خیمهگاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_دویست_و_بیست_و_هفت سیدعاصف عبدالزهرا گفت « چشم. خیالتون
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_دویست_و_بیست_و_هشت
با عاصف اومدیم سمت اتاق تاریک بازجویی که نسترن توسلی چندوقتی رو داخل اون بازداشت بود و اونجا نگه داری میشد!
درب اتاق و باز کردم رفتم داخل.. یکی از خانوم ها که از افسران امنیتی_اطلاعاتی بود، منتظر بود تا بریم برای بازجویی.. اتاقی که وارد شدم، داخلش یک اتاق دیگه بود که نسترن توسلی اونجا نگهداری میشد. از پشت شیشه ای که من داخل و میتونستم ببینم اما متهم جایی رو که من ایستاده بودم نمیتونست ببینه، به نسترن نگاه کردم. به اون خانومی که همکارم بود گفتم:
+برقای اتاق بازجویی رو برای چندثانیه روشن کن، بعدش خاموش کن.
_چشم.
وقتی اینکارو کرد، نسترن فورا چشماش و گرفت.. چون شدیدا تحت شکنجه روانی قرارش دادیم. در یک سلول کاملا تاریک و انفرادی که یک وجب جلوترش رو به زور میدید. به اون خانوم گفتم:
+همه چیز آماده هست؟
_بله.
+شروع کنید.
عاصف و اون همکارمون شروع کردند به عملیات روانی روی نسترن.. اون همکارمون که خانوم بود، قبل از اینکه ما بیایم نسترن توسلی رو از آورده بود پشت میز بازجویی نشونده بود.. اتاق نگه داری نسترن به حدی تاریک بود که عین قبر بود! داخل اتاق بازجویی یه سری بلندگوهای ریزی که به اندازه کف دست بود کارگذاشته شده بود وَ اصلا دیده نمیشد.
عاصف شروع کرد به گذاشتن صدای قدم زدن یه آدم که انگار داره داخل اتاق نسترن راه میره. بین اون تاریکی مطلق، تا حدودی نسترن و میدیدم. دیدم داره سرش و به این طرف و اون طرف می چرخونه.
صدای پایی که از بلندگو پخش میشد داشت دیوانش میکرد. انقدر این صدا طبیعی و واقعی بود که نسترن و گیج کرد. هدفم این بود همون اول روانش و بریزم به هم. آدمی مثل نسترن طبیعتا آموزش دیده بود و مراحل ضدبازجویی رو گذرونده بود. اما خب منم زرنگتر از این حرفا بودم وَ مراحلِ ضدِ _ ضدِبازجویی رو بلد بودم. سوای اینکه نسترن چندوقتی رو در تاریکی و سلول انفرادی به سر میبرد، بیشترین شکنجه هلی روانی رو هم پشت سر گذاشته بود، اما بازم باید اذیتش میکردم تا نتیجه مطلوب بده!
به عاصف گفتم:
«یک ربع بزار فقط صدای پا داخل اتاقش پحش بشه تا خیال کنه کسی دور و برش هست.. بعدش صدای قطره آب بزار. عاصف هم اینکارهارو انجام داد. حدود 30 دقیقه با این دوتا صدا روان نسترن و ریخیتم به هم. طوری که از دقیقه بیست به بعد، هر چندلحظه بلند میشد تا بفهمه دور و برش کسی هست یا نه.
اون صدا دیگه غیرقابل تحمل بود... نسترن بلند شد هی دور اتاقش و چرخید و چرخید. چندبار خورد به میز بازجویی.. ده دقیقه بهش استراحت دادیم... اما مجددا در دو تایم جداگانه 15 دقیقه ای با پخش صدای قطره آب، صدای پا، صدای خنده های وحشتناک، صدای کشیده شدن صندلی روی زمین، و... روانش و به هم ریختیم. این صداها به حدی بلند بود و یه هویی توسط عاصف کم و زیاد میشد که متهم و دیوانه میکرد.
بچه ها بهم گفته بودن نسترن چشمش با محیط بسیار روشن اذیت میشه! چندوقتی هم میشد که توی تاریکی مطلق بود، برای همین نور زیاد چشمش و بیشتر اذیت میکرد! منم نامردی نکردم گفتم پراژکتور اتاقش و روشن کنن تا مستقیم بخوره به صورتش!
نسترن داشت عصبی میشد.. سردرد شدید بهش دست داد! مجددا خاموش کردیم! صدای پا رو پلی کردیم! نسترن منتظر بود تا بین اون تاریکی مطلق وَ اون صدایی که به گوشش میرسه، یکی بزنه به صورتش تا ازش حرف بکشه اما از این خبرا نبود.
بعد از انجام تموم این کارها، تصمیم گرفتم با نسترن حرف بزنم.. اما داخل اتاق بازجویی نرفتم. میکروفون و روشن کردم، گفتم:
+سلام. حال شما خوبه؟ بفرمایید بنشینید. انقدر راه نرید!
نسترن سکوت کرد.. بعد از سی ثانیه کمی اطرافش و نگاه کرد گفت:
_ من با کی حرف میزنم!
+عاکف هستم! همونی که از عراق تو رو آورد ایران!
با صدای نسبتا بلندی که اعترض گونه بود گفت:
_چرا کسی اینجا نیست !؟ تو کجایی چرا دیده نمیشی!
+کاری به من نداشته باش که کجا هستم! اما این و بدون که چندنفر کنارتن.
با صدای تقریبا گرفته جیغ زد؛ بعد با عصبانیت گفت:
_من مسخرت نیستم.
+مگه گفتم هستی؟
داد زد گفت:
_گفتم کی هست اینجاااا؟
جوابی ندادم.. مجددا داد زد:
_گفتم کی هستتتتت اینجااااااا ؟
بعد از چندبار پرسیدن بهش گفتم:
+عتید و رقیب پشت سرتن.
دیدم برگشت نگاه میکنه پشت سرش و !!
گفت:
_عتید و رقیب کی هستن دیگه؟
+شما که خانوم متدینی باید باشی. کربلا میری. با دفتر بعضی مراجع در ارتباطی. جانماز آب میکشی.. داخل مسجد قرآن میخونی.. پس اینارو باید خوب بدونی.
