eitaa logo
خانواده برتر
1.1هزار دنبال‌کننده
263 عکس
476 ویدیو
0 فایل
کانال وبلاگ خانواده برتر https://khbartar.blog.ir معرفی مطالب پر بازدید و پر بحث خانواده برتر وبلاگ #خانواده_برتر به لطف خدا بیش از ۱۰ سال است که فعالیت دارد. #خواستگاری #ازدواج #انتخاب_همسر #همسرداری #حجاب #روابط_قبل_از_ازدواج
مشاهده در ایتا
دانلود
م میگن خواستگارت زشته و لاغره و برای ما افت داره. سلام خدا رو شکر که چنین بستری برای گفتگو و گرفتن کمک فراهم شده. من دختری هستم ۲۵ ساله، ترم ۵ ارشد در حال کار روی پایان نامه. سال آینده می خوام اپلای کنم. شکاف عقیدتی بسیار عمیقی با پدر و مادرم دارم که پنهانش می کنم. پدر و مادرم و به خصوص خانواده مادرم متعصب هستن و هیچ چیزی از تغییر عقاید من نمی دونن و اصلاً نمی دونم اگه بفهمن‌ من تا این حد از نظر افکار سیاسی باهاشون فرق دارم احتمالا منو دار بزنن. این مسئله رو توی ذهن داشته باشید. مسئله بعدی، مسئله منه. من تا الآن به صورت خیلی ضمنی بابت مسئله ازدواج با خانواده درگیر بودم. معیارهای من و اون ها زمین تا آسمون با همدیگه فرق داره. اون ها تاکید می کنن کسی باشه با قیافه آنچنانی، تحصیلات و خانواده آنچنانی، ترجیحاً از سادات باشه، مذهبی باشه و فلان. من این چیزها برام معنی نداره. یکی رو می خوام مثل خودم سرش تو درس و کار و اپلای باشه. اهل دختر بازی و این حرف ها نباشه، پاک و نجیب باشه و مرد زندگی. مدتی پیش، من توی دانشگاه با آقایی آشنا شدم. دو سال از من بزرگتره، سربازی رفته. شغل پدرهامون تقریبا مشابهه. درسش بسیار خوبه. از نظر فکری شبیه به هم هستیم. امّا ایشون به جای خوندن ارشد، سربازی رفته و یک سال هم کار کرده و الآن برای ارشد می خواد اپلای کنه، من برای دکتری. ما از دو تا شهر متفاوت هستیم. مقصد اپلای هر دو نفر مون یکیه. مشکل اینجاست که مادر من از روزی که فامیلی ایشونو شنید مخالفت بسیار شدیدی کرد. گفت فامیلیش زشته. بعد از مدتی وقتی عکسش رو دید گفت زشته، خیلی زشته و کل حانواده مادری من پیله کردن که این پسر زشته و لاغره و ما بهش دختر نمیدیم. من بسیار بسیار از این موضوع ناراحتم. به نظرم اون اصلاً زشت نیست! تو چشم من جذابترین پسره. خوبیاش خیلی به دلم نشسته. اینکه اهل دوست دختر و فلان و این حرف ها نبوده، درسخونه، هم مسیریم و خانواده هامون تقریبا شبیه و هم کفو هستن برام خیلی با ارزشه. امّا من مخالفت بسیار شدیدی از جانب پدر، مادر و خانواده مادریم می بینم و اون ها صرفاً با دیدن عکسش میگن ما جا خوردیم و اون پسر زشته و تو حیفی. میگن به کلاس ما نمی خوره و فامیل همه میگن واه شما دخترتونو حیف کردین. امّا به نظر من اون خیلی چهره عادی داره و من اصلاً بدم نمیاد. بسیار بسیار تحت فشارم. من با عقاید خانواده م مخالفم، می دونم خارج از ایران هم شانس زیادی برای پیدا کردن کسی با معیارهای مادرم این ها ندارم. آقا پسر هم شدیدا مایله و به شدت منو دوست داره. من می ترسم مقاومت کنم‌ و نشه، یا این همه راه خانواده شون بیان خواستگاری و خانواده من برخورد بدی کنن. دوستان عزیز، شدیدا به راهنمایی تون احتیاج دارم. دریغ نکنید. مشارکت در بحث https://khbartar.blog.ir/post/19568 https://eitaa.com/khbartar
