eitaa logo
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
39.9هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
3.2هزار ویدیو
15 فایل
این‌شعر پراز برات #ابرآهیمـ است #بےسَر و #مخلص،ذات #ابرآهیمـ است تغییرمسیرخیلے از آدمها اینهاهمہ‌معجزات #ابرآهیمـ است😍 خادم‌الشهدا👈 @shahiidhemat تبلیغات ارزان⬇ https://eitaa.com/joinchat/3688497312Ce08ce141d8 نذورات‌ مهدوی @seshanbehmahdaviii
مشاهده در ایتا
دانلود
•| که داشته باشی نیازی به عشق‌های دیگه نداری😊 میدونی یکی حواسش بهت هست... یکی که اومده تا وصلت کنه ✨ به خدا...☺️☝️ 🌹 کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar
✨حضرت محمد (صلے‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: ✅به درستی که حسین بن علی(ع) چراغ هدایت و کشتی نجات است. ✨☝️ @kheiybar
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
#عاشقانه_به_سبک_حاج_همت😍 فصل دوم قسمت 9⃣4⃣ درد می آمد...😖 درد گاه و بی گاه مے آمد...😣 وژیلا از نفس
😍 فصل دوم قسمت 1⃣5⃣ ابراهیم دست هاے او را نوازش کرد و +گفت:خب آره!☺️🙊 اگه چیزی میخوای هر چیزی که دلت می خواد بگو...☺️ همین الان بدو میرم میگیرم میارم😊 ژیلا لبخند زد وگفت:تو را می خواستم که الحمدلله رسیدی!🙊❤️🙈 بعد هم به ابراهیم گفت:احوال بچه رونمی پرسی؟ +ابراهیم گفت:تا خیالم از تو راحت نشود نه🙊😉 و به بچه که غرق خواب بود،نگاه کرد☺️ دست های کوچولو و لطیف اون روگرفت و نوازش کرد...😊😇 لطافت دست هایش به اون احساسی داد که تا اون وقت هرگز اون رو تجربه نکرده بود!😌 زیر لب دعایی خواند...🧔 ابراهیم یک شال مشکی انداخته بود دور گردنش... چشم هایش همیشه مهربان و نگران بود😇موهایش روی پیشانی اش ریخته بود🧔و در نگاه ژیلا از همیشه زیباتر شده بود و از نگاه دیگران هم زیبایی اون روز ابراهیم،شگفت انگیز بود😌🙈 و ژیلا محو شده بود...!🙈 محو روی و موی و چشم و جمال و کمال او...🙈☺️😍 محو تماشای او...👀 چنان که وقتی نصرت،مادر ابراهیم آمد و در اتاق کناری برایش رختخوابی انداخت و از او خواست که برود بخوابدابراهیم اما متوجه آمدن مادرش نشداصلا انگار او را ندید او را دیر دید! دیرتر دید... نصرت رو به ابراهیم گفت:خسته ای،بیا برو اتاق بغل بخواب!برات جا انداختم!🙃🙂ابراهیم که حالا غرق تماشای پسرش شده بود گفت:جا انداختن لازم نبود مادر نصرت با تعجب پرسید:چرا ننه؟🧓 +ابراهیم گفت:بعد از چند وقت دوری،دوست دارم امشب روپیش زن و بچم باشم...👪 نگرانشان نباش!من مواظبشون هستم تو خسته ای!بیا برو استراحت کن ابراهیم اما نرفت... مادر رفت و ابراهیم همان جا روی زمین،کنار ژیلا و مهدی اش نشست... نگاهشان می کرد و حرف میزد👀😇 حرف هایی که دیگر مفهوم نبودند...🤦‍♀ فصل دوم قسمت 2⃣5⃣ چند دقیقه بعد کم کم چشم هایش گرم شد و خوابش برد...😴 ژیلا از نگاه کردن به او،از نگاه کردن به آن خواب پر از آرامش او😌و از عشق و محبت او سیر نمی شد!