eitaa logo
خانواده برتر
980 دنبال‌کننده
238 عکس
427 ویدیو
0 فایل
کانال وبلاگ خانواده برتر https://khbartar.blog.ir معرفی مطالب پر بازدید و پر بحث خانواده برتر وبلاگ #خانواده_برتر به لطف خدا بیش از ۱۰ سال است که فعالیت دارد. #خواستگاری #ازدواج #انتخاب_همسر #همسرداری #حجاب #روابط_قبل_از_ازدواج
مشاهده در ایتا
دانلود
آیا قسمته؟ فکرم خیلی درگیره که آیا ازدواج قسمته؟ الآن ما دخترهایی که اهل دوستی نبودیم و نیستیم معرف‌ها هم مورد مناسبی معرفی نمی کنن از طرفی سن مون رفته بالا، کی ما از بلاتکلیفی در میایم! من عاشق و بچه و کار خونه هستم ولی این قدر رسیدن به این آرزوها به تاخیر افتاده که دیگه ذوق و شوقی برام نمونده، امیدوارم مسئله ازدواج همه دختران و پسران به بهترین صورت فراهم بشه. مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات https://khbartar.blog.ir/post/19518 https://eitaa.com/khbartar
برای رفع چه نیازهایی باید کرد؟ سلام راستش سؤالی که خیلی ذهنم رو درگیر کرده و ماه‌ها روی این قضیه فکر کردم و جوابی براش پیدا نکردم اینه که ازدواج برای چیه و به چه دلیلی انجام میشه. از هر کی پرسیدم چه متاهل و چه مجرد جواب‌های کلیشه‌ای دادند مثلاً آرامش می گیریم نمی دونم برای ارضای نیاز جنسی و عاطفی و ... پاسخ‌های این طوری منو قانع نمی کنه و به نظرم یه هدف بزرگ‌تری باید باشه وگرنه ازدواج منطقی نیست. خدا گفته همسرانی آفریدم برایتان تا بوسیله ان به آرامش برسید ولی نگفته تنها راه رسیدن به آرامش ازدواج کردنه، اگه این طور بود خدا ازدواج را اجبار می‌کرد نه یه عمل مستحب موکد. اگه هدف ارضای نیاز جنسی و عاطفیه باز هم به نظرم منطقی نیست که به خاطر این دو نیاز ازدواج کنی. به نظرم آرامش و ارضای نیاز جنسی و عاطفی چه بخوایم چ نخوایم داخل ازدواج هست و نباید هدف از ازدواج اینها باشه. نمی تونیم بگیم من ازدواج می‌کنم چون می خوام به رابطه جنسی و عاطفی و آرامش برسم. خب این موارد هست واقعاً توی ازدواج ولی به عنوان هدف ازدواج اشتباهه. خواهشاً جواب کلیشه‌ای ندید یا حدیث و روایت نیارید برای من چون همه شون رو حفظم. دلیل روانشناختی بیارید که مغزم قانع بشه. اینکه آیا واقعاً هدف والایی پشتشه یا نه اصلاً همه ی میل به ازدواج به صورت فطریه فقط. این‌هایی که متاهل هستند بگن هدف شون چی بود ازدواج کردند. مجردها هم بگن هدف شون چیه می خوان ازدواج کنن. ممنونم مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات https://khbartar.blog.ir/post/19514 https://eitaa.com/khbartar
پیشنهاد روش و قانونی جهت تنبیه در زندگی سلام دوستان من نویسنده ی پست اخیر حق و خیانت هستم بعد از جمع بندی نظرات اون پست الان، برام سوال جدیدی پیش اومد، اینکه": چطوری میشه هزینه و تنبیه خیانت کردن خانم یا اقا را در زندگی زناشویی بالا برد؟ به طوری که فرد خیانت دیده حق و حقوقش حفظ بشه و هم خائن تنبیه بشه و هزینه خیانتش رو ببینه؟ سنگین که جواب نداده داشتن حقوق قانونی مثل حق طلاق و خروج کشور و... هم ممکنه نه تنها جواب نده بلکه خیانت رو آسون تر کنه (ماجرای دوستم که در اون پست گفتم) واقعاً چطوری میشه و چکار کنیم و با چه قانونی میشه خائن در زندگی زناشویی با هزینه خیانتش رو به رو بشه؟ و یا حداقل قانونی باشه که در صورت خیانت جدایی با آسیب کمتر صورت بگیره؟ (منظورم از خائن هم اقای خائن هم خانم خائن هست) ممنون میشم پیشنهاد بدین البته ممکنه در کشور ما این قوانین امکان اجرایی نداشته باشه ولی باز هم در حد مطرح شدن خوبه. مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات https://khbartar.blog.ir/post/19509 https://eitaa.com/khbartar
