eitaa logo
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
39.8هزار دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
15 فایل
این‌شعر پراز برات #ابرآهیمـ است #بےسَر و #مخلص،ذات #ابرآهیمـ است تغییرمسیرخیلے از آدمها اینهاهمہ‌معجزات #ابرآهیمـ است😍 خادم‌الشهدا👈 @shahiidhemat تبلیغات ارزان⬇ https://eitaa.com/joinchat/3688497312Ce08ce141d8 نذورات‌ مهدوی @seshanbehmahdaviii
مشاهده در ایتا
دانلود
. . تا عید بزرگ غدیر😍 شد بیست و یک روز دگر ٺا غدیرخم🌱 آنجا ڪہ هسٺ جام ولا در غدیرخم✨ یارب بہ حق شیرخدا مرتضے علے♥️ دسٺ مرا بگیر و ببر تا غدیر خم✋ 🌾💐 🌾💐 @kheiybar
🌸رمــــان #بـنـده_نـفــــس_تـا_بـنـــده_شـهـدا🌸
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
🌸رمــــان #بـنـده_نـفــــس_تـا_بـنـــده_شـهـدا🌸
💖💐💕🔆 📚داستان واقعی و بسیار جذاب بیست و پنجم زینب اصرار داشت همراه من بیاد دکتر اما بالاخره من راضیش کردم تنها برم بعداز ۷-۸نفر نوبتم شد دکتر بعداز معاینه چشمم با دستگاه مخصوص گفت چشمم ضعیف شده به مدت طولانی نباید کتاب بخونم گریه کنم وقتی بهش گفتم کاراته کار میکنم گفت یه ضربه به چشمت بخوره قرینه چشمت پاره میشه و کور میشی ناراحت بودم خیلی شدید مستقیم رفتم بهشت زهرا قطعه سرداران بی پلاک سر مزار شهید گمنامی که همیشه پیشش میرفتم بعداز یک ساعت رفتم مزاری ک به یاد شهید همت بود تا عکسش دیدم بازم اشکام جاری شد اون لحظه برام مهم نبود ک چشمام اذیت بشن کلی گریه کردم داداش کمکم کن من از نابینا شدن میترسم تا دم دمای غروب مزارشهدا بودم روزها از پی هم میگذشتن و من به فعالیتم تو بسیج و ادامه دادن ورزش کاراته بودم تقریبا پنج ماهی از اون روزای ک دکتر گفت با فشار ب چشمت یقینا نابینا میشی میگذره فردا مسابقه دارم حریفم یه دختر شیرازیه بعد از اماده شدن وارد میدان شدیم اول مسابقه بهش گفتم به چشمم ضربه نزن اما ..... .... ✍️با ادامه داستان همراه ما باشید .... : بانو....ش
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
💖💐💕🔆 #داستــان_دنبــــاله_دار📚داستان واقعی و بسیار جذاب#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا #قسمت_ بیست و پنجم
💖💐💕🔆 📚داستان واقعی و بسیار جذاب بیست و ششم وسطای مسابقه امتیازها طوری بود که من برنده مسابقه بودم اومدم با پا بکوبم به کتف حریف که اون با نامردی با مشت کوبید به چشمم فقط فهمیدم چشمم جایی را نمیبینه وقتی به هوش اومدم دیدم یه سرم به دستمه و چشمم بسته شده زینب پیشم بود دکتر وارد اتاق شد دکتر: چه کردی با خودت خانم معروفی مگه نگفتم ضربه مساوی نابینایی -دکتر بهش گفتم ب چشمم ضربه نزن اما نامردی کرد -من باید برم جنوب دکتر:دختر خوب گرد وخاک برات سمه -اما من باید برم جنوب دکتر: تو چقدر لجبازی دختر برو بیا کور شدی دست من نیستا اسممو نوشتم ۱۵روز دیگه میریم راهیان نور کور بشم به درک من باید برم جنوب ...... من منتظر رفتن به شلمچه بودم اونجا محجبه شدم اونجا حاج ابراهیم بهم نماز یاد بالاحره رفتم شلمچه با هق هق گفتم :کجایی داداش کجایی؟ خواهرت بهت احتیاج داره یهو صدای حاج ابراهیم شنیدم گفت : غصه چی رو میخوری ؟ نترس خواهرمن سرمو به عقب برگردوندم واقعا خود حاجی بود اومدم بلند بشم برم سمتش بی هوش شدم وقتی به هوش اومدم فقط مسئول کاروان کنارم بود مسئول خواهران :حنانه جان خوبی؟ -نه .... ✍️با ادامه داستان همراه ما باشید ... : بانو....ش @kheiybar