آیا یک زن لزوما باید باشه تا بهش بگن زن موفق؟ با سلام دختری هستم ۲۴ ساله و . سؤالی داشتم از شما عزیزان. به نظرتون آیا یک لزوما باید شاغل باشه تا بهش بگن ؟ موفقیّت فقط به معنی کسب درآمده؟ من خودم دختری هستم که واقعاً تحمل کار کردن بیرون از خونه رو ندارم. لیسانس دارم و به مدت شش ماه تو یه شرکتی کارمند اداری بودم امّا تو اون مدت واقعاً اذیت شدم و افسردگی گرفتم تا این که خودم استعفا دادم. من فردی به شدت درون گرا و خجالتی هستم و اضطراب اجتماعی دارم. به خاطر همین تحمل هیچ شغلی رو ندارم. مخصوصاً اگه محیطی باشه که توش آقایون حضور داشته باشن من به شدت استرس می گیرم و هیچ علاقه ای به مشاغل اداری و کلا کار بیرون از خونه ندارم. عوضش عاشق و خانه داری و بافتنی بافتن و عروسک سازی و آرایشگری و نقّاشی و خوش نویسی هستم. امّا دیگران منو درک نمی کنن و با حرف های تلخ و متلک هایی که بهم میگن منو خیلی ناراحت می کنن در حدی که خودم هم باورم شده به درد هیچی نمی خورم و لایق زنده موندن هم نیستم و به شدت اعتماد به نفسم رو از دست دادم و حتی افکار خودکشی به سراغم اومده. خانواده ی خودم و فامیل و بعضی از دوستانم منو مسخره می کنن. میگن نشستی خونه منتظر شوهری. این هم بگم که من هرگز و هیچ وقت اهل روابط خارج از ازدواج نبودم و نیستم و تا حالا با هیچ پسری دوست نبودم و به این دوستی ها اعتقاد ندارم.به نظرتون من که دوست دارم در آینده خانواده ی سالمی تشکیل بدم و از راه سالم زندگی کنم اشتباه می کنم؟به هیچ عنوان علاقه و تحمل و توانایی کار بیرون از منزل رو ندارم. دوست دارم به جای این که صبح زود تو تاریکی برم محل کار و با داد و فریاد مدیر عامل مواجه بشم و تحقیر بشم و کلی استرس بکشم و تو تاریکی شب خسته و کوفته برگردم خونه و بخوابم‌،تو خونه باشم و آشپزی کنم و خانه داری کنم و به خودم برسم و آرامش داشته باشم. دوست دارم وقتی همسر آینده م از سر کار میاد خونه،با دیدن خونه ی تمیز و زیبا آرامش بگیره و خوشحال بشه و غذاهای خوب و با کیفیت بخوره.اکثر زنان شاغل وقت زیادی برای آشپزی و کارهای خونه نمی ذارن و بیشتر غذاهای آماده و مضر و کنسروی می خورن. دوست دارم همسر آینده م منو زیبا و تمیز و سرحال ببینه نه این که قیافه ی عرق کرده و خسته ی منو ببینه.دوست دارم بچه های آینده م غذاهای سالم بخورن و خوب رشد کنن و زیر دست خودم تربیت بشن و مهد کودک نرن که هی تند تند مریض بشن و دست دیگران نیوفتن که چیزهای بد یاد بگیرن.خب من این مدل زندگی رو دوست دارم ولی دیگران با حرف هاشون خیلی اذیتم می کنن. خیلی دلم رو شکوندن و هر روز گریه می کنم.آیا زنان خانه دار ارزش ندارن؟ یعنی ما آدم نیستیم؟من اگه نخوام سر کار برم و دوست پسر داشته باشم و با نامحرم رابطه داشته باشم کی رو باید ببینم؟واقعاً دیگه صبرم تموم شده.من سبک زندگی سنتی و سالم رو می پسندم برای خودم ولی دیگران به انتخابم احترام نمی ذارن.بهم بگید که چه کار کنم؟و آیا یه زن خانه دار،زن موفق محسوب نمی شه به نظرتون؟ مشارکت در بحث https://khbartar.blog.ir/post/19565 https://eitaa.com/khbartar