عاصف صدای کشیده شدن صندلی رو فرستاد روی بلند گو. من نمیدونم اون بلندگورو کی درست کرده بود و این سیستم و چه کسی تهیه کرده بود برای اداره، اما شیرمادرش حلالش.. چون انقدر شفاف بود که نگو و نپرس. یعنی متهم فکر نمیکرد صدای بلند گو هست..خیال میکرد یکی داره در کنارش این کارو انجام میده.. عاصف صدارو بیشتر کرد.
خیمهگاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_دویست_و_بیست_و_هشت با عاصف اومدیم سمت اتاق تاریک بازجویی
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_دویست_و_بیست_و_نه
عاصف صدای کشیده شدن صندلی رو فرستاد روی بلند گو. من نمیدونم اون بلندگورو کی درست کرده بود و این سیستم و چه کسی تهیه کرده بود برای اداره، اما شیرمادرش حلالش.. چون انقدر شفاف بود که نگو و نپرس. یعنی متهم فکر نمیکرد صدای بلند گو هست..خیال میکرد یکی داره در کنارش این کارو انجام میده.. عاصف صدارو بیشتر کرد.
به نسترن گفتم:
+شما که خانوم محجبه ای بودی، همش در ارتباط با امثال دکتر عزتی که الآن در آمریکا دنبال عطینا هست، از قرآن میگفتی و اینطور نظرش رو به خودت جلب میکردی تا بتونی بهش نزدیکتر بشی، اونم بعد از قتل فائزه ملکی. راستی، واقعا نمیدونی عتید و رقیب کیه و چیه؟
_کی داره درون اتاقم راه میره.
+بگرد دنبالش. شاید عتید و رقیبن.
اینبار عصبی شد.. گفت:
_چرا مثل آدم رفتار نمیکنننییدددد.. چندوقته منو داخل تاریکی نگه داشتید. مثل آدم بیا جلوم حرف بزن.. گفتم کی هست اینجاااا.. گفتم کی داخل این اتاق هستتتت.. لعنتیییی.. کی هست اینجا؟
+عتید و رقیب..
_عتید و رقیب چه کوفتی هستن.
+هُووشش. چته؟ افسار پاره کردی؟ میگم عتید و رقیب کی هستن. سوره ق «قاف» آیه 18. خدای متعال میفرماید ما یلفظ ُمن قول الا لدیه رقیبٌ عتید.. خدا میفرماید انسان هیچ سخنی را به زبان نمی آورد و تلفظ نمیکند مگر اینکه همان دم فرشته ای «روی شانه چپ و راست او» آماده است و آن را مینویسد و ثبت و ضبط میکند. خانوم نسترن، این دوتا فرشته هم الآن روی شونه های تو هستند. سمت چپ و راستت، هر چیزی میگی مینویسن. منم اینجا نشستم میخوام اعترافاتت و بنویسم!
_روانیییی. تو هنوز نمیدونی من کی هستم!
+خیلی بی تربیت شدی! الآن آدمت میکنم!
نسترن سال ها قبل یه دوست پسری داشت که بیش از حد به هم وابسته بودن و میخواستن ازدواج کنند! دیوانه وار هم و دوست داشتند! اون پسره موقعی که داشت فوت میشد توی بغل نسترن فوت شد! چون از بس مشروب خورده بود اُوِردوز کرد و ایست قلبی کرد. در همون حین مستی این دوتا یه آهنگی رو که خیلی دوست داشتن، اون لحظه هم داشتند گوش میکردند. نسترن بعد از فوت اون همیشه به یاد دوست پسرش اون آهنگ و گوش میکرد. حالا بماند ما چطور این مسائل و فهمیدیم..به عاصف گفتم صدای موسیقی که نسترن چنددقیقه قبل از فوت دوست پسرش که توی بغلش بوده و داشتن گوش میدادن و بزاره روی بلندگو.. تا براش یادآور خاطرات تلخی بشه که اون و بیشتر بریزه به هم !
عاصف وقتی صدای اون موسیقی مورد علاقه نسترن و گذاشت، دیگه نسترن داشت روانی میشد.. اما اقدامی نمیکرد.. حرفی نمیزد.. یه موسیقی 3 دقیقه ای بود که عاصف 10 بار پلی کرد.. نسترن دیگه روانی شده بود... اشک چشماش بهش امون نمی داد.. دیگه نتونست طاقت بیاره و این بار بلند شده بود خودش و به درو دیوار میزد.. موهای سرش و میکشید. اوضاع بدی بود برای متهمه ی این پرونده ! شدیدا زیر شکنجه روانی قرار داشت.
به عاصف گفتم صدای موسیقی رو بیشتر کنه.. بعدش به اون خانومی که همکارمون بود گفتم آروم برو داخل اتاق.
نسترن داشت جیغ میکشید و به صورت خودش چنگ میزد! موهاش و میکشید، در همین حال بود که همکارمون خیلی آروم و خیلی حرفه ای رفت توی اتاق یه گوشه ای قرار گرفت. دیگه صدارو قطع کرده بودیم.. نسترن انقدر گریه کرده بود که خسته و بی حالی شده بود! رفت روی صندلی نشست.. اون همکارمون نزدیکش ایستاده بود، اما نسترن از شدت بی حالی نمی فهمید.
بعد از چند دقیقه با بی حالی گفت:
_چرا اینکارو میکنید؟ چرا من و نمی کُشید خلاصم کنید.
دوتا با کف دستاش زد روی میز بازجویی، فریاد کشید گفت:
_لعنتیااااا... لعنتیاااا.. یکی جواب منو بده... کی اینجا داره راه میره؟ چرا من نمیبینمش؟ دلیل این تاریکی ها چیه؟ خب بیاید حرف بزنیم.