سختگیری خانواده های دختر دار در رو منطقی می دونید؟ سلام حرف هام هم درد و دله هم انتقاد نسبت به پدرها و مادرها. نمی دونم از کجا شروع کنم ولی تا یادم میاد از بچگی تا الآن که 27 ساله هستم در حال سرکوب نیازهام بودم یا گناه خ ا. هیچ وقت سمت رل و این چیزها نرفتم چون به شدت فکر کار رو درآمدم بودم و منتظر بودم یه روزی ازدواج کنم با اینکه هم از لحاظ اجتماعی شغل خوبی دارم هم تحصیلکردم هم از لحاظ ظاهری و تیپ مشکل ندارم هیچ وقت سمت رابطه با جنس مخالف نرفتم. خودم از بچگی روی پای خودم بودم و بعد کلی تلاش تونستم ماشین بخرم و یه پول خوبی پس انداز کنم برای ازدواج و خدا را شکر از لحاظ حقوقی هم راضیم. چند جایی رفتم خواستگاری که اولین جا بابای دختر گفت خونه نداری و پشتوانه مالی هم نداری زیاد من دختر نمی‌دم. دومین جا مادر دختر گفت من خودم یه عمره اجاره نشین بودم نمی خوام دخترم هم اجاره نشین بشه با اینکه مامانم گفت زیر زبون دختره را کشیدم میخوادت ولی پدرش اجازه نداد. یه مورد دیگه پیدا شد که خواستگاری نرفتم ولی بابای دختره گفت بیاید خواستگاری و هفته بعدم نامزد کنید منم گفتم مگه دیوونه م بدون شناخت نامزد بشیم. نمی دونم تو شهر شما نامزدی به چه صورته ولی شهر ما نامزدی را دیگه ازدواج رسمی می دونن و همه فک و فامیل و همسایه‌ها دعوت میشن و همه می‌فهمند. حالا اگه بعد یک ماه فهمیدید به درد هم نمی‌خورید دیگه راه پس و پیش ندارید و این مهر می خوره تو پیشونیت که یه بار نامزد کردی و بهم خورده و این را ننگ می دونن و منم هیچ وقت حاضر نیستم این طور ازدواج کنم. یه مورد دیگه بود خاله م می‌گفت به شدت تو چشم و هم چشمین و مهریه زیاد و مهمون زیاد و کلی طلا و خرج الکی که گفتم حرفشم نزن. با توجه به اینکه از خوب و شناخته شده ای هم هستیم همه میشناسن مون اوضاع اینه و وای به حالم اگه این‌طوری هستم نبود. به کل خانواده و فک و فامیلم گفتم هر جا خواستن برن خواستگاری باید یه مدت حداقل سه ماهه با دختر آشنا بشم تا اخلاق مون بیاد دست هم و حاضر نیستم علنی بشه تا زمانی که نفهمیم به درد هم می‌خوریم. من که یه عمره این‌طوری زندگی کردم و سرکوب کردم چند سال دیگه هم روش. ازدواج دیر تر بهتر از ازدواج اشتباهه. نه زیر بار ازدواج بدون شناخت میرم نه زیر بار چشم و هم چشمی و مادیات. کسی که خودش یه عمره نتونسته خونه بسازه و مستاجره نمی تونه توقع داشته باشه یه پسر جوون همه چی داشته باشه. کسی که برای پسر خودش زیر بار 100 سکه بیشتر نمی ره حق نداره برای دخترش حرف از 500 سکه و زمین و خونه بزنه. گاهی اوقات این قدر فشار جنسی و عاطفی بهم فشار میاره و روانی میشم که میگم خدایا گناهی که می‌کنم گردن تو چون من می خوام ازدواج کنم تو نمی خوای تو شخص درستش رو جلو پام نمی ذاری من دارم تلاشم رو می‌کنم ولی تو نمی خوای هر چی گناه می‌کنم گردن تو. امیدوارم روزی برسه که از این تعصبات عهد قجری و چشم و هم جشمی ها و توقعات بی جا خارج بشیم و عرصه را این قدر برای جوونامون سخت نکنیم. نمی دونم پدر و مادرها نمی دونن بچه هاشونم نیاز دارن یا می دونن و خودشون رو می زنن به اون راه. امیدوارم هر کسی یروزی به جفت درستش برسه و طعم شیرین زندگی مشترک را بچه ش هست. به نظر شما من اشتباه می‌کنم یا حق با خانواده دختره و سخت گیر‌ی های الکی شون درسته؟ لطفاً نظرتون رو بگید. مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات https://khbartar.blog.ir/post/19506 https://eitaa.com/khbartar
عجل الله تعالی فرجه می فرمایند: ما از همه خبرهاى شما آگاهيم و چيزى از خبرهاى شما از ما پنهان نيست . . بحار الأنوار ، ج 53 ، ص 175 .
