eitaa logo
خشتـــ بهشتـــ
1.7هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
149 فایل
✨﷽✨ ✨اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفࢪَج✨ #خشـــت_بهشـــت 🔰مرکز خیرات و خدمات دینی وابسته به↙️ مدرسه علمیه آیت الله بهجت(ره) قم المقدسه 🔰ادمین و پشتیبان؛ @admin_khesht_behesht
مشاهده در ایتا
دانلود
خشتـــ بهشتـــ
سلام علیکم✋ جواب سوالات مسابقه👇👇👇 1⃣ حجة الوداع ، حجة الاسلام ، حجةالبلاغ ، حجة الكمال ، حجة التمام
بزرگواران طبق سوالات داده شده منظور از سوال پنج حدیث منزلت هست که در خصوص خود اما علی ع هست و ما این رو متذکر شده بودیم✨ و اما کسانی که بهشون جایزه تعلق میگیره تا ساعت 12 با تعیین اپراتور برنده ها ،شات های ارسال جایزه در کانال درج میشوند ❤️عیدتون مبارک🌟✨✨✨ °•♡°• @shahid_Ali_khalili_313 °•♡°•
امشـ🌙ـب هوسِ #کرب_وبلا را دارم••• من باشم و من باشم و بین الحرمین💛💎! #جانم_حسین✨ #شبتون_حسینی✨🌟 ✨🌟 @shahid_Ali_khalili_313 ✨🌟
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 چه انتظار غریبی نه کوششی نه دعایی نه پرسشی که کجایی فقط نشسته و گوییم خدا کند که بیایی السلام عليك یا صاحب الزمان (عج) 💜💟🙏 روز جمعه است...تا میتونیم بخونیم
📖 تقویم ☀️ امروز: شمسی: جمعه - ۰۹ شهریور ۱۳۹۷ میلادی: Friday - 31 August 2018 قمری: الجمعة، 19 ذو الحجة 1439 🌹 امروز متعلق است به: 🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام 💠 اذکار روز: - اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ (100 مرتبه) - یا ذاالجلال و الاکرام (1000 مرتبه) - یا نور (256 مرتبه) برای عزیز شدن ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️11 روز تا آغاز ماه محرم الحرام ▪️20 روز تا عاشورای حسینی ▪️35 روز تا شهادت امام سجاد علیه السلام ▪️44 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها ▪️59 روز تا اربعین °•♡°• @shahid_Ali_khalili_313 °•♡°•
💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫 #عکس_باز_شود 📥 نگفتند هر مردے بہ نمایندگے همسر و خانواده ش بیعت کند این را هم بہ نسل اندر نسل تاریخ باید گفت « کہ زن ها یک پاے دفاع از ولایت و امامت هستند » #ماجراے_غدیر 🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸 °•♡°• @shahid_Ali_khalili_313 °•♡°•
💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫 ❤️ علت شهادت :به دست ساواک🍃 جهیزیه🎈 قالی می‌بافت به چه قشنگی😍؛ ولی درآمدش رو برای خودش خرج نمی‌کرد😳. هر چی از این راه در می‌آورد، یا برای دخترای فقیر جهیزیه می‌خرید و یا برای بچه‌ها قلم و دفتر📒. حتی جهیزیه خودش رو هم داد به دختر دم بخت✨؛ البته با اجازه من. یادمه یه بار برای عیدش یه دست لباس سبز و قرمز خیلی قشنگ خریده بودم😌. روز عید باهاش رفت بیرون و وقتی برگشت درش آورد و گذاشت کنار. ازش پرسیدیم🤔: «چرا شب عیدی لباس نوت رو در آوردی⁉️؟» گفت🙁: «وقتی پیش بچه‌ها بودم با این لباس احساس خیلی بدی داشتم. همش فکر می‌کردم نکنه یکی از این بچه‌ها نتونه برای عیدش لباس نو بخره... دیگه نمی‌پوشمش!»✨. 🌹 محبوب ترین مؤمنان نزد خدا کسی است که مؤمن تُهیدست را در امور مادیِ زندگـی‌اش یاری رساند✨ بحارالانوار، جلد75 ، صفحه261 🌸°• @shahid_Ali_khalili_313 °🌸°•
