📷 عکس ناب
🔰 اسطوره های سپاه اسلام
هر سه شهید💔
در سال شصت و دو
به مقام شهادت رسیدند🕊
"شهید سیف الله اختیاری"
شهادت ۱۳۶۲/۸/۱۵
"شهید محمد ابراهیم همت"
شهادت ۱۳۶۲/۱۲/۱۷
"شهید محسن نورانی"
شهادت ۱۳۶۲/۵/۲۱🌹
@Kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شرح قصهـ💔
سوریه را سوریه می گویند چون سور، به معنای قلعه است. هفت قلعه داشت یکی ، باب الصغیر ، یکی ...
و یکی باب الساعات (یعنی شلوغ ترین دروازه ی سوریه).
به این دلیل اسرای کربلا را از باب الساعات وارد کردند😭
🕊شهدای ما هم از همین باب آمدند...
تا شرمنده بی بی زینب علیها السلام نباشند...😔☝️
#شهدای_خان_طومان
@Kheiybar
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
#عاشقانه_به_سبک_حاج_همت😍 فصل ششم قسمت9⃣1⃣1⃣ تو دیدگاه چون ما تنگه بژقازه رو گرفته بودیم من،همت و ا
#عاشقانه_به_سبک_حاج_همت😍
فصل ششم
قسمت1⃣2⃣1⃣
حواسمو پرت نکن بگذار ببینم استاد چی داره میگه!😏
و استاد که پای تابلوی کلاس در حال نشستن بود ، به سوی آن ها برگشت و گفت:کلاس را بگذارید کلاس بماند، تبدیل اش نکنید به خانه ی احزاب...🤷♂
آن دختر گفت:نه استاد، ما که حرفی نداریم این خانم بدیهیان است که دارد غرغر میکند...😒
و ژیلا ازاین دروغ آشکار ، تعجب کرد و چیزی نگفت....🤭
یکی از پسران کت و شلواری شیک پوش ، به طعنه گفت:شما به دل نگیر خانم...!
و با اشاره به ژیلا افزود:اینا عادت شونه از زمین و زمان طلبکار باشند...😕
زهرا که کنار ژیلا نشسته بود و از این حرف ناراحت شده بود ، پرسید:
چه طلبی از شما کرده اند؟
لحظه ای سکوت کرد و بعد افزود:این که بی سرو صدا رفته اند توی جبهه و جان شان را گذاشته اند کف دست شان تا شما اینجا راحت و سالم درس بخوانید ، طلبکاریه؟!😒
همان دانشجوی اولی گفت:چهار روز می روند جبهه ، چهل سال بهره برداری می کنند....😕
چه بهره برداریی کرده اند مثلا؟🧐
چه بهره برداری؟هرجا پست و مقامی هست مال اون هاست!
هرجا امتیازی هست مال اون هاست، هرجا سهمیه ای هست مال اون هاست...
از موتور و ماشین پیکان بگیر برو تا کارخونه و بنیاد و سهمیه قبولی دانشگاه و هزار جور چیز دیگه...!
اگر راست می گی شما هم بیا برو و بعد برگرد ازاین چیزها استفاده کن...!😏
و ژیلا در آن میانه ابراهیم را میدید که در سرما و گرما با پیراهن نمدار و لباس کهنه ی فرم و بدنی لاغر و نحیف و چشم هایی...
فصل ششم
قسمت2⃣2⃣1⃣
پیراهن نمدار و لباس کهنه ی فرم و بدنی لاغر و نحیف و چشم هایی که از شدت بی خوابی سرخ شده بود،توی کلاس نشسته است و به حرف های این و آن گوش می دهد...😓
ژیلا که از شنیدن این حرف ها ناراحت شده بود ، بلند شد و رفت کنار ابراهیم نشست و گفت :میبینی این ها چه می گویند ابراهیم؟
بله می بینم...
