خیمهگاه ولایت
خبر فوری اطلاعیه وزارت اطلاعات مقدمه شکل گیری داعش در ایران 🌐 @kheymegahevelayat
❌#فوری .
.
🚨⚠: "آماده سازی مقدمات شکل گیری داعش".
.
🔴: کشف محموله بزرگ سلاح جنگی و توپ ضدهوایی متعلق به گروه های معاند در کویر شرق کشور
دادستان عمومی و انقلاب مرکز استان کرمان:
یک محموله سلاح و مهمات نیمه سنگین جنگی متعلق به گروه های معاند نظام توسط سربازان گمنام امام زمان (عج) کشف شد
.
از محل نگهداری این محموله مقادیر زیادی مهمات جنگی به همراه سلاح های مربوطه شامل 2 قبضه سلاح نیمه سنگین ضدهوایی و متعلقات، 2 لول یدکی، هفت هزار و 400 گلوله ضدهوایی، 23 راکت 73 میلیمتری، 15 جعبه و یک هزار و 160 نوار ضدهوایی به همراه سه دستگاه موتورسیکلت که 2 دستگاه آن ویژه تردد در مناطق سخت گذر است، کشف و توقیف شد.!!
#سپاه_پاسداران
#وزارت_اطلاعات
#سربازان_گمنام_امام_زمان
ادمین: حاج عمادمغنیه جمهوری اسلامی ایران
#خیمه_گاه_ولایت
#اخبارامنیتی
🌐 @kheymegahevelayat
⛔️فاضلاب انقلاب
باز بوی گند #فتنه می آید
بوی تعفن #ناکارآمدی دولتی که چند ماه قبل دلسوزان انقلاب گفتند و باور خیلیها نشد!
بوی مشمئز کننده کینه های ضد انقلاب !
بوی بی بصیرتی کسانی که عیار انقلاب را با قیمت پیاز و تخم مرغ می سنجند!
بوی گند #مسئولین_بیخیال از درد مردم!
بوی تعفن #حقوقهای_نجومی و بی عدالتی
بوی تهوع آور #وزرای_متمول و مسئولین بالای شهر نشین
بوی پهن #اصلاحات خاتمی زده
بوی تعفن #انحراف احمدی نژاد مالی شده
بوی گند فساد #اعتدال مزخرف روحانی کلید شکسته
بوی بادمجان گندیده ای به نام #اصولگرایی اقتدار طلبانه
بوی دروغهای خرداد 96
بوی فریدون و اسحاق
بوی فتنه می آید
بوی پولهای #عبری و #عربی
بوی متعفن عجوزه #رجوی
اما...
کشوری که عطر ناب #سید_خراسانی بر سینه آماده تیغ یاران بسیجی اش ترنم دارد، از این همه تعفن عبور خواهد کرد!
گویا هنوز تفاله #هشتادوهشت باقی است
لطفا سیفون را بکشید
فاضلاب این انقلاب پر است از فتنه گران!
#خیمه_گاه_ولایت
#بصیرت
کپی و استفاده از این مطلب فقط با ذکر نام کانال خیمه گاه ولایت و لینک این کانال، مجاز می باشد.
➖➖➖➖➖➖
#کانال_انقلابی_خیمه_گاه_ولایت
☫ ما ادعا نداریم که بهترینیم اما مدعی متفاوت ترین کانال خبری تحلیلی در حوزه سیاست و تحلیل مسائل اطلاعات ملی و جهانی هستیم.
👈 اینجا خــــــــ قرمزـــــط سیاسے معنایے ندارد چون به اکثر سیاستمداران سیاست باز در ایران و هرجای این عالم در هر رده و پست و مقام حاکمیتی و حکومتی ارادتی نداریم و فقط ارادتمند و فدایی امام خمینی و انقلاب و امام خامنه ای و شهدا هستیم.
✅ اینجا از انقلاب و دردِ مستضعفین و پا برهنگان و مظلومان جهان میگوید نه از سیاست بازی های کثیف بعضی سیاسیون معلوم الحال 👈(کانال #خیمه_گاه_ولایت )
✅ ایتا👇
🌐 @kheymegahevelayat
✅ سروش👇
🌐 http://sapp.ir/kheymegahevelayat
✅ تلگرام👇
🌐 https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1
خیمهگاه ولایت
رضوی گفت: _ اما این پی ان دی که میخواید تحویلشون بدید، داره الان از سکوی پرتاب میاد. اطلاعات ماهوار
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف سری دوم
قسمت پنجاه و دوم
حاجی تلفن و گرفت و گذاشت روی آیفون و گفت:
« کاظم هستم بگو. »
طبق معمول ، و طبق دفعات قبل که باهامون تماس داشتند، صدای یه زن بود که گفت:
«بهتون توصیه کردم با من بازی نکنید.»
