#عاشقــــانه_شهـــدا
همهی کارهاش رو حساب بود. وقتی پاوه بودیم، مسئول روابط عمومی بود. هر روز صبح محوطه را آب و جارو میکرد☺️. اذان میگفت و تا ما نماز بخوانیم، صبحانه حاضر بود. کمتر پیش میآمد کسی توی این کارها از او سبقت بگیرد.🙂
خیلی هم خوش سلیقه بود. یکبار یک فرشی داشتیم که حاشیهی یک طرفش سفید بود. انداخته بودم روی موکتمان. #ابراهیم وقتی آمد خانه، گفت «آخه عزیز من☹️! یه زن وقتی میخواد دکور خونه رو عوض کنه، با مردش صحبت میکنه😉. اگه از شوهرش بپرسه اینو چه جوری بندازم، اونم میگه اینجوری.» و فرش را چرخاند، طوری که حاشیهی سفیدش افتاد بالای اتاق.😌👌
راوی:همسرشهید
#محمد_ابراهیم_همت❤️
@kheiybar
#خاطرات_شهــیدهمت
به سنگر تکیه زده بودم و به خاکها پا میکشیدم. #حاجی اجازه نداده بود بروم عملیات😞. مرا باش با ذوق و شوق روی لباسم شعار نوشته بودم. فکر کرده بودم رفتنی هستم.🕊
🌸
داشت رد میشد.
سلام و احوالپرسی کرد. پا پی شد که چرا ناراحتم😒. با آن قیافهی عبوس من و اوضاع و احوال، فهمیده بود موضوع چیه. صداش آرام شد و با بغض گفت«چیه😒؟ ناراحتی که چرا نرفتی عملیات؟ خوب برو! همه رفتند، تو هم برو😢. تو هم برو مثل بقیه. بقیه هم رفتند و برنگشتند» و راهش را گرفت و رفت.💔☹️
#شهیدابراهیم_همت
#شهدا_هویت_جاودان_تاریخ🌹
@kheiybar
#چادرانہ✨
چآدُرَم رآ با اِشتیآق سَر کَردَم کِه نآگَهآن
تَردیدی دَر دِلَم اُفتآد😑❗️
خُودَش بُود(شِیـ👿ـطآن)هَمیشه وَسوَسه ام میکَرد
وَ جُلویِ کآرهآیم رآ میگِرِفت😣
وَلی این دِفعهِ تَصمیمِ جِدی گِرِفتِه اَم
👿+اینجوری خوشگل نیستیا کسی نگاهت نمیکنه😏
–مهم اینه که آدم از نظر خدا خوشگل باشه بقیه که مهم نیستن🙂
👿+دوستات بهت میخندن
–اشکال نداره مهم اینه که وقتی چادر سرمه امام زمانم ازم راضیه✨
👿+حداقل یکم ارایش کن این که اشکال نداره
_چادرم حرمت داره ارایش حرمتشو میشکنه🙂👌
#چادر_امانت_حضرتزهرا
#امانتدار_خوبی_باشیم❤️
@kheiybar