بیرون هم همین حرف ها و حدیث ها هست!دیروز رفته بودم چهار باغ،چیزهایی می دیدم و حرف هایی
می شنیدم که قلبم آتش می گرفت...😥
راستی تو کی برگشتی ابراهیم؟چرا اومدی اینجا؟؟چرا نرفتی خونه؟😬
میرفتی یه کم می خوابیدی اقلا...🤔
ژیلا!ژیلا!😢
زهرا بود که داشت صدایش می زد!
ژیلا به خودش آمد و پرسید:چیه؟چی شده؟☹️
چی داری میگی با خودت؟
ژیلا به جای خالی ابراهیم در کلاس نگاه کرد و با تعجب پرسید:ابراهیم کی رفت بیرون؟نفهمیدی کجا رفت؟🤔
ژیلا جان پاشو، پاشو بریم بیرون...
مثل اینکه مریض شده ای!🤦♀
هذیون میگی!
هذیون چیه؟ابراهیم اون جاروی اون صندلی دم درنشسته بود به خدا...😞
پاشو بریم بیرون...پاشو...
ژیلا و زهرا با هم از کلاس بیرون رفتند
چی شد یکهو دختر؟!
و یکهو نبود که ژیلا این گونه ناراحت می شد...
مدت ها بود که این طور شده بود...😔
هر وقت به اصفهان می آمد و چند روزی،چند هفته ای می ماند از این جور حرف ها می شنید به هم می ریخت...🤦♀
این آقای شما چه جور فرمانده جنگیه که خودش هیچ وقت یک خراش هم برنمیداره؟
#ادامه_دارد...
@kheiybar
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
🏴 #قرار_شبانه ختم صلوات به نیابت از ✨#شهیدمحمدحسندهقانی_محمد_آبادی✨ {هدیه به حضرت زهــرا س} و
جمع کل صلوات
🌸6،852🌸
قبول باشه از همگی حاجت روا بشید ان شاءالله💐
🏴 #قرار_شبانه
ختم صلوات به نیابت از
✨#شهید_مهدی_زاکر_حسینی✨
{هدیه به حضرت زهــرا س}
و برای سلامتی و تعجیل در ظهور اقا امام زمان عج💐
☑️مهلت صلوات فرستادن فرداشب تا ساعت 21 ☑️
تعداد صلوات خودتون رو به این آیدی بفرستین👇👇
@Behzadii
در بارگاهِ قدسِ خدا پنجشنبه ها
سرهای قدسیان،طرف شاه بی سر است💔☝️
#حـــــسين_جــــــانـــم
#صلى_الله_عليك_يا_اباعبدالله✋
@Kheiybar
همه چیز
از صبح شروع می شود ....
روز من
از تو ....😍
با صدایت🌿
که می گویی صبح است
برخیز ...!!✨
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#روزتون_متبرک_به_نگاهشهید🌹
@kheiybar
#احادیث_نبوی
✨حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمودند:
🌸من ادب آموخته خدا هستم و على، ادب آموخته من است. پروردگارم مرا به سخاوت و نيكى كردن فرمان داد و از بخل و سختگيرى بازَم داشت. در نزد خداوند عزّوجلّ چيزى منفورتر از بخل و بد اخلاقى نيست. بد اخلاقى، عمل را ضايع مى كند، آن سان كه سركه عسل را.✨☝️
@Kheiybar
🔴خواب حاج همت که تعبیر شد
🔰حاج ابراهیم همت، محسن را خواست و به او گفت: محسن، تو به شهادت میرسی، محسن كه كمی جا خورده بود، گفت: چطور مگه حاجی؟ حاج همت ادامه داد: من خواب ديدم كه تو به شهادت ميرسی، شهادتت هم طوری است كه اول اسيرت میكنن و بعد از اينكه آزار و شكنجهات دادن و تو خواستههای اونها رو برآورده نكردی، تو رو تيرباران میكنند و به شهادت میرسی💔
سه روز بعد خواب حاج همت تعبير شد، در عمليات والفجر ۳ در مرداد ۶۲ و در آزاد سازی مهران، ماشين تويوتايی كه سرنشينان آن نورانی، برقی، پكوك و چند نفر ديگر از پاسداران لشگر ۲۷ بودند در منطقه قلاجه به كمين منافقين خورد، پس از آن منافقين ناجوانمردانه سرنشينان تويوتا را به رگبار بستند😔 همه سرنشينان جزء يك نفر جلوی چشم يكديگر در حاليكه زخمهای عميق گلوله برداشته بودند با تير خلاص، به شهادت رسيدند🕊
شهید محسن نورانی🌹
@Kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیا..
