🌸 #مقاممعظمرهبـری :🎤
#امیدبهجوانهااست؛✨
نه اینکه غیر جوانها در این راه وظیفهای ندارند. چرا، غیر جوانها هم وظیفه دارند،☝️ پیرها هم وظیفه دارند. شما ملاحظه کردید که امام بزرگوار ما در کهولت، در پیری مثل جوانها حرکت میکرد🚶، مثل جوانها حرف میزد، مثل جوانها میاندیشید؛ منتها موتور پیش برنده در هر جامعهای جوانها هستند🌱. جوانها بایستی خودشان را آماده کنند، فکرشان را آماده کنند، ترفند دشمن را بشناسند.🌹
۹۸/۷/۲۱
@kheiybar
💢وارد #سوریه که شدیم برای عرض ادب به بارگاه #حضرت_زینب و #حضرت_رقیه سلام الله علیهما رفتیم. بعد از آن هم در محل خود مستقر شدیم.
▪️روز بعد برای شناسایی محیط پیرامون حرکت کردیم. چند قدم🚶 که رفتیم دیدم محمود پوتین هایش را از پا درآورد و با #پای_برهنه به راه افتاد.🙁😢
▪️مدام می پرسیدیم چرا این کار را انجام میدهی آقا محمود؟ هنوز چند متری بیشتر نرفته بودیم که دیدیم نشست و شروع کرد به #گریه 😭. هر چقدر اصرار میکردیم بلند نمیشد چند نفری زیر بغلش را گرفتیم و بلندش کردیم. بلند بلند گریه میکرد و میگفت خدایا حضرت زینب کبری سلام الله علیها چطور این مسیر سنگلاخی را با پای پیاده با بچه های کوچک راه رفته آن وقت من چند متر بیشتر نمیتوانم بروم!😭💔
▪️بعد گفت رفقا بیایید تا آنجا که میشود سنگها را از جلو پای #شیعیان برداریم، همانطور که اباعبدالله #شب_عاشورا خارهای اطراف خیمه ها را برداشت که در پای کودکان و اهل حرم نرود. 😔☝️
راوی:همرزم شهیدمدافعحرم
#محمود_مراد_اسکندری🌹
@kheiybar
جمع کل صلوات
🌸8,552🌸
قبول باشه از همگی حاجتروا بشید انشاءالله💐
#شهیدهمت به روایت همسرش3
#قسمت_پنجاهودوم
بعدها که از روز خرید حرف می زدیم می گفت «هربار که می گفتی این را نمی خواهم آن را نمی خواهم، یا مراعات جیب مرا می کردی اگر چیزی می خواستی، خدا را شکر می کردم می گفتم این همان کسیست که سالها دنبالش می گشتم و پیداش نمی کردم.»😌آن روزها مد بود ماها سارافون بپوشیم. حالا مانتو مدست. سارافون سرمه یی ام را پوشیدم، با یک جفت کفش ملی،و یک روسری مشکی به جای مقنعه های الآن.🙂زن برادرش آمد روسری کرمش را داد به من گفت «این را سرت کن که شگون داشته باشد!»🙁 #ابراهیم رفته بود مادرش را از شهرضا بیاورد. زنگ زد📞 خانه مان احوالم را بپرسد و اینکه کم و کسر دارم یا نه.گفتم «نه.»گفتم «فقط یادتان باشد شما هم باید با لباس سپاه بیایید توی مراسم عقد.»خندید گفت «مگر قرار بود با لباس دیگری بیایم؟»😕آمد، ولی لباس معلوم بود براش بزرگست.گفتم «مال کیه؟»گفت «لباسهای خودم خیلی کهنه بود.»راست میگفت. هنوز هم دارم شان. کهنگی شان را به یادگار نگه داشته ام.👌گفت «از برادرم گرفته ام. قرض فقط.»شلوارش را گتر کرده بود، با پوتین واکس زده، حاضر و آماده. انگار همین الآن بخواهد بلند شود برود جبهه.✌️عقد ما روز بیست ودوم دی ماه سال شصت بود، یا به عبارتی هفدهم ربیع الاول، روز تولد پیغمبر. برای عقد رفتیم خانه ی آقای روحانی، که بعد امام جمعه ی اصفهان شدند.🍃من قبلش اصرار داشتم «اگر می شود برویم خدمت امام.»تنها خواهشم از #ابراهیم همین بود.😇🌹
راوی:همسرشهید
#محمدابراهیمهمت
#ادامهدارد...
@kheiybar
هدایت شده از نحوه آشنایےو عنایات شهیدهمت
#ارسالیهمسنگری
بزرگواری که در ختم صلوات شرکت میکنند در روز اربعین، دعوت شدن حرم آقا علیبنموسیالرضا💔
خوشا به سعادتتون😔
انشاءالله حاجتروا بشید✨🌸
@enayate_shahidhemat
ديشب خواب ديدم مسعود برگشته و زندگى عادى داريم
از بودن مسعود هم خوشحال بودم و هم نگران ...😞
پيش خودم فكر مى كردم ، انقدر مسعودو صدا زدم تا برگشته..😢
نگران بودم چون نمى خواستم سرنوشتش عوض بشه
با اينكه از ديدنش لذت مى بردم و سير نمى شدم ولى يه جورايى از صدا زدنش پشيمون شده بودم🙁
مى گفتم كاش خود خواه نبودم و صداش نمى زدم تا مجبور نشه بخاطر من برگرده🍁
فكر مى كردم اگه آخر زندگيش شهادت نباشه چى؟
اينطورى كه آخرتشو خراب كردم😔
بعد از اين فكرا ديگه خوشحال نبودم
دلم براش مى سوخت
فكر مى كردم ، حيفه مسعود، جوون به اين خوبى و رعنايى نيست ، به جاى شهادت يه روزى بميره. .