🔰 غدیر، راهِ حلی است برای اینکه عاشورا پیش نیاید 🔰 اگر مردم درکِ سیاسی نداشته باشند، امام جامعه را تنها می‌گذراند 🔸 این‌همه توصیه‌‌ای که در روایات، برای بزرگداشت عید غدیر آمده است، در واقع برای یک «عید سیاسی» است؛ چون غدیر، نصب به حکومت و بحثی کاملاً سیاسی است. 🔸 سیاست‌ورزی یک دانش پیچیده است و اگر مردم یک جامعه سیاست‌ورزی را درک نکنند، امام جامعه را تنها می‌گذراند. چنانکه‌ ابوموسی اشعری را به علی‌بن‌ابیطالب(ع) تحمیل کردند به طمع اینکه جنگ به راه نمی‌اندازد! 🔸 هرچه غدیر را بیشتر جشن بگیریم، مشکلات جامعه اسلامی کمتر می‌شود. در واقع غدیر، راهِ حلی است برای اینکه عاشورا پیش نیاید. اگر غدیر، واقعاً گرامی داشته شده بود، کار به عاشورا نمی‌کشید... 👤علیرضا پناهیان 🚩حرم رضوی - ۹۷.۰۶.۰۵ •♡• @shahid_ali_khalili_313 •♡•
امروز تولــد داریم😍😍 تولـد شهیــد لبنـانـے مدافـع حـــرم احمــد مشلب☺️☺️ 💌 @shahid_Ali_khalili_313 💌
هدایت شده از خشتـــ بهشتـــ
🔮📿گروه چله(سرای معرفت)↙️ http://eitaa.com/joinchat/2447900684C423ed8c405 🌸🎀🌸🎀🌸🎀🌸🎀🌸🎀🌸🎀🌸🎀🌸🎀🌸🎀
🌷امام حسین علیه السلام فرمودند🌱 ✨لا یأمَن یومَ الْقیامَةِ إلاّ مَنْ خافَ الله فِی الدُّنیا كسی در قیامت در امان نیست مگر كسی كه در دنیا ترس از خدا در دل داشت✨ (مناقب ابن شهر آشوب ج/4 ص/ 69) 💌 @shahid_Ali_khalili_313 💌
اگر شهر سقوط کرد خیلی جای نگرانی نیست دوباره فتحش میکنیم، مراقب باشید 🌸ایمانتان🌸 سقوط نکند 👤شهید جهان آرا🌹 ۹شهریور زادروز سردار عشق،🌹 فرمانده دلاور سپاه خرمشهر گرامی باد هدیه تولد به ایشان هدیه یک شاخه🌹صلوات 🌸 @shahid_Ali_khalili_313🌸
۵۹ روز هایی که باهاش حرف میزدم حالم خوب بود اما بعدش دوباره یی و حوصله بودم _ هرشب راس ساعت ۱۰ روبروی پنجره میشستم و به ماه نگاه میکردم. مطمئن بودم که علی هم داره نگاه میکنه و دلش برام تنگ شده _ با صدای گوشیم از خواب ییدار شدم دستم رو از پتو آوردم بیرون و دنبال گوشیم میگشتم زنگ گوشی قطع شد از ترس اینکه نکنه علی بوده از جام بلند شدم و گوشیمو پیدا کردم با چشمای نیمه بازم قفل گوشی رو باز کردم مریم بود _ پوووفی کردم و دوباره روی تخت ولو شدم و پتو رو کشیدم رو سرم. گوشیم دوباره زنگ خورد با یی حوصلگی برش داشتم و جواب دادم - الو الو سلام دختر کجایی تو؟چرا دانشگاه نمیای ؟ - علیک سلام. حال و حوصله ندارم مریم وا یعنی چی مثل این افسرده ها نشستی تو خونه - خوب حالا کارم داشتی آره اسماء میخوام بیینمت، باهات حرف بزنم - راجب چی ؟ راجب محسنی ، ازم خواستگاری کرده - خندیدم و گفتم:محسنی ؟خوب تو چی گفتی ؟ هیچی ،چپ چپ بهش نگاه کردم و گفتم واقعا که، بعدشم سریع ازش دور شدم. - علی قبلا یه چیزهایی بهم گفته بود ولی فکر نمیکردم جدی باشه _ خاک تو سرت مریم بعد از ۱۰۰سال یه خواستگار برات اومده اونم پروندیش خندیدو گفت: واقعا که،حالا کی بیینمت ؟؟ - دیگه واسه چی میخوای بیینیم، تو که پروندیش یه کار دیگه ای دارم. حالا اگه مزاحمم بگو - من که دارم میگم تو به خودت نمیگیری إ اسماء - شوخی کردم بابا ، بعد از ظهر ییا خونمون دیگه هم زنگ نزن میخوام بخوابم پروووو. باشه، پس فعلا - فعلا گوشی رو پرت کردم اونور و دوباره خوابیدم چشمام داشت گرم میشد که گوشیم دوباره زنگ خورد. فکرکردم مریم ، کلی فوشش دادم ... بدون اینکه به صفحه ی گوشی نگاه کنم جواب دادم بله، مگه نگفتم دیگه زنگ نزن صدای یه مرد بود، رو صفحه ی گوشی نگاه کردم محسنی بود سریع گوشی قطع کردم خدا بگم چیکارت نکنه مریم _ دوباره زنگ زد صدامو صاف کردمو جواب دادم. بله بفرمایید ... سلام خوب هستید آبجی بعد از ازدواجم با علی بهم میگفت آبجی، از لحن آبجی گفتنش خندم گرفت - ممنون شما خوب هستید ؟ الحمدالله ببخشید میخواستم راجب یه موضوعی باهاتون حرف بزنم - خواهش بفرمایید نه اینطور ی که نمیشه. شما کی وقت دارید بیینمتون ؟ - آخه ... _ حرفمو قطع کردو گفت: علی بهم گفت ییام و ازتون کمک بگیرم اسم علی رو که آورد لبخند رو لبم نشست -بهتون اطلاع میدم. فعلا خدافظ خدافظ _ چند دقیقه بعد گوشیم بازم زنگ خورد ایندفعه با دقت به صفحه ی گوشی نگاه کردم. با دیدن صفر های زیادی که تو شماره بود فهمیدم علی سریع جواب دادم - الو سلام الو سلام اسماء جان خواب بودی ؟ - عزیزم بیدار بودم چه خبر - سلامتی. تو چه خبر کی میای ؟؟ إ اسماء تو باز اینو گفتی دوهفته هم نیست که اومدم _ إ خوب دلم تنگ شده منم دلم تنگ شده، حالاـبذار چیزیو که میخوام بگم باید زود قطع کنم - با ناراحتی گفتم: خب بگو محسنی بهت زنگ زد دیگه... - آره ازت کمک میخواد اسماء هرکاری از دستت بر میاد براش بکن 🌟 @shahid_Ali_khalili_313 🌟
۶۰ باشه چشم من دیگه باید برم کاری نداری مواظب خودت باش - چشم. خدافظ خدافظ _ با حرص گوشی رو قطع کردم زیر لب غر میزدم(یه دوست دارم هم نگفت)از حرفم پشیمون شدم . حتما جلوی بقیه نمیتونست بگه دیگه خوابم پرید. لبخندی زدم و از جام بلند شدم. اوضاع خونه زیاد خوب نبود چون اردلان فردا باز میخواست بره سوریه برای همین تصمیم گرفتم که با محسنی و مریم بیرون حرف بزنم. _ یه فکری زد به سرم اول با مریم قرار میذارم. بعدش به محسنی هم میگم بیاد و باهم روبروشون میکنم. کارهای عقب افتادمو یکم انجام دادم و به مریم زنگ زدم و همون پارکی که اولین بار با علی برای حرف زدن قرار گذاشتیم، برای ساعت ۴قرار گذاشتم. _ به محسنی هم پیام دادم و آدرس پارک رو فرستادم و گفتم ساعت ۵ اونجا باشه. لباسامو پوشیدم و از خونه اومدم ییرون ماشین علی دستم بود اما دست و دلم به رانندگی نمیرفت... سوار تاکسی شدم و روبروی پارک پیاده شدم روی نیمکت نشستم و منتظر موندم. مریم دیر کرده بود ساعت رو نگاه کردم ۴:۳۵ دقیقه بود. شمارشو گرفتم جواب نمیداد. ساعت نزدیک ۵ بود، اگه با محسنی باهم میومدن خیلی بد میشد _ ساعت ۵ شد دیگه از اومدن مریم ناامید شدم و منتظر محسنی شدم . سرم تو گوشیم بود که با صدای مریم سرمو آوردم بالا ... مریم همراه محسنی ، درحالی که چند شاخه گل و کیک دستشون بود اومدن... _ با تعجب بلند شدم و نگاهشون کردم ، مریم سریع پرید تو بغلمو گفت: تولدت مبارک اسماء جونم آخ امروز تولدم بود و من کاملا فراموش کرده بودم. یک لحظه یاد علی افتادم، اولین سال تولدم