eitaa logo
تجوید حفظ تفسیر تدبر ( ختم نور )
1.8هزار دنبال‌کننده
9.2هزار عکس
3.1هزار ویدیو
1.2هزار فایل
⚘﷽⚘ تقدیم محضر مولی صاحب الزمان علیه السلام #قرائت_تجوید_حفظ_تفسیر_تدبر #قرآن_ونهج_البلاغه با همکاری اساتید محترم تدبر، قرائت، تجوید و حفاظ کل قرآن کریم آیدی مدیر کانال⏬ @V012345 کانال های دیگر ما :کانال گیف استیکر⏬ https://eitaa.com/stikerrrr
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بنام خدا شهیدامروز اولین شهید مدافع حرم که سرش رابریدند،شهیدعبدالله اسکندری...
در پانزدهم فروردین سال 1337 در محله قدیمی قصرالدشت متولد شد . پدرش نام او را عبداله نهاد او فرزند دوم خانواده بود تحصیلات ابتدایی را در مدرسه عبدالرحیم برهان واقع در قصردشت گذراند تا کلاس ششم ابتدایی ادامه داد و بعد از آن به دلیل مشکلات مالی نتوانست ادامه تحصیل دهد و از آنجاکه احساس مسئولیت می کرد . در جهت تأمین مخارج دو خواهر و دو برادر کوچکترش تصمیم گرفت کار کند . ابتدا وارد مغازه قنادی شد و به عنوان شاگرد مشغول به کار شد چون پدرش مریض و از کار افتاده بود مجبور به تامین مخارج خانواده شد برادر کوچکترش اسداله هم بعد از اتمام دوره راهنمایی به او کمک کرد و با هم کار می کردند تا اینکه توانستند کارگاه قنادی دایر کنند و مستقل شوند . قبل از انقلاب همزمان با شروع تظاهرات و راهپیمایی اعلامیه های حضرت امام خمینی را پخش می کردند حتی چند بار ساواک تعقیبشان کرده بود و خوشبختانه نتوانسته بودند دستگیرشان کنند و شبها در تظاهرات شرکت می کردند . عشق و علاقه خاصی به حضرت امام خمینی داشت و خانواده و اقوام را هم از انقلاب و امام آگاه می کرد بعد از پیروزی انقلاب در سال 59 درگیری هایی که در کردستان شکل گرفته بود و پس از آموزش مختصر ایشان داوطلبانه خود را به کردستان رساند . با شروع جنگ تحمیلی تصمیم گرفت که به جبهه برود او با همراه یکی از دوستانش به نام جمشید غنی به آموزش رفتند و با هم اعزام شدند . در 8 سال دفاع مقدس مسئولیت های مختلفی داشتند و چندین بار مجروح شدند و به درجه جانبازی نائل شد. در طول روزهایی که در جبهه بودند تصمیم گرفتند که ادامه تحصیل بدهند دوران راهنمایی را به صورت غیر حضوری در اهواز گذراندند دوران دبیرستان را در مدرسه ایثارگران در شیراز به اتمام رساندند . بعد از مدتی در دانشگاه امام حسین (ع) در رشته جغرافیا قبول شدند و مدرک لیسانس خود را با موفقیت اخذ کردند و در سال 69 دوره آموزشی دانوس ( که معادل فوق لیسانس است ) را گذراندند . بعد از امضای قطع نامه و پایان جنگ تحمیلی به عنوان مسئول معاون فرماندهی تیپ 47 سلمان منصوب شد و بعد از یک سال به عنوان فرماندهی تیپ 42 قدر .