خبر دارید♨️
شما خونتون نشستید از مرز چه خبر دارید⁉️
#امام_خامنهای
@Kheiybar
📸تابلویی که هنوز در کنار #زینب تکرار میشود و ما بازماندهٔ آن #تاریخ...💔
#یا_لیتنا_کنا_معکم_فنفوز_فوزا_عظیما
ای کاش ما هم با شما بودیم...😔
@Kheiybar
⟮️ چندبار به آقامحمد گفتم
برای خودمون ڪفن بخریم
وببریم حرمامامحسین برایطواف ✨
ولی ایشون هیطفره میرفت.
بعدچند بارڪهاصرار ڪردم
ناراحتشد و گفت:
دوتا ڪفن میخوای ببری
پیش بیڪفن؟❗️😔
#شهید_محمد_بلباسی
@Kheiybar
.
ایها الرفیق✋•°
پنجشنبہ اسٺ ...
مےشود محضِ رضاے خدا
نگاهٺ را خیراٺِ دلمان ڪنے؟!
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#پنجشنبہ_هاےدلتنگے💔
#یادشہداصلوات✨
@kheiybar
از خوشبختی هاست اینکه بین تو و پدرت هیچ فاصله ای نباشد حتی به اندازه ی یک گوشت و خون.😔
.
دیشب زینب با پدرش آشنا شد💔
#شهید_محمد_بلباسی
@Kheiybar
🕊رحلت پیامبر اعظم، معراج
وصال اوست با حضرت دوست ...
امشب آسمانیان،
همچون اهالی زمین،
در یادبود غم از دست دادن
پیامبر بزرگ اسلام ﷺ
و امام حسن مجتبی(ع)
اشک بارند...💔
شهادت پیامبر مهربانی ﷺ
و امام حسن مجتبی (ع) بر همه
مسلمانان تسلیت باد🏴
@Kheiybar
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
#عاشقانه_به_سبک_حاج_همت😍 فصل ششم قسمت1⃣2⃣1⃣ حواسمو پرت نکن بگذار ببینم استاد چی داره میگه!😏 و استا
#عاشقانه_به_سبک_حاج_همت😍
فصل ششم
قسمت 3⃣2⃣1⃣
ای بابا اینا حواسشون به خودشون هست،خودشون تو سنگرهای بتونی ضد گلوله کنار بیسیم می نشینند و چهار تا بچه محصل رو می فرستند جلو....😏
الله اکبر، الله اکبر و خلاصه یک دیوار گوشتی از بچه های مردم....و ژیلا دیگر طاقت شنیدن نداشت و میخواست جیغ بکشند و هرچه دلش میخواهد به این ها که بدتر از هر عقرب🦂و بدتر از هر مار🐍 و موری بودند بگوید، ولی نمی توانست...
نتوانست و باز هم سکوت کرد!
سکوت می کرد و می رفت جایی که این ها نباشند و این صداها را نشنود اما بودند و می شنید...😣
دکتر وقتی دید وضعیت تنفس و سینوزیت حاج همت بدترشده است او را مجبور کرد که حداقل چند ساعتی در بیمارستان بماند تا به او یک سرم قندی وصل کند...ویتامینcبه او بزند و ڪمی او را سرپا نگه دارد...
گفت:حاجی نباید تکان بخوریاوگرنه حالت بدتر می شود ، و او می گفت چشم...😓
اما همین که سرم اش تمام شد و دکتر دنبال کاری رفت، فوری بیمارستان را ترک کرد و به منطقه رفت...
یکی دو بار بدنش جوش های بدی زده بود😖
جوش های چرکی یی که آبسه کرده بودند...
