eitaa logo
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
39.9هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
3.2هزار ویدیو
15 فایل
این‌شعر پراز برات #ابرآهیمـ است #بےسَر و #مخلص،ذات #ابرآهیمـ است تغییرمسیرخیلے از آدمها اینهاهمہ‌معجزات #ابرآهیمـ است😍 خادم‌الشهدا👈 @shahiidhemat تبلیغات ارزان⬇ https://eitaa.com/joinchat/3688497312Ce08ce141d8 نذورات‌ مهدوی @seshanbehmahdaviii
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰خاطره ای از همسر شهید همت: نیت کردم 40 روز روزه بگیرم دعای توسل بخوانم. بعد از چهل روز هرکسی آمد، جوابم مثبت باشد. شب سی و نهم یا چهلم بود ابراهیم آمد خواستگاری.آمده بود بله را بگیرد.😌 گفتم: «من مهریه نمیخوام، خانوادم را شما راضی کنید. خیلی راحت گفت: «من وقت این کارها را ندارم» از حرفش عصبانی شدم.😤 گفتم «شما که وقت ندارید چرا می خواهید ازدواج کنید؟» گفت: «درسته وقت ندارم. ولی توکل دارم»😊☝️ @kheiybar
🔴ماجرای دفترچه تلفن اختصاصی حاج قاسم و مادر شهیدی که از سوریه با او تماس میگرفت❗️ سردار حسنی: شهید سلیمانی دفترچه تلفنی به همراه خود داشت که در آن شماره حدود ۱۵۰ خانواده شهید لیست شده بود و برخی‌روزها با چندتایشان تماس می‌گرفت. 📲 ارتباط حاج قاسم با بعضی مادران شهدا، خیلی خاص بود. نسبت به مادر شهید «علی شفیعی» هم همین احساس را داشت.☺️ 🌸گاهی حتی از سوریه به او زنگ میزد و صحبت می کرد. مادر شهید شفیعی می‌گفت: «حاج قاسم نیمه شب از سوریه زنگ می‌زند و با هم صحبت می‌کنیم. بعد می‌گفت: حالا دیگر خستگی‌ام رفع شد و به آرامش رسیدم. مادر! دیگر برو بخواب .»😍 این مادر، دیگر هیچ‌کس را ندارد. به همین دلیل، سردار سلیمانی هر وقت به کرمان می آمد، همیشه به ایشان سر می‌زد.💔 @kheiybar
⁉️ اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج @kheiybar
🏴 ختم صلوات به نیابت از ✨✨ {هدیه به حضرت زهــرا س} و برای سلامتی و تعجیل در ظهور اقا امام زمان عج💐 ☑️مهلت صلوات فرستادن فرداشب تا ساعت 21 ☑️ تعداد صلوات خودتون رو به این آیدی بفرستین👇👇 @Behzadii
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
#عاشقانه_به_سبک_حاج‌همت😍 فصل پنجم قسمت1⃣9⃣ مسئولیت نظارت عالی،بر شناسایی تیپ ها در جبهه غرب دزفول
😍 فصل پنجم قسمت 3⃣9⃣ مے شنوے ڪه!این روزها ما بہ هر جاڪه مراجعه مے ڪنیم تا از رده هاے مافوق درباره ے هویت و تعداد یگان هاے ارتش عراق در منطقه ے محول شده بہ تیپ ۲۷محمد رسول الله (ص)و جبهہ ے غرب دزفول ڪسب اطلاع ڪنیم،همه جا به ما مے گویند:😢 نیروهاے عراقے در این منطقه عبارتند از :لشڪر۱مڪانیزه و لشڪر ۱۰زرهے عراقو نہ بیشتر.👌 همت گفت:لشڪر ۱مڪانیزه و لشڪر ۱۰زرهے عراق هم ڪه مشهور به القادسیه اند،تحت امر سپاه چهارم ارتش عراق یا همان قواے حطین اند.👌👍 فرمانده ے این سپاه هم با سرلشڪر هشام صباح فخرے است و مے دونے ڪہ عقبه ے این سپاه در شهر العماره و در مجاورت مرز بین المللے فڪه است.👌 و قرارگاه تاکتیکے سپاه چهارم ارتش عراق هم در منطقه ے برقازه یعنی در ارتفاعات مرزے میشداغ است👌 حاج احمد گفت: پس اولویت اول ما در این عملیات بایستے نفوذ در قلب نیروهاے دشمن و منهدم کردن و بہ هم زدن این لشڪر مهم دشمن و نابود کردن تجهیزاتش باشد.