بود و علی پیشم نبود. اصلا خودشم یادش نبود که امروز تولدمه امروز که بهم زنگ زد یه تبریک خشک و خالی هم نگفت. بغضم گرفت و خودمو از بغل مریم جدا کردم. _ لبخند تلخی زدم و تشکر کردم خنده رو لبهای مریم ماسید ... محسنی اومد جلو سریع گفت: سلام آبجی ، علی به من زنگ زد و گفت که امروز تولدتونه و چون خودش نیست ما بجاش براتون تولد بگیریم. مات و مبهوت نگاهشون میکردم دوباره زود قضاوت کرده بودم راجب علی مریم یدونه زد به بازومو گفت: چته تو، آدم ندیدی... _ دوساعته داری ما رو نگاه میکنی خندیدم و گفتم؛ خوب آخه شوکه شدم، خودم اصلا یادم نبود که امروز تولدمه. واقعا نمیدونم چی باید بگم چیزی نمیخواد بگی. بیا بریم کیکتو ببر که خیلیگشنمه روی یه نیمکت نشستیم به شمع ۲۲سالگیم نگاه کردم. از نبودن علی کنارم و مسخره بازیاش ناراحت بودم حتی نمیدونستم اگه الان پیشم بود چیکار میکرد... _ کیکو میمالید رو صورتم و در گوشم بهم میگفت خانمم آرزو یادت نره، فقط لطفا منم توش باشم. اذیتم میکردو نمیزاشت شمع رو فوت کنم. آهی کشیدم و بغضمو قورت داد. زیر لب آرزوکردم "خدایا خودت مواظب علی من باش من منتظرشم" شمع رو فوت کردم و کیکو بریدم... مریم مثل این بچه های دو ساله دست میزدو بالا پایین میپرید محسنی بنده خدا هم زیر زیرکی نگاه میکردو میخندید. لبخندی نمایشی رو لبم داشتم که ناراحتشون نکنم مریم اومد کنارم نشست: خوووووب حالا دیگه نوبت کادوهاست - إ وا مریم جان همینم کافی بود کادو دیگه چرا ... وا اسماء اصل تولد کادوشه ها. چشماتو ببند حالا باز کن یه ادکلن تو جعبه که با پاپیون قرمز تزئین شده بود. گونشو بوسیدم، گفتم وااااای مرسی مریم جان _ محسنی اومد جلو با خجالت کادوشو دادو گفت: ببخشید دیگه آبجی من بلد نیستم کادو بگیرم ، سلیقه ی مریم خانومه، امیدوارم خوشتون ییاد. کادو رو باز کردم یه روسری حریر بنفش با گلهای یاسی واقعا قشنگ بود. از محسنی تشکر کردم. کیک رو خوردیم و آماده ی رفتن شدیم. ازجام بلند شدم که محسنی با یه جعبه بزرگ اومد سمتم: بفرمایید آبجی اینم هدیه ی همسرتون قبل از رفتنش سپرد که بدم بهتون. _ از خوشحالی نمیدونستم چیکار باید بکنم جعبه رو گرفتم و تشکر کردم . اصلا دلم نمیخواست بازش کنم تو راه مریم زد به بازومو گفت: نمیخوای بازش کنی ندید پدید... ابروهامو به نشونه ی نه دادم بالا و گفتم: بیینم قضیه ی خواستگاری 🌟 @shahid_Ali_khalili_313 🌟
ادامه داستـــ📚ــان ☝☝
خشتـــ بهشتـــ
ادامه داستـــ📚ــان #عاشقانه_دومدافع☝☝
پایان تبادلات♻️ دسترسی به پیام ها🚀 رفقای قدیمی عشقین☺️💛 رفقای جدید صفا آوردین 😉🌷 √ و سَیظل مکانَهُ فارِغاً و فراغَهُ أجْمل الحاضرین...!💜 [ جایش" خالی "خواهد ماند.. و جای خالی اش از همه آنها که هستند زیباتر است...✨√] خواب حـ💔ــرم کربلا ببینید🌙⭐️🌚 🌙✨ 🌟 @shahid_Ali_khalili_313 🌟
💐✨💐✨💐 سلام بر تو که نیازمندان را باب الحوائجی. سلام بر نام معطر و زیبایت، که الهام بخش ِ صبوری ، شکیبایی ، بردباری و حلم است. ولادت  هفتمین فخر عالم امکان...باب الحوائج امام موسی کاظم علیه السلام تهنیت باد🌹 @shahid_Ali_khalili_313
سلام علیکم رفقا✋ جوایز برندگان مسابقه عیدغدیر هم تقدیم شد👇👇👇👇👇