دختری 35 ساله ام، دلم خانواده می خواد
سلام
دختری هستم ۳۵ ساله.
مجردی خیلی خوب و موفقی داشتم. تا ۲۵ سالگی خیلی به ازدواج فکر نمیکردم. راستش زیاد حس نیاز هم نمیکردم. خواستگار داشتم ولی به خاطر فضای پر تنش خانواده و روابط سرد پدر و مادر از ازدواج میترسیدم خیلی مثل دوستانم دنبال اینکه کسی رو تور کنم نبودم.
در دوران تحصیل در مقاطع مختلف و دانشگاه دو مورد پیش اومد از بچههای دانشگاه بودن پیشنهاد دادن ولی تفاوت فرهنگی شدید داشتیم. من ترسیدم خیلی جلو نرفتم اون ها هم پا پس کشیدن (در صورتی که همون زمان کلی از بچههای دانشگاه از شهرهای مختلف با هم دوست شدن و ازدواج کردن)
خلاصه همه این عوامل دست به دست هم داد تا به الآن که این شد شرایطم و تنها هستم.
چند ساله شغل خوب و موقعیت اجتماعی خوبی دارم. و به لطف خدا و تلاش های خودم استقلال مالی خوبی دارم.
قبلاً به جز نیاز جسمی که اذیت میکرد مشکل دیگه ای نداشتم، ولی الآن یک سال هست که فشار همزمان نیازهای عاطفی و جسمی و علاقه به مادر شدن دست به دست هم داده و منو تحت فشار قرار داده.
راستش حس هایی که میاد و بهم فشار میاره یک بعدی نیست. (مثلا فقط ج نیست که بتونم. مدیریت کنم) وقتی این فشار میاد مجموعه ای از چندین نیاز هست... عاطفی روحی جسمی علاقه به کودک تشکیل خانواده و...
یک جوریه که نمی تونم کنترل کنم خودم رو و داغون میشینم یک گوشه با دلهره اضطراب و ناراحتی.
تو این دو سال که اصلاً خواستگاری نداشتم به جز دو مورد که هر دو متولد ۷۵ و 76 بودند نتونستم اختلاف سنی نزدیک ۹ یا ۸ سال سال رو هضم کنم.
تو این یکی دو سال این قدر اذیت شدم که الآن با تراپیست هر هفته جلسه دارم و باید صحبت کنم.! یک مشاوره هم جدا میگیرم (اینها باعث شد ه حالم بهتر بشه ولی اون فشارها هنوز هست. در واقع مشکل من حل نشده فقط مسکن روی درد اصلی گذاشته شده)
مشاورم میگه تو دیده نمیشی در بین افرادی که مناسبت هستن
باید سعی کنی دیده بشی. نمی دونم واقعاً چه کار کنم، دیگه افراد مناسب من محل کار هستن که ما شاء الله همه مزدوج هستن. تازه تو محل کار هم به علت تشابه فامیلی با یکی از کارمندهای خانم منو با اون اشتباه میگرفتن و فکر میکردن متاهلم!!!
خانواده ام هم ارتباط اجتماعی کمی دارن، مادرم که متخصص پروندن خواستگار هست ، پدرم آدم اجتماعی نیست از همون اول نبود.
در حال حاضر اصلاً کیس مجرد اطرافم نمی بینم، عروسی و مجالس هم که میرفتم افراد کوچکتر از خودم از آب در می اومدن چون قیافه ام کمتر از سنم می زنه ، نمی دونم چه کار کنم، نمی دونم چرا این جوری شد سرنوشت من.
دوستان و همکلاسی های من با شکل ظاهری خیلی پایین تراز من و با یک لیسان بارها نامزد کردن دوست شدن و حتی چند بار ازدواج کردند اون هم با پسرهای موفق ولی من هنوز اندر خم یک کوچه ام.
می خوام برم پرورشگاه یک بچه بیارم ولی دو دل هستم. حس خوبی ندارم
خودم و تنها با یک بچه! بدتر حس بدبختی دارم. انگار یک بدبخت تر از خودم رو دارم وارد حریمم میکنم. من دلم خانواده می خواد که همه توش باشن. نه فقط خودم و بچه. خیلی تحت فشارم، امّا نمی دونم چه کار کنم، اهل روابط آزاد و یا روابط شرعی کوتاه مدت هم نیستم.
ببخشید که اینجا درد و دل کرذم حس کردم نیاز هست به جز تراپیست و مشاورم با مردم معمولی هم صحبت کنم با دخترها و پسرهای شبیه به خودم. اینجا رو مناسب دونستم.
از اینکه متن من رو می خونید پیشاپیش سپاسگزارم.
مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات
https://khbartar.blog.ir/post/18946
تعداد نظرات ثبت شده تا این لحظه: 93
آمار بازدید پست تا این لحظه: ۴۶۲۱ بازدید توسط ۳۳۱۶ نفر
https://eitaa.com/khbartar
#خانواده_برتر
احساس نفرتم از مردان داره روح منو آلوده می کنه
دختری هستم در بازه سنی (۲۳ تا ۲۶) (میترسم شناسایی بشم اگه دقیق بگم) دانشجو هستم در یک رشته؛ که در کشور ما کاملاً تاپ و خاص محسوب میشه.
من از بیرون بسیار دختر آروم و متینی هستم و به آرومی واقعاً شناخته میشم (بین فامیل و آشنایان) من از همون نوجوانی که کم کم خودم رو شناختم از آقایون بدم اومد به خاطر قرنها استثمار و ظلمی که در حق خانوم ها شده و بعدتر به خاطر اینکه همیشه ما رو کم هوش تر و با کارهایی کمتر از پسرها میدیدند؛ و بعدها هم مدام با زنانی رو به رو شدم که دائماً تحت ظلم آقایون بودن به طرق مختلف؛ همین موضوع به نفرت من اضافه کرد.
ولی در جهت مثبت باعث شدم دائم خودم رو تو رقابت ببینم خیلی درس خواندم با رتبه دو رقمی دانشگاه قبول شدم کنارش کار کردم رفتم یه ورزش رزمی (که اسم اون هم نمیخوام بگم) از یه طرف این نفرت باعث پیشرفتم شد از یه طرف دیگه آزارم میداد؛ از نظر روحی؛ جسمی و فیزیکی من یه دختر کاملم امّا خشمم نسبت به مردان اجازه نمی ده باهاشون درست رفتار کنم.
مشکل اصلیم اینه؛ انگار میخوام ازشون انتقام بگیرم؛ تا حالا چندین مورد پیش اومده که براشون نقش بازی کردم؛ ظاهرم خوبه و خوش سر زبونم از طرفی موقعیتم خوبه که باعث میشه یه مردم راحت تحت تاثیر قرار بدم ولی همه شون رو زمین کوبیدم و به نحوی اذیت کردم (تا الآن ۱۱ مورد) خودم هم اذیت میشم باور کنید منو همه به خوش قلبی میشناسن؛ خیلی با بچهها خوب برخورد میکنم حامی زنانم؛ شما منو نمیشناسین که ریا بشه خیلی کار خیر میکنم چند مورد زندانی آزاد کردم؛ امّا در رابطه با آقایون (با اینکه از نظر جنسی گرایشم طبیعیه کاملاً) (البته این هم اضافه کنم به هیچ طریقی در هیچ حدی رابطه فیزیکی و جنسی نداشتم) فقط احساس نفرت دارم.
مدتی هم خواننده خاموش خانواده برتر بودم که اینجا احساساتم رو بدتر کرد؛ نظرات آقایون که میخوندم راجع به مسائل مختلف کاملاً قلدری و زن ستیزی و تنوع طلبی و خیانت (از نوع چند همسری و صیغه) و دیدگاه ابزاری به خانمها حالم رو بدتر و نفرتم بیشتر میکرد؛ با خودم میگفتم دیدی اینها حقشونه و دوباره به یه پسر جدید آسیب میزدم خودم هم بعدش عذاب وجدان میگیرم؛ بعضی هاشون حق شون بود خودشون هم دخترها رو بازی میدادم ولی بعضی هاشون پسرهای خوبی بودن ولی از خشم من کم نمیشد؛ این میزان از عصبانیت داره روح منو آلوده میکنه و نمیدونم باید باهاش چه کار کنم.
مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات
https://khbartar.blog.ir/post/18944
تعداد نظرات ثبت شده تا این لحظه: 190
آمار بازدید پست تا این لحظه: ۳۹۴۱ بازدید توسط ۲۵۶۷ نفر
https://eitaa.com/khbartar
#خانواده_برتر
رفتار دختران برونگرا در جلسه اول خواستگاری
سلام وقت بخیر
سوال بنده در خصوص جلسه اول خواستگاری دخترانی هست که برونگرا و فعال، خوش صحبت هستند.
خب می دونیم که در مرحله اول خواستگاری معمولاً یه سری موارد باید رعایت بشه سر و سنگین بودن یا آروم بودن، امّا برای دختری که خیلی شلوغ و برونگرا و اهل خنده و گفت و گو هست یه مقدار سخت میشه.
خوب من توی مهمانیهای فامیلی یا جمع دوستانه خیلی بیشتر از همه صحبت می کنم و فضا رو گرم میکنم حتی این اخلاقم سر کلاس درس و ... هم هست و تقریباً آروم بودن و تحمل فضای سنگین رو ندارم یعنی اگه جو حاکم سنگین باشه بدتر استرس میگیرم حتی خیلی از مواقع از همین صحبتها و شوخی کردن هام به عنوان تکنیک خنثی سازی استرس برای کنفرانسها و ... استفاده کردم.