👌 همت گفت:البته ولی این دفعه بہ نظر میاد ڪار مشکل ترے در پیش داریم.😢 حاج احمد گفت:اول باید اطلاعات دقیق ترے از مواضع،تعداد،تنوع و توان آتشبارے این قبضه هاے مرگبار بہ دست بیاریم و باید بتونیم توے این لشڪر با همہ ے پیچیدگی هاش نفوذ ڪنیم و ضربات ڪوبنده ے چریڪے بہ آن وارد ڪنیم و گرنه....😢 و گرنہ حمله ے مستقیم و از روبه رو ، باعث شڪست ما خواهد بود.👌 حاج احمد گفت: منظور من،همین بود.👍 خب،پس نیاز به شناسایے بیشتر و دقیق تر مواضع ونیروهاے دشمن داریم👌 حتما.☺️ حاج احمد متوسلیان و حاج ابراهیم همت، پس از این گفتگو ، در اولین فرصت نزد حسن باقرے رفتند تا ببینند ڪه چه کار باید بکنند؟ فصل پنجم قسمت4⃣9⃣ بعد از دوسه شب فاطمه خانم هم رفت. چندروز دیگر،روزها آمدو شب ها رفت و ژیلا را تنها گذاشت.😢 ژیلا دوباره با مهدے و با ترس ها و تردید هایش در اندیمشک تنها مانده.😞در دزفول، در شب ها و روزهاے بمباران اندیمشک و دزفول.😢 مرا مے ڪشے از فراق خویش ابراهیم!😞😔.....نیستے ڪه خلوت اشڪ هاے مرا ببینے بر سرماے دلم و چشم به راهے ام مرهمے بڱذارے ابراهیم!😢 تو آن جا، مے دانم در میان آتشے ڪه در دل دارے و در پیرامون خویش،بی هراس اما مضطرب، به هرسوی مے دوے و من این جا تمام اضطراب هایت را بر شانه هاے ناتوان خود حمل مے ڪنم و دورے ات را به امید دیدار دیگر تاب مے آورم.😭😔😢 من دور از تو ڪے بوده ام ڪه جایے براے گلایه باشد ژیلا.😢وقتے تو همه جا و همه وقت در پیش چشم هاے منی؟☺️ در سنگر، در منطقه، در ڪوه و دشت و هر ڪجایے ڪه باشم و هستم،تو هم هستے با من ، به یقین!!🙂👌 ابراهیم!😊 به مادرم زنگ بزن .بگو دست ڪربلایے را بگیرد و دوتایے چند روزے بیایند این جا.😢ما نمے توانیم برویم،آن ها ڪه مے توانند بیایند.👌😢 چشم، زنگ مے زنم . همین امروز مے روم زنگ مے زنم.شاید هم ڪه بتوانند بیایند.☺️ ان شاالله !مے آیند.مطمئن باش!😉👌 یک ساعت بعد ژیلا به مادرشوهرش ،نصرت خانم زنگ زد و پس از سلام و احوال پرسے به تأڪید گفت:((ابراهبم گفته بیایید این جا.مے خواهم ببینمتان.))☺️ نصرت گفت:((پس بگو حسین جهانے را بفرستد دنبالمون .))👌 ژیلا گفت:((شما با آقاجان آماده باشید.حسین جهانے مے آید دنبالتان. مے آید در خانه تان.))☺️ چشم ما آماده مے شویم .بیاید. ... @kheiybar
یه لحظه صبر کن😳😳 شنیدی کانالی راه اندازی شده تو ایتا به اسم😳👇 کانال 😍 اینجا پره از متنهای 🌸 تلگرانه ؛ حرف حساب؛ سخن بزرگان؛ اندکی تفکر؛ به وقت بندگی؛ دلبرانه؛عاشقانه‌ای با خدا؛ حرف قشنگ؛ تکست؛ منبر مجازی؛ حاج حسین یکتا ؛ دل بده ؛استاد پناهیان؛ حرف دل🌿 🔰پستاش عالیه میتونی برا کانالت هم استفاده کنی مطمئن باش ضرر نمیکنی😌👇👇 https://eitaa.com/joinchat/319029311C1e764afb4d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دست مرا بگیر که افتاده ام زمین احوال درهم منِ بیچاره را ببین🍁 حتی تصورش به خدا میکشد مرا جاماندن از زیارت ایام 😔 💔 @kheiybar
شورش بلبلان ، سحر باشد خفته ، از صبح بی‌خبر باشد تیرباران عشق خوبان را🌿 دل شوریدگان سپر باشد عاشقان کشتگان معشوقند✨ هرکه زنده ست درخطر باشد🍁 🌹 @kheiybar
✨امام صادق (علیه السلام) فرمودند: 💔كام كودكانتان را با تربت حسين (ع) برداريد چرا كه خاك كربلا فرزندانتان را بيمه مى‏‌كند.✨☝️ @kheiybar