چه کار کنم پسر مورد علاقه م بیاد خواستگاریم؟ سلام من یک خانمی با اعتقادات هستم، و همیشه یک سری معیارهای خاص مثل بقیه، برای ازدواجم در آینده داشتم، تو ارتباط با نامحرم حفظ حد و حدود برام مهمه، با توجه به فعالیت هایی که در چند تشکل دانشگاهی داشتم، این رو فهمیدم که آدم هایی که بدونم کین و چین و برام خیلی مشخصه اصلاً قرار نیست تو اون جمع کسی از کس دیگه برای خوشش بیاد، در دیدارهای گروهی مون بیشتر از یک آدم نامحرم غریبه باهاشون هم صحبتی میشم و این هم به خاطر همکاری هاست، ولی لازم به ذکره که بگم همه چیز گروهیه و اصلاً روابط خاصی در اون گروه ها نیست،اون ها هم همه بچه های خوب و مذهبین. چندین مدت قبل من با یک تشکل دیگری آشنا شدم ،یکی از افراد اصلی تشکل علی رغم آدم های دیگه زندگی که خیلی لازمه بالا پایین کنم مواردی در مورد شون رو و تازه ببینم شخصیت شون چیه و تازه شاید مثل هر دختری یا هر پسری حس کنم و با خودم بگم فلانی آدم خوبیه،این آدم رو از ساده ترین برخوردای اولیش این حس رو گرفتم. از اون معیارهایی که داشتم "منش و شعور" بعد از چندین و چند خواستگارم، برام برجسته شد، اصلاً قبلا من این کلمه رو جزء معیارها حساب نمی کردم فقط می گفتم اخلاق مناسب,ولی الآن اصلاً این شده اولین معیارم،و اون آدم مذکور به شدت منش خوبی داره،حالا مسئله اینجاست خب خیلی از آدم ها با خودشون رویاپردازی هایی راجع به آدم های اطراف دارن ولی مسئله اینه که من هر چقدر هم این رو داشته باشم باز هم یه آدم واقع گرا و منطقی در امر تاهل ام،و الآن واقعاً به چشم واقع گرایی دارم میگم این آدم چقدر اولویت های ردیف اول من رو داره،چند تا مشکل هست. یکی اینکه ما هر دو آدم های مذهبی هستیم (این نمی تونه باعث بشه یکی از طرفین سریع پیشنهاد آشنایی اعلام کنه)،و اینکه اون آقای محترم به لحاظ درسی از من در رتبه خیلی بهتری قرار دارن ،خب این جایگاهِ آدم ها رو تا حد زیادی عوض می کنه. اومدم بپرسم تا حالا تو این شرایط بودین؟ واقعاً باید چه کار کرد؟ کاری جز تقوا که نداریم ما مذهبی ها،ولی واقعاً باید گذاشت به همین سادگی آدمی که اولویت های تو رو داره از دست بره؟ چون همه ش فکر می کنم به خاطر جایگاه تحصیلی شون خب خیلی ها خواهان ایشون باشن، ولی این اصلاً ملاک من نبوده، شخصیت و منش خیلی خوبی که دیدم برام مهم بوده ،منم خیلی چیزهای خوبی دارم ولی خب نمی دونم. بعضی اوقات نگران میشم که نکنه تقوام کم بشه یا شده... این بده.. ولی واقعاً باید یه کاری کرد ایشون خوشش بیاد و صاف و مستقیم بیاد بگه فلانی شماره منزل بده!، شاید همین الآن خوشش بیاد والا آدم چه می دونه ،ولی ممکنم هست به تنها چیزی که فکر نمی کنه ازدواج و بین این همه آدم اطرافش ،ازدواج با من باشه! مشارکت در بحث https://khbartar.blog.ir/post/19555 https://eitaa.com/khbartar