3 سال سال را در اراک گذراندند در طی این 3 سال ترفیع درجه پیدا کردند و در آنجا درجه سرداری به ایشان دادند . بعد از اتمام 3 سال به شیراز برگشت فرماندهی تیپ 46 امام هادی (ع) را در کوار پیشنهاد دادند که 4 الی 5 سال طول کشید و بعد از آن پیشنهاد سازمان بنیاد شهید وامور ایثارگران را دادند ایشان این مسئولیت را نمی پذیرفتند و می گفتند می ترسم تنوانم درست از عهده این کار بر بیایم ولی بنا بر اصرار دوستان این مسئولیت را پذیرفتند که 4 سال طول کشید. یکی از همکاران در بنیاد جمله زیبایی را در وصف ایشان می گفتند : ( ریاست گریز و مسئولیت پذیر بودند ) ایشان به همسرشان می گفتند که در طول این سالها هیچ وقت تصمیم نگرفتم که کجا باشم و کجا خدمت کنم همیشه از مافوقم دستور گرفتم و هیچ وقت دوست نداشتم مسئولیتی داشته باشم ولی وقتی مسئولیتها را هم می پذیرفتم سعی می کردم به نحو احسنت آن را انجام دهم . بعداز اتمام کار در بنیاد شهید بازنشسته شدند ولی این بازنشستگی معنایش این نبود که کارهایش تمام شده بود نه تازه این اول راه بود آن انتظاری که برای شهادت می کشید آن آرزوی 8 ساله که برایش جنگید و خداوند وعده داده بود به ایشان هنوز محقق نشده بود . مدام اخبار سوریه را دنبال می کرد تا اینکه تصمیم گرفتند که به این سفر بروند خانواده را در جریان گذاشت و گفت انتظار این را دارم که به هیچ کس نگویید بعد از مراسم اعتکاف به سوریه اعزام شدند . تا اینکه در تاریخ یکم خرداد ماه سال 93 در سوریه به دست داعشیان تکفیری به شهادت رسیدند. روحشان شاد و یادشان گرامی باد
چگونه از نحوه شهادت ايشان مطلع شديد ؟ از طريق يكي از دوستان متوجه شديم كه با پسرم تماس گرفته بودند. من از پسرم خواستم تا به خواهرهايش حرفي نزند. دو روز تحمل كرديم و به دخترها چيزي نگفتيم. روز سوم بود كه از صحت خبر شهادت همسرم مطمئن شديم، به دخترها هم گفتيم. همان لحظه من دعا كردم كه خدايا يك صبر زينبي به من عطا كن. خدا مي‌داند از آن لحظه به بعد خدا به من آرامشي داد تا بچه‌ها را آرام كنم. مردم و فاميل و دوستان نگران بودند و ناراحت اما وقتي آرامش من را مي‌ديدند آرام مي‌شدند و من اين را از بركت وجود خانم زينب(س) مي‌دانم. عكس‌هاي شهادت همسرم را هم با بچه‌ها همان شب نگاه كردم. آن لحظه فرموده خانم حضرت زينب‌(س) در ذهنم تداعي شد كه: ما رايت الا جميلا. خدا را شاهد مي‌گيرم مصداق جمله ايشان در وجود من متبلور شد. من غير زيبايي چيزي نديدم. بچه‌ها خوشحالند كه پدر به آرزويشان رسيد.  امروز كه 10 ماهي از شهادت همسرم مي‌گذرد تنها فراق از ايشان است كه كمي من را آزار مي‌دهد و دلتنگ مي‌شوم. اما همين كه فكر مي‌كنم، ايشان به آرزويش رسيده آرام مي‌شوم. اين جمله هميشه ذكر زبانشان بود كه از خداوند مي‌خواهم كه سرنوشت من را به بهترين نحو رقم بزند. بارها اين جمله را گفتند و خداوند هم دعايشان را مستجاب كرد. دل نوشته‌هاي خيلي زيبايي از ايشان براي من به يادگار مانده است، كه خواندنشان آرامم مي‌كند. چگونه از نحوه شهادت ايشان مطلع شديد ؟ از طريق يكي از دوستان متوجه شديم كه با پسرم تماس گرفته بودند. من از پسرم خواستم تا به خواهرهايش حرفي نزند. دو روز تحمل كرديم و به دخترها چيزي نگفتيم. روز سوم بود كه از صحت خبر شهادت همسرم مطمئن شديم، به دخترها هم گفتيم. همان لحظه من دعا كردم كه خدايا يك صبر زينبي به من عطا كن. خدا مي‌داند از آن لحظه به بعد خدا به من آرامشي داد تا بچه‌ها را آرام كنم. مردم و فاميل و دوستان نگران بودند و ناراحت اما وقتي آرامش من را مي‌ديدند آرام مي‌شدند و من اين را از بركت وجود خانم زينب(س) مي‌دانم. عكس‌هاي شهادت همسرم را هم با بچه‌ها همان شب نگاه كردم. آن لحظه فرموده خانم حضرت زينب‌(س) در ذهنم تداعي شد كه: ما رايت الا جميلا. خدا را شاهد مي‌گيرم مصداق جمله ايشان در وجود من متبلور شد. من غير زيبايي چيزي نديدم. بچه‌ها خوشحالند كه پدر به آرزويشان رسيد.  امروز كه 10 ماهي از شهادت همسرم مي‌گذرد تنها فراق از ايشان است كه كمي من را آزار مي‌دهد و دلتنگ مي‌شوم. اما همين كه فكر مي‌كنم، ايشان به آرزويش رسيده آرام مي‌شوم. اين جمله هميشه ذكر زبانشان بود كه از خداوند مي‌خواهم كه سرنوشت من را به بهترين نحو رقم بزند. بارها اين جمله را گفتند و خداوند هم دعايشان را مستجاب كرد. دل نوشته‌هاي خيلي زيبايي از ايشان براي من به يادگار مانده است، كه خواندنشان آرامم مي‌كند. 
