🔹 رفته بود کرمان درسش را ادامه بدهد، اما جوانی نبود که بخواهد عاطل و باطل بگردد.
🔸کنار درس و مشق، گشت دنبال کاری تالقمه حلال دربیاورد.😊
هتل کسری نیرو می خواست.
🔹هنوز یکی دو هفته نگدشته،به چشم همه آمد.
رئیس هتل نه به اندازه یک گارسون که بیشتر از چشمهایش به او اعتماد داشت.
🔸بعد انقلاب خیلی ها اهل احتیاط شدند، اما قاسم از قبلش هم رعایت میکرد.
از همکارانش در هتل کسی یاد ندارد که حتی یک بار غذایی را مزه کرده باشد.💔
✍راوی: حجت الاسلام عارفی
@kheiybar
هدایت شده از دلنـــ💚ـــوشته های مذهبی
🌿✨
اولین سالیست که نیستی...
گره به کار اربعینمان افتاده...😔
#ما_ملت_امام_حسینیم
#حاج_قاسم
@Delneveshtteh
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
#عاشقانه_به_سبک_حاج_همت😍 فصل سوم قسمت1⃣6⃣ تو باعث شدی من کاری بکنم که دوست نداشتم.😥😥 ژیلا پرسید:یع
#عاشقانه_به_سبک_حاج_همت😍
فصل سوم
قسمت3⃣6⃣
بعد از نماز صبح ،وقتی که مهدی هنوزخواب بود و ژیلا تازه سجاده اش رو داشت از روی زمین جمع می کرد و هنوز داشت ذکر می گفت 📿که دنبال ابراهیم اومدند و خداحافظی کردو پیش از اونکه فرصت کنه بند پوتین هاش رو ببنده،راه افتاد....🚶🏻♂🚶🏻♂
+خداحافظ✋🙋♂
-در پناه خدا...به سلامت...🙃
+به مهدی بگو اگه تونستم شب برمی گردم...🤭
-و اگر نتونستی؟😢
+بگو مادرش هست...
و بالای سرهردوشون قران خدا...
اشک توی چشم های ژیلا حلقه زد...😢
ابراهیم دوباره رفته بود...!
خانه های ویلایی بیمارستان شهیدکلانتری🏨خانه های تمیز و مرتبی🏠 بودند اما دور بودند...🤦♀
در بیابان های اندیمشک،جایی پرت و غریب تلفن هم نداشتند...😞
ابراهیم هم تمایلی نداشت که آنجا تلفنی وصل کنند...!
شاید نمی خواست مدام درگیرخانه و خانواده اش شود...😔
فصل سوم
قسمت 4⃣6⃣
نمی خواست از فضای جنگ و جبهه و سازماندهی لشکر و نیروهایش دور بماند...🙃
و شاید نمی خواست بداند که ژیلا روزهایش را چگونه در تنهایی وغربت می گذراند...😞😔
یعنی درست تر این بود که طاقت این تنهایی و این غربت تلخ را نداشت!😓
ژیلا اما بی طاقت شده بود...🤦♀
تنهایی را دور می زد!
می نشست...برمی خاست!😞
از پنجره به بیرون نگاه می کرد...🖼
رفت وروب می کرد...
ومی چرخید دور خودش،دور مهدی اش!ودر تنهایی واضطراب ها و دلشوره هایش ...😔😬
غروب بود که ابراهیم آمد.طبق معمول بادست پر هم آمد😌😊
میوه🍎🍊🍐
گوشت🥩
برنج🍚روغن وسیب زمینی🥔 پیاز و نخود و لپه و شیر برای مهدی خریده بود...☺️
چرخی در خانه زد🚶🏻♂مهدی رابغل کرد👨👦بویید😌بوسید😚و گذاشتش روی زمین...👶
بعد رفت سراغ آشپزخانه و شروع کرد به ظرفشویی و کمک به ژیلا برای پختن غذا...🙂🙃
غذای مختصری درست کردند و خوردندو بعد ابراهیم برخاست...!
+خب دیگر...☺️
ژیلا نگاهش کرد👀نگاهش ابراهیم رو به تردید انداخت...😶😦
-من اینجا برای تو اومدم،اون وقت تو مدام داری میری؟😣
+خیلی کاردارم!
باید برگردم منطقه...🙃
-خوب اگه کارداری که...
و هنوز حرف ژیلا تمام نشده بود که از نگهبانی مجتمع اومدند دنبال ابراهیم و گفتند که از منطقه تلفن زده اند و گفته اند که با او کاردارند.خیلی هم ضروریه!🤦♀ابراهیم به سرعت راه افتاد...🏃
طوری که فراموش کرد دفترچه یادداشت اش روبا خودش ببره...🤭
#ادامه_دارد...
@kheiybar
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
جای شهید کارگربرزی خالی که😔 مادرش میگفت بچه که بود فلج شد نذر حضرت زینب(س) کردمش نذرم قبول شد فرزند
جمع کل صلوات
🌸6،377🌸
قبول باشه از همگی حاجت روابشید ان شاءالله 💐
جای شهید بابایی خالی که😔
ازش پرسیدن عباس چه میکنی؟
گفت:مشغول نگهبانی دل هستم که کسی جز خدا وارد نشود...💔
🏴 #قرار_شبانه
ختم صلوات به نیابت از
✨شهید عباس بابایی✨
{هدیه به حضرت زهــرا س}
و برای سلامتی و تعجیل در ظهور اقا امام زمان عج💐
☑️مهلت صلوات فرستادن فرداشب تا ساعت 21 ☑️
تعداد صلوات های خودتون رو به این آیدی بفرستین👇👇
@Behzadii
#السلطان_اباالحسن
ای کاش حرم بودم و مهمان تو بودم
مهمان توسفره احسان تو بودم
یک پنجره فولاد دلمتنگتو آقاسٺ💔
ای کاش کہ زوارخراسان تو بودم🕊
السلام علیڪ یا علی بن موسی الرضا(ع)✋
#چهارشنبه_های_امام_رضایی💚
@kheiybar
#احادیث_حسینی
✨امام صادق (ع) فرمودند:
💔زيارت قبر امام حسين عليه السلام از بهترين كارهاست كه مى تواند انجام يابد.✨☝️
@kheiybar
#کلامی_از_بهــشت✨
حاج همت میگفت:
هرگاه امتداد نگاهت👀
به حرام نرسد☝️
شهیدی🕊
#نگاهت_راڪنترل_ڪن🌿
@kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آن چیزی که امام حسین (ع) و دیگر شهدا برای آن شهید شدند؛🕊
از زبان
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی💔
📎 #ما_ملت_امام_حسینیم
@kheiybar
ツ
#آیت_الله_حبیبی:
حیوانات هر وقت از #یاد خـدا
غافل می شوند در دام صـــــیاد
می افتند🚷. انسان هم هر وقت از
یاد خــــــدا غافل شود در #دام
شیطان می افتد.😞☝️
@kheiybar
گمان کردم برای بازدید از فروشگاه سپاه آمده، چرخی زد، برخی قیمتها را پرسید؛ رفت. چند روز بعد فهمیدم آمده بوده برنج بخرد؛ پول کافی نداشته.😞 فرمانده ارشد جنوبشرق کشور، فرمانده سپاه منطقه شش،
فرمانده قرارگاه قدس و فرمانده لشکر ثارالله بود آنموقع.💔
#شهید_سلیمانی
@kheiybar
✍بعضے لباس دامادے هم گرفتہ
بودندولے لباس غواصے
پوشیدندوبہ معشوق رسیدند..
#مادر_شهید:
ازجوونے ڪہ گناه ڪنہ
راضے نیستم
شهدا ما شرمنده ایم😔
@kheiybar
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
#عاشقانه_به_سبک_حاج_همت😍 فصل سوم قسمت3⃣6⃣ بعد از نماز صبح ،وقتی که مهدی هنوزخواب بود و ژیلا تازه س
#عاشقانه_به_سبک_حاج_همت😍
فصل سوم
قسمت 5⃣6⃣
مهدی خوابیده بود...👦😴
ژیلا نمی خواست دفترچه رو ورق بزنه!امانتونست....🤦♀
دفترچه روبه روش بود...!📒
لمسش کرد!بوی ابراهیم رو می داد🌿بوی نم...بوی سیگار...گرم بود...