چه کار کنم صبحم قضا نشه؟ سلام خدمت خوانندگان عزیز من توی خانواده ای هستم که به جز من هیچ کدوم شون نماز نمی خونن، حالا مشکلی که برای من پیش اومده نماز صبحم رو به خاطر ام نمی تونم بخونم. حتما می گید چه ربطی داره پاشو بخون دیگه، ولی من چون پسرم واجبه که همه نماز ها به جز نماز ظهر و عصر رو با صدای بلند بخونم(نه که فریاد بزنم، اونقدری که رنگ صدا مشخص باشه که خب به اندازه ای بلند هست که بقیه از خواب بلند شن)، از طرفی توی خونه مون هیچ جای دیگه ای نیست که اون جا نماز بخونم تا کسی بیدار نشه. همین موضوع خیلی نگرانم کرده و برای بلند نمی شم چون دوست ندارم به خاطر عمل به چیزی که خدا گفته، پدر و مادرم و بقیه اعضای خانواده رو اذیت کنم (نگید اون ها هم دعوت به نماز کن که خودشون گفتن نمی خوان بخونن)، واقعاً خیلی ناراحتم و دعا می کنم زودتر برم دانشگاه ولی خانواده ام رو خیلی دوست دارم و خوشم نمیاد که این جوری ازشون بیزار باشم. خیلی سردرگم شدم، برای بقیه نماز ها هیچ مشکلی نیستش ولی این یکی رو اصلاً نمی دونم چه کار کنم. حالا الآن ساعت خوبی هست اذان صبح و بعضی اوقات همه بیدارن ولی بریم توی عید و تابستون دیگه میفته تو ساعت های ۵. در ضمن نگید که حالا چه کاریه نماز صبح می خوای اول وقت بخونی که همه خوابن، من همیشه نماز صبحم رو اوقاتی که بیدار شدن یعنی نزدیک های طلوع خوندم. ممنون میشم یه راهنمایی چیزی کنید به خدا اصلاً دوست ندارم این وضعیت رو، سال دیگه که میرم دانشگاه خوشم نمیاد یک سال کامل نماز صبحم قضا شه، یعنی واقعاً باید خانواده ام رو به خاطر فرمان خدا اذیت کنم یا اینکه رعایت حال خانواده ام بر فرمان خدا اولویت داره؟ ممنونم از شما مشارکت در بحث https://khbartar.blog.ir/post/19556 https://eitaa.com/khbartar
آقایون، لطفاً کمی با ملاحظه تر! سلام سؤالی نداشتم، فقط می خواستم یه خشم درونی رو خالی کنم! من خودم ام، و بهشم معتقدم، امّا می خوام بدونم چرا و چرا فقط به خانم‌ها گیر می‌دید؟! فقط در این مورد می خواید فرهنگ سازی کنید! من راضی نیستم از اون آقای هم دانشگاهی ای که وقتی ماسکم رو کشیده بودم پایین و داشتم از بطری آب معدنی آب می‌خوردم، و باهام یه کاری داشت، اون جوری بهم و تو چشم هام زل زده بود و چشم بر نمی‌داشت، تا جایی که مجبور شدم بهش نگاه نکنم و حرف بزنم. من راضی نیستم از اون همکاری که خودش نامزد داشت، ولی همه ش می‌خواست سر صحبت با من رو باز کنه، و برای کار همه ش می اومد کنار من می‌ایستاد و فاصله ش رو کم می‌کرد. من راضی نیستم از اون آقایی که تو جلسه ، این قدر فاصله ش رو باهام کم کرد جوری که من معذب شدم. من راضی نیستم از اون هم دانشگاهی ای که خودش نامزد داشت، ولی همه ش دنبال شوخی کردن و بگو بخند بود و ادای جنتلمن‌ها رو در می‌آورد و می‌خواست دلبری کنه! من حالم بد شد، از رفتار اون استاد مردی که سر امتحان، فقط چون سرم رو بر گردوندم سوال بپرسم، اومد این قدر سرش رو نزدیک من گرفت و مثلاً گوشزد کرد، تقلب نکن. من حالم بد شد وقتی فامیل متاهلم جلوی زنش، بهم گفت چه لب ها و لبخند خوشگلی دارم. من حالم خیلی بیشتر بد میشه وقتی یه سری از این رفتارها رو از آقایون مذهبی دیدم و ... راستی، من کسی ام که دوستانم و حتی خانم میانسال با تجربه‌ای، بهم گفت این قدر در ارتباط با آقایون جدی نباش! و این قدر سخت نگیر! آدم که همه ش نمی تونه کل کل کنه و جواب بده، خیلی جاها سکوت می‌کنم. من یه دختر مجردم ۲۰ و خورده ای ساله ام، من هم نیاز هایی دارم، به علاوه اینکه هیچ وقت پدر و برادر و مردی به عنوان حامی نداشتم و به شدت دلم