دکتر می گفت:باید این ها را تخلیه کنم و گرنه اصلا نمی توانی حرکت کنی فلج می شود...😬
حاجی تسلیم دکتر،روی تخت دراز کشید...
دکتر گفت:تا وقتی کاملا خوب نشدی نباید حرکت کنی!
حاج همت گفت:چشم...😞
فصل ششم
قسمت 4⃣2⃣1⃣
اما به محض اینکه توانست راه برود، راه رفت🚶♂
نگران نیروهایش بود...
میگفت:نیروها و فرمانده هام باید مرا پیش خودشان ببینند و حس کنند تا اراده و نیرویشان تقویت شود...
🌸🌸پایان فصل ششم🌸🌸
فصل هفتم
در این سو و آن سوی پادگان دوکوهه،هر کسی مشغول کاری بود...
درون و بیرون اتاق ها یکی مشغول تمیزکردن حسینیه،یکی مشغول واکس زدن پوتین های خودش و دیگران،یکی مشغول دعا و قرآن خواندن ،چند نفری هم در حال فوتبال بازی کردن و....
همت هم داخل اتاق مخابرات پشت سر چهار پنج نفر ایستاده و منتظر نوبت اش بود تا تلفن کند...☎️
بسیجی ها به او اصرار کردند که به اول صف بیاید اما او راضی نمی شد و میگفت :هر وقت نوبتم رسید چشم!😇
در وسط یک بیابان تاریک ، کلبه ای دیده می شد!
ژیلا این طرف کلبه بود و ابراهیم همت آن طرف اش...
ژیلا سعی کرد ابراهیم را صدا بزند اما نمی توانست!
آرام مدام تکرار کرد :یاحسین!یاحسین...
اما صدایش در نمی آمد...یعنی نمی توانست اسم ابراهیم را بر زبان بیاورد😔
وحشت زده از خواب پرید😟
ژیلا از زیر پتو بیرون آمد؛گیج بود! ابراهیم را صدازد :
ابراهیم !ابراهیم!😢
الو؟
سلام ،چه خبر؟اهلا و سهلا.خوبی؟☺️
صدای ژیلا از گوشی تلفن شنیده میشد...
گفت که باید بیایی و مرا ببری پیش خودت دزفول 😢و ابراهیم به او گفت که اوضاع اینجا بسیار وخیم است😞همه اش بمب باران است و....راضی نیستم که بیایی!
تلفن قطع شد...
زمستان بود و هوا سرد و اوضاع نامساعد...😬
ژیلا مریض، تنها و خسته در گوشه ای سجاده اش را پهن کرد و نماز خواند و گریه و استغاثه کرد...😭.
#ادامه_دارد...
@kheiybar
#حاجے
چه زیبا عاشقے کردے
و چه عاشقانه جان فدا کردے.💔
ما راهم دریاب😔✋
این جان ، هواے فدا شدن دارد🕊
هرگـاه #شبجمعه شهـدا را يـاد ڪرديد،
آنها شمـارا نزدسیدالشهدا(ع)یاد مےکننـد.
بیاد #شهید_ابراهیم_همت
#ابراهیم_جان_التماس_دعا♥️
@kheiybar
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
🏴 #قرار_شبانه ختم صلوات به نیابت از ✨#شهید_مهدی_زاکر_حسینی✨ {هدیه به حضرت زهــرا س} و برای سلام
جمع کل صلوات
🌸7،337🌸
قبول باشه از همگی حاجت روا بشید ان شاءالله💐
🏴 #قرار_شبانه
ختم صلوات به نیابت از
✨#امام_حسن_مجتبی_ع✨
✨#حضرت_محمد_ص✨
{هدیه به حضرت زهــرا س}
و برای سلامتی و تعجیل در ظهور اقا امام زمان عج💐
☑️مهلت صلوات فرستادن فرداشب تا ساعت 21 ☑️
تعداد صلوات خودتون رو به این آیدی بفرستین👇👇
@Behzadii