خیلی دست و پا زد.. از پشت میکروفون بهش گفتم:
+چقدر پر رویی تو. کی بهت آموزش داده؟
همزمان به عاصف گفتم:
« صدای پارو بزار، ولومشم بیشتر کن. بزار خیال کنه سه چهار نفر دور و برش دارند راه میرن. روی بلندگو سوم هم موسیقی مورد نظرو بیشتر کن. »
عاصف صدارو بیشتر کرد. به نسترن گفتم:
+خانوم نسترن توسلی، پروندت خیلی قشنگ و کامل دست منه. از ارتباطت با بعضی شخصیت های سیاسی و مذهبی ایران. از آموزش هایی که در موسسه ولوم درکشور انگلیس دیدی. از دوره هایی که سرویس اینتلجنت سرویس و MI6 انگلیس بهت داده و ارتباطت با استخبارات عربستان (سازمان اطلاعات عربستان سعودی) و ارتباطت با جریان دار و دسته سیدصادق شیرازی (تشیع انگلیسی) و... از همش با خبرم.
نسترن دیگه رمق نداشت و بیحال شده بود! احساس کردم میخواد حرف بزنه. به عاصف گفتم همه چیزو قطع کنه.. حالا تصمیم گرفته بودم بعد از اون همه شکنجه برای اعتراف گرفتن، کمی هم آرومش کنم تا اگر میخواد حرف بزنه بتونه !
حدود ده دقیقه ای نسترن سکوت کرد.
خیمهگاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_دویست_و_بیست_و_نه عاصف صدای کشیده شدن صندلی رو فرستاد رو
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_دویست_و_سی
بعد از اون سکوت ده دقیقه ای... با بی حالی گفت:
_خیلی قشنگ بلدید به آدم وصله بزنید. یه روز تهمت اخلاقی، یه روز تهمت سیاسی !
نسترن به حدی توسط من شکنجه روانی شده بود که هر چنددقیقه از ترس میگفت:
«کی داره کنارم راه میره. کی هست این جا؟»
در یکی از دفعاتی که اینطور گفت، بهش گفتم:
+ببین کی کنارت هست. بگو کمکت کنه.
عصبی شد گفت:
_روانیییییی. ادیت نکن! گفتم کی هست اینجا.
+حرف میزنی با من؟؟ یا اینکه خودم یکی یکی همه چیزارو برات رو کنم.
سکوت کرد ! بعد از چندثانیه خیلی مغرورانه وَ با بی حالی پرسید:
_میشه بگید برای چی اینجا هستم؟
انصافا انقدر متهم پررو ندیده بودم به عمرم..خندیدم گفتم:
+ خودت می دونی برای چی اینجا هستی. پس سعی کن از جاده خاکی نری!
_آره تو راست میگی ! حتما بخاطر فروش چادر به همسر یک اطلاعاتی !
+وقتی نفهم تشریف داری همینه دیگه.. اگر اون مغزت و به کار بندازی، یادت میاد که داخل پارکینگ فرودگاه بغداد زمانی که مشت و خوابوندم به گونه و لب پروتز شده ت که دهنت پر از خون شده بود، بهت گفتم اون خانوم همسرم نبود.. همکارم بود وَ بیست و چهارساعته تحت رصد وَ کنترل اون همکارم بودی.
نسترن گفت:
_مگه من چیکار کردم که کنترلم میکنید؟
+بگو چیکار نکردی.
_شما بگو.
+دیگه داری زیادی چرت و پرت میگی.
اون همکارخانوم که داخل اتاق نسترن بود وَ نسترن متوجه حضورش نمیشد، یه چک خوابوند به صورتش.. گفتم:
+چی شد؟ درد داشت؟
_آشغالاااا. سه ساعته دارم میگم کی اینجاست که داره راه میره، کسی چیزی نگفت و صدای پا هم میومد کسی نزد.. اما حالا یه هویی یکی میزنه! با اینکه کسی راه نمیره اینجا! من و داخل تاریکی قرار دادید تا چشمام نبینه؟ تا نور چشام کم بشه!؟
دستش و آورد سمت چپ و راستش و گشت اما اون همکارمون انقدر حرفه ای بود، که یه گوشه میرفت می ایستاد.. نسترن چندوقت رنگ روشنایی ندیده بود. برای همین چشمش ضعیف شده بود. بهش گفتم:
+بهم بگو قبل از اینکه بری سمت افشین عزتی، رابطه تو با دکتر ( ع.ک ) چطور بود؟
_نمیشناسم.
+عکسش موجوده.
_گفتم نمیشناسم.
+بهم بگو رابطت با پسر مسئول دفتر آیت الله (...) چطور وَ در چه حدی بود؟
_نمیشناسم.
چرا وقتی پسر اون آیت الله در سوریه بود، ازش زمان عملیات ها و نقطه شروع عملیات ها رو میپرسیدی؟ تو مگه خبرنگار بودی؟ اون اطلاعات به درد کجا میخورد؟ تو چیکاره بودی که باید اونارو میدونستی؟
_اینا همش دروغه!
+شنود مکالماتتون هست! باشه این دروغه! البته به نظر تو دروغه! چون اسناد و مدارک تموم اینایی که گفتم دراختیارمونه! حالا بهم بگو رابطه تو با ویلیام در عراق به چه شکل و تا چه حد بود. چرا بعضی از اسنادی رو که از طریق بعضی خائنین به دست میاوردی، در اختیار ویلیام میگذاشتی ؟
_نمیشناسم. چنین کاری هم نکردم.. همش دروغه !
+اتفاقا چرا، میشناسی.. خیلی خوب هم میشناسی... همشم راسته ! بابت تک تک این ها عکس و فیلمش دست منه.
_دروغ میگیییی لعنتییی . تو داری دروغ میگی.
+بهم بگو رابطت با سفیر انگلستان در بغداد چطور بود.
_دروغ میگیییی.. به خدا دروغ میگی...
بلند شدم پرونده رو گرفتم برقارو روشن کردم دکمه رو زدم در باز شد رفتم داخل.. دیدم نسترن سرش و گذاشته روی میز.. معلوم بود نمیتونه داخل روشنایی بمونه.
بعد از حدود 10 دقیقه کم کم سرش و آورد بالا، با چشمایی که نازکش کرده بود تا دور و برش و خوب ببینه، عین دیوانه های وحشت زده به من وَ اون همکار خانوم نگاه میکرد. چندلحظه ای خیره شد به من، سرش و به نشانه انزجار از من چندبار تکون داد، بعد آب دهنش و پرتاب کرد سمتم. همکارمون رفت یه چک ابداربهش بزنه که بهش اشاره زدم این کارو نکنه ! کمی به نسترن نگاه کردم،گفتم:
+عیبی نداره.. میتونی راحت باشی.. از این آب دهن ها، بخاطر امنیت مردمم زیاد به سمتم پرتاب شده! خیلی دریده تر و یاغی تر از این حرفام که با این رفتارای تو عصبی بشم.