می خواد یه مردی ازم حمایت کنه. همین طوری هم دل شکسته هستم، از تمام این رفتار ها، چه از اون هاشون که با تکرارشون، باعث سوء برداشت من و در پی اش دل شکستگی من شدن، چه اون مواردی که، منو ترسوندن. و چه اون مواردی که، به من یاد آوری کرد که من حامی ای ندارم که برام غیرت داشته باشه تا کسی بهم چپ نگاه نکنه. خلاصه آقایون لطفاً کمی با ملاحظه تر! مشارکت در بحث https://khbartar.blog.ir/post/19548 https://eitaa.com/khbartar
دختر مجردم، دلم بچه می خواد سلام یه دختر ۲۷ ساله مجردم. خیلی دلم بچه می خواد ولی شرایط ازدواجم جور نمی شه، دور و برمونم هیچ بچه ای نیست، خواهرزاده و برادرزاده هم ندارم، خواستم به پدر مادران ی جوون بگم قدر بچه هاتون رو بدونین براشون وقت بذارید، اگه خانم هستید و سر کار رفتن تون ضروری نیست بچه تون رو خودتون نگهدارید و به اقوام و مهد نسپرین، بچه آسیب می بینه. دنیا خیلی عجیبه یکی نعمتی داره قدرش رو نمی دونه یکی تو حسرت همون نعمته، دور و برمون خانم هایی می بینم که از مادری خسته ان، تو حسرت تحصیلات عالیه و اشتغال ان، ولی من هم تحصیلات عالیه دارم هم تا حدودی شاغل و درآمد شخصی دارم، ولی هیچی خلاء متاهلی و مادری رو پر نمی کنه، من که خیلی حسرت بچه دارم. حاضرم اگه روزی بچه دار شدم از هر خواسته شخصی که ممکنه به بچه م لطمه بزنه دست بکشم، ولی کو بچه، هنوز ازدواجم نکردم. برای همدیگه دعا کنیم. مشارکت در بحث https://khbartar.blog.ir/post/19616 https://eitaa.com/khbartar
عنوان: حاضرید از سلامت خودتون بگذرید؟ سلام من چندین سال پیش به خاطر تجاوزی که بهم شد و واقعاً هم دست خودم نبود چون فقط ۱۱سال داشتم بیماری مقاربتی گرفتم،که البته تا چند سال نهفته بود و من علائمی نداشتم، بعد چند وقت عود این بیماری ها زیاد شد من روز به روز افسرده تر شدم و الن یه مدتی هست که به طب سنتی مراجعه می کنم چون میگن احتمالا خوب میش سؤالم از شما اینه که آیا پسری هست که از سلامت خودش بگذره و حاضر به ازدواج با یه دختر با این شرایط باش؟ شرکت در نظرسنجی 👇 https://EitaaBot.ir/poll/azb5?eitaafly https://eitaa.com/khbartar
سلام پسر 16 ساله ای هستم توی خانواده مومن و ... متأسفانه 4 ساله به خودارضایی مبتلا شدم هر بارم توبه می کنم باز نمی شه، مشکل نمی دونم از چیه، شرایطم رو میگم شما رو به حضرت زهرا (س) کمکم کنید : شدتش کم بوده یعنی هفته ای یه بار مثلا، هر غلطی کردم نتونستم این نت لعنتی رو قطع کنم، که صفحه بد نیاره البته خودش نمیاره من بعضی اوقات برام جالب میشه و ... لعنت بهش. با کمک پست های خانواده برتر هم فقط تونستم یه ذره پیشرفت کنم. فکر کردم خوشبختانه چون هیچ کدوم از زهر شکن هام کار نمی کنن مشکل حل میشه ولی نشد که نشد. الآن من توبه سنگینی می خوام بکنم نذر هم شاید کردم در این سه مورد راهنمایی بفرمائید دوستان : 1- اراده ام قوی بشه، از نامحرم چشم برگردونم و ... منظورم واضح هستش 2- یه حرکتی رمزی چیز قوی ای بدین یه وقت تحریک شدم برم سراغش آروم بگیرم 3- یه توبه خوب بگید که خدا راضی بشه به خدا پشیمونم. 4- آیا اثرات خود ارضایی (زود انزالی و ...) با ترکش از بین میره یا نه؟ آرزوی عاقبت بخیری برای کسی که کمک هاش واقعاً کمک خوبی بود. یا علی مشارکت در بحث https://khbartar.blog.ir/post/19618 https://eitaa.com/khbartar