عشقم داره جلو چشمم از دستم میره سلام اول بگم که حالم واقعاً بده، دو سه هفته از قطع ارتباط مون می گذره، یک لحظه حوادث چند ماه پیش از جلو چشمم نمی ره. دختری حدود سی ساله ام ارشد خوندم پسری دو سه سال بزرگ‌تر بهم معرفی شد با مادرش دیدمش و کلی صحبت کردیم بعد از دو ماه جلسه رسمی تو خونه ما برگزار شد امّا متأسفانه نمی‌دونم به چه علت امّا مادرش از من خوشش نیومد این فقط یه احساس بود شاید چون خودشون پولدارتر بودن و ده جای قبل از ما که رفته بودن از خانواده‌های اعیان بود. امّا من خانواده متوسط سالم تحصیلکرده و ... البته اون پدر و مادرش هم تحصیلکرده بودن که پدر و مادر من ساده و سواد پایین، پسر به امید اینکه خانواده به نظرش احترام بذارن منو نگه داشت و قول داد حتی اگه نخوان خودم تنها میام امّا آنقدر تحت سلطه خانواده ش بود که نتونست اقدامی کنه من که روز به روز بهش علاقه بیشتری پیدا کردم خانواده ش بهم زنگ زدن و غیرمستقیم گفتن پسرمون رو ول کن. منم بهم برخورد که پسر شما تا حالا منو نگهداشته، من که همون اول می‌خواستم تکلیف معلوم شه بالاخره با فشار و گریه‌های مادرش و تحقیر پدرش رابطه ما تمام شد ازش خبر دارم که اصلاً شرایط خوبی نداره و پر از درده. عشقم داره جلو چشمم از دستم می‌ره، از طرفی به خاطر خواستگارانی که باب میل مادرم بود و من رد کردم ترسیدم بگم این قضیه تموم شده از تیکه‌هایی که مامانم نگه می داره ترس دارم که این هم اون که خودت خواستی. ببین همه رو رد کردی این هم ولت کرد، حرف هایی که خنجر تو دلم می زنه، من موندم با دو تا غصه. عشق رو به زوال و زخم زبون‌های خانواده که از این قطع رابطه اطلاع ندارن و دارن خودشون رو برای عقد من آماده می کنن. می‌خوام بمیرم ولی دوباره اون زخم زبون ها رو نشوم، راهی هست که برگرده؟ باید چه کار کنم. مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات https://khbartar.blog.ir/post/19503 https://eitaa.com/khbartar
اون هایی که این دوره می‌کنند پولدار و ثروتمند هستن؟ طبق آمار ثبت احوال تو سال 1400 حدود 568 هزار ازدواج ثبت شده. طبق گفته فضای مجازی و اینترنت الآن هزینه‌های ازدواج خیلی رفته بالا باید درآمد و رو هم بالای 15 میلیون در ماه باشه یا زن و برای شروع زندگی باید 500 میلیون پول داشته باشن چون تورم داریم و قیمت‌ها هر سال بالا میره و اقتصاد ثبات نداره تا بتوانن کنن. تازه تو خیلی از خانواده‌ها فقط مرد کار می کنه زن خانه دار هست هزینه و و و پول پیش خانه هم که زیاده که میشه 500 میلیون برای شروع زندگی. پس این 560 هزار نفر چطور ازدواج کردن؟! تو هر ازدواج تقریباً 10 نفر سهیم هستن خود زن و مرد پدر و مادر زوج و زوجه و برادر و خواهر هر کدوم از زوج که شاید از 10 نفر هم ببیشتر بشه، پس اینها که تو این شرایط اقتصادی ازدواج کردن خیلی پولدار هستن یا فقیرها هم ازدواج می کنن؟ این تناقض را چطور حل کنیم؟ مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات https://khbartar.blog.ir/post/19500 https://eitaa.com/khbartar
