#شهیدهمت به روایت همسرش5
#قسمت_هشتادوهشتم
عملیات خیبر را می گفت، در جزیره ی مجنون.تعدادشان سیزده نفر بود. #ابراهیم پایین فهرست نوشت چهارده و جلوش سه تا نقطه گذاشت.📝گفتم کیه این چهاردهمی؟گفت نمی دانم.
لبخند زد.نمی خواستم آن لحظه بفهمم منظورش از آن چهارده و از آن سه نقطه و از آن لبخند چیست.☹️بعدها یقین پیدا کردم آمده از همه مان دل بکند.💔 چون نرفت مثل هربار بند پوتین های گشاد و کهنه اش را توی ماشین بندد. نشست دم در،با آرامش تمام بندهای پوتینش را بست.بعد بلند شد رفت مهدی را بغل گرفت که با هم برویم به خانم عبادیان سفارش کند ما پیش آنها زندگی کنیم تا بنایی تمام شود.🏠توی راه می خندید به مهدی می گفت بابا تو روزبه روز داری تپل مپل تر می شوی.فکر نمی کنی این مادرت چطور می خواهد بزرگت کند؟اصلاً نمی گفت من یا ما.فقط می گفت مادرت.🙁می گفت اینقدر نخور بابا. خیکی می شوی اذیتش می کنی. باشد؟😃وقتی در زد و خانم عبادیان آمد،یکی از بچه ها را داد دستش،ازش تشکر کرد،دعاش کرد که چقدر زحمت ما را می کشد.بخصوص برای مصطفی،که آن جا به دنیا آمده بود و تمام بی خوابی ها و سختی های آمدنش روی دوش او بود اگر #ابراهیم نبود.میخواست حسابش را صاف کند🍃 با تشکرهایی که میکرد یا عذرهایی که میخواست.🌹
راوی:همسرشهید
#محمدابراهیمهمت
#ادامه_دارد...
@kheiybar
🌸تعریف کرد که: بهش گفتم علی (روح الله) نزدیک 60 روزه که اینجایی، بسه دیگه نمیخوای برگردی؟😕 تو صورتم نگاه هم نکرد، همونجوری که داشت کارشو انجام میداد جواب داد: کجا برم، ناموسم اینجاست زن و بچه ی شیعه، ناموس شیعه تو الفوعه و کفریا و نبل و الزهرا تو محاصره است😔، اونا ناموس منند، کجا بذارم برم. چند روز بعد پیکر پاک و سوخته اش رو برگردوندند💔🍂
شهیدمدافعحرم
#روحالله_قربانی
@kheiybar
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
❣ #قرار_شبانه 🌸ختم صلوات به نیابت از ✨شهید محمد ابراهیم همت✨ هدیه به { آقا ابوالفضلالعباس،بیبی
جمع کل صلوات
🌸9039🌸
قبول باشه حاجتروا بشید انشاءالله💐
#شهیدهمت به روایت همسرش5
#قسمت_هشتادونهم
به من فقط گفت،مثل همیشه حلالم کن،ژیلا.خندید رفت🚶♂.دنبالش نرفتم. همان جا ایستادم نگاهش کردم.که چطور گردنش را راست گرفته بود و قدش از همیشه بلندتر به نظر می رسید.🙁که چطور داشت میرفت.که چطور داشت از دستم می رفت.و چقدر آن لباس سبز بش می آمد.از همان لحظه داشت دلم براش تنگ می شد.😔می خواستم بدوم بروم پیشش.نشد.نرفتم.نخواستم.به خودم می گفتم باز برمی گردد.مطمئنم.☹️یا اصلاً نمی روم بدرقه اش که برگردد،زود برگردد.هرچه منتظر روشن شدن ماشین🚙 شدم صدایی نیامد.بیست دقیقهای حتی طول کشید.به خانم عبادیان گفتم بروم ببینم چی شده که ماشین راه نیفتاد.تا بلند شدم صدای ماشین آمد.در را باز کردم.سرما آمد زد توی صورتم.😞 ماشین راه افتاد.چشم هام پراز اشک شدند.😢به خودم دلداری دادم که برمی گردد.مثل همیشه برمی گردد.آن قدر نماز می خوانم،آن قدر دعا می کنم که برگردد. مگر جرأت دارد برنگردد؟تنها عملیاتی که #ابراهیم اصرار داشت نروم اصفهان، برخلاف گذشته،همین خیبر بود.بمباران💣 هم بیشتر از پیش شده بود.حتی خانه های نزدیک ما را زدند.اینبار همه به خانواده هاشان زنگ📞 می زدند،جز #ابراهیم.خیلی بم برخورد.بخصوص پیش بقیه ی خانم ها.همه ی شوهرها زنگ می زدند و احوال می پرسیدند،ولی #ابراهیم به روی مبارکش نمی آورد.😒😞
راوی:همسرشهید
#شهیدمحمدابراهیمهمت
#ادامه_دارد...
@kheiybar
یک هفته قبل از اینکه بازنشسته شود آمد خانه. انگار تمام غمهای دنیا در دل او بود، گفتم: «چه شده⁉️» گفت: «بازنشسته شدم😞، من فکر نمیکردم یک روزی بازنشسته شوم ولی شهید نشوم. شهادت نصیب من نشد😔. اگر هر جای دیگری مشغول کار بودم و بازنشسته میشدم خیلی خوشحال بودم ولی حالا که لباس پاسداری از تن من بیرون آمده خیلی ناراحت هستم😔
شهید رحیم کابلی🌹
@Kheiybar
سید نبود....ولی تو لشکر فاطمیون اسمش رو گذاشت سید ذاکر...🌹بی بی دو عالم دستش رو گرفت و یکی از تیرها به پهلوش اصابت کرد و در لحظات آخر تنها ذکرش یا زهرا بود...😭.روز جمعه...ساعت 12 ظهر...مثل حسن قاسمی و سید ابراهیم که اونام ظهر جمعه پرکشیدن...🌹
بله ...اونروز 8 نفر بودیم....رمز عملیاتمون هم یا علی بن موسی الرضا بود...و یه بچه مشهد کربلایی شد...💔😭
شهید مدافع حرم محمد سخندان🌹
@Kheiybar