بعضی از پربازدیدترین پست های امروز 28 دی 1401 دخترتون باید آبروتون رو ببره تا بفهمین نیاز جنسی فقط مال پسرا نیست ؟! https://khbartar.blog.ir/post/8472 قربون صدقه های عاشقانه https://khbartar.blog.ir/post/12988 دختری هستم که دارم از فشار جنسی میترکم https://khbartar.blog.ir/post/2287 دخترا تو رو خدا ساپورت نپوشید https://khbartar.blog.ir/post/3494 وقتی به کسی فکر می کنیم، اونم به ما فکر می کنه؟ https://khbartar.blog.ir/post/5706 https://eitaa.com/khbartar
کسی که عاشقش هستم از من متنفر شده سلام نمی دونم از کجا شروع کنم از اولش که انگار یه نور توی تاریکی اومد و زندگیم رو روشن کرد. اولش نمی‌فهمیدم گرمی قلبم از اونه وقتی که رفت فهمیدم دیگه با کسی جز اون بعد اون نتونستم احساس گرما کنم حتی اگه همه ش یه خیال بود! یا از وقتی که فهمیدم دنبال یه چیزی که رفته گشتن فقط یه بازی که انگار می دونی می‌بازی ولی باز انجامش میدی. وقتی که رفت فهمیدم عاشقش شدم وقتی که مهربون بود نه وقتی که دلش از سنگ شد! من خیلی تلاش کردم بجایی که با اون آدم بودم برگردم ولی اون دیگه منو نمی‌خواست حتی وقتی که اول اون عاشق شد ولی اولم اون عشق از دلش رفت برخلاف من که با گذشت زمان عاشقش شدم و موندم! جفا دیدم وفا کردم امّا بدی نکردم و بدی براش نخواستم، من نمی‌خواستم ازش به خاطر شکستن قلبم انتقام بگیرم (بعد جدایی کارهای درستی در حقم نکرد ولی ازش متنفر نشدم و هر بار بخشیدم) امّا ناخواسته باعث این کار شدم. سعی کردم درستش کنم امّا نشد اون شخص الآن از من متنفر شده! بهم گفته منو دیدی روت برگردون! نمی دونم حس این رو داشتین که کسی که دوسش داشتین و قبلاً با هم بهتر بودین از شما متنفر باشه یا نه؟ تلاش هام برای جبران نتیجه نداد با خودم گفتم شاید کارماس امّا باز هم غمش دلم رو غمگین کرد. چطور آدم‌ها و حس شون این قدر عوض میشه چطور عشق میشه نفرت. اون دیگه رفته و نمیاد ولی خیلی ناراحتم از اینک از من متنفر هست از اینک جدای عشق دوستم رو از دست دادم نمی دونم درکم می‌کنید یا نه ولی امیدوارم نظر سازنده تون رو بهم بگید. ممنون مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات https://khbartar.blog.ir/post/19143 https://eitaa.com/khbartar
از نوجوانی سلام، من می دونم ممکنه با گفتن مشکلم هیچی حل نشه ولی باز هم می خوام بگم تا یه کم سبک بشم. من از سن 14 سالگی به یه آقای قد بلندی به اسم ... علاقه پیدا کردم، ولی هیچ وقت نتونستم درست و حسابی باهاش حرف بزنم و ارتباط برقرار کنم، و نمی دونستم که حتی اصلاً منو میشناسه یا خیر. وقتی من این آقا رو از نوجوانی شناختم، ته دلم یواشکی خیلی دوسش داشتم و در نظرم خیلی آدم خوب و خونگرم و درستی می اومد. بعد به مرور زمان حسم نسبت بهش بیشتر شد، مثلاً وقتی نگاش می‌کردم قلبم از جاش می‌خواست بکنه، هر وقت میدیدمش ذوق می‌کردم، از وجودش خوشحال می‌شدم و یه حس به شدت خوب و زیبایی ازش دریافت می‌کردم، انگاری هزاران سال بود که اون رو می‌شناختم و باهاش