☺️😇 هوا سرد شده بود...❄️ هوا،هوای صبح اواخر آبان ماه بود و گزنده! ژیلا پتو رواز روی شونه های خودش لغزاند و روی شونه های ابراهیم انداخت...🙃🙂 ابراهیم چشم باز کرد😶 اذان صبح بود... الله اکبر!📢 صبح ابراهیم چراغ علاء الدین روبرداشت،برد یکی از اتاق هاشون که کوچیکتر بود و دنج تر!🙃 بعد آمد پسر کوچولویش مهدی روبغل کرد و روبه زنش +گفت:میتونی بلند شی که.... -خب معلومه که می تونم...😇 +پس پاشو تو هم بیا...🙊🙃 -کجا؟؟🤔 +بریم اون اتاق کناری! این جا هوا سرده،اونجا کوچیکتره و زودتر و راحت تر گرم می شه!☺️ ژیلا چادرش روانداخت روی بچه! پتو را هم دور خودش پیچید و -گفت:بریم... باهم رفتند اونجا... توی اون اتاق کنار هم نشستند🧕🧔ابراهیم همان طور که بچه را بغل گرفته بود،رو به زنش گفت... ... @kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 خونه‌شو وقف کرد و نامشو گذاشت «بیت‌ الزهرا» تا دیگه اسمی از خودش نباشه.... 🔹روایتی شنیدنی از سیره برای عزاداری در ماه محرم @kheiybar
🖐🏻 اینگونہ‌بخوانید.ir همتـ‌شمااین‌باشد‌ڪه‌قرآن‌را‌ ولو‌حالا‌بہ‌آخرسورهـ‌یابہ‌وسط‌سورهـ نرسید⛓̶͟͞ ̶⃝🔚 و‌آن‌را‌تمامـ‌همـ‌نڪنید🔧̶͟͞ ̶⃝⚖ قرآن‌را‌اینگونہ‌بخوانید📿̶͟͞ ̶⃝🔬 ❤️ @kheiybar
‌ از‌همان‌کودکی‌می‌گفت..: -هرکس‌زیارت‌عاشورابخواندشهیدمی‌شود ヅ♡💔🕊 @kheiybar
مےدونےچراامامـ‌زمان‌ظهور‌نمےڪنه؟ یڪ‌کلامـ نساختیم!📡̶͟͞ ̶⃝💵 امامـ‌زمان(عجـ)درجامعہ‌ای‌که‌ ندارد‌نباید‌بیاید🚪̶͟͞ ̶⃝🏷 چون‌اگر‌بیاید‌مانند‌پدرانش‌ خواهد‌شد هیــ∅ـــچ‌‌کاری‌نمیخوادبکنے... فقط‌ دوڪلمہ... ! @kheiybar
توبچگےیہ‌تصادف‌شدیدمیکنہ وتامرزمرگ‌میره‌💔 مادرش‌نذرمیکنہ‌اگہ‌خوب‌بشہ‌ سربازحضرت‹عباس›بشہ😢 توسوریہ‌فرمانده‌ومؤسس‌ لشکرفاطمیون‌بود🚩 یہ‌روزقبل‌ازعملیات‌میگہ‌ ان‌شاءاللہ‌تاسوعاپیش‌عباسم😇 صبح‌تاسوعارفت‌پیش‌عباس🕊 @kheiybar
جای شهید عفتی خالی😔 که قبل شهادت خود همیشه میگفت: آرزومه روی سنگ قبرم هک شه (تو که از خاک مزارم گذری نوحه بگو ،نام زینب شنوم زیر لحد گریه کنم) و سرانجام به آرزویش رسید...💔 🏴 ختم صلوات به نیابت از ✨شهید سجاد عفتی✨ {هدیه به حضرت زهــرا س} و برای سلامتی و تعجیل در ظهور اقا امام زمان عج💐 ☑️مهلت صلوات فرستادن فرداشب تا ساعت 21 ☑️ تعداد صلوات های خودتون رو به این آیدی بفرستین👇👇 @Behzadii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ارباب جان .... صبح پنجشنبه است و هوایت به دلم افتاده💔 ای رفیق ابدی حضرت ارباب سلام✋ @kheiybar
چون زمین خالی بماند🌱 جای من✨ گر تو همراهم نباشی،☝️ وایِ من ‌...💔 🌹 @kheiybar
✨امام صادق عليه السلام فرمودند: 💔كربلا را زيارت كنيد و اين كار را ادامه دهيد، چرا كه كربلا بهترين فرزندان پيامبران را در آغوش خويش گرفته است.✨🕊 @kheiybar
هدایت شده از دردانـــــه🍼
🔴عاشقان رهبر بخوانند😍👇 🌟حضرت آقا میفرمایند: من چند سال است گفته ام... #امربه‌_معروف_ونهی‌از_منکر البته عده ای این کار را می کنند اما همه نمی کنند...😔 میگویندآقا چرا اثر نمی کند⁉️ #تجربه کنید 🍃منکری را که دیدید با زبان تذکر دهید... اصلا لازم هم نیست زبان گزنده باشد و یا شما برای رفع منکر #سخنرانی کنید #یک کلمه بگویید... آقا❗️خانم❗️برادر❗️این منکر است... شما بگویید نفر دوم بگوید نفر سوم بگوید... نفر دهم بگید نفر پنجاهم بگوید...☝️ 🔴کی می تواند منکر را ادامه دهد؟ #سخنان_رهبر @AMMERIN
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
🔴عاشقان رهبر بخوانند😍👇 🌟حضرت آقا میفرمایند: من چند سال است گفته ام... #امربه‌_معروف_ونهی‌از_منکر ا
سلام رفقا این کانال هست یکی از کانالهای خوب ما که دوستانمون فعالیت دارن خدا قوت بهشون میگیم و از اونجایی که خیلی به امر به معروف سفارش شده از همه دوستان میخوام که عضو بشن و از مطالب و شیوع امر به معروف استفاده کنن🌹🌹
💌 . خانومش تعریف میکرد: بهش گفتم:ابراهیم آخه چرا چشمات اینقدر خوشگله؟✨ گفت :چون تا حالا با این چشمام گنــــاه نکردم 😌 ❤️ @kheiybar
. ایها الرفیق✋•° پنجشنبہ اسٺ ... مےشود محضِ رضاے خدا نگاهٺ را خیراٺِ دلمان ڪنے؟! 💔 @kheiybar
🔴 تا یکی دو هفته قبل، آقای ، هیچ مشکلی نداشت... 🔴 امـا وقتی ایشان در محرم و جلسات پایانی شروع به افشــــاگـــری❗ علـیه لــیبرال‌ها و تـرور شـهید سـپهبد قــرنی توسـط پســـران آقای بـازرگان می‌کنند، 👈یهویی توی فضای مجازی پر می‌شه از این خبر که آقای پناهیان، سال ۹۱ یه خونه داشته که چند میلیارد می‌ارزیده و با فلانی شراکت داشته و یه زمین خریده به قیمت مفت و... این جماعت دست به ترورشون خوبه😏 چه ترور فیزیکی باشه چه ترور_شخصـیت ✅ حاج آقا دمت گرم ظاهراً افشــــاگـــری‌هــات نقطه زن بوده و جایی رو زده که دردشون گرفته...☺ 🔴 از دوستان انقلابی که دستی بر آتش دارن می‌خواهیم پرونده رو یه واکاوی کنن تا دقیق‌تر متوجه بشن که چه کسانی در این موضوع دخیل بودند؟!.... @kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
#عاشقانه_به_سبک_حاج_همت😍 فصل دوم قسمت 1⃣5⃣ ابراهیم دست هاے او را نوازش کرد و +گفت:خب آره!☺️🙊 اگه چ
😍 فصل دوم قسمت 3⃣5⃣ +می خواهم توے گوشش اذان بگویم📣 -ژیلا گفت:قبلا پدرت گفته🙂🙃 فکر نمیکنم دیگه لازم باشه..!😊 +راستش من خیلی حرف ها با پسرم دارم!شاید بعد ها فرصت نشه با هم حرف بزنیم یا همدیگه روببینیم😓 میخوام همه ی حرف هام روهمین الان به اون بگم...! بعد سرش رو گذاشت کنار گوش مهدی و آهسته اذان خوند...🙃 بعد هم خطاب به پسرش گفت:به این خاطر اسمت را مهدی گذاشتم که ان شآلله وقتی بزرگ شدی،در رکاب حضرت مهدی(عج) باشی وبه عنوان سرباز امام زمان برای عدالت و صلح جهانی با ظالمان و کافران بجنگی!🙊☺️ ابراهیم با مهدی حرف می زد و مهدی ساکت بود.ابراهیم در خودش ودر نگاه پسرش غرق شده بود!