. . واقعا کی فکرش رو میکرد ادامه راهتان🌱 اینقدر #سخت باشد بعد از شما #غرق شدیم در روزمرگی هایمان😔 و گیر کردیم به سیم خاردار #نفس #دعایمان_کنید💔 #شهید_ابراهیم_همت #حاج_همت @kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#یا_امام_رضا خیلی دلم تنـــگ است💔 لطفی کن همین لحظه؛🌱 پای ضریحت جای من را نیز خالی کن...😔 #مارو_یادت_نره_آقاجان ✋ #چهارشنبه‌های‌امام‌رضایی♥️ @kheiybar
. . رسیده ام به #خدآ🕊 از مسیرِ چشمانت؛😍 به نقطه ای که تلاقیِ‌عشق و♥️ عرفان است🌱 . #شهید_ابراهیم_همت #روزتون_مزین_به‌نگاه‌شهید☺️🌹 @kheiybar
#امام_رضا_علیه_السلام: تبلیغ غدیر، واجب است🌱 کسیکه عیدغدیر راگرامی بدارد، خداوند خطاهای کوچک و بزرگ او را می بخشد و اگر از دنیا برود، در زمره ی شهدا خواهد بود.😍 #مبلغ_غدیر_باشیم ۲۰ روز تا عید بزرگ غدیر♥️ @kheiybar
#نماز_شکر . هروقت #حاجے از منطقه. به منزل مے‌آمد. بعد از اینکه با من. احوالپرسے مےکرد.😌 با همان لباس‌خاکے‌بسیجے. به نماز مےایستاد.... . یڪ‌روز به قصد شوخے گفتم: تو مگر چقدر پیش ما هستے. که به محض آمدن نماز میخوانے؟! نگاهےکرد و گفت: هروقت تو را مے‌بینم. احساس مےکنم باید. دو رکعت نماز شکر بخوانم😍😌 . راوی:همسرشهید #حاج_محمدابراهیم_همت♥️ @kheiybar
. . تو جامعہ‌اے ڪه ... بعضی از پسـرا چفیه میزارن و مدافع حـ♡ـــرم میشن🕊 هسـتن دختـرایے ڪه چــ✿ــادر میپوشن و مــــدافع حیــــا میشن♥️ #مدافع_حجابیم😇✌️ @kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نماهنگ🎼 #مدیون خون شهداییم🕊 ساختمان #دوکوهه معطر است هنوزبه بوی پیراهن #حاج_همت😔 #ساختمان_شیشه_ای هم بوی #حاج_حسين_همدانی رابه یادگارگذاشته💔 #فرمانده_‌دلهــا #شهید_ابراهیم_همت @kheiybar
🌸رمــــان #بـنـده_نـفــــس_تـا_بـنـــده_شـهـدا🌸
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
🌸رمــــان #بـنـده_نـفــــس_تـا_بـنـــده_شـهـدا🌸
💖💐💕🔆 📚داستان واقعی و بسیار جذاب بیست و هفتم من منتظر رفتن به شلمچه بودم اونجا محجبه شدم اونجا حاج ابراهیم بهم نماز یاد با هق هق گفتم :کجایی داداش کجایی؟ خواهرت بهت احتیاج داره یهو صدای حاج ابراهیم شنیدم گفت : غصه چی رو میخوری ؟ نترس خواهرمن سرمو به عقب برگردوندم واقعا خود حاجی بود اومدم بلند بشم برم سمتش بی هوش شدم وقتی به هوش اومدم فقط مسئول کاروان کنارم بود مسئول خواهران :حنانه جان خوبی؟ -نه مسئول خواهران : دکتر اینجا گفت بخاطر چشمت باید بریم اهواز بیمارستان یه ذره که بهتر شدی بگو اطلاع بدم با ماشین بیان دنبالمون من فقط گریه میکردم بعد از نیم ساعت با همون خانم و دوتا آقا منو بردن یه بیمارستان تو اهواز که مخصوص چشم بود دکترا چندین بار چشمم معاینه کردند بعد از ۵-۶ساعت گفتن چشمش صحیح و سالمه توراه گریه میکردم منو ببرید شلمچه بالاخره دلشون سوخت رفتیم شلمچه با گریه و زاری صدا میزدم : کجایی فرمانده کجایی حاج ابراهیم همت دوباره بی هوش شدم خبر شفا گرفتنم از حاج ابراهیم همت مثل بمب ترکید حنانه حاج ابراهیم همت را دیده بود بازگشت من از راه پرگناه بزرگترین معجزه شهداست. شهید زنده است که منو از خواب غفلت بلندم میکنه سفرمون تموم شد اما با خودم عهد کردم برگشتم تهران حتما درمورد حاجی تحقیق کنم ..... با ادامه داستان همراه ما باشید .... : بانو....ش
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
💖💐💕🔆 #داستــان_دنبــــاله_دار📚داستان واقعی و بسیار جذاب#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا #قسمت_ بیست و هفتم
💖💐💕🔆 📚داستان واقعی و بسیار جذاب بیست و هشتم دلم میخاست درمورد مردی که کلا زندگیمو عوض کرده بدونم .... تو گوگل درموردش سرچ کردم .... 💐🌹 به روز 12 فروردین 1334 ه.ش در شهرضا در خانواده ای مستضعف و متدین بدنیا آمد. او در رحم مادر بود كه پدر و مادرش عازم كربلای معلّی و زیارت قبرسالارشهیدان و دیگر شهدای آن دیار شدند و مادر با تنفس شمیم روح بخش كربلا، عطر عاشورایی را به این امانت الهی دمید. درحالی که به تشخیص پزشکان در رحم مادرش فوت کرده بود به عنایت آقا امام حسین علیه السلام زنده شد . محمد ابراهیم درسایه محبتهای پدر ومادر پاكدامن، وارسته و مهربانش دوران كودكی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد. در دوران تحصیلش از هوش واستعداد فوق العاده ای برخوردار بود و با موفقیت تمام دوران دبستان و دبیرستان را پشت سر گذاشت. هنگام فراغت از تحصیل بویژه در تعطیلات تابستانی با كار وتلاش فراوان مخارج شخصی خود را برای تحصیل بدست میآورد و از این راه به خانواده زحمتكش خود كمك قابل توجه ای میكرد. او با شور ونشاط و مهر و محبت و صمیمیتی كه داشت به محیط گرم خانواده صفا و صمیمیت دیگری میبخشید. پدرش از دوران كودكی او چنین میگوید: « هنگامی كه خسته از كار روزانه به خانه برمیگشتم، دیدن فرزندم تمامی خستگیها و مرارتها را از وجودم پاك میكرد و اگر شبی او را نمیدیدم برایم بسیار تلخ و ناگوار بود. » اشتیاق محمد ابراهیم به قرآن و فراگیری آن باعث میشد كه از مادرش با اصرار بخواهد كه به او قرآن یاد بدهد و او را در حفظ سوره ها كمك كند. این علاقه تا حدی بود كه از آغاز رفتن به دبیرستان توانست قرائت كتاب آسمانی قرآن را كاملاً فرا گیرد و برخی از سوره های كوچك را نیز حفظ كند. دوران سربازی : در سال 1352 مقطع دبیرستان را با موفقیت پشت سرگذاشت و پس از اخذ دیپلم با نمرات عالی در دانشسرای اصفهان به ادامه تحصیل پرداخت. پس از دریافت مدرك تحصیلی به سربازی رفت ـ به گفته خودش تلخ ترین دوران عمرش همان دوسال سربازی بود ـ در لشكر توپخانه اصفهان مسؤولیت آشپزخانه به عهده او گذاشته شده بود. ماه مبارك رمضان فرا رسید، ابراهیم در میان برخی از سربازان همفكر خود به دیگر سربازان پیام فرستاد كه آنها