زندگی کردم و با هم کلی خاطره دارم (این حس برای منم عجیبه). هر وقت بحث پیش می اومد من فقط فقط چهره اون آدم می اومد تو ذهنم، هیچ وقت هم این رو به کسی نگفتم چون می دونستم که هیچ شانسی باهاش ندارم و خجالتم می‌کشیدم که برم به کسی بگم که من یه مردی رو دوست دارم و اینکه ایشون صد سال سیاه حتی حاضر نیست با بدبختی مثل من حرف بزنه (کمبود اعتماد به نفس که کاملاً هم به جاست). الآن حدود 10 ساله که می گذره و من حسم ذره ای بهش عوض نشده و این مرد همیشه یکی از دلخوشی های زندگیم بوده، و جای خیلی خاصی تو قلبم داره، یه مدت از زندگیم سعی کردم با کسانی دیگه ای آشنا بشم، سعی کردم فراموشش کنم و کس دیگه ای رو دوست داشته باشم، با خودم فکر می‌کردم شاید چون بی تجربه م باعث میشه فکر کنم حسم به ایشون اسمش عشقه ولی هیچ کسی نتونست برام جای ایشون رو پر کنه. اوضاعم از وقتی وخیم شد که من بعد این همه سال دلم رو زدم به دریا و خواستم بهش بگم که همیشه عاشقش بودم و از طریق یه گروه چت اینترنتی که داخلش بود خواستم بهش اعتراف کنم، چون من با ایشون ارتباط زیادی نداشتم و این گروه چت آنلاینی که داخلش بود تنها راهی بود که می تونستم بهش بگم. وقتی بهش گفتم ایشون هیچی نگفت و انگاری اصلاً داخل چت گروهی نبود، و چون افراد دیگه ی گروه شنیده بودن شروع کردن به مسخره کردن و ناراحت کردنم، بعضی هاشون فکر می‌کردن من از این هام که عاشق همه میشه، در حالی که من فقط تو زندگیم عاشق ایشون بودم و هر چی بهشون می‌گفتم حرفم رو باور نمی‌کردن. از اون لحظه من رفتم تو شوک و شروع کردم به انکار و فکر می‌کردم که اگه بیشتر تلاش بکنم ممکنه بتونم غیر ممکن رو به ممکن تبدیل کنم، این قدر اون جا درخواست دادم که لطفاً دوباره برگرد، حتی التماسش کردم، و کلی کلمات محبت آمیز می‌گفتم و این قدر به بن بست برخوردم که یه شب شروع کردم به گریه و زاری و خود زنی شدید و به طرز فجیعی حالم بد شده بود، و مدام حسرت این رو می‌خوردم که چرا تنها کسی که تو این دنیا برام عزیزه دوستم نداره (البته کاملاً حق داره ولی این دل من حالیش نیست). الآن کارم شده که هر روز بهش فکر می‌کنم، هر روز منتظرشم، بعضی شب ها هم با گریه و زاری می گذره. من همین یه عشق واقعی رو توی این دنیای مزخرف داشتم و تنها آرزوم این بود که اون هم منو دوست داشته باشه و هر دو نفر مون به هم اهمیت بدین و هر دو نفر مون همدیگه رو دوست داشته باشیم، هر دو نفر مون در هر شرایطی کنار هم باشیم و به هم خیانت نکنیم و وفادار باشیم، و فکر می‌کردم اگه بهش محبت کنم و بهش ثابت کنم که حسم بهش کاملاً واقعی، صادقانه و پاکه اون هم شاید از خر شیطون پایین بیاد. آرزو می‌کنم همه تون مثل من چنین حس خوبی رو نسبت به یه آدم درست پیدا کنید و باهاش خوشبخت بشید و مثل مال من یه طرفه و از دور نباشه. و اگه یه مدت با هم حرف نزدین و از هم دور بودین این باعث نشه که به کل همدیگه رو فراموش کنید و بی خیال هم بشید. متأسفانه من هنوزم امیدوارم که بر می گرده و ما با هم رابطه مون خوب میشه. چیزی که تا الآن منو سر پا و خوشحال نگه داشته همین امیده. مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات https://khbartar.blog.ir/post/19279 https://eitaa.com/khbartar