با خشم بهم نگاه کرد، صداش و پر از غضب کرد گفت:
_خیلی نامردی.. برای دیوانه کردن من موزیکی رو که چنددقیقه قبل از فوت نامزدم باهم گوش میدادیم و گذاشتی تا روانیم کنی؟؟ ها؟
لبخند پیروزمندانه ای زدم، گفتم:
+این یعنی اینکه حتی منو تیمم ریز و درشت زندگی چندسال قبلتم در آوردیم و کف دستمونه. دیوانه کردن تو ابزارهای ساده تری میخواد! حتی از این چندتا حرکت ساده ای هم که روت پیاده کردم ساده تر ! خودت و چی فرض کردی؟؟ خیال کردی خیلی زرنگی؟ خیال کردی یک ابرجاسوس هستی؟ نه! تو هیچچی نیستی!
✅ هرگونه کپی و استفاده فقط با ذکر منبع و لینک #کانال_خیمه_گاه_ولایت_در_ایتا و نام صاحب اثر #عاکف_سلیمانی مجاز است.
✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat
💎 پاسخ شهید بهشتی به پیشنهاد #رفراندوم بنیصدر و مجاهدین که این روزها حرفهای بنی صدر از زبان حسن روحانی شنیده میشود :
این که برخی از روزنامه ها میکوشند بگویند در جمهوری اسلامی امروز یک بحران است و راه حل این بحران را در رفراندوم یا چیزهای دیگر جست و جو میکنند، این کارها اصلا به منظور ایجاد بحران صورت می گیرد.
✅ @kheymegahevelayat
هدایت شده از خیمهگاه ولایت
❤️ همه باهم دعای فرج حضرت صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را زمزمه کنیم.❤️
🌸إلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ
🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌹
🌸أولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ
🌸ففَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِيبا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ
🌸يا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ🌹
🌸اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ
🌸يا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ
🌹 يا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ 🌹
🌹یاصاحب الزمان...🌹
🌸تا نیایی گره از کار بشر وا نشود🌸
#کانال_خیمه_گاه_ولایت
✅ @kheymegahevelayat
#خواندنی #ایستگاه_اربعین
🔴 اتوبان تهران _ بیت المقدس
«جمهوری اسلامی دارد یک پل زمینی از تهران تا بیروت میسازد تا آن حلقه کمندی را که به دور اسرائیل بسته است، محکمتر کند.»
توماس فریدمن یکی از روزنامهنگاران برجسته آمریکایی که عمر خود را در خاورمیانه گذرانده است به تازگی در «نیویورکتایمز» ادعای فوق را مطرح کرده است
🔻به اذعان رسانهها و شخصیتهای صهیونیستی جمهوری اسلامی ایران در حال محاصره گفتمانی و خفه کردن رژیم صهیونیستی بدون شلیک یک تیر است. در این زمینه به اظهارات مقامات صهیونیستی دقت کنید:
1⃣ «آویگدور لیبرمن» وزیر جنگ رژیم صهیونیستی: «بزرگترین چالش، تلاش ایران برای محاصره ما در حالتی غافلگیرکننده است.»
2⃣ نتانیاهو: «ایران، اسرائیل را محاصره کرده و میخواهد خفه کند.»
3⃣ روزنامه «جروزالمپست» : هیئتی از مقامات عربی که در روزهای اخیر با نتانیاهو دیدار کردهاند، گفتهاند: ایران و عواملش بر چهار مرکز تاریخی جهان عرب، یعنی بیروت، دمشق، بغداد و صنعا مسلط شدهاند»
🔹امروز با دیدن حماسه ی بی نظیر اربعین همگان افق دید سید روح الله را تحسین میکنند که حکیمانه فرمود «راه قدس از کربلا میگذرد»؛ تا قدس راهی نمانده است در گام اول به کربلا رسیدیم و در گام دوم به زودی روزی خواهد آمد که این بار بشارت رهبرعزیز انقلاب در دیدار با علمای سوریه محقق و تحسین شود که فرمود :« در قدس به زودی نماز جماعت خواهید خواند»
🌼 إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ ؛ «اسرائیل 22 سال بعد را نخواهد دید»
حاج عماد
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
💻 خیمه گاه ولایت
«کانال رسمی #عاکف_سلیمانی»
◀️ با کانال تخصصی #خیمه_گاه_ولایت از اوضاع سیاسی و امنیتی ایران و جهان باخبر شوید👇👇
✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat
🔸اربعین؛ خیمه جهانی اباعبدالله
رهبرانقلاب:
💠 اربعین با این حرکتی که عمدتاً بین نجف و کربلا در راهپیمایی هر سال به وجود میآید بینالمللی شد؛ چشمهای مردم دنیا به این حرکت دوخته شد؛ امام حسین (علیهالسّلام) و معرفت حسینی به برکت این حرکت عظیم مردمی بینالمللی شد، جهانی شد. ۹۸/۶/۲۷
#حب_الحسین_یجمعنا
👤 ادمین: فاتح اسرائیل
✅ @kheymegahevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸بیانات رهبرانقلاب درباره نقش سردار سلیمانی در تغییر دیدگاه مردم عراق به ایران پس از جنگ تحمیلی
➕ انتشار بخش منتشر نشده از سخنرانی سرلشکر قاسم سلیمانی در مناطق جنگی در جمع رزمندگان؛ بهمناسبت شب اربعین حسینی
👤 ادمین: فاتح اسرائیل
✅ @kheymegahevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 این مستند رو اون احمقایی که میگن عراقی های میزبان اربعین همون متجاوزان بعثی هستند ببینند...
● موکب داری که برای نجنگیدن با ایران به پای خودشون شلیک می کرد.
#الحسین_یجمعنا
👤 ادمین: فاتح اسرائیل
✅ @kheymegahevelayat
🚩 وعده پامپئو به نتانیاهو برای مقابله با ایران
پامپئو :
🔹 من و نتانیاهو درباره همه تلاش هایی که لازم است برای مقابله با تهدید علیه اسرائیل و کل منطقه و جهان از سوی جمهوری اسلامی ایران، انجام شود، مذاکره کردیم
🔹نیروهای آمریکایی به دقت مرز عراق و سوریه را زیر نظر دارند، منطقهای که اسرائیل معتقد است ایران تسلیحات نظامی را به سوریه و حزب الله لبنان ارسال می کند.
حاج عماد
✅ @kheymegahevelayat
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📸 منتخبی از تصاویر مراسم عزاداری #اربعین سیدالشهدا علیه السلام، باحضورهیئتهای دانشجویی و حضرت آیتالله خامنهای. ۹۸/۷/۲۷
🏷 #الحسین_یجمعنا
🎞 تصاویر به مرور منتشر خواهد شد، در👇
http://farsi.khamenei.ir/photo-album?id=43790
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔰 رهبر انقلاب در پایان مراسم عزاداری اربعین خطاب به جوانان:
👈 اگر در مسیر حق ثابت قدم باشید، کشور و دنیا اصلاح میشود
🔻 حضرت آیت الله خامنهای ظهر امروز(شنبه) در مراسم عزاداری اربعین سیدالشهدا(علیهالسلام) که با حضور هیئتهای دانشجویی سراسر کشور در حسینیه امام خمینی برگزار شد در سخنان کوتاهی با تشکر از مراسم عزاداری پر شور و با صفای #جوانان، خطاب به آنان گفتند: صفا و نورانیت شما عزیزان بسیار مغتنم است و بنده همواره از خداوند متعال مسألت میکنم که ما و شما را همواره در مسیر مستقیم ثابت قدم بدارد، چرا که اگر شما در این مسیر حق #ثابت_قدم باشید، کشور و دنیا اصلاح و بشریت از منافع آن بهرهمند میشود. ۹۸/۷/۲۷
💻 @Khamenei_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید/ عدنان منصور وزير خارجه اسبق لبنان: علت دشمنی با ایران، اسلامی و هسته ای بودن این کشور نیست.
ایران به سیاست های سلطه جویانه و املایی آمریکا "نه" گفته و آمریکا ترس از سرایت این حس به دیگر کشورها دارد.
حاج عماد
✅ @kheymegahevelayat
لطفا در نشر این پوستر کوشا باشید
امشب قسمت 231 و 232 و 233 #مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم از کانال_خیمه_گاه_ولایت_در_سروش_و_ایتا_و_تلگرام منتشر میشود.
✅ خیمه گاه ولایت در تلگرام👇
🌐https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1
✅ خیمه گاه ولایت در سروش👇
✅ http://sapp.ir/kheymegahevelayat
✅ خیمه گاه ولایت در اینستاگرام 👇
🌐 https://www.instagram.com/kheymegahevelayat/
✅ خیمه گاه ولایت در توییتر 👇
✅ https://twitter.com/kh_Velayat
خیمهگاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_دویست_و_سی بعد از اون سکوت ده دقیقه ای... با بی حالی گفت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_دویست_و_سی_و_یک
وقتی به نسترن گفتم تو هیچچی نیستی، دیدم داره باغضب بهم نگاه میکنه.. اما سکوت کرد و چیزی نگفت.. معلوم بود داره از چشماش نفرت از من میباره.. ادامه دادم بهش گفتم:
+ببین نسترن، من تا آرومم، آرومم. اما وقتی اون روی من بالا بیاد، دیگه نگاه نمیکنم کی جلوم ایستاده و کی جلوم نشسته! وقتی اون روی من بالا بیاد وزیر و وکیل نمیشناسم.. اونوقت هرکاری که باید انجام بدم انجامش میدم. پس بهتره که عین یک بچه ی آدم حرف بزنی. از تک تک نشست و برخواست های تو اسناد و مدارک صوتی و تصویری موجوده. شاید از ارتباطت با سفیر انگلیس در بغداد عکس و فیلم کم باشه و خیال کنی میتونی با تکذیب کردنش فرار رو به جلو داشته باشی، اما خیالت جمع باشه که اونقدر توی دست و بالمون از اون ارتباطات کثیفت سند داریم که به دادگاه ارائه بدیم و محکومت کنیم! به اندازه کافی هم فایل شنود موجوده. الآنم میرم این قسمت از پیرهنم که آب دهن نجستو پرت کردی روش پاکش می کنم.. این حرکتت و نادیده میگیرم چون یک ایرانی هستی که همچین غلطی رو کردی! البته یک ایرانی خودفروخته! اما اگر یک متهم غیر ایرانی با من این کار و میکرد و به سمتم آب دهن پرتاب میکرد، جوری میزدمش که خودش و دولتش یک قرن صدای سگ بدن! چون من نماینده 80 میلیون ایرانی با هرجناح و سلیقه ای هستم که روبروی دشمنش میشینم و بازجوییش میکنم! الان میرم و لباسم و پاک میکنم برمیگردم! دلم میخواد وقتی برگشتم عین بلبل برام چهچه بزنی.
بلند شدم از اتاق بازجویی رفتم بیرون، لباسم و که آب دهن خونی نسترن روش بود تمیز کردم.. وقتی برگشتم دیدم نسترن چشماش و بسته و داره اشک میریزه! به اون همکار خانومی که داخل اتاق بازجویی بود اشاره زدم بره بیرون. نشستم روبروی نسترن... بهش گفتم:
+خب! پس میگفتی که من دروغ میگم!
سرش و آورد بالا گفت:
_بله دروغ میگید!
خیلی آروم وَ با خونسردی کامل و ریلکس دستم و بردم سمت پوشه ای که همراهم آورده بودم داخل اتاق بازجویی وَ روی میز گذاشته بودم. از این چندتا اسمی که براش برده بودم عکساشون و آوردم بیرون یکی_یکی به نسترن نشون دادم... گفتم:
+خانوم نسترن، خوب دقت کن... به تصاویری که بهت نشون میدم نگاه کن... هرجایی که برات قابل رویت نبود بگو بدم دست خودت تا قشنگ ببینیش! این تصویر شماره یک.. تصویر تو با دکتر (ع.ک) نماینده مجلس ، که در آغوش هم هستید.