+ معناے "غیرٺ" درجمع شماخلاصہ میشود(:🌱 ✨♥️ @kheiybar
یک سینی گذاشته بودیم وسط ، حلقه زده بودیم دورش. داشتیم جمعیتی غذا می خوردیم که حاجی‌سلیمانی هم آمد. جا باز کردیم نشست. لقمه به لقمه با ما از همان سینی غذا برداشت و خورد.😊 کنار سینی یک بطری کوچک آب معدنی بود. تا نیمه آب داشت. بطری را برداشت. درش را باز کرد و تا جرعه آخر خورد. انگار نه انگار که یکی قبلا از آن خورده. ما رزمنده عراقی بودیم ،🙂 حاجی هم فرمانده ایرانی مان ، همه کنار هم یک نوع غذا خوردیم ؛ عرب و عجم ، رزمنده و فرمانده.🌹 📚منبع : کتاب سلیمانی عزیز @kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید حاج قاسم سلیمانی از شهید همت می گوید ...💔 همت ترک یک موتور ناشناس شهید شد...😔 👈حالا بعضی مسئولین ما ماشین ضدگلوله با شیشه دودی سوار میشن تا خدای ناکرده با مردم مواجه نشن❗️ @kheiybar
🌸حتی یک بار😇 🌸هم مادرش او را...😳 🍁 🍁 🍁 @kheiybar
بعضی‌ها که می‌شود، هوایی روزهای وداع می‌شوند..💔 به یاد آخرین نگاه،🌱 از آنها که رفتند تا بمانیم....😔✋ باز پنج‌شنبه و ♥️ @kheiybar
⁉️ اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج @kheiybar
کاش امشب، حَرمٺ، مذاکراتی بشود تو،راه نجاتی‌بشود اربعین،نامہ‌ی‌تحریمِ حَرم را،بشکن😔 حاضرم جان بدهم، توافقاتے بشود💔 🕊 @kheiybar
هرڪس شھدا را یاد ڪند او را نزد یاد میڪند 📎 یادشان ڪنیم با تا یادمان ڪنند☝️ 💔 😔 @kheiybar
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
#عاشقانه_به_سبک_حاج‌همت😍 فصل پنجم قسمت 3⃣9⃣ مے شنوے ڪه!این روزها ما بہ هر جاڪه مراجعه مے ڪنیم تا ا
😍 فصل پنجم قسمت5⃣9⃣ حسین جهانی رفت دنبالشون و فرداش اون ها رو با خودش آورد اندیمشک...👌 ژیلا و مهدے کوچولو به شوق آمده بودند...☺️ ڪربلایے علی اکبر و نصرت خانم بر سر بغل کردن مهدے،دعوایشان می شد و ژیلا ازاین همه محبت،از این همه صفا و صمیمیت به وجد آمده بود...☺️😍 ابراهیم هم زنگ زده بود و ژیلا گفته بود -که:امشب رو هرجوری هست بیا خونه...☺️ من و مهدے که هیچ، پدرومادرت آمده اند...😊مهمان مایند...😇 +سعی میکنم بیام...😊 فعلا خودت به آن ها برس..! حتما خسته اند... -چشم..!😉دیر نکنی ها...! و ابراهیم دوباره دیر کرد...🤦‍♀ غروب شد و نیامد!🤭 سرشب شدو نیامد...☹️ ساعت ۸شد نیامد...😢 ۹شب شد،نیامد...😞 ژیلا هی می رفت دم در،هی به بیرون نگاه می کرد...👀 به کوچه نگاه می کرد خودش رو با حرف هاے با معنی و بی معنی سرگرم می کرد تا دیر اومدن ابراهیم روسبک تر جلوه بدهد...😓 اما انتظار همه رو خسته کرده بود...😟 ابراهیم بالاخره ساعت۱۰شب به خانه رسید...☺️ مقداری میوه 🍎🍊🥝گرفته بود... کمی هم سیب زمینی🥔 و پیازو گوجه فرنگی🍅 ... ژیلا دوید به کمکش و وسایل رو از اون گرفت...😇 نصرت خانم ابراهیم روبغل کرد و از شوق😍اشک ریخت...😭 کربلایے علی اکبر هم ، سیر و پر ابراهیم روبغل کرد...🍃 مهدی هم به آغوش ابراهیم پناه برد👨‍👦و ژیلا که این همه رو میدید، از شوق و شادی سرپا نبود...🙊😌☺️ -چه عجب ما امشب تو رک دیدیم!☺️ ابراهیم رو به ژیلا لبخند زد:☺️🙊 +ببخش خانم جان!🙈 خودت که میدونی در اختیار خودم نیستم...🙊 ژیلا سفره انداخت... کمے سوپ پخته بود🍲 نان و پنیر هم گذاشت سر سفره...