چرا نمی تونم از دوست داشتنش دست بکشم؟! قضیه از این قراره که من دختری بودم بسیار معتقد به مسائل دینی و با معیارهای سفت و سخت در مسئله ، تا حدی که ناراحت بودم با این سخت گیر‌ی که دارم هیچ وقت هیچ پسری را این قدر دوست نخواهم داشت که به عنوان همسر بپذیرم. مجبور به تنهایی باشم. از سخت گیر‌ی هام نمی گم که خودش مفصله...ولی میشه گفت بیشترش مسائل اخلاقی و شخصیتی بود. اندکی هم واجبات دینی و چیزهای ظاهری حالا ماجرا از آن جا شروع شد که در محیط کارم یه همکار جدید آمدند که چهره‌شون از هر لحاظ مطابقت داشت با ان معیارهایی که من مطلوب و زیبا می دونستم. ولی خب این در ابتدا اصلاً چیز مهمی نبود برام. بالاخره آدم های خوش چهره قبلاً هم دیده بودم. یه کاری پیش آمد که به مدت حدود دو ماه همکاری من با ایشون بیش‌تر شد. البته همونم در حد یه سلام و علیک در طول روز بود و هر کس مشغول کار خودش می‌شد. و هیچ حرف اضافی ای رد بدل نشد. به سبب همین همکاری، من از یک راه مجازی به نوشته‌ها و تفکرات ایشون دسترسی پیدا کردم. و مشکل از همین جا شروع شد... بعضی نوشته‌ها ایشون عیناً انگار حرف‌های خودم بودند! دغدغه هاشون عیناً همون دغدغه‌ها من! سخت گیر‌ی های اخلاقی مد نظرشون عیناً حرف‌های من! حتی بهتر از تفکرات خودم! قبل از این با غرور حس می‌کردم بهترین و عمیق‌ترین تفکرات را دارم و کسی به اندازه من عمیق نیست! حتی در مرحله بعدی میشه گفت که مثلاً اگر من در یک زمینه هنری ادعایی داشتم و علاقه داشتم. ایشون هم همون هنر را پیگیر بودند و کارشون از من خیلی بهتر هم بود! همون طور که ملاحظه می‌کنید همین جاست که انگار یه آهنگ خارجی میگه: You just too good to be true, I can't take my eyes off of you.... البته این فقط خودم بودم که این شباهت‌ها را فهمیدم. من اهل فضا مجازی نیستم به ان صورت و از روی حیا هیچ کامتی هم به مطالب شون نگذاشتم. تا غرور و احترامم حفظ بشه... در عین حال رفتارهایی را ازشون می‌دیدم که احساس می‌کردم انگار منم توجه ایشون را جلب کردم، ولی خب به روی خودم نمیاوردم و سعی می‌کردم خودم را از جوگیری و تو هم دور بکنم. آن همکاری حالا بنابردلایلی پایان یافته که دراصل به خواست ایشون بود چون مشکلاتی داشتند. ولی ما همچنان در یک محیط هستیم و کمابیش همدیگر را می‌بینیم. من همچنان گاهی از ان رفتارهایی که نشان دهنده خاص بودن احتمالی من براشون داره می بینم. نمی خوام بگم به من علاقه دارند! فقط می خوام بگم انگار متفاوت از بقیه هستم براشون شاید اصلاً از من نفرت دارند! مثلاً موقع صحبت با من موذب هستند و از موقعیت فرار می‌کنند ولی با بقیه خانم‌ها ارتباط دارند و حتی برای دقایق طولانی صحبت و همکاری می‌کنند. ولی از روز اول همکاری تا حالا که دیگه همکاری نیست جلوی من به قدری کم حرف می‌شوند و انگار معذب اند که من حتی صداشون هم نمی‌شناسم! البته نمی دونم این حالتشون چقدر به نجابتی که خودم سعی می‌کنم داشته باشم بر می گرده. شاید همه ش به خاطر همین رفتار خودم باشه و بس! چیزی که روشنه ایشون جلوی من، از یک آدم اجتماعی تبدیل میشه به یک آدم خجالتی. موارد دیگری هم البته در