دیدم داره فقط نگاه میکنه که ما چقدر دقیق تونستیم اطلاعاتش و در بیاریم.. عاصف اومد روی خطم داخل گوشم گفت:
«آقاعاکف، تپش قلب نسترن رفته بالا... صورتش داغ شده.. حرارت دستاش داره میره زیاد شده.»
این چیزهایی که عاصف میگفت از دوربین حرارتی و یه سری دوربین های امنیتی که داخل اتاق بازجویی نصب بود میدید و میگفت...
ادامه دادم به بازجویی... گفتم:
+این تصویر شماره دو.. تصویر شما با سفیر انگلیس در بغداد که معاون سفیر انگلستان هم در این عکس حضور دارند! شما در این مهمونی مشغول سِروِ مشروبات الکلی هستید.. این شماره 2 بود... اما تصویر شماره 3 !
سومین عکس رو هم کشیدم بیرون، نشونش دادم بهش گفتم:
+اینم سه.. تصویر تو وَ ... !!
حرفم و قطع کرد، با عصبانیت تمام گفت :
_بس کن.. تمومش کن.. زندگی خصوصی من به خودم مربوطه! به هیچکسی ربطی نداره! پس یعنی اینکه سرویس امنیتی ایران حق نداره در زندگی خصوصی من دخالت کنه.
+خانوم نسترن توسلی، با این سر و صدا نمیتونی از پاسخگویی فرار کنی! سیستم امنیتی کشور ایران تنها سیستم امنیتی هست که شرع در اولویتش هست! در زندگی هیچکسی دخالت نمیکنه! شماهم تا جاسوس نشده بودی باهات کاری نداشتیم و فساداخلاقیت به خودت مربوط میشد! اما از جایی که جاسوس شدی حتی فساد اخلاقیتم به سرویس اطلاعاتی ایران مربوط میشه که با کی نشست و برخواست داشتی! ما در زندگی هیچکسی دخالت نمیکنیم! این و تو نمیدونی، اما گنده های تو میدونن که آقای خمینی رضوان الله تعالی فرمودند ما حکومت تشکیل دادیم برای فضائل اخلاقی، با هرچیزی ما حکومت و نگه نمیداریم! خانوم نسترن توسلی، شما دزد نیستی! شما جاسوس هستی! متهم ردیف اول هم هستی!
_این حرف ها رو به من نگید. همین حالا تمومش کنید این رفتارای توهین آمیز و ! من یک شهروند عادی بودم در کشورم ایران !!
+نه خانوم، اتفاقا من باید اینا رو بهت بگم. من مامور هستم که بهت تفهیم اتهام کنم!
_من نمیخوام حرف بزنم.. تا وکیلم نیاد حرفی نمیزنم.
آرامش من بدجور نسترن و عصبی میکرد.. بهش گفتم:
+ببین خانومِ نسترن، کثافت کاری های اخلاقیت فعلا محل بحث ما نیست. اما جاسوسی کردنات چرا ! هست!
بلند شدم دور میزی که منو نسترن روبروی هم نشسته بودیم چرخی زدم...نسترن داشت همینطور توهین میکرد. به نظام، به مسئولین، به مردم و...!
خیمهگاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_دویست_و_سی_و_یک وقتی به نسترن گفتم تو هیچچی نیستی، دیدم
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_دویست_و_سی_و_دو
رفتم سمتش، خم شدم صورتم و بردم نزدیک صورتش... زل زدم به چشماش نگاه کردم، ساکت شد.. اینبار صدام و بردم بالا بهش گفتم:
+اول از همه ببند دهنت و، تا بهت چیزی نگفتم حرفی نمیزنی، ثانیا، خیال نکن میتونی فرارِ رو به جلو کنی، یا منو سر همون پِلِّه ی اول بازجویی نگهم داری. ثالثا؛ خانوم نسترن توسلی، تو در انگلیس آموزش دیدی. با یکی از جریانات به ظاهر مذهبی ایران که در انگلیس پایگاه دارند، شبکه ماهواره ای دارند، پول دارند، نفوذ دارند! متصل هستی. همزمان مورد تایید اینتلجنت سرویس هستی، برای عربستان و انگلیس و آمریکا وَ موساد هم کار میکردی و بهشون اطلاعات میفروختی. از پسر یکی از آیت الله های ایران که در سوریه بوده اطلاعات نظامی میگرفتی و به اسراییل میرسوندی! اون پسر الان در بازداشت ما هست!
ازش فاصله گرفتم، مجددا دور اتاق قدم زدم... نسترن در جوابم صداش و برد بالا گفت:
_خب که چی؟ چرا ثابت نمیکنی؟ تو فقط چندتا عکس بهم نشون دادی.. خب دوست داشتم ارتباط سیاسی داشته باشم با این و اون. به کسی مربوط نیست. مگه ارکان حکومت آخوندیتون به خطر می افته؟ من فقط ارتباطات سیاسی با بعضی جریانات داشتم! همین! خیلی زیاد هم در داخل ایران نبودم که این همه وصله به من میچسبونی! برای چی داری در زندگی من دخالت میکنی؟ مثل اینکه شما کارتون اینه که در زندگی مردم دخالت کنید.. درسته؟
از رفتار نسترن تعجب میکردم! کمتر متهمی بود که در بازداشت سرویس اطلاعاتی ایران باشه و اینطور گستاخانه رفتار کنه! مونده بودم اون باگ لعنتی کیه که نسترن انقدر پشتش بهش گرم هست که اینطور برام شاخ و شونه میکشه!
بهش گفتم:
+آفرین. بلبل شدی.. خوب حرف میزنی! اگر قرار هست صحبت کنی من استقبال میکنم! اما همین الان بهت دارم میگم، کاری نکن ببرم بندازمت یه جایی که تا عمر داری روزی هزار بار آرزوی مرگ کنی!