🍞🧀 و میوه هم آورد🍎🍊🥝 -و گفت:بسم الله بفرمایید...☺️ +بفرمایید...😇 همه دور هم سر سفره نشستند وآن چه بود خوررند... شاد و سرحال بودند اما موشک باران ها ادامه داشت و این شادی رو گاهی به نگرانی تبدیل می کرد...😬 ننه،این ها خسته نمی شوند این همه موشک می اندازند؟!😢 ابراهیم خندید😅و گفت: زورشون به بچه ها توی جبهه نمی رسد، فشار می آورند به زن و بچه ی مردم توی شهرها...🤦🏻‍♂ کربلایی می گفت: ان شاالله به زودی سرنگون می شوند... +ان شاالله!خب،شهرضا چه خبر کربلایی...؟😉 هیچی شهرضا سرجای خودش مانده و تکون نمی خوره، هرچی خبر هست این جاست ، پیش شماها...😊 دادا حبیب چه طوره؟فروزالسادات؟آبجی ها؟آقای مروت؟.... همه مشغول زندگی اند دیگه...!🌿 فصل پنجم قسمت6⃣9⃣ حرف ها تا ساعتی دیگر ادامه یافت... وقت خواب،نصرت خانم و ژیلا و مهدی از ترس عقرب ها🦂که همچنان از در و دیوار بالا می رفتند روی تخت خوابیدند...🛏😴 و ابراهیم و کربلایی هم روی زمین... ننه،ابراهیم یک دعایی، چیزی بخوان ، نیش این عقرب ها🦂 روببندد نیش تان نزنند تا صبح...!🤦‍♀ نه دیگر ننه با ما که آشنایند و کاری ندارند...😁 شما هم که اون بالا جات خوب است کربلایی را هم خدا نجات می دهد ان شاالله...🙊☺️ و کربلایی علی اکبر گفت: امید به خدا ،فعلا که این پتو را پیچانده ام دور خودم...😉 نیش هم بزنند به پتو می زنند...😁 ابراهیم و پدرش صبح زود به منطقه رفتند... زن ها ماندند توی خانه که در حقیقت یک اتاق بود و یک موکت کفش با آشپزخانه ای کوچک و یک انباری خالی... نصرت خانم پیش از رفتن ابراهیم و کربلایی، به پسرش گفت:ناهار رودور هم باشیم...🙃🙂 و ابراهیم جواب داد : +کار دارم ننه!مجبورم بروم...😓 کربلایی رو به زنش گفت: تو ناهارت رودرست کن...😉 برای ناهار با ابراهیم برمی گردیم...☺️ ابراهیم گفت: حسین جهانی رو می فرستم برای شما نان و مرغ بخرد...🍞🍗🍖 شما به خودتان برسید...😌✌️ بیاییدها، می خوام براتان یک ناهار درست حسابی بپزم...😉 و ابراهیم گفت: +رفتن ما با خودمان است،برگشتن با خدا....🙊خداحافظ....🖐 خدا پشت و پناهتان... به سلامت!🌱 ابراهیم و کربلایی علی اکبر که رفتند ،نصرت خانم و ژیلا نمازشون رو خوندند...📿 ژیلا رو به نصرت خانم گفت گفت: ناهار امروزتون با من...😍 شما خسته اید،خودم درست میکنم...☺️ نه دیگه عروس جان... من هم دلم می خواد یک بار برای بچه ام و عروسم یک غذایی بپزم...☺️😇 ژیلا رفت سراغ مهدی که گریه می کرد و گفت: هر جور راحتید ننه جان🙊😇 تازه آفتاب زده بود که حسین جهانی آمد...🚶🏻‍♂ نان خریده بود...🍞 گفت: مرغ فروشی هنوز باز نکرده بود...🤦🏻‍♂ گفتم:اول نان بیارم صبحانه بخورید بعد بروم مرغ فروشی🍗 چیز دیگری هم اگر لازم دارید،بگید بخرم حاج خانم...🙂🙃 ... @kheiybar
صد مرتبه سوره قدر را بخوانید و هدیه کنید🌿 به امام زمان علیه السلام که این عمل در صفا و جلاء دادن قلب اثر بسیار زیادی دارد.🌹 🏴 ختم صلوات و سوره قدر و زیارت آل یاسین به نیابت از ✨شهید محمد ابراهیم همت✨ {هدیه به حضرت زهــرا س} و برای سلامتی و تعجیل در ظهور اقا امام زمان عج💐 ☑️مهلت صلوات فرستادن فرداشب تا ساعت 21 ☑️ تعداد صلوات و سوره قدر خودتون رو به این آیدی بفرستین👇👇 @Behzadii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا