امروز
تو صبح من باش
برای تمام خستگی هایم🍁
برای تمام این تاریکی ها
صبحی باش که پایان میدهد✨
تمام شب های دلواپسی را ...😍
#شهیدمحمدابراهیمهمت
#روزتون_متبرک_به_لبخندشهید🌹
@kheiybar
✨امام علی علیهالسلام فرمودند:
🌸خوشبخت ترين مردم در دنيا، كسى است كه از آنچه مى داند برايش زيان آور است دورى كند🍂 و بدبخت ترين آنان كسى است، كه از هواى نفس خود پيروى كند.✨☝️
@kheiybar
🔴 رانت فرماندهے
به عادت همیشه ، هر روز یك نفر شهردار ساختمان می شد تا نظافت و شست و شو را بر عهده بگیرد ؛☺️ اما متاسفانه وقتی نوبت به بعضی ها می رسید تنبلی می كردند و ظرف های شام را نمی شستند 😕 از یك طرف گرمای طاقت فرسا و از طرف دیگر وجود حشرات ، حسابی كلافه مان كرده بود ؛😑 البته هیچ وقت ظرف ها تا صبح نشسته نمی ماند بالاخره كسی بور تا آن ها را بشوید ناراحتی و گله ی من از بعضی از دوستان به گوش حاج همت رسید با خودم گفتم این بار حاجی از شناسایی منطقه بیاید ،تكلیفم را با این قضیه یك سره می كنم 😡 آن روز داغ ، شهردار و مسئول ساختمان هم دست به سیاه و سفید نزده بودند ♂همه جا را گند گرفته بود و پشه از سر و روی ساختمان بالا می رفت 😬 وقتی حاجی آمد توجه نكردم كه چقدر خسته و كوفته است هر چی كه دلم خواست ، گفتم او هم دلخور شد و گفت به آن ها تذكر بده ؛ اگر قبول نكردند ، اشكالی ندارد ☺️ بگذار صبح بشود لابد خسته هستند راحت بگیر و آن شب كه حاج همت به خواب رفت، پشه ها مدام به سر و گردنش می نشستند و او به خودش می پیچید 😨من رفتم و چفیه سیاهم را خیس كردم و آرام روی صورتش انداختم و او آرام گرفت بعد هم كنارش دراز كشیدم و خوابیدم نیمه های شب نیش یك پشه ی سمج مرا از خواب بیدار كرد 😶 به كنار دستم كه نگاه كردم ، حاج همت نبود به شتاب از اتاق بیرون زدم درست حدس زدم 😌 ظرف ها دم در نبودند آرام پیش رفتم در سوسوی نور كسی ظرف ها را می شست چهره اش معلوم نبود ، چفیه ای را به سر و صورتش محكم بسته بود تا شناخته نشود آن ، چفیه ی خود من بود😔
#ســردا_بےادعا
#شهیدابراهیم_همت🌹
@kheiybar
🔻دیوارنگاره | #ما_ملت_امام_حسینیم
🔹در آستانه فرارسیدن ماه محرم و ایام عزاداری حضرت سیدالشهدا(ع)، دیوارنگارهی میدان ولیعصر(عج) با جملهای از سردار شهید حاج قاسم سلیمانی رنگ و بوی حسینی به خود گرفت.
#حاجقاسم_ما 💔
@kheiybar
7.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ آیا واقعا همه چیز دست رهبری هست؟!
فرار رو به جلوی برخی مسئولین برای انداختن مسئولیت خرابکاری ها به گردن رهبری😒
دکتر حسن عباسی🎤
@kheiybar
هدایت شده از نحوه آشنایےو عنایات شهیدهمت
سلام دوستان☺️
این کانال جهت نحوه آشنایی شما با شهید به راه افتاده لطفا خاطرات و عنایات شهید که براتون پیش اومده رو برا ما بگید تا بزاریم کانال❤️
شاید باعث تلنگرے بشه برا بقیه دوستان
آیدی تو بیوگرافی ڪانال گذاشته شده❤️🌹
در پناه حق باشید✋
@enayate_shahidhemat
🗓 26 مرداد 1369- #سالروز_بازگشت_آزادگان
اگر روزی اسرا برگشتند
از قول من به آنها بگوييد :
خمينی به يادتان بود
و برايتان دعا میكرد ...💔
▫️پیرجماران،خمینی کبیر،مقتدای آزادگان و رزمندگان✌️
@kheiybar
#تلنگر⚠️
به قول حاج محمود کریمی
امام زمان با #نوحه و #آهنگ نمیاد… 🎙
با #دل_هماهنگ میاد… 💞
بیاید همین الان برای ظهورش دعا کنیم...🤲
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج❤
@kheiybar
یکی از رفقای مدافع حرم که راوی کتاب،در ایمان و اخلاص او شک نداشت، مطلبی برای ما فرستاد که جالب بود✨
هرچند خواب را حجت نمیدانیم اما تاثیرگذار است:👇
شب چهلم #حاج_قاسم بود.سالن بزرگ و پر از جمعیت بود.سخنران میخواست به جایگاه برود.با تعجب دیدم سخنران،خود حاج قاسم است!😳 یادم افتاد حاجی شهید شده.جلو رفتم و گفتم:شما اینجا چکار میکنید؟ راستی چطور شهید شدید؟💔
گفت: خیلی راحت.یک گل خوشبو را مقابل من گرفتند و بلافاصله به خدمت #امیرالمؤمنین منتقل شدم.😍
گفتم:ماهم میتونیم شهید بشیم؟
گفت:بله،دست خودتونه.😊
گفتم:راستی، حساب و کتاب اونطرف چطور بود؟ گفت: #سه_دقیقه_در_قیامت را خواندی؟ همونجوریه....😢
@kheiybar
#عاشقانه_به_سبک_حاجهمت😍
این قسمت دشت های سوخته
#فصل_اول
قسمت 1⃣
ابراهیم تمام بعد ازظهر را
منتظرهمسرش مانده بود.😊😊
هوا سردبود وبرف جاده را
پوشانده بود.ماشین هم توی راه
دچار مشکل شده بود.😒😒
مه گرفتگی،لغزنده بودن جاده
ونامیزان بودن وضع ماشین باعث
شد که ماشین چندساعت دیرتراز
زمان معمول به دزفول
برسد.☺️☺️
اماهمین که به دزفول رسید ازچند
خیابان عبور کردوسرانجام جلوی
ساختمان سپاه پاسداران توقف
کرد و همین که چشم ابراهیم به
حمید قاضی افتاد ،به خنده
وشوخی،به اوگفت:((خداشهیدت
کنه بالاخره اومدی!))😃😃
وتا حمیدقاضی خواست حرفی
بزند ،حاج همت بی توجه به او،به
استقبال همسرش رفت
وگفت:خوش امدی به شهر
جدیدت!☺️☺️☺️
ژیلا خسته وکوفته ،اما شادمان
ازدیدارابراهیم روبه او لبخندزنان
به اوسلام کرد
ابراهیم هم به اوسلام کرد
وبعدپرسید:خسته شدی؟😊😊
ژیلا گفت:از دیر رسیدن اره،از راه
نه،خسته نشدم.😊😊
و بعد اهسته تر ونزدیک تر به
ابراهیم گفت:چون راهی بود که
مرا به تو میرساند