از نحوه شهادت سردار اسكندري در رسانه‌ها و فضاهاي مجازي عكس‌هايي منتشر شد كه شايد ديدن آن دل هر مسلماني را مي‌لرزاند، شما كه فرزند شهيد بوديد چگونه مطلع شديد؟ديدن اين تصاوير شما را اذيت نمي‌كرد؟ پدر اول خردادماه به شهادت رسيده بود. خبر شهادت را در عيد مبعث به ما دادند. قبل از شنيدن خبر شهادت، همكاران پدر تماس مي‌گرفتند و اين تماس‌ها ما را كمي مشكوك كرد. بعد هم يكي از دوستان با من تماس گرفت كه من شنيده‌ام پدرتان به شهادت رسيده است. از ما خواستند تا خواهر و مادرم به اينترنت دسترسي نداشته باشند تا تصاوير شهادت بابا را ببينند. همان شب عكسي در سايت‌ها منتشر شد كه پيكر ايشان با لباس رزمشان بود و سر از بدن جدا شده بود كه خاكي و زخمي و خوني بود. من از لباس و. . . سر پدر را شناختم.  ما اينگونه از شهادت پدر مطلع شديم. اولين مراسم ايشان با روز پاسدار ولادت امام حسين(ع)‌ همسو شد. شهادت پدرم پاداش كار‌ها و مجاهدت‌هايي بود كه با نيت الهي و براي رضاي خدا در طول 36 سال انجام داده بود. 
شهید عبدالله اسکندری در اغلب عملیات‌های زمان جنگ شرکت داشته و ۱۵ بار مجروح شده است. وی در دفاع از حرم به شهادت رسید و داعشی‌ها سر او را از بدن جدا کردند. نویسنده کوشیده است در «کتاب مرد راه» به جزئیات این عملیات‌ها بپردازد و نحوه حضور وی در عملیات‌ها را در قالب رمان تشریح کند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بنام خدا شهیدامروزشهید سیدنورخداموسوی شهیدی که ۱۰سال درکمابود...
سید نورخدا موسوی مفرد یکم شهریورماه سال 1349 در شهر خرم‌آباد چشم به جهان گشود، وی در سن جوانی لباس سبز پرافتخار میهن را به تن کرد و پس از فارغ‌التحصیلی در دانشگاه علوم انتظامی تهران مشغول به کار شد. حاصل ازدواج سید نورخدا و کبری حافظی دو فرزند به‌نام سیده زهرا و سید محمد است؛ وی بعد از اتمام دانشگاه افسری به‌همراه خانواده مدتی ساکن تهران می‌شوند و سپس به خرم‌آباد آمده و پس از چند سال زندگی در خرم‌آباد به وی مأموریت داده شد که به زاهدان برود. مجروحیت سید نورخدا در سال 87 سید نورخدا به زاهدان اعزام می‌شود و فرماندهی یگان تکاوری را به‌عهده می‌گیرد؛ مأموریت او در منطقه دوساله بود که حدود 1 سال و 7 ماه در زاهدان زندگی کرده و حدود پنج ماه به پایان مأموریتش باقی مانده بود که در 17 اسفندماه سال 87 در منطقه لار با گروهک تروریستی ریگی درگیر شده مورد اصابت مستقیم تک‌تیرانداز دشمن قرار گرفت و یک گلوله دوزمانه به سرش اصابت کرد. در عملیاتی که با گروهک تروریستی اشرار عبدالمالک ریگی ملعون انجام شد سید نورخدا موسوی به درجه رفیع جانبازی نائل شد، چند تن از محافظان این سرزمین مجروح شدند و چندین نفر از همکارانش نیز به شهادت رسیدند. سید نورخدا موسوی مردانه در برابر دشمنان دین ایستاد و فداکاری کرد، این دلاورمرد لرستانی دوشادوش دیگر رشیدمردان این سرزمین برای مقابله با گروه ملعون ریگی حضور داشت که پس از دلاوری‌های بسیار از ناحیه سر مجروح شد؛ اولین نفری که در این عملیات خبر شهادتش اعلام شده بود سید نورخدا بود که بعداً متوجه شدند نبضش هنوز کار می‌کند و پس از طی کردن یک مسیر 85کیلومتری جاده خاکی با ماشین حمل