بررسی معیار های پسران (۶) سلام پسری ۲۰ ساله هستم الآن میرم ترم سه دانشگاه رشته مهندسی یکی از دانشگاه‌های خوب تهران. چند وقتی هست دوست دارم کنم و شروع کردم براش که مقدمات کار رو فراهم بکنم تدریس می‌کردم و می‌کنم توی تابستون، امسال هم توی یه شرکت مربوط به رشته ام استخدام شدم و مجموعاً با تدریس می تونم ماهی ده تومن حقوق داشته باشم (طبیعتاً توی تابستون یا زمانی که درس دانشگاه نداشته باشم خیلی می تونم بیشتر کار کنم و حداقل تا ۱۵ تومن برسونمش) . البته چون اول کارم هست می تونم توی ماه‌های آینده کم کم با خوب کار کردن حقوقم رو بیشتر هم بکنم این از این ماشین و خونه ندارم من خودم دنبال زندگی کردن هستم و دنبال این هم توی این وضعیت اقتصادی مملکت ساده شروع کنم مهریه مد نظرم ۱۴ تا هستش و چون دوست دارم ساده شروع کنم رو اصلاً سخت نمی‌گیرم نه تخت می خوام نه تلویزیون در حدی که بشه یه زندگی رو شروع کرد برام کافیه بقیه ش رو میشه بعد سر و سامون گرفتن خودمون دوتایی کم کم بخریم. ولی خب انتظار دارم طرف مقابل هم از من عروسی بریز بپاش و خرج‌های زیاد و الکی برای شروع نخواد درباره پدر عروس من نه می‌خوام پولدار باشه نه ریالی کمک بکنه نه می‌خوام خانواده کم جمعیّت باشه که به همسرم ارث برسه نه هیچی کلاً دنبال پول خانواده همسرم نخواهم بود و گفتم زندگی کردن و با هم بودن و با هم تلاش کردن برام مهمه. درباره ظاهر خیلی از دخترها دیدم اینجا میگن خواستگار هاشون خیلی براشون ظاهر مهم بوده من خودم قدم ۱۶۰ هست و وزنم ۵۸ قبول دارم قدم کوتاهه ولی ارثیه و خدادادی، درباره ظاهر طرف مقابل طبیعتاً یه آدمی که خیلی از من قد بلند تر و چاق‌تر باشه نمی خوام که خیلی هم فاصله ظاهری نداشته باشیم درباره چهره هم همین که به دلم بشینه کافیه اندام و اینها خیلی مهم نیست برام. البته مهم که هست ولی این جور نیست که بگم چون این این طوره پس نمی خوامش اصلاً یه جورایی خط قرمزم نیست چون من نمی خوام با جسم همسرم زندگی کنم در کل همین که از لحاظ سایز خیلی بزرگ‌تر نباشه و چهره ش به دلم بشینه کافیه من خودم آدم نماز خونی هستم اهل حلال حروم هستم دنبال دوستی با جنس مخالف به هیچ عنوان نرفتم (با اینکه نیاز شدید داشتم) . دوست دارم طرف مقابلم هم با ایمان باشه و دنبال دوستی نرفته باشه اخلاق هم مهمه برام ولی یه اعتقادی که من دارم اینه که اگه من فلان ویژگی رو از همسرم بخوام اول باید خودم این ویژگی رو داشته باشم چند وقته روی اخلاقم کار می‌کنم تا بهترش کنم و قطعاً روی اون اعتقادم پایبند خواهم بود. همین کلاً من مهم برام اینه که اگه من برای طرف دو تا قدم برداشتم و کوتاه اومدم اون هم حداقل یه قدم برداره و به خاطر من از حقش کوتاه بیاد و دوست دارم زندگی مون رو دو تایی با هم بسازیم و باز هم میگم ته ته هدف من کردنه نه چیز دیگه ای. حالا بگید اگه فردی مشابه من به شما بیاد قبول می کنید یا نه و اگه قبول نمی کنید دلیل تون رو بگید ببخشید خیلی طولانی شد ممنون که خوندید. مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات https://khbartar.blog.ir/post/19310 https://eitaa.com/khbartar