eitaa logo
خشت اول ⁦↔️⁩ کلاس⁦ اولی ها کلاس اول اول ابتدایی اول دبستان کلاس اولیها
5.2هزار دنبال‌کننده
13.4هزار عکس
3.9هزار ویدیو
1.8هزار فایل
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ ﴿۱﴾ 🎓کانال پایه اول ابتدایی مجموعه خشت اول 🏷زیر نظر مربیان رسمی آموزش و پرورش ✅آموزش با رویکرد های نوین و جذاب ارسال مطالب فقط با لینک جایز ارتباط با مدیر مجموعه👇 @Sh2Barazandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
کاربرگ تشخیص اعداد ا╅━━━┅═❂═┅┅──┄┄ https://eitaa.com/KheshteAvval 🇮🇷🕊⚜ ‌‌╆━━━┅═❂═┅┅──┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♻ ریاضی آمادگی برای عددنویسی ♻ ا╅━━━┅═❂═┅┅──┄┄ https://eitaa.com/KheshteAvval 🇮🇷🕊⚜ ‌‌╆━━━┅═❂═┅┅──┄┄ صدا گذاری✅ ❤️خواهر شما زهرا بلوچ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♻ ریاضی عدد نویسی ۲۹-۱۹♻ ا╅━━━┅═❂═┅┅──┄┄ https://eitaa.com/KheshteAvval 🇮🇷🕊⚜ ‌‌╆━━━┅═❂═┅┅──┄┄ صداگذاری✅ 🌹خواهر شما زهرا بلوچ🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعالیتی برای جمع اعداد راهبرد رسم شکل و چوب خط محمدطاهر سعیدی ا╅━━━┅═❂═┅┅──┄┄ https://eitaa.com/KheshteAvval 🇮🇷🕊⚜ ‌‌╆━━━┅═❂═┅┅──┄┄
داستان ق يروز ف غير آخر داشت تو پارك بازي ميكرد. يهو خورد زمين و پاش پيچ خورد. دور و اطرافشو نگاه كرد و ديد اي داد بيداد نقطه شو از رو سرش افتاده. با اون پاش شروع كرد ب گشتن. ف آخر اومد و گفت:چرا اينجوري راه ميري. گفت :آخه پام پيچ خورده و نقطمم رو هم گم كردم. ف آخر گفت بيا تو بغلم تا ببرمت پيش دكتر. ف. غير آخر گف پس نقطه م؟؟ همه ي حرفاي اينا رو قمري مهربون شنيد و گفت:شما استراحت كنيد من براتون پيدا ميكنم. قمري ،گشت و گشت. لا ب لاي گل ها رو ديد. وااااااي اينجا چقد نقطه هست. بعد با نوكش يك نقطه و با ي چنگال دستش يك نقطه و با اون يكي چنگالش يك نقطه ديگه برداشت. رفت رو سر ف غير آخر دوتا نقطه گذاشت. خوب ك نگا كرد ديد با اون يكي فرق داره. اون نقطه ي ديگه رو هم گذاشت رو سر ف آخر. ف آخر گفت حالا ف كوچولو بيا تو بغلم. اما ف ديگه با اون دوتا نقطه سنگين شده بود و ف آخر مجبور شده بود يكم خودشو خم كنه و راه افتاد. به شهر الفبا ك رسيدن گ بهشون گفت :خوش آمديد ق ها او دوتا ب هم نگاه كردن و تازه فهميده بودن ك ديگه شكل و صداشون با ف فرق داره. ق غير آخر. ق آخر. ا╅━━━┅═❂═┅┅──┄┄ https://eitaa.com/KheshteAvval 🇮🇷🕊⚜ ‌‌╆━━━┅═❂═┅┅──┄┄ داستان ‍_ق
23_111269182231.pdf
133.4K
برگ املا نشانه ی ق ا╅━━━┅═❂═┅┅──┄┄ https://eitaa.com/KheshteAvval 🇮🇷🕊⚜ ‌‌╆━━━┅═❂═┅┅──┄┄ ‍_ق
‍_ق ا╅━━━┅═❂═┅┅──┄┄ https://eitaa.com/KheshteAvval 🇮🇷🕊⚜ ‌‌╆━━━┅═❂═┅┅──┄┄
بچه ها خونه بابا الفبا و ننه الفبا می دونید چطوری بود؟ بابا الفبا و ننه الفبا یه حیاط بزرگ داشتن که توش یه حوض با گل و درختای سرسبز بود. روی درخت 2 تا پرنده لانه داشتن. بچه های ننه الفیا و بابا الفبا از این پرنده ها بی خبر بودند. یه روز که یکی از بچه های بابا الفبا (ب ) از خواب بیدار شده بود دید صدای (ق ق ق ق ) داره میاد یهو دید که جوجه پرنده افتاده توی آب و یه گربه کنار حوض می خواد اون جوجه کوچولو رو بخوره. واسه همین مامانش از ترسش صدای ق ق ق ق در می آورد. ب آخر زود باباالفبا رو صدا کرد. بابا الفبا هم گربه رو فراری داد و پرنده کوچولو رو نجات داد. بچه ها پرنده کوچولو را بردن کنار بخاری و با سشوار خشکش کردن. بعد از اینکه حال پرنده کوچولو خوب شد، از بچه ها تشکر کرد. می دونید چطوری تشکر کرد؟ می گفت ق ق ق ق ق ا╅━━━┅═❂═┅┅──┄┄ https://eitaa.com/KheshteAvval 🇮🇷🕊⚜ ‌‌╆━━━┅═❂═┅┅──┄┄ داستان ‍_ق