سربازان، آقاسید را به بیمارستان انتقال داده بودند که بنا بر تعریف دوستان سید، برای باز کردن مسیر داخل شهر و در خیابان‌ها دوستان وی تیر هوایی شلیک می‌کردند تا مردم راه را باز کنند و از داخل خیابان‌ها کنار بروند. این سید لرستانی در سن 36سالگی به‌طور صددرصد جانباز شد که در آن زمان سیده زهرا 7ساله و محمد 5ساله بود، وی حدود 10 سال در کما به‌سر می‌برد و مقام معظم رهبری به وی لقب «شهید زنده وطن» داده بودند؛ او سال‌ها ساکت و آرام به‌روی تخت قرار گرفت تا آیتی بر آیات الهی، الگو و سرمشقی برای زمینیان باشد. در این چند سال همسرش مانند پروانه بر گرد همسرش می‌چرخید و از او پرستاری می‌کرد و منزلش زیارتگاه دوستداران وی شده بود که با حضور در این مکان یاد او را گرامی بدارند و ازجان‌گذشتگی‌اش را ارج نهند و مأمنی برای آرامششان باشد. کبری حافظی، همسر شهید سید نورخدا موسوی در گفت‌وگو با خبرنگار تسنیم اظهار داشت: آقا سید از هر نظر انسان ویژه‌ای بودند و ازدواج با ایشان یک سعادت برای من بود؛ من عاشق همسرم بودم حتی باور نمی‌کردم یک روز تحمل‌کنم آقا سید مریض باشد، آقا سید در محل کار هم عزیز و برای همکارانش دوست‌داشتنی بود، او بسیار مؤمن و باشخصیت و برای همه قابل‌احترام بود. وی افزود: در روزهای نخست مجروحیتش امیدی به زنده ماندن سید نبود که با دعای خیر مردم زنده ماندند و علائم حیاتی خود را به‌دست آوردند؛ مجروح شدن آقا سید برایم سخت بود ولی مجروحیتش را باجان و دل خریدم، با خدا معامله کردم و با توکل به خدا و ائمه اطهار(ع) این پرستاری برایم شیرین است. همسر سید نورخدا موسوی بابیان اینکه "سید نورخدا حجت خداوند به‌روی زمین است و پرستاری از آقا سید بزرگ‌ترین افتخار من است و این پرستاری را عبادت می‌دانم" عنوان کرد وی بیان کرد: همه مردم از هر قشری برای دیدن آقا سید به منزلمان می‌آمدند ، افرادی برای گرفتن حاجت آبروی سید را واسطه قرار می‌دهند، بعضی از جوانان هم نزد سید خطبه عقد خود را می‌خواندند، برخی‌ها دسته‌گل خواستگاری خود را قبل از رفتن به مراسم نزد آقا سید می‌آوردند، افراد دیگری هم بودند که برای عاقبت‌به‌خیری فرزندانشان نزد آقا سید دعا می‌کردند. خانم حافظی تصریح کرد: آقا سید ارتباط کلامی با دنیا نداشت ولی دارای ارتباط روحی با دنیا بود که هر وقت مشکلی برای ما پیش می‌آید به خواب خودم یا یکی از اقوام می‌آید. سرگرد حمید نجفی فرمانده سید نورخدا موسوی در زمان درگیری با گروهک معاند ریگی، سال گذشته در گفتگو با خبرگزاری تسنیم از نحوه مجروحیت سید نورخدا موسوی گفت: مدت سه سال در منطقه عملیاتی زاهدان به‌عنوان فرمانده یگان تکاوری لار مشغول خدمت بودم و نزدیک دو ماه با سید نورخدا موسوی در یگان با یکدیگر خدمت می‌کردیم و سید به‌عنوان جانشین بنده و مسئول یگان تکاوری لار بود. وی افزود: شب قبل از درگیری با گروهک عبدالمالک ریگی برگه مرخصی آقا سید را امضا کرده بودم و بنا بود سید فردا صبح به شهر خود برود ولی چون مهلت 30روزه اقامتش تمام نشده بود، سید نورخدا قبول نکرد به مرخصی برود و هرچه اصرار کردم گفت "باید سه روز دیگر بمانم تا مدت اقامت 30روزه‌ام تکمیل شود". فرمانده سید نورخدا موسوی عنوان