🍃 در توفانی که در جانش می وزید و او را می آشفت🥀 او را آشفته و با خودش برده بود،غرق شده بود؛ابراهیم دیگه نه با کودکی مهدی اش،که با جوانی و نوجوانی اون حرف می زد و می گریست😭 می گریست و با پسر کوچولویش حرف می زد😢 یادت باشد،ما برای اسلام به میدان رفتیم... برای عدالت،برای صلح،برای انسانیت و... اندکی بعد مادرش نصرت با سینی چای اومدتو☕️ سلام...!😊 ابراهیم از جا برخاست☺️مهدی روداد بغل زنش و به استقبال مادرش رفت! اشک هاش رو پاک کرد و با لحنی آرام +گفت:☺️شما چرابه زحمت افتادی مادرجان؟ سینی رو از او گرفت؛مادرش خوش و خندان گفت:چشمت روشن ننه😊☺️ چشم و دل شما روشن مادر☺️😊 این خانمت از بس که تو رو دوست داره،نگذاشت به موقع خبرت کنیم!😉 می گفت میترسم بگم ابراهیم بیاد و بچه نیاد اون وقت اون طفلک...!🙊😬 فصل دوم قسمت 4⃣5⃣ خسته و نگران بر می گردد جبهه...😥 نصرت این ها را می گفت:گاهی چشمش به ژیلا بود،گاهی به ابراهیم،و گاهی هم به بچه نگاه می کرد...🤦‍♀ +ابراهیم گفت:خب دیگه!...😊 و هنوز حرفش تمام نشده بود که ((یا الله))گفتن پدر همت به گوش رسید📢 الله نگه دار ،بفرمایید...☺️☺️ کربلایی علی اکبر در حالی که دو تا نان سنگک در دست داشت داخل اتاق شد😊👴 ابراهیم به استقبال اورفت...☺️🍃 کربلایی پسرش را در آغوش کشید... گرم تر از همیشه!پس از احوالپرسی و چشم روشنی،کنار هم صبحانه خوردند🍞🧀🍳🍱 بعد از صبحانه ابراهیم مطابق عادت و مسئولیتی که بر دوش خویش احساس می کرد،هم به مزار شهدا سر زدو هم به خانواده ‌شهدا،هم به سپاه و بسیج،هم به آموزش و پرورش..‌ بعد هم ناهار دور جمع بزرگ خانواده!🙂 پدر ومادر و زن و فرزند و خواهرهاو برادرها... عصر هم که شد،خداحافظی کرد و راهی جبهه شد...😞 دوباره ژیلا و حسرت دیدارابراهیم... دوباره ابراهیم و خط و منطقه و دود وآتش و خاک و خون...😥🤦‍♀ دوباره تلفن به خانواده واحوالپرسی! دوباره منطقه...! سی وهفت روز بعد دوباره ابراهیم به همسرش و به مهدی اش که حالا دیگه چهل روزه شده بود و با خنده هایش قند توی دل ابراهیم آب می کرد👶👼سر زدواین بار وقتی ابراهیم می خواست برگردد،ژیلا به او گفت: من هم میخوام بیام پیشت...!🙊🤭😢 ... @kheiybar
می دونی کی ازچشم میوفتی؟؟!!¿¿¡¡..... اونموقع که به خاطر *گناه* تو سرشو بندازه پایین..💔 ولی تو... انگار نه انگار...😔😔 ْ @kheiybar
سردار شهید و زیارت عاشورا: سفارش کرد در هر شرایطی قرائت روزانه زیارت عاشورا در گردان‌ها برقرار باشد.☝️ گفتم: در همه گردان‌ها مداح نداریم. گفت: مهم نیست، همین که کسی بتواند درست بخواند کافیست، کم‌کم مداحی🎤 هم یاد می‌گیرد و جا می‌افتد.✅ @kheiybar
شب‌جمعہ‌سٺ‌و‌دلم‌شوق‌زیارٺ دارد اینچنین است‌که احساس‌سعادٺ دارد🌿 حرم‌حضرٺ‌عباس‌عجب‌عقده‌گشاسٺ که‌دعا در حرمش‌میل اجابٺ دارد💔 @kheiybar
هرڪس شھدا را یاد ڪند او را نزد یاد میڪند 📎 یادشان ڪنیم با تا یادمان ڪنند☝️ 💔 😔 @kheiybar