همزمان که حاجی داشت حرف میزد، بهش اشاره زدم طولش بده. باهاش حرف بزن همینطور تا بتونیم نقطه تماس و پیدا کنیم. ارجمند هرچندثانیه دستش و میبرد بالا و آروم میاورد پایین و به حاجی میگفت داریم نزدیک میشیم. بیشتر زمان بگیرید و باهاش حرف بزنید.
زنه گفت: « با من بازی نکنید و اون قطعه رو بدید تا از کشور خارج کنیم. وگرنه یه تیر خلاص نثار همسر عاکف میشه.»
حاجی گفت:
«مثل اینکه خودت بیشتر دوست داری بازی کنی.. ما بازیت نمیدیم.. شما بیش از حد داری لج میکنی. بعدشم چرا پای مهندس مجیدی رو وسط کشیدید؟ خب قطعه رو میخواید مثل بچه آدم بگید خودمون بیاریم.»
اون زنه گفت:
« از نصیحتتون ممنونم کاظم خان.. تازه داره از این بازی خوشم میاد. میخوام یه فرصت دیگه بهتون بدم.. شما یه مهندس دیگه توی سکوی پرتاب ماهواره دارید به اسم عطا. این بار اون باید پی ان دی رو بیاره. هرکسی غیر از اون بیاد، مسئول خونش شمایی و مثل مجیدی میزنیمش.»
تلفن قطع شد.
من و حاجی و رضوی رفتیم سمت میز خانم ارجمند ببینیم تونست نقطه تماس و پیدا کنه یا نه.
پرسیدم چی شد.؟
گفت: «هنوز توی همون محدوده چند هزار کیلومتری قبلی هستند. نمیشه دقیق پیداشون کرد.. چون زود قطع میکنن..»
نکته: مخاطبان محترم احتمالا میدونید که توی چندهزار کیلومتر ما نمیتونیم دنبال 4 تا آدم بگردیم..کار اطلاعاتی باید دقیق باشه و زمان میبره.
حاجی به عاصف گفت: « زنگ بزن به سکوی پرتاب ماهواره، به عطا بگو با قطعه اصلی پی ان دی بیاد اینجا.»
بعد حاجی روش و کرد به من و گفت: « تو همین الان حرکت کن برو ، و با پرواز مخصوص خودت و فوری برسون مازندران. از فرودگاه ساری هم با هلی کوپتر میبرنت دوباره چالوس.. اونجا هماهنگه... برو که زیاد وقت نداریم.»
خداحافظی کردم و بچه ها من و رسوندن فرودگاه تهران و بعدشم راهی مازندران شدم.
اما مازندران...
توی فرودگاه مازندران یه هلی کوپتر از قبل آماده بود و از فرودگاه ساری که اسمش ظاهرا دشت ناز بود، با هلی کوپتر من و بردن یه منطقه خلوت و بزرگی توی چالوس. پیاده شدم. بعد از اون با یه ماشین ویژه منتقل شدم به اون اداره اطلاعاتی_امنیتی که فیروزفر مسئولش بود در چالوس.
بعد اینکه رسیدم اداره چالوس، پیاده شدم از ماشین تا برم وارد دفتر فیروزفر بشم، همزمان حاجی زنگ زد:
_سلام..رسیدی؟
+بله چنددیقه هست رسیدم چالوس و دارم وارد دفتر فیروزفر میشم الان.
_بچه های اونجا تونستن روی موبایل کوروش کار کنند؟
+فعلا آخرین خبری که تا بیام اینجا بین راه از مخابرات گرفتم، میگن نه. الان تیم تحقیقاتی و کارشناسی اینجاهم میگن اونی هم که خَستو رو کشته موبایلش و برداشته برده. هیچ ردی از خودشون نزاشتن. موبایل و خاموش کردن و شکستن به احتمال قوی، سیم کارت و باطریشم در آوردند.. منتهی بچه ها اینجا تونستن ردیابی کنند و بازم بگیرن.. قطعات شکسته گوشی رو سمت یکی از دانشگاه های تازه ساخت چالوس که کنار دریاست پیدا کردند.»
_پس هنوز دارن بازی میکنند.. خوبه.. عاکف درجریان باش که عطا رو فرستادیم بره برای تحویل پی ان دی. همزمان اگه میخوای ببینی با دوربین های میدانی، به عاصف میگم رمز و برات بفرسته و از مانیتور فیروزفر نگاه کن و عملیات و مدیریت کن درکنارم.
+عالیه حاجی بگو کد و بفرسته.
چند دیقه بعد کد و فرستادو از مانیتور دفتر فیروزفر همزمان از چالوس، میتونستم ببینم دوربین های میدانی عملیات تهران و...
بزارید براتون تعریف کنم چی می دیدم..
عطا رسیده بود سر محل قرار... اینبار با یه سمند فرستادیم سر قرار.. هم زمان من صدای حاجی رو از پشت هدفونی که توی گوشم بود و وصل به سیستم بود می شنیدم.. حاجی به بچه ها گفت:
«همه آماده باشن. تمامیه تیم های میدان عملیات، کوچیکترین حرکت مشکوکی که دیدید وارد عمل بشید.»
حاجی به منم گفت:
_عاکف تصویر و داری؟
+بله حاج آقا.
_فیروزفر هم هست؟
+نه بهش گفتم برن گشت بزنن و جستجو یابی کنن.
_نیروهای مخصوص مستقر توی چالوس آماده هستند؟
+بله آماده هستند.
_ما به محض دستگیر کردن تیم مقابل که اینجا هستند، محل اختفای خانومت و از زیر زبونشون میکشیم بیرون.. تو فقط یک ربع بیست دقیقه وقت داری برسی اونجا. حواست باشه.
+چشم.
همزمان داشتم عملیات تحویل پی ان دی رو هم میدیدم. دیدم یه وَنِ سفید رنگ وارد قاب دوربین عملیات شد. شک نداشتیم خودشونن. دیدم ون سفید رفت دقیقا پشت ماشین عطا ایستاد و پارک کرد. عطا با گوشی ریزی که بچه ها توی گوشش جاساز کرده بودند گفت:
«من دارم پیاده میشم برم سوار وَن بشم.»
حاجی هم بهش اجازه داد از پشت اون خط ارتباطی.
خیمهگاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف سری دوم قسمت پنجاه و دوم حاجی تلفن و گرفت و گذاشت روی آیفون و گفت: « ک
عطا رفت سوار ون شد. شیشه های ون از داخل کاملا پرده کشیده شده بود و اصلا نمیشد داخلش و تشخیص داد چه خبر هست.
عطا سوار شد و ، ون حرکت کرد. همزمان من از مانیتور اتاق فیروزفر با دوربینی که جلوی مانیتور حاجی نصب بود تا من بتونم تصویر و ببینم، تصویر عملیات و میدیدم. اون ماشینی که عطا سوارش شده بود برای تحویل پی ان دی از اون منطقه خارج شد..
ما از طریق گوشی که توی گوش عطا بود می تونستیم مکالمات افراد توی اون ماشین و بشنویم... خداروشکر به گوشیه توی گوش عطا نتونستن تا اون لحظه پی ببرن... فقط یه حرکتی که کردند اونم این بود که با شنیدیم با دستگاه دارن دنبال ردیاب میگردن.. چون صدای اون دستگاهی که دنبال ردیاب میگردن و من قبلا باهاش کار کرده بودم و میشناختم.. یه ردیاب که بچه های ما توی 034 داخل چمدون جعبه پی ان دی کار گذاشته بودن و تروریست ها تونستن پیدا کنن.. ما هم از قبل میدونستیم پیدا میکنن، و این ردیاب داخل جعبه رو برای مسیرانحرافی گذاشتیم که خیال کنند فقط همین یه ردیاب هست.
چند دقیقه گذشت، و بعدش در کمال ناباوری دیدیم ردیاب دوم که توی ساعت عطا بود، اونم پیدا کردند.
مات مونده بودم. بعضی صداها برام واضح نبود ، که عاصف با گوشی بهم میرسوند کلمات و.
نکته امنیتی: شاید بگید چطور میفهمیدیم ردیاب و پیدا کردند. اون زن توی ماشین زنگ زده بود به یکی از نیروهای بالادستی خودشون و گفته بود ما قطعه رو گرفتیم. داریم تست میکنیم تا ببینیم خودشه و سالمه یا نه. واینکه ببینیم ردیاب کار گذاشتن یا نه. همزمان همه چیز و مو به مو برای اونی که پشت خط بود توضیح میداد و ما هم از طریق گوشی ریزی که توی گوش عطا بود، میشنیدیم.
وقتی فهمیدم ردیاب دوم که در ساعت عطا جاساز شده بود و پیدا کردند، مُردم و زنده شدم انگار... برای عطا و شکست عملیاتمون در این پرونده نگران بودم.
شنیدم یه صدایی داره میاد. صدای همون زن بود گفت:
آقای کاظم، بهتره به نیروهاتون بگید ما رو تعقیب نکنند !!!
حاجی که متوجه شد طرح لو رفته و ردیاب از کار افتاده، فوری از توی گوشی گفت:
« عطا. عطا صدای من و داری؟؟ عطا زود از ماشین پیاده شو. عطا.. عطا صدای من و داری؟ عطا با توهستم.. از ماشین زود پیاده شو... عطااااا با تو هستم.. میگم صدای من و داری؟؟ عطا اگر صدای من و داری فوری از ماشین پیاده شو..عطااااا. لعنتی پیاده شو...»
در کمال ناباوری دیدیم یه صدای خش خشی میاد و فهمیدیم به گوشی ریزی که توی گوش عطا بود هم پی بردن و اون و نابودش کردن و دیگه ارتباط قطع شد.
همینطور گوشی دستم بود به عاصف گفتم وصلم کن به حاجی. خیلی استرس عملیات بالا رفته بود. گوشی و حاجی گرفت و گفتم:
+حاجی از طریق دوربین های شهری ببینید کجا دارن میرن.
گفت:
_عاکف الان ارجمند بررسی کرده میگه دارن میرن سمت ولنجک. بررسی کردیم ببینیم چقدر وقت داریم از پوشش ماهواره ای خارج شیم ، که دیدیم 20 دیقه فقط وقت داریم. عاکف جان تو نیروهات و آماده کن. به محض دستگیریه اینا آدرس و میگیریم و بهت میدیم تا برید فاطمه رو آزادش کنید.
+حاجی ارتباط تصویری و دارم قطع میکنم. باهات تلفنی فقط ارتباط میگیرم.
_باشه عاکف جان. برید آماده شید.
فوری اومدم سوار ماشین شدم و رفتم سمت جایی که هلی کوپتر مستقر بود. با مهدی هماهنگ کردم فوری. فقط می دویدم همه ی اینجاهارو. چون نفس گیر بود و زمان ما هم کم بود. مهدی به من ملحق شد. هلی کوپتر روشن شد و نیروهای رهایی گروگان سوار شدند و آماده دستور من بودند برای انجام پرواز و عملیات.
منتظر خبر تهران بودم. نمیدونم چرا بچه های میدان عملیات در تهران به حاجی خبر دقیق نمیدادن که تا کجا پیش رفتن .. شاید صلاح حاجی تا اون ثانیه این بود که خبرای اون لحظه رو بهم منتقل نکنه. از طرفی، دشمن هم فهمیده بود که تیم عملیاتی_امنیتیِ ما دنبالشون هست و دارن رصد میشن.. وقتی فهمیدن دارن رصد میشن هشدار دادند به حاج کاظم دست از تعقیب بردارن.
حاجی بهم زنگ زد:
✍ ادامه دارد....
⛔️ #کپی و هرگونه استفاده (تاکید میکنیم هرگونه استفاده) از این مستند داستانی امنیتی فقط باذکر منبع و لینک کانال تلگرام و ایتا و سروش ( #خیمه_گاه_ولایت ) که در پایین درج شده است #مجاز می باشد وگرنه قابل پیگیری وشکایت خواهد بود و از لحاظ شرعی پیگرد الهی دارد. ⛔️
✅ خیمه گاه ولایت در اِیتا👇
✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat
✅ تلگرام👇
🌐https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1
✅ خیمه گاه ولایت در سروش👇
✅ http://sapp.ir/kheymegahevelayat
هوش سفید
گرداننده آمدنيوز: اگر رئيسي يا قاليباف رييس جمهور بودند اين حجم از نارضايتي وجود نداشت و الان مسئله براندازي مطرح نبود/ ما تحليل امنيتي دقيق داشتيم كه ناكارآمدي روحاني مردم را به ستوه خواهد آورد/ الان فعلا بيشتر حرف نمي زنم تا اتفاقات آينده هم بيفتد و فشارها بر مردم بيشتر شود بعد درباره آن حرف ميزنيم.
🌐 @kheymegahevelayat
🔴موج اول فتنه نزدیک شده است
🔸این افزایش قیمت ها نیز بخشی از پازل فتنه هستند هوشیار باشید
🔸این سمپاشی خواص اصلاحات و هسته سخت اصلاحات هم بخشی از پازل فتنه است هوشیار باشید
🔸تحرکات کارمندان خارج نشین و گروهک های تروریستی فارسی زبان بخشی از پازل فتنه است هوشیار باشید
🔸 اظهارات جدید روحانی و عزل و نصب ها بخشی از پازل فتنه است هوشیار باشید
🔸 تحرکات آمریکا و بازگشت تحریمهایی که هیچگاه برداشته نشده بود بخشی از پازل فتنه است
🔸 ولنگاری فضای مجازی و پرت کردن حواس انقلابیون با مطرح کردن وارد کنندگان گوشی موبایل و باز گذاشتن تلگرام و رفع فیلتر نیز بخشی از پازل فتنه است هوشیار یاشید
🔸 رونمایی از نمادهای پهلوی بخشی از پازل فتنه است هوشیار باشید
موج اول فتنه نزدیک است هوشیار باشید.