بازش کرد...
لای اون چند نامه و چند یادداشت بود📖لمسشون کرد!
انگشت هاش لرزید😖
میخواست دفترچه روببنده امانتونست...🤦♀
نامه ها اون رو به سوی خود دعوت می کردند!
از سر کنجکاوی یکیش روباز کرد🗒
نامه ی یک بسیجی بود🧔،در اون خطاب به ابراهیم نوشته بود:حاجی!من سر پل صراط جلوت رو میگیرم...
داری به من ظلم می کنی!
الان سه ماه است که توی سنگر نشسته ام به عشق رویت،آن وقت تو...🤦🏻♂
یکی دیگر از خانواده اش نوشته بود و از این که از بس او از حاجی پیش آن ها تعریف کرده است،آن ها هم عاشق اخلاق و رفتار حاجی شده اند...🙃
در گوشه ای از دفترچه اش هم،ابراهیم نوشته بود که امروز (1361/2/16)مبلغ هزار تومان پول دستی از فلانی قرض گرفتم...😶
ژیلا رفت توی فکر...اون روز،همان روزی بود که ژیلامیخواست از دزفول به اصفهان برگرده و چون پول نداشت،ازابراهیم پول خواست و او...😓
حالا همه چیز داشت یادش می آمد...!
ژیلا هنوز داشت دفترچه را ورق می زد که ابراهیم برگشت....🚶🏻♂
ژیلا با تعجب😦از ابراهیم پرسید:مگه کارت نداشته اند؟خب برو!☹️
برو ببین چیکارت دارند؟
+ابراهیم گفت:رفتم،دیدی که...😇
-ژیلا گفت:برو حالا...
شاید باز هم کارت داشته باشند...🙊
و ابراهیم از لحن و تعارف ژیلا تعجب کرد...😟😧
دستش رو تکیه داد به در🚪
+گفت:بچه های خودمان بودند اتفاقا!
بهشون گفتم :امشب نمیام...😊
-اصلا نه برو.شوخی کردم که گفتم بمون کی گفته من امشب تنهام؟بری بهتره!😊
بسیجی ها منتظرند...🙃🙂
ابراهیم انگار یخ کرده باشد؛دستش رو به پیشانی اش مالید وپریشان گفت:
+بالاخره برم یا بمونم؟😕
و چشمش به دفترچه یادداشتش که افتاد،ناگاه دلم گرم شد🙊لبخندی زد
+گفت:پس نامه ها روخواندی ها؟🧐
-ژیلا گفت:بله!یکی دوتاشون رو🙊🙈
ابراهیم اخم کرد🤨
+این ها اسرار من و بچه هاست...
دوست نداشتم بخونیشون....😞
-ژیلا گفت:نمی خواستم بخونم اما نشد...
نتونستم...😓
ازتنهایی و از سر کنجکاوی بود که خوندمشون...🤭
فصل سوم
قسمت 6⃣6⃣
ابراهیم نشست کنار مهدی که هنوز خواب بود ژیلا دو استکان چای ریخت و اومد کنار ابراهیم نشست...😇
ابراهیم در سکوت کامل😶🤭چایش☕️رو خورد و بعد آهی کشید و به ژیلا نگاه کرد...👀
ژیلا هم به او نگاه کرد😊
+ابراهیم آرام گفت:فکر نکن من آدم بالیاقتی ام که این بچه ها این جور چیزا نوشته اند...😞
نه این ها...
یک لحظه صداش رو خورد و دوباره رگه دار گفت:این ها همه اش عذاب خداست ژیلا....😞😓
و پیش از اونکه همسرش حرفی بزنه،ابراهیم بغض کرده😢ادامه داد:این ها همه بزرگی خود بچه هاست...