آخرش توى ذهنم به اين نتيجه رسيدم كه كاش خواب باشم و مسعود شهيد😭 شده باشه.
تا بعد از ظهر يادم نبود خوابشو ديدم وقتى يادم افتاد با تمام وجود خدارو شكر كردم كه خوابشو ديدم و سر نوشت مسعود تغيير نكرده.😊
خدارو شكر با ديدنش توى خواب سراسر وجودم پر از انرژى شده .
راضيم به رضاى خدا و عاقبت بخيرى پاره تنم.
اى كاش عاقبت ما هم مثل مسعود ختم به خير و شهادت باشه.😔💔
.
ان شاءالله
.
#٢٢_مرداد_٩٨
#خواب #مادر_شهيدمدافعحرم
#مسعود_عسکری
#سالروز_شهادت🕊
@kheiybar
⛔️توجه این تبلیغ نیست⛔️
◦•●◉✿ إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِي نَعِيمٍ ✿◉●•◦
(بدرستی که ابرار غرق در نعماتند)
🌸کولاک مردم همیشه جواب داده🌸
🔴سهم هر نفر فقط 2 هزارتومان🔴
🔴فقرای آبرومند چشم به راه شمان🔴
💳همین الان آنلاین پرداخت کنید🔰
https://idpay.ir/abrar-zanjan96
💳شماره کارت به نام موسسه خیریه ابرار🔰
6037997599025534
#حامی_دانش_آموزان_نیازمند🔰
🆔 @M_Abrar_Zanjan
دوستان هرکی در توانش هست و میتونه کمک کنه حتما این کارو بکنید میتونید به نیابت از رفیق شهیدتون کمک کنید نه تنها چیزی کم میشه از ثوابتون، بلکه دو برابر بهتون برمیگرده نیت کنید و بسمالله بگید انشاءالله به نیت حاجترواییتون 🌹
جمع کل صلوات
🌸11,700🌸
قبول باشه از همه شما بزرگواران حاجتروا بشید انشاءالله💐
هدایت شده از امــام زمانت نیست راحتے؟!!
#یاصاحب_الزمان_عج
ای راز نگهدارِ دِل زار کجائی؟
ای برق مناجاٺِ #شبِ تار کجائی؟✨
صحرایغمٺ پرشده از قافلہعشق💔
ای قافلہ را #قافلہ سالار کجائی؟😔
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
#سه_شنبه_هاى_جمكرانى
@Emame_zamanam
هدایت شده از امــام زمانت نیست راحتے؟!!
#امام_علے (ع) :
#حجتخدا در میان مردم است و در ڪوچه و بازار آنــها گام برمےدارد💔 و بر خانه هایشان وارد مےشود... گفتار آنان را مےشنود...😔☝️
📚 غیبت نعمانی ص۷۳
@Emame_zamanam
#شهیدهمت به روایت همسرش3
#قسمت_پنجاهوسوم
گفت هرکاری هر چیزی بخواهید دریغ نمی کنم ازتان.فقط خواهشم این ست که نخواهید لحظهای عمر مردی را صرف عقد خودم بکنم😞که کارهای مهم تری دارد.من نمیتوانم سرپل صراط جواب این قصورم را بدهم.😢آن روزها ما شور و حال عجیبی داشتیم.جوانی بود و خیلی چیزهای دیگر.پدرم روی مهریه اصرار داشت.کوتاه هم نمی آمد.به #ابراهیم گفتم مگر قرار نبود شما با هم صحبت کنید؟گفت آخر خوب نیست آدم بیاید به پدر عروسش بگوید من می خواهم دخترتان را بدون مهریه عقد کنم.چرا چنین چیزی از من خواستی؟😒به پدرم گفت من جفت خودم را پیدا کرده ام، آقای بدیهیان.به خاطر پول و مادیات هم از دستش نمی دهم😌.هرچی شما تعیین کنید من قبول دارم.پاش را هم امضا می کنم.📝پدرم نگاهی به من کرد و #ابراهیم وهمه. سکوتش طولانی شد. #ابراهیم گفت این حرف را با تمام وجودم گفتم.مطمئن باشید.😊پدرم گفت هرطور خودتان صلاح می دانید.من دیگر اصرار به چیزی نمی کنم.مهریه تعیین شد.خطبه ی عقد را خواندند.فقط همین.مادر #ابراهیم آمد به پدرم گفت این ها می خواهند بروند کردستان.اگر اجازه بدهید دخترتان امشب بیاید خانهی ما.🍃پدرم اجازه داد.همه رفتیم خانه شان.نمیدانید آن شب #ابراهیم چه حالی داشت.همه اش نوحه می خواند گریه می کرد.همان کربلا یا کربلا را.😢 قرآن هم می خواند،فقط سوره ی یاسین را.سوره را با سوز عجیبی می خواند.طوری که بش حسودی میکردم.عادتم شد بش حسودی کنم.عادتم شد شوهر خودم ندانمش.عادتم شد رقیب خودم بدانمش☹️.که در مسابقه یی با هم رقابت می کنیم.آخرش هم او جلو زد برد.🕊
راوی:همسرشهید
#محمدابراهیمهمت
#ادامهدارد
@kheiybar
f792a8ec63-5bdaa86fc2fbb87f018b8791.mp3
5.8M
#کربلایی_جواد_مقدم🎤
▪️ #خوش اومدید آی زائرا✋
از سفـــــر #کربلا😭
#زمینه فوق #زیبا #احساسی👌
ویژه #استقبال از زائرای #اربعین💔
@kheiybar