#فتنــــــــــــــــــه_اکبر
ادمین: حاج عماد جمهوری اسلامی ایران
#خیمه_گاه_ولایت
#kheymegahevelayat
↩️ لحظه به لحظه بامسائل و مطالبِ تحلیلی ،سیاسی، امنیتی درون مرزی و برون مرزی
🌐 @kheymegahevelayat
یگان موتورسوار، این بار نه برای پلیس، که بعنوان روش جدید آشوب طلبان برای حمله به پلیس رونمایی شد...سه تا پنجاه موتور به همراه یک راکب😐😐 (تحت فرماندهی مجاهدین خلق)
تظاهرات، حجم و مظلوم نمایی یگان زنان هم جدیدا به روشهاشون اضافه شده....(نیروهای مسیح علینژاد)
اینا دیگه کار مردم نیست بلکه پشتش برنامه ریزی حساب شده هست....
الحمدلله هم مردم و هم حافظان امنیت همه در هوشیاری کامل هستن.
🌐 @kheymegahevelayat
#رصدخانه_برون_مرزی_خیمه_گاه_ولایت
✡ ترامپ، ویلبر راس و «مافیای روسیه»
1⃣ #ترامپ در سالهای ۱۹۹۰- ۱۹۹۱ ورشکسته شد و در آستانه نابودی کامل مالی قرار گرفت ولی #ویلبر_راس، اهل نیوجرسی، او را نجات داد. از این پس ترامپ به شریک مالی برخی چهرههای شاخص #مافیای_روسیه و سایر جمهوریهای شوروی سابق بدل شد.
2⃣ ویلبر راس ۸۰ ساله، که اکنون وزیر بازرگانی و چهره خاموش دولت ترامپ است، فعالیت مالیاش را از دهه ۱۹۷۰ بعنوان کارمند کمپانی «ن. م. #روچیلد و پسران» در نیویورک آغاز کرد و در آنجا بعنوان متخصص ورشکستگی آموزش دید و تا بدانجا پیش رفت که به #سلطان_ورشکستگی شهرت یافت.
3⃣ یکی از شرکای مهم ترامپ پس از نجات از ورشکستگی، از دهه ۱۹۹۰ میلادی، #تمیر_سپیر، #یهودی گرجستانی (متولد تفلیس در زمان شوروی سابق)، بود. سپیر در اصل #تیمور_سپیاشویلی نام داشت. او به آمریکا مهاجرت کرد و به «غول» معاملات املاک منهتن نیویورک بدل شد. سپیر در ۲۶ سپتامبر ۲۰۱۴ در ۶۷ سالگی درگذشت.
4⃣ شریک دیگر ترامپ، در دوران پس از ورشکستگی، #توفیق_عارف است. عارف متولد قزاقستان در زمان شوروی سابق است با نام #توفیق_عارفاوف و اکنون ۶۵ سال دارد. توفیق عارف چهره مرموزی است و حتی محل سکونتش نامعلوم است. توفیق عارف مالک #گروه_بیرق است که در حوزه برجسازی در منهتن نیویورک فعالیت میکند.
5⃣ یکی از پروژههای مشترک «گروه بیرق» و سپیر و ترامپ #برج_ترامپ در محله سوهو (منهتن نیویورک) است. این برج ۴۶ طبقه از سال ۲۰۰۶ با سرمایه ۴۵۰ میلیون دلار ساخته شد.
6⃣ شریک مالی دیگر ترامپ فردی است بنام #ویکتور_خراپونف. گزارش ویژه منتشره در فایننشال تایمز ۱۹ اکتبر ۲۰۱۶ روشن کرد که پروژه ترامپ در محله سوهو شریک دیگری دارد که نامش به عمد پنهان شده. او ویکتور خراپونف، وزیر پیشین انرژی قزاقستان و شهردار پیشین آلماتی، بزرگترین شهر قزاقستان، است که در اوت ۲۰۰۸ به سوئیس گریخت. خراپونف به اتهام فساد مالی چند میلیارد دلاری، از جمله در ساختوسازهای انبوه در آلماتی، تحت تعقیب نهادهای قضایی قزاقستان است.