صدام و بردم بالا و بهش گفتم:
+دارم همین الآن بهت میگم، اگر بخوای اینجا صدات و برای من ببری بالا، یه دونه میخوابونم توی دهنت تا بری و با برف سال بعد بیای پایین. خَررررررر فهم شد؟
نسترن ترسید..ادامه دادم بهش گفتم:
+ خودت داری میگی مردم!! اما تو جزء این مردم نیستی.. مردم ایران خیلی با شرافتن.. حتی اگر بعضی از همین مردم چه زنش چه مردش فرقی نمیکنه، هرچقدر هم که آلوده ی به این دنیا باشند، حداقل مثل تو وطن فروش و مزدور نیستن. تو کجای این مردم قرار داری؟ تو کجای این نقشه ی بزرگ ایران با 80 میلیون جمعیتش ایستادی؟ یه نگاه به خودت بکن! سابقت پر هست از وطن فروشی!
همینطور که داشتم داخل اتاق بازجویی میچرخیدم، رفتم سمتش ایستادم... مجددا صورتم و بردم نزدیک صورتش، زل زدم به چشماش، با کینه ی تمام بهش نگاه کردم، خیلی آروم ولی محکم بهش گفتم:
+تو یک کثافتی هستی که یک روز در آغوش روباه های مکارِ کیفِ انگلیسی به دست های آنگِلوساکسونیِ کثیف هستی، یک روز هم در آغوش عوامل و اطلاعاتی های سگ سعودی لجن، یک روز هم در آغوش آمریکایی ها و موسادی های اسراییل..
با حالت تمسخر و خنده گفت:
_و یک روز هم...
+بزار من بگم. در آغوش عده ای قلیل از سست کمربندهای ایرانی که دنبال عطینا هستند. تو یه هرزه ای هستی که هر روز قلادت و میدی دست این و اون.
دیدم به حالت تمسخر میخنده.. گفتم:
+بخند.. ولی به شرافتم قسم اشکت و در میارم.. همونطور که تا الآن داشتی ناله میکردی. خیال کردی با پروتز قسمت به قسمت بدنت، وَ با آرایش و زیبایی های مصنوعی که برای خودت درست کردی میتونی هرکسی رو بخری؟ از کجا انتخاب شدی وَ ساپورت شدی؟
حرفی نزد.. دوباره سوالمو براش تکرار کردم. دیدم بازم حرفی نمیزنه. چندبار با پرسش های مختلف سعی کردم از زیر زبونش چیزی بکشم بیرون، اما هربار به بهانه ای داشت من و سر پله ی اول نگه میداشت تا جلوتر نریم. برای دومین بار گفت:
_تاوکیلم نیاد حرف نمیزنم..
بهش گفتم:
+دفعه ی بعد بهت نمیگم که حرف بزن، دفعه بعد به حرفت میارم. پس بهتره دهنت و باز کنی عین یک قناری برام آواز بخونی.. آفرین.
سرش و آورد بالا نگام کرد.. رفتم اونطرف میز روبروی نسترن روی صندلی نشستم.... بهش گفتم:
+میشنوم.
یه موردی رو هم خدمت شما مخاطبان محترم #خیمه_گاه_ولایت بگم که دوست پسر نسترن هم یکی از عوامل اطلاعاتی دشمن بود که نسترن به واسطه اون وارد این کارها شده بود! اون روزی که نسترن و دوست پسرش در یک مهمانی در انگلیس مشروب خورده بودند، دوهفته قبلش یک اتفاقی پیش اومده بود وَ قرار بود دوست پسر این زن با یکی دیگه از مامورین امنیتی برای ماموریتی کاملا سری به بحرین برن! اون ماموری که قرار بود با دوست پسر نسترن برن به اون ماموریت، به نسترن چشم داشت و خاطرخواه اون بود! دوست پسر این زن از این موضوع مطلع میشه! در همون بحرین وسط ماموریت همکارش و میکشه!
خیمهگاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_دویست_و_سی_و_دو رفتم سمتش، خم شدم صورتم و بردم نزدیک صور
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_دویست_و_سی_و_سه
وقتی اون و میکشه ماموریتش و تنهایی انجام میده و برمیگرده! اما سیستم امنیتی انگلیس این قضیه رو متوجه میشه که چه اتفاقی پیش اومده! برای همین در یک مهمونی، یکی از نیروها به خاطر اینکه کسی به سرویس امنیتی انگلیس شک نکنه و زیر سوال نره، خیلی عادی انقدر به دوست پسر نسترن مشروب میدن که اُوِردوز میکنه!
ما در بررسی ها متوجه شدیم نسترن خیلی برای دشمن مهمه! برای همین که سرویس انگلیس نسترن و از دست نده مجبور شد این قضیه رو مخفی نگه داره! ما هم وسطای هدایت این پرونده متوجه این قضیه شدیم ! اونم توسط یکی از جاسوس های دوجانبه!
خب برگردیم به اتاق بازجویی!
معلوم بود که نسترن بعد از دیدن اون چندتا سند، دیگه همه چیزو تموم شده می بینه. بخاطر همین میدونست راه فراری براش باقی نمونده که بخواد معطلمون کنه.. از طرفی من بهش قول دادم اگر بهمون کمک کنه بهش بگم باعث و بانی مرگ دوست پسرش چه کسی بوده! نسترن به همین دلیل مجبور شد در همون ساعات اولیه بازجویی اعترافات زیادی کنه.. چون کلی اسناد صوتی و تصویری بهش نشون دادم که اصلا نمیتونست از زیر بار اون ها شونه خالی کنه وَ من هم بهش وعده دادم از یه معما براش پرده برداری کنم. بهش گفتم:
+مثل اینکه نشنیدی چی گفتم.. میشنوم اعترافاتت و !! میخوام حرف بزنی.
مکث کوتاهی کرد، کمی اشک ریخت، با دوتا دستاش سرش و گرفت... بغض کرد، گفت:
_این یه پروژه بود.
+توسط؟
دیدم داره گریه میکنه همیطنور !! من در بازجویی هایی که طی سال های طولانی از جاسوس ها وَ نفوذی های زن و مرد داشتم، می دیدم که بعضیاشون گریه میکنن.. خیلیا برای اینکه نظر منو جلب کنن تا دلم براشون بسوزه بود، بعضیاهم واقعی بود وَ خودشون و آخر خط میدیدن. نسترن دقیقا از دسته دوم بود. اشکش از روی ته خط رسیدن بوده. بهش گفتم:
+نشنیدم جوابت و !! گفتم توسط چه کسانی؟
_سرویس آمریکا_موساد_ انگلیس، وَ در کنارش عربستان!