من حتما یک گناهی کردم که باید با محبت های تک تک شون عذاب پس بدم...😔
بغضش ترکید و گریه کرد😭
ژیلا دست هایش رو دور شانه های او حلقه کرد و نتونست حرفی بزنه...😢
+ابراهیم گفت:من کی ام که این ها برام نامه بنویسند؟!🙍🏻♂
-ژیلا گفت:اون ها میدونند چه کار کنند....
لابد چیزی در تو دیدند که اینطوری
می نویسند...🤷♀
+ابراهیم گفت:این دیگه از بزرگواری خود بچه هاست...
تو نمیدونی ژیلا!
نیستی که ببینی چطور یک پسر پانزده شانزده ساله قبر میکنه میره توش میشینه،استغاثه میکنه😬
توبه!توبه میکنه و اشک میریزه😭😓
اگر این ها برای فرماندشون نامه مینویسند یا منتظرش هستند بیاد ببیندشون،یا اسمش از دهانشون نمیفته،فقط به خاطر معرفت خودشونه...
و دوباره بغض کرد...😰😥
من خیلی کوچکتر از این حرفام ژیلا،باورکن....😓
و ژیلا باورنکرد.باور نکرد و همراه ابراهیم اشک ریخت...!😭
هردو مدتی سیر و پر گریه کردند..
#ادامه_دارد...
@kheiybar
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
جای شهید بابایی خالی که😔 ازش پرسیدن عباس چه میکنی؟ گفت:مشغول نگهبانی دل هستم که کسی جز خدا وارد نشو
جمع کل صلوات
🌸5،678🌸
قبول باشه از همگی حاجت روابشید ان شاءالله 💐
جای شهید معزغلامی خالی که😔
توی اخرین مداحیش گفت:
[یعنی قسمت میشه
منم شهید بشم تو سوریه؟]
دقیقا بعد از اون مداحی
رفت سوریه و شهید شد.💔
🏴 #قرار_شبانه
ختم صلوات به نیابت از
✨شهید حسین معزغلامی✨
{هدیه به حضرت زهــرا س}
و برای سلامتی و تعجیل در ظهور اقا امام زمان عج💐
☑️مهلت صلوات فرستادن فرداشب تا ساعت 21 ☑️
تعداد صلوات های خودتون رو به این آیدی بفرستین👇👇
@Behzadii
✨🌴
مااگربرسرمیزنیم
برایمرگتونیستـــ
ڪهتنهازندهۍعاݪمتویۍ
حســــینجانم♥️
برسرمانمۍزنیمبرایاینڪه
چراباوجودتومردهایم!!!
#حسینرفیقهمیشههمراه✨
کانال #دلنــوشتــہهای_مذهبـي😍
اینجا پره از متنهای
🌸 تلگرانه ؛ حرف حساب؛ سخن بزرگان؛ اندکی تفکر؛ به وقت بندگی؛ دلبرانه؛عاشقانهای با خدا؛ حرف قشنگ؛ تکست؛ منبر مجازی؛ حاج حسین یکتا ؛ دل بده ؛استاد پناهیان؛ حرف دل🌿
🔰پستاش عالیه میتونی برا کانالت هم استفاده کنی مطمئن باش ضرر نمیکنی😌👇👇
https://eitaa.com/joinchat/319029311C1e764afb4d
#سلام_ارباب ✋
نسیمی می وزد و عطر حضرتی دارد
هوای چشم دلم عرض حاجتی دارد
سلام حضرتارباب!آسمانهمگفت🌿
سلامِ صبح به ارباب لذتی دارد.😍
صلی الله علیک یا اباعبدالله ع
@kheiybar
.
.
گاهی بعضی نگاه ها🌱
چشم دل را
بسوی #خدا باز می کند!🕊
مخصوصاً اگر آن نگاه
از قابِ چشم های آسمانی یک #شهید باشد💐
#شهید_ابراهیم_همت
#روزتون_متبرک_بهنگاهشهید🌹
@kheiybar
#احادیث_حسینی
✨امام صادق (ع) فرمودند:
هر كس دوست دارد روز قيامت؛برسر سفرههاى نور بنشيند بايد از زائران امام حسين عليه السلام باشد.✨💔
@kheiybar