✍ عبدالله شهبازی
ادمین: حاج عماد جمهوری اسلامی ایران
#خیمه_گاه_ولایت
#kheymegahevelayat
↩️ لحظه به لحظه بامسائل و مطالبِ تحلیلی ،سیاسی، امنیتی درون مرزی و برون مرزی
🌐 @kheymegahevelayat
خیمهگاه ولایت
عطا رفت سوار ون شد. شیشه های ون از داخل کاملا پرده کشیده شده بود و اصلا نمیشد داخلش و تشخیص داد چه خ
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف سری دوم
قسمت پنجاه و سوم
منتظر خبرتهران بودم. نمیدونم چرا بچه های میدان عملیات در تهران به حاجی خبر دقیق نمیدادن که تا کجا پیش رفتن .. شاید صلاح حاجی تا اون ثانیه این بود که خبرای اون لحظه رو بهم منتقل نکنه. از طرفی، دشمن هم فهمیده بود که تیم عملیاتی_امنیتیِ ما دنبالشون هست و دارن رصد میشن. وقتی فهمیدن دارن رصد میشن هشدار دادند به حاج کاظم دست از تعقیب بردارن.
حاجی بهم زنگ زد:
_عاکف کجایی؟
+نزدیک هلی کوپترم. توی ماشین نشستم و منتظرم اونارو یا دستگیر کنید یا آدرس محل تحویل گرفتن فاطمه رو، بهمون بدن. حالا که پی ان دی رو گرفتن آدرس و چرا نمیدن؟
_نمیدونم چرا تماس نگرفتن.
یه هفت هشت ثانیه بین من و حاجی به سکوت گذشت و حاجی بهم گفت:
+عاکف ببخشید این طور میگم.. ولی اینطور که داره پیش میره، باید خودت و برای هر اتفاقی آماده کنی. چون احتمالا آدرس محل نگهداری فاطمه رو نمیدن. ما هم مجبور میشیم درگیر بشیم باهاشون و پی ان دی رو اول نجات بدیم. طبیعتا با تحویل گیرنده های پی ان دی درگیر بشیم خبرش به اتاق هدایتشون توی تهران میرسه. اونا هم دستور تموم کردن کار فاطمه رو به مازندران احتمالا صادر میکنن. و شک نکن روی مرحله بعدشون فکر کردن.
+منظورت چیه حاجی؟ اتفاقی افتاده که بهم نمیگی؟
_نمیدونم هنوز. فقط منتظر یه اتفاق بزرگ باید باشیم. چون تموم عواملمون یا دارن لو میرن یا...
وقتی حاجی این و گفت خیلی تعجب کردم و توی فکر رفتم.. آخه از حاجی بعید بود با این همه سابقه امنیتی انقدر نا امید بشه.. من و حاجی توی این همه سالی که باهم کار کردیم همچین حرفی رو ندیدم بزنه.. حتی در سخت ترین شرایط امنیتی کشور و درگیری های اطلاعاتی بین ما و خارجی ها و آشوب ها و کودتای سال88 که دیگه رهبری فرمودن فتنه گران کشورو بردن لبه پرتگاه و...!! سابقه نداشت حاجی این طور بگه، اونم وسط عملیات.
همزمان گوشی دست حاجی بود و داشتیم حرف میزدیم، دیدم حاجی میگه عاکف زنگ زدن بهمون. میزارم روی آیفون و گوشیم و نزدیک تلفن میکنم صداشون و بشنو.
تروریستا زنگ زدن به 034 و گفتند:
به اون زانتیا که دنبالمون هست بگید دور شه از ما.
شنیدم که حاجی خیلی تندومحکم بهشون گفت:
« کسی دنبالتون نیست. اما بهتون هشدار میدم حالا که قطعه رو گرفتید عطارو از ماشین پیاده کنید. با عطا کاری نداشته باشید. آدرس اون مکانی که همسر عاکف هست و بهمون بدید. اون گشت هم که دنبالتونه گشت ما نیست. گشت نا محسوس مربوط به بزرگ راه هست. دارم از دوربین شهری میبینم. الان هماهنگ میکنم با راهنمایی رانندگی که فوری بهشون بگن از سمت شما دور بشن. اون آدرس محل اختفای همسر عاکف و بهم بده. وگرنه دود بشی بری هوا پیدات میکنم. »
به حاجی که صدای من و میشنید گفتم:
+حاجی تحریکش نکن. حاجی ازت خواهش میکنم تحریکشون نکن. هم خودت آروم باش و هم اونارو آروم نگه دار. بازیشون بده فقط یه کم..