رفتارشون دیدم مثل بعضی نگاه‌ها که خب رایجه بحث درباره ش در این وبلاگ. متأسفانه نمی تونم زیاد توضیح بدم چون ما این قدر شبیه هم هستیم که اصلاً بعید نیست یکی از تفریحات ایشون مثل من آمدن به این سایت باشه! ما این قدر شبیه همیم که مثلاً وقتی در محیط کار خسته میشم و دستم را می‌گذارم روی سرم می بینم ایشون هم دقیقاً همین حالت بدنی را گرفتند! وقتی من تغییر میدم ایشون هم حتی بدون اینکه نگاهی کرده باشند تغییر می‌دهند! می دونم این مورد آخری شاید مقایسه بچه گانه ای به نظر بیاد ولی... بگذریم... ان چیزی که منو عذاب میده اینه که یه آقایی که هیچ نسبتی با من نداره این قدر ذهنم و...دلم... را درگیر کرده. در جایگاه یه دختر باحیا هیچ کاری از من بر نمیاد. می دونم بعضی پسران از جواب رد می‌ترسند بخصوص مقابل دخترانی که جایگاه خوبی دارند و حریم دارند. می دونم که بعضی روانشناس‌ها می‌گویند اگر دوستش دارید شما دخترها هم کاری انجام بدهید تا او بفهمد. ولی من آبرو دارم و غرور. واقعاً نمی تونم کاری کنم. یه آهنگ میگه: پاییز عاشق است و راهی نمانده است. جز اینکه بنشیند دعا کند
حتی از خجالت می کشم کنم. به هرعلتی اصلاً با ایشون ممکن نشد، دوست ندارم به آینده م کرده باشم. دارم عذاب می کشم که ذهنم درگیر کسی است که هیچ نسبتی با من نداره. حتی گاهی ترس تموم و جودم می گیره که نکنه طبق ضرب المثل تو چشماش پنهون نمی شه، خودم رو لو داده باشم و آبرو و عزت خودم رو خدشه دار کرده باشم! همه ش سر کار خودم رو نهیب میدم که به سمت اوشون نگاه نکنم. همه ش میگم اگر همه اینها ظاهر باشه و ایشون باطن کثیفه دور از انتظاری داشته باشه و قصد سوء استفاده داشته باشه چکنم! چون به نظر میاد گاهی واقعاً دوست داره با من مکالمه‌ای داشته باشه! و هر وقت من با آقایی از همکار ها صحبت می‌کنم نگاه می‌کند حتی دیدم خودشون را بی دلیل به محل نزدیک می‌کنند. هر چند به نظر میاد ایشون خودش از صحبت کردن با من معذبه. ولی اگر من اجازه معاشرت بیشتر بدهم با توجه به اینکه حسی بهشون دارم می‌ترسم احساساتم بیشتر درگیر بشه، در حالی که ایشون به مقصود خودش که صرفاً حرف زدن بوده رسیده باشه ولی من... لطفاً به هیچ وجه به من توصیه در میون گذاشتن احساساتم را نکنید که مردن برام شریف‌تر از این کار است. فقط کمکی کنید که از این آدمی که به چشمم الماسی در انبار کاه میاد کنار بکشم. حقیقت اینه که گاهی عیب‌هایی در رفتارشون می بینم که عقلم بهم هشدار میده که ببین این مطابقت نداره با ان معیارهایی که قبلاً در نظر داشتی. با این وجود دلم اصلاً از ایشون سرد نمی شه و به نظرش تنها آدمی هست که این قدر شبیه منه و می تونه آرامش بخش باشه برام. از این حال خودم می‌ترسم... باز هم در اهنگی: از عشق ان لحظه که ترسیدی، دلت رفت... مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات https://khbartar.blog.ir/post/19498 https://eitaa.com/khbartar
خوش دارم كه انسان ، سالى چهار شب خود را وقف عبادت خدا كند ; شب عيد فطر ، شب عيد قربان ، شب نيمه شعبان و شب اول . بحار الأنوار : 97/87/12 .
