خشتـــ بهشتـــ
#پدرآینده_نگر.. ✅ #پسر_حال_نگر.. ❌ #قسمت_دوم2⃣ داشتم #گرده هاےخاک 🌫 را از روی کتفم دور میکردم که #
#پدرآینده_نگر.. ✅
#پسر_حال_نگر.. ❌
#قسمت_سوم 3⃣
هیچ #دربان و #نگهبان و تشریفاتی نداشت فقط یه سری تابلو راهنما!!⚠️
به محض ورودم متوجه شدم #دستگیره از جاش در اومده🙁 ...اگه کسی بهش بخوره میشکنه📛.. یاد #پند❤️آخر #بابام👨👦افتادم که همه چیزو #مثبت ببین☺️. فورا دستگیره رو سرجاش #محکم بستم تا نیوفته!! همینطوری و تابلوهای راهنمای شرکت رو رد میکردم و از #باغچهٔ شرکت رد میشدم که دیدم راهروها پرشده از آبِ سر ریز حوضچه ها⛲️. با خودم گفتم که باغچه ی ما پر شده است یاد سخت گیری #بابام افتادم که آب رو هدر ندم ...🌈
شیلنگ آب را از حوضچه پر، به خالی گذاشتم و آب رو کم کردم تا سریع پر آب نشه.
در مسیر تابلوهای راهنما وارد ساختمان اصلی شرکت شدم پله ها را بالا میرفتم متوجه شدم... چراغهای آویزان در روشنایی روز بشدت روشن بودن از ترس داد و فریاد بابا که هنوز توی گوشم زمزمه میشد، اونارو خاموش کردم!😥..
.
.
.
.
#ادامهدارد.. ✅
#رمانڪ 💌
#رسانہ_شهدایےمعرفت 🕊
#کپےتنهاباذڪرصلوات 🌟✨
╔ 🏴🏴🏴 ════╗
||•🇮🇷 @marefat_ir
╚════ 🏴🏴🏴 ╝