حاجی دیگه عصبی شده بود. من میشنیدم صداش و از پشت موبایل. با تشر و خیلی محکم به مرتضی گفت:
« مرتضی، همین الآن زنگ بزن به اون پلیس راهور بگو اون زانتیای گشت نامحسوس سگ مصبشون از این مینی بوس لعنتی دور کنننننن.. فقط فورییییی ! »
واقعا حس بدی بود. خیلی لحظات سختی بود اون اون لحظه های عملیات. از طرفی هر لحظه ممکن بود یه اتفاقی برای مردم بیفته. چون خیلی خطرناک بودن این تروریست ها.
همونطور که توی ماشین نزدیک هلی کوپتر نشسته بودم، دلم برای فاطمه تنگ بود. نشستم فیلم التماس های زنم و که گروگان گیرا فرستاده بودند به اتاق عملیاتشون توی تهران و اونا هم برای 034 تهران و 034 تهران هم برای من فرستادن، نگاه کردم و هی دلم شکست. هی قلبم تیر کشید.
داشتم همینطور نگاه میکردم به فیلما ، که حدود هفت_هشت دقیقه بعدش عاصف باهام ارتباط گرفت و گفت:
_عاکف بهم خبر دادند عطا رو زدند.. ظاهرا زدن زیر چشمش و کبود کردند و از ماشین پرتش کردن بیرون. بچه های ما رفتن سوارش کردند و دارن میارنش اول 034 خودمون و بعدش میبرنش درمانگاه تا درمان شه.
عاصف قطع کرد دیدم فیروز فر زنگ زد و جواب دادم:
+بگو فیروزفر میشنوم.
_سلام عاکف جان. خبر سری ومهم وخیلی فوری برات دارم..لطفا خبرو شنیدی به تهران چیزی نگو فعلا..چون بزار تا مشخص شدن قطعیش بین من و خودت فقط بمونه.. همین الان اطلاع پیدا کردیم خانومت توی بیمارستانی توی چابکسر هست. اونجا بستری هست.
+چیییییییییییییییییییییییییییی.
_آروم باش عاکف جان.
+از کجا فهمیدین خانوم منه؟ از روی عکسش؟
_نه...از روی عکس نه!
+پس چی؟ ببین فیروزفر ضد اطلاعات نباشه ما رَکَب بخوریم؟ حواست هست؟ بعدشم ما داریم اینجا توی چالوس وحوالی رامسر دنبال خانومم میگردیم. خانوم من توی چابکسر بوده؟ اصلا مطمئنی خانوم منه؟
_نه حاجی رکب نیست. خودش گفته همسر عاکف سلیمانی هستم. ظاهرا توی یکی ازخیابونای چابکسرتصادف کرده و راننده ماشین اون و رسونده بیمارستان
خیمهگاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف سری دوم قسمت پنجاه و سوم منتظر خبرتهران بودم. نمیدونم چرا بچه های میدان
+فیروزفر خوب گوش کن ببین چی میگم. فوری پنج شیش تا از بچه های اطلاعاتی خودت و مسلح بفرست بیمارستانی که میگی خانومم اونجاست. من خیلی زود خودم و می رسونم اونجا. تو هم هرجا هستی خودت و برسون بیمارستان مورد نظر.. من تا بیست دیقه نیم ساعت دیگه هوایی میام اونجام.. تموم ورودی و خروجی های بیمارستان و کنترل کنید.. کوچیکترین مورد مشکوکی توسط خودت و عواملتون دیده شد، دستگیر کنید. حواستون باشه دارم میام.
بعد این تماس من و مهدی فوری رفتیم سمت هلی کوپتر... به مهدی گفتم:
+مهدی جان، من با هلی کوپتر میرم سمت چابکسر. ده پونزده تا از نیروهای ویژه رو برای هراتفاقی همراه خودم میبرم. تو با این تعدادی که اینجا باقی می مونه منتظر دستور من باش که اگر خانوم من توی بیمارستان چابکسر نبود، شما از اینجا وارد مرحله بعدی میشید. چون ما توی تهران نتونستیم هنوز درز دهنده اطلاعات و پیدا کنیم و از طرفی هم نتونستیم محل نگهداریه خانومم و کشف کنیم.. امکان داره حربه باشه موضوع چابکسر برای گیرانداختن من.. از طرفی هم امکان داره با این شیوه بخوان مارو توی چابکسر درگیر کنن و از رامسر متواری بشن و همزمان بچه های مارو توی تهران درگیر کنند و سرگرم کنند.
_چشم حاجی.خیالت جمع.. برو یاعلی
سوار هلی کوپتر شدم و با ده تا از زبده ترین نیروهای ویژه، رفتم سمت چابکسر.