سلام از همه دوستانی که در سن بالای 30 کردند ممنون میشم تجربیات خود را بگویند و یا سایر دوستانی که در اطراف شون تجربه‌ای دیدند. من دختری +30 هستم که دارای شغل و موقعیت و درآمد خوبی در شهرمان هستم. اخیر دارم که چندسالی از من بزرگتره (هر دو بالای 30 هستیم ایشان نزدیکتر به 40 سالگی هستند) روی کاغذ همه شرایط مناسب ازدواج را دارند. از نظر مالی وطبقه خانوادگی و... هم سطح هستیم و هامون از هم شناخت دارند و اکی هستند و همان جلسه اول که آنها رفتند کل اعضای خانواده ام به من موافقت شان را اعلام کردند مشکلاتی که به نظرم اومد اول: در آمد ایشان از من کمتر است. (من دوو نیم برابر بیشتر درآمد دارم) البته چون دو سال سابقه کار دارم تازه اول راهم هنوز خانه و ماشین ندارم و طلا خریدم و کمی پس انداز. دوم: از نظر فیزیک ظاهری و پوشش لباس اصلاً به دلم ننشست من قد بلند وکشیده هستم امّا ایشان متوسط رو به کوتاه بودند فکر کنم از من کوتاه‌تر باشند. سوم: ایشان تا به این سن مجرد بودند وهیچ گونه سابقه نامزذی حتی نداشتند با اینکه مشکل مالی نداشتن. با توجه به این شرایط دچار تردید هستم که جلسه بعذی رو ادامه بدهیم یا خیر؟ خانواده ام مرتب سن منو یادآوری می کنن که فرصت دیگری نداری ولی من می‌ترسم به خاطر سن عجله کنم وازدواج ناموفق داشته باشم و از چاله به چاه بیفتم. به اصرار خانواده خودم الآن قرار شد جلسه بعذی رو تنهایی و با زمان بیشتری صحبت کنیم (چون در شهر کوچک هستیم نمی شه کافه و پارک و بیرون بریم) شرایط ومواردی که ذکر کردم منو ترسونده. اینکه تو ذهنم همیشه همسر بلندتر از ایشان تو ذهنم یود (حداقل انتطارم این بود از من کوتاهتر نباشه) و ممکنه نشه ازش خوشم بیاد مورد بعد تجرد طولانی ایشان باذتوجه به اینکه مشکل خاصی نداشتند و اعتقادات مذهبی دارن و مسجد هم میرن هم منو ترسونده نکنه روابط خاصی داشته یاذمشکل دیگری... چون در جامعه ما دختر دست خودش نیست ولی پسری که مشکلی نداره و مقید هست چطور مجرد مونده و حتی خواستگاری نرفته! (در شهر ما کلاً سن ازدواج بالا نیست) دوستان ممنون میشم راهنمایی کنید تا چه مدت با ایشان رفت آمد کنم تا مطمئن بشم از ایشان خوشم میاد یا نه. یا از کجا متوجه بشم تمایلات و انحرافات خاص جنسی نداره؟ البته این رو هم بگم: 6 ماه قبل هم یکی از همکاران هم توجهات و اشاراتی کرذند ولی ابشون هم قدش کوتاه بود وظاهرش به دلم نمی‌نشست. پس قضیه رو مسکوت گذاشتم و به خانواده منتقل نکردم. حالا با خواستگار فعلی دچار اضطراب شدم با این مواردی که به دلم نمیشنن و آلارم سن هم مرتب تو ذهنم میاد نمی دونم چه کار کنم؟ خواهرم میگه چنددسال بعد دیگه همیناهم نمیان و مطلقه و سن بالای داراری فرزند سر و کله شون پیدا میشه خدا رو شکر کن مجرد هست و.. مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات https://khbartar.blog.ir/post/19490 https://eitaa.com/khbartar