به نطرتون چنین فردی لازمه که جلسه اول مثل همیشه رفتار کنه و خودش باشه یا نه باید آروم و سر به زیر و کم صحبت باشه؟ ممکنه حضور با اون حالت همیشگی دید بدی برای جلسه اول خواستگاری به طرف مقابل نشون بده؟ (منظورم خواستگاری سنتی هست که معمولاً شناخت قبلی وجود نداره)
ممنون از راهنمایی تون
مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات
https://khbartar.blog.ir/post/18937
تعداد نظرات ثبت شده تا این لحظه: 47
آمار بازدید پست تا این لحظه: ۲۳۴۱ بازدید توسط ۱۵۶۹ نفر
https://eitaa.com/khbartar
#خانواده_برتر
مهندس منطقی:
وقتی حد و حدود ارتباط با همکلاسی از جنس مخالف رو رعایت نکنید و خارج از مباحث درسی صحبت کنید، نتیجش هم میشه احساسات (و نه عشق) نافرجام که باعث میشه موارد مهمی مثل عدم وجود کفویت و تطابق وضعیت مادی و فرهنگی رو نادیده بگیرید!
مهندس منطقی:
هر عشق آتشینی روزی فروکش میکنه و اون زمان هست که تفاوت و تعارض های متعدد در زمینه های مختلف خودشون رو نشون میدن. همیشه قبل از به اصطلاح عاشق شدن و احساسی شدن یک ارتباط، وضعیت رو به لحاظ میزان عقلانی بودن بررسی کنید تا خدایی نکرده دچار پشیمانی در آینده نشید
مهندس منطقی:
کنترل یک ارتباط و نوع اون خودش نشانی از بلوغ و آمادگی شخص برای داشتن ازدواجی درست و موفق هست
مهندس منطقی:
سعی کنید فردی را برای ازدواج انتخاب کنید که حداکثر میزان تطابق در جنبه های مختلف را باهاش داشته باشید. سعی نکنید موردی را کوچک و یا نادیده بگیرید که در این صورت بعدا می فهمید فقط به خودتون بد کردید.
کمدی الهی:
تو جو دانشگاه عشق و عاشقی زیاد اتفاق می افته و به نظر شخص خودم به عنوان یه کاربر این وبلاگ،اگر می خواید دچارش نشید،بی خیال ارتباط صمیمی با جنس مخالف بشید و اگر گرفتارش شدید،بهش پرو بال ندید و از کنارش رد بشید چون فقط باعث از دست رفتن تمرکز فکری و زمان و هزینه میشه.
هواخواه توام:
سعی کن کسی رو انتخاب کنی که بهت آرامش بده،بتونی در کنارش خود واقعی ات باشی،مجبور نباشی نقش بازی کنی،همچین آدمی رو اگر پیدا کردی لایق ستایش هست.
مرد:
غریزه جنسی اگر کنترل نشه پر قدرت ترین و مخرب ترین احساس برای تمام انسان هاست. مرد و زن هم نداره.
دلیل و لزوم رعایت حجاب هم همینه.
شما حجاب درست + رفتار درست + مراوده با انسان های درست + حضور در مکان درست داشته باشید، مطمئن باشید در امنیت کامل به سر خواهید برد. نیازی به نگرانی های افراطی نیست. افراد هیز و مشکل دار بیشتر دنبال مواردی میگردن که با سختی کم و صرف زمان هرچه کمتر بتونن به خواسته هاشون برسن.
بعد از گرفتن دیپلم افسرده شدم، چطوری به زندگی برگردم؟
سلام دوستان وقت تون به خیر
دختری ۲۳ ساله هستم که بعد از گرفتن دیپلم به دلیل اشتباهم مبتلا به افسردگی شدم. یک بار از دانشگاه انصراف دادم و الآن آخرین مدرک تحصیلیم دیپلم، مداوم احساس ناکافی بودن میکنم و حس میکنم خیلی از همسن هام عقب موندم نه تحصیل کردم نه شغلی دارم و نه حتی ازدواج کردم.
امسال برای کنکور شرکت کردم ولی تا الآن نخوندم، استرس و اهمال کاری دست از سرم بر نمی داره از یک طرف احساس نیاز عاطفی یک شخص رو تو زندگیم حس میکنم امّا شخصی با خصوصیاتی که می خوام هنوز پیدا نکردم.
نا امید و سرخورده ام به خاطر افسردگی مهارت ارتباط اجتماعیم رو از دست دادم، دوستی نزدیکی ندارم. نمی دونم چطوری خودم رو نجات بدم، کلافه ام، چطوری به زندگی برگردم؟
مشارکت در بحث و یا خواندن نظرات
https://khbartar.blog.ir/post/18934
تعداد نظرات ثبت شده تا این لحظه: 25
آمار بازدید پست تا این لحظه: ۱۴۰۱ بازدید توسط ۹۹۷ نفر
https://eitaa.com/khbartar
#خانواده_برتر