توی مسیر هوایی بودم و ده دیقه ای از بلند شدنمون گذشته بود که حاج کاظم باهام ارتباط گرفت..به خاطر صدای هلی کوپتر من و حاجی خیلی بلند باهم صحبت میکردیم:
_عاکف جان کجایی؟ خبر خوش داریم واست. خانومت توی چابکسر بوده. فوری برید اونجا !!!!!!!!
تعجب کردم حاجی چطور فهمید !!! گفتم:
+!!!!!!!!! سلام. میدونم.. میدونم. من الان دارم میرم چابکسر. توی مسیرهوایی هستم و با هلی کوپتر و ده تا از بچه های نیروی مخصوص دارم میرم اون سمت. ظاهرا میگن خانومم تصادف کرده بیمارستانه.
_چی؟؟ صدات نمیاد. بلند ترصحبت کن.
+میگم حاجی من توی هلی کوپترم. سروصداش زیاده. صدای من و داری؟ میگم یکی گفته همسر عاکف سلیمانی هستم. ما داریم میریم سمت چابکسر. توی مسیرهوایی هستم. اونجا که رسیدم و مطمئن شدم شخص مورد نظر خانوم من هست، باهاتون تماس میگیرم تا بچه های تهران دستگیری اتاق عملیات تهران و بعد از تعقیب نامحسوسی که دارید، آغاز کنند. صدای من و داری حاجی؟
_نمیدونم چی میگی.. صدات مفهوم نیست زیاد..عاکف ما اینجا ده دیقه یک ربع دیگه بیشتر فرصت نداریم. چون دوربین های شهری تا یه جایی میتونه به کمکون بیاد. لطفا عجله کن.. اون ماشین ظاهرا نمیخواد بره آشیانشون. چون میخواد شناسایی نشه و ما به اتاق هدایت عملیاتشون نرسیم.. باید ما اینجا حمله رو شروع کنیم. از وقتی تو رفتی تا حالا نماینده شورای عالی امنیت ملی هم هنوز اینجاست. کنار ما هستن و دارن عملیات و پیگیری میکنن. ایشونم تحت فشار هستند. چون ماهواره باید طی روزهای آینده فورا پرتاب بشه و قطعه برسه به سکوی پرتاب و برای تست های نهایی. مسئولین سیاسی و رده بالای حکومتی و دولتی همه از نزدیک قرار هست حضور داشته باشن موقع پرتاب.. هیچ کسی نمیدونه چه اتفاقی افتاده. ما نگرانیم پی ان دی رو نتونیم گیر بیاریم.
+حاجی می فهمم.. صدای من و داری؟؟ میفهمم. همونقدر که جون خانمم برای من مهم هست، اون پی ان دی و آبروی کشورمم برای من مهم هست.
_نشنیدم.. صدات و خوب ندارم. اگه صدای من و داری ببین چی میگم.. عاکف جان به محض رسیدن و تاییدشدن اون شخص مورد نظر، که مدعی هست همسر توعه، بهم خبرش و بده.. چون من میخوام دستور مستقر شدن نیروها رو توی محل مورد نظر بدم برای حمله به آشیانه ی دشمن بدم.. عاصف بین حرفامون خبر داده الان که تحویل گیرنده ها رسیدن آشیانشون.. خبر خوبیه ان شاءالله.
+چشم.. بهتون خبر میدم..من همه تلاشم و میکنم. یاعلی.
_موفق باشی.
اما چابکسر....
✍ ادامه دارد....
⛔️ #کپی و هرگونه استفاده (تاکید میکنیم هرگونه استفاده) از این مستند داستانی امنیتی فقط باذکر منبع و لینک کانال تلگرام و ایتا و سروش ( #خیمه_گاه_ولایت ) که در پایین درج شده است #مجاز می باشد وگرنه قابل پیگیری وشکایت خواهد بود و از لحاظ شرعی پیگرد الهی دارد. ⛔️
✅ خیمه گاه ولایت در اِیتا👇
✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat
✅ تلگرام👇
🌐https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1
✅ خیمه گاه ولایت در سروش👇
✅ http://sapp.ir/kheymegahevelayat
چندی پیش دو عضو نیروهای ویژه ارتش انگلیس موسوم به SAS حین انجام یک ماموریت محرمانه در مرز عراق و سوریه توسط ارتش سوریه دستگیر میشوند که پس از مذاکرات سطح بالا و حضور نماینده رسمی وزارت خارجه انگلیس در دمشق، دولت سوریه با آزادی انها موافقت میکند.
ادمین: حاج عماد مغنیه جمهوری اسلامی ایران
#خیمه_گاه_ولایت
#kheymegahevelayat
↩️ لحظه به لحظه بامسائل و مطالبِ تحلیلی ،سیاسی، امنیتی درون مرزی و برون مرزی
🌐 @kheymegahevelayat