eitaa logo
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
39.9هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
3.2هزار ویدیو
15 فایل
این‌شعر پراز برات #ابرآهیمـ است #بےسَر و #مخلص،ذات #ابرآهیمـ است تغییرمسیرخیلے از آدمها اینهاهمہ‌معجزات #ابرآهیمـ است😍 خادم‌الشهدا👈 @shahiidhemat تبلیغات ارزان⬇ https://eitaa.com/joinchat/3688497312Ce08ce141d8 نذورات‌ مهدوی @seshanbehmahdaviii
مشاهده در ایتا
دانلود
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
متولد ۱۳۰۱ ساکن محله نازی آباد بود در خیابان وحدت اسلامى یک دکه کوچک یخ فروشی داشت و همه خرج زندگی خود و خانواده را از آن تامین می کرد☺️👌 جنگ که شروع شد سریع احساس تکلیف کرد و دکه یخ فروشی را رها کرده و غیرتمندانه عازم جبهه شد🙂 شهید امیری رزمنده‌ای بود که علاوه بر خدمت به رزمندگان در ۲۷_محمد_رسول_‌الله سواد آموخت و آسمانی شد🕊 آنقدر مورد علاقه رزمندگان بود که وی را صدا می‌زدند و می‌گفتند جبهه آنجاست که عمو حسن آنجا باشه✌✌✌ هرچه به او می‌گفتند در پشت جبهه بمان و خدمت کن، می‌گفت من خودم صد تا جوان را حریفم چرا بمانم پشت جبهه او حتی در صبحگاه‌ها به شکل فعالی حضور می‌یافت و در دوهای صبحگاهی، حتی بیشتر از جوانان گرداگرد پادگان دوکوهه می‌دوید🏃 وی را می‌شد در بخش‌های مختلف جبهه پیدا کرد تبلیغات، تدارکات، پشتیبانی، آشپزخانه و البته ایستگاه‌های صلواتی از جاهایی بود که عمو حسن را می‌شد در آنجاها به صورت فعال یافت🌹 عمو حسن در روزهایی که بیشتر رزمندگان به مرخصی می‌رفتند خود به مرخصی نمی‌رفت تا بیشتر بتواند به خدمت رسانی به رزمندگان اسلام مشغول باشد.او در یکی از همان روزهای نخست حضور در جبهه عکسی📸 به یادگار با ❤️ فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله گرفته بود و این عکس را همیشه در جیب خود داشت تا به عنوان کلید هر در بسته و مجوز حضور در همه جا و بویژه در جاهایی که او را راه نمی‌دادند، از آن استفاده کند👏😇 عمو حسن در جبهه دست همه را می‌بوسید😘 حتی برای شستن ظرف‌ها هم دست رزمندگان را می‌بوسید و از آنان می‌خواست تا این توفیق را به او بسپارند .کافی بود تا رزمنده ای در جبهه به عمو حسن سلام دهد او علاوه بر پاسخ سلام دستش را هم می‌بوسید و زمانی که برخی از رزمندگان این اقدام او را تلافی می‌کردند و دستش را می‌بوسیدند می‌نشست و گریه می‌کرد😞 و می‌گفت شما بسیجی هستید، اما شما چه می‌دانید من کی ام و گذاشته ام چیست؟ اما شما بچه بسیجی‌ها، پاک و مطهر هستید و من وظیفه خود می‌دانم که دست شما را ببوسم😢 عمو حسن از همان روز اول حضور در جبهه آرزوی شهادت داشت و بارها هم تا مرز شهادت💔 رفت و چند بار هم زیر آوار ماند اما هر بار که از زیر آوار بیرون می‌آمد می‌گفت این بار هم نشد عمو حسن برای همه رزمندگان حنا می‌مالید، اما برای خود حنا نمی‌مالید و می‌گفت محاسن من با خون خضاب خواهد شد🍁سرانجام در ۵ در در روز ۲۳ دی ماه ۱۳۶۵ محاسن عمو حسن به خون پاکش خضاب شد و به شهادت رسید🕊 @kheiybar