ضمن کشتن و زخمی کردن 2 نفر از نیروهای بعثی مورد اصابت گلوله دشمن از ناحیه کتف و فک و گردن قرار گرفته و پیکر مجروحش در خط آتش می ماند ...
خودش در متنی خطاب به همرزمش محسن وزوائی ماجرای مجروح شدنش را چنین شرح می دهد :
شب دوم اردیبهشت 1360 بود. به خط اول پدافندی کماندوهای بعثی رسیدیم. درگیری خیلی سختی بود. آن شب من به همراه نیروهای دستهام تا عمق مواضع دشمن نفوذ کرده بودیم. دشمن از همه سمت ما را زیر آتش گرفته بود. لحظهای رگبار گلولهها و آتش خمپارهها قطع نمیشد و ما مقاومت میکردیم؛ نا غافل ضربهای محکم به سینهام خورد. دود و بوی باروت همه جا را پر کرده بود. من خودم را میان زمین آسمان دیدم و بعد به زمین کوبیده شدم. از همه جای بدنم خون جاری بود. چشمهایم جایی را نمیدید و دست و پایم به فرمان من نبودند. فقط صداهایی را میشنیدم که میگفتند:
- بچهها! برادر شعف شهید شده.
- بعثیها دارن میان.
- عقبنشینی کنید.
- مجروحا را به عقب ببرین.
دیگر هیچ چیز نفهمیدم. بعثیها بالای سرم آمدند. یکی از آنها میخواست تیر خلاصی به من بزند؛ اما دیگری لگدی به پهلویم زد و با پوتین دست شکسته ام را فشار داد. درد تمام وجودم را گرفت، ولی صدایی از دهانم بیرون نیامد. همین کار باعث شد تا به من تیر خلاص نزنند اما من چقدر مشتاق آن تیر خلاصی بودم. آنها که رفتند، سرما و درد به سراغم آمد. یکی از پاهایم خرد شده بود، دست راستم شکسته بود، ترکشی پهلویم را سوراخ کرده بود و چند تا ترکش ریز و درشت هم سر و صورتم را غرق خون کرده بودند.
در آن ظلمت شبانه، خودم بودم و خدا. غرق مناجات بودم که از دور شبحی دیدم. اول فکر کردم دوباره بعثیها هستند. نزدیک که شد، دیدم تو ( محسن وزوایی) هستی! فکر کرده بودی من شهید شدم و آمده بودی تا جسدم را به عقب ببری. آخر من تک پسر بودم و مادرم مرا به دست تو سپرده بود. اول کلی گریه کردی و بعد یک سجده طولانی انجام دادی. جنازه مرا روی دوش خودت انداختی و از میان خطوط پدافندی بعثیها عقب بردی و به دست نیروهای معراج شهدا سپردی. غافل از اینکه من هنوز زنده بودم و توفیق شهادت نصیبم نشده بود. در معراج شهدا علایم حیاتی را در من دیدند و سریع مرا به بیمارستان منتقل کردند و بعد از مدتی بهبودی حاصل شد. دیگر تو را ندیدم تا این که آن روز آمدی بیمارستان ...
قبل از شروع عملیات بیت المقدس به تیپ 27محمد رسول الله(ص) منتقل شد. و به عنوان فرمانده گردان میثم تمار تیپ در عملیات شرکت کرد که در مرحله اول این عملیات نیز به شدت مجروح شد، به طوری که در پشت بیسیم خبر شهادت او را به حاج احمد متوسلیان می دهند .
اما این بار هم عباس شهید نشده بود و گویا در تقدیر وی چنین نگاشته بودند که او در آستانه ورود به خرمشهر شهد شیرین شهادت را نوش جان کند. او پس از بهبودی نسبی مجدداً به خط مقدم بازگشت و در مرحله سوم عملیات الی بیت المقدس شرکت کرد، در حالی که مزدوران بعثی داخل خرمشهر در محاصره کامل قرار داشتند و شهر در آستانه آزاد سازی بود عباس آرپی جی به دست در حال شکار تانک های عراقی بود .
همه متعجب از کمانه کردن گلولههای آر پی جی بر بدنه تانکها، چشم به فرماندهشان میدوزند. او میگوید:" ب
چهها، تانکهایی که منهدم شدهاند، همه از بغل مورد اصابت قرار گرفتهاند. شلیکهایی که از روبرو کردیم، همه ناموفق بوده. پس یادتان باشد؛ سعی کنید این دفعه تانکها را از پهلو مورد هدف قرار دهید." عباس شعف آر پی جی به دست از خاکریز جدا میشود و 9 بسیجی شکارچی تانک نیز با او همراه میشوند. پس از جدا شدن از خاکریز، طبق دستور فرمانده به سه گروه تقسیم میشوند و به قلب دشمن یورش میبرند. این بار بسیجیان ایرانی از تانک سواران صدامی موفقترند و تعداد بیشتری از تانکها را به آتش میکشند، ولی هنگام بازگشت، سه نفر از آنها همراه گروه نیستند و پیکرهای غرقه به خونشان در صحنه نبرد باقی میماند. یکی از آنها عباس است ...
با آزاد سازی خرمشهر پیکر شهید عباس شعف به تهران اعزام و در بهشت زهرا به خاک سپرده شد .
روحش شاد .
📌 #نکات_زیارت_آل_یس ۲۵
💠 وَ أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَ أَنَّ نَاكِرا وَ نَكِيرا حَقٌّ وَ أَشْهَدُ أَنَّ النَّشْرَ حَقٌّ وَ الْبَعْثَ حَقٌّ وَ أَنَّ الصِّرَاطَ حَقٌّ
وَ الْمِرْصَادَ حَقٌّ وَ الْمِيزَانَ حَقٌّ وَ الْحَشْرَ حَقٌّ وَ الْحِسَابَ حَقٌّ وَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ حَقٌّ وَ الْوَعْدَ وَ الْوَعِيدَ بِهِمَا حَقٌّ
✅ من با تمام وجود و در منظر قلب و عقل خود ميبينم كه مرگ به معني ادامه حيات پس از اين دنيا و ملاقات با دو ملك نكير و منكر، حق و حتمي است و بهترين نوع وقوع است...!
📝 همچنانكه گشودهشدن صحيفه اعمال، و بعث و برانگيخته شدن در حشر و روبهرو شدن با صراط، حق است و شدني، و بهترين نوع وقوع، همين نوع است كه واقع ميشود...!
🔶 همچنانكه «مرصاد» و كمينگاه، حق است تا زيبايي عدل به عاليترين شكل آن ظاهر شود
و نيز ميزان و حساب و حشر و بهشت و جهنّم و وعدههاي به نيكوكاران و وعيد به گناهكاران، همه حق است و شدني و چه زيبا شدني.
🔵 اینک اي مولاي من! ببینید اینها عقاید و باورهای من است همانگونه که مورد نظر شماست، و اميدواريام به توجه شما...