هم اگر سعی كنند تمام روزه های رمضان را روزه بگیرند، میتوانند به هنگام سحری به آشپزخانه بیایند. «ناجی» معدوم فرمانده لشكر، وقتی كه از این توصیه ابراهیم و روزه گرفتن عده ای از سربازان مطلع شد، دستور داد همه سربازان به خط شوند و همگی بدون استثناء آب بنوشند و روزه خود را باطل كنند. پس از این جریان ابراهیم گفته بود: « اگر آن روز با چند تیر مغزم را متلاشی میكردند برایم گواراتر از این بود كه با چشمان خود ببینم كه چگونه این از خدا بیخبران فرمان میدهند تا حرمت مقدس ترین فریضه دینمان را بشكنیم و تكلیف الهی را زیرپا بگذاریم. » امّا این دوسال برای شخصی چون ابراهیم چندان خالی از لطف هم نبود؛ زیرا در همین مدت توانست با برخی از جوانان روشنفكر و انقلابی مخالف رژیم ستم شاهی آشنا شود و به تعدادی از كتب ممنوعه (از نظر ساواك) دست یابد. مطالعه آن كتابها كه مخفیانه و توسط برخی از دوستان، برایش فراهم میشد تأثیر عمیق و سازندهای در روح و جان محمدابراهیم گذاشت و به روشنایی اندیشه و انتخاب راهش كمك شایانی كرد. مطالعه همان كتابها و برخورد و آشنایی با بعضی از دوستان، باعث شد كه ابراهیم فعالیتهای خود را علیه رژیم ستمشاهی آغاز كند .... ✍️با ادامه داستان همراه ما باشید.... : بانو....ش @kheiybar
. . شرمم ڪِشـد💔 ڪہ بے شمـــا نفس مے ڪشم هنــوز 🌱 ٺا زنـده ام بس اسٺــــ همیـݧ شرمسارے ام😔 #رفیق_شهیدم #حاج_ابراهیم_همت @kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#سلام_مولاے_من سـرِ صُبـ🌤ــح ستـــ دل وحسرتــِ بینُ الحرمین💔 السـلام اے حرمَتـــ خانہ ے عُشـاق حُسیـْن💛 #صباحڪم_حسینـے☀️🌈 #اللهم_ارزقنا_ڪربلا🕊 @kheiybar
. . آنچه روشن بکند 🌤صبحِ مرا... خنده‌ ی توست ...♥️ #شهید_محمد_ابراهیم_همت #روزتون‌متبرک‌به‌لبخندشهید☺️🌹 @kheiybar
#امیرالمومنین_علی_علیه_السلام: ‌ دنیا دو روز است: روزی به سود تو و روزی به زیان تو. هرگاه به سود تو بو🌱د، سرکشی نکن و وقتی به زیان تو بود، شکیبایی(صبر و تحمل) پیشه کن.☺️👌 ‌ 📗غررالحکم ۱۹۱۷ ۱۹ روز تا عید بزرگ غدیر😍 @kheiybar
#معجزه_خطبه_عقد اولین دیدارمان در پاوه را یادم نمی رود🙂 که به خاطر بحث با یکی از روحانیون اهل سنت، چقدر با عصبانیت با من برخورد کرد😒 همینطور برخوردهای بعدیش در حال عادی بودن، برایم همراه با ترس بود😩.تاجایی که وقتی صدایش را میشنیدم، تنم میلرزید!😰 ماجراها داشتیم تا ازدواجمان سر گرفت ولی چند ماه بعد از ازدواجمان، احساس کردم این #حاجی با آن #برادر_همت که میشناختم خیلی فرق کرده!☺️😍 خیلی با محبت است و خیلی مهربان. این را از معجزه های خطبه عقد میپنداشتم🙂❤️ چرا که شنیده بودم که قران کریم میگوید:" وجَعَلَ بَینَکُم مَوَدَةُ وَ رَحمَةً " راوے:همسرشهید #محمدابراهیم‌همت♥️ @kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مداحی_شنیدنی #سیدرضا_نریمانی🎤 امت‌خمینی‌ازجهادخسته‌نیست🙂✌️ شیعه از ندای اتحاد خسته نیست🌱 مردم از مدیر ناتوان خسته‌اند⚡️ حزب الله هم المفلحون♥️ #پیشنهاد_دانلوود👌 @kheiybar
#پروفایل_شهیدهمت😍 @estori_shahidhemat