+پس حدسم دقیق بود. اما عربستان بازیگر اصلی نبود درسته؟
_بله.
گفتم:
+عربستان همون گاو شیردهی بوده که فقط برای اینکه از پولش برای پروژه های ضدامنیتی ایران استفاده کنند، ضلع های دیگر این مثلث ازش استفاده میکردند، و به نوعی یک صدام شماره 2 هست. اما نه در بحث نظامی بلکه این بار در طرح های اطلاعاتی.
حرفی نزد، اما همینطور که اشک میریخت سرش و به نشونه تاییدحرفای من تکون داد. بهش گفتم:
+ خب ادامش.
_از جایی که به خاطر موقعیت پدرم ارتباطات خوبی با شخصیت های سیاسی و مذهبی و تجاری کشورهای مختلف بخصوص ایران داشتم، وَ در موسسه ولوم که خودت گفتی اسنادش موجوده و نشونم دادی آموزش های خاصی رو دیده بودم، تونستم نظر سرویس های کشورهای مورد نظرو برای این پروژه مشترک جلب کنم.
+از کجا استارت خورد ؟ ازت چی خواستن؟
نسترن حرفای تکان دهنده ای زده بود اون روز که به برخی از زوایای مهم این پرونده و اولین بازجویی که ازش صورت گرفت، در ادامه اشاره میکنم... نسترن گفت:
_همزمان که با یکی از جریانات مذهبی در داخل ایران «تشیع انگلیسی به سردمداری صادق شیرازی» که در انگلیس پایگاه داشتند ارتباط گرفتم، وَ در موسسه ولوم هم برای یه سری اقدامات آموزش میدیدم...
اومدم وسط حرفاش گفتم:
+از این موسسه بیشتر برام بگو. میشنوم.. ادامه بده..
_بعضی از افسران اطلاعاتی آمریکا و بخصوص انگلیس در اونجا حضور فعال داشتند. منم با بعضیاشون ارتباط تنگاتنگی داشتم. از طرفی بخاطر موقعیت خانوادگیم در داخل ایران، برای خودم برو بیایی داشتم و دارم، به همین دلیل منو برای طرحشون انتخاب کردند تا به بعضی افراد نزدیک بشم.
+من کاری ندارم که به مذهبی ها و سیاسیون نزدیک شدی.. به وقتش به اوناهم میرسیم و مفصل بهش میپردازیم. اما بهم بگو افشین عزتی چرا؟
_یعنی چی؟ متوجه نمیشم !
+اتفاقا چرا، خوب متوجه میشی، اما خودت و میزنی به اون راه ! ولی برات بازترش میکنم.. ببین خانوم توسلی، طبق رصدها و اسنادی که ما داریم، تو با هیچ کدوم از طعمه های خودت در داخل ایران، علیرغم اینکه می رفتید جایی و چندوقت می موندید، مشروب سِرو نمیکردید، ارتباط نامشروع نداشتید! براشون هزینه مالی اونچنانی نمیکردید، اما تنها کسی که باهاش ارتباط برقرار کردی، یا به نوعی میشه گفت مجبور شدی باهاش ارتباط برقرار کنی همین افشین عزتی بود. دلیل این و میخوام بدونم! حالا بهم بگو چرا؟
✅ هرگونه کپی و استفاده فقط با ذکر منبع و لینک #کانال_خیمه_گاه_ولایت_در_ایتا و نام صاحب اثر #عاکف_سلیمانی مجاز است.
✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat
(تصویر اختصاصی آیت الله رئیسی؛ بالاسر حرم اباعبدالله الحسین (ع) شب جمعه )
#بامردم
✅ @kheymegahevelayat
هدایت شده از خیمهگاه ولایت
❤️ همه باهم دعای فرج حضرت صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را زمزمه کنیم.❤️
🌸إلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ
🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌹
🌸أولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ
🌸ففَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِيبا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ
🌸يا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ🌹
🌸اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ
🌸يا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ
🌹 يا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ 🌹
🌹یاصاحب الزمان...🌹
🌸تا نیایی گره از کار بشر وا نشود🌸
#کانال_خیمه_گاه_ولایت
✅ @kheymegahevelayat
🔴نظامیان امریکایی از سوریه به عراق منتقل میشوند.
#رصدخانه_برون_مرزی_خیمه_گاه_ولایت
🔹مارک اسپر؛ وزیر دفاع امریکا بامداد یکشنبه گفت نیروهای امریکایی که از شمال سوریه خارج شدهاند، در غرب عراق مستقر خواهند شد.
✅ @kheymegahevelayat
✅ شرکتهای اماراتی مأموران اطلاعاتی اسرائیل را جذب میکنند
◀️ تحقیقات رسانههای صهیونیستی نشان میدهد برخی از افرادی که دوران خدمت وظیفه خود را در یگانهای فناوری ارتش رژیم صهیونیستی گذارندهاند در ازای دریافت دستمزدهای نجومی جذب شرکتهای مرتبط با سرویسهای اطلاعاتی امارات شدهاند.
◀️ گزارش «یدیعوت آحارونوت» حاکی از آن است فارغالتحصیلان یگانهای اطلاعاتی مخفی اسرائیل مانند «یگان ۸۲۰۰» برای شرکتهای عربی کار میکنند.
◀️ شرکت اماراتی Dark Matter که بازوی بازرگانی اداره اطلاعات امارات است یکی از شرکتهایی است که این فارغالتحصیلان را به خدمت میگیرد.
#عاکف_سلیمانی
✅ @kheymegahevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این مستند رو اون کسانی که میگن عراقی های میزبان اربعین همون متجاوزان بعثی هستند ببینند... موکب داری که برای نجنگیدن با ایران به پای خودشون شلیک می کرد.
در زمان جنگ ایران و رژیم بعث عراق، صدام حرامی شیعیان عراق را به زور به صف اول میفرستاد تا با ایران بجنگند. اگر نمیرفتند همسر و خواهر و دختر و مادر آن شخص را...
برای همین مجبور بودند به خاطر اینکه به ناموسشان اهانت نشود در جنگ حضور پیدا کنند و بعضی از این ها پس از پایان جنگ قسم خوردند و گفتند ما حتی یک تیر به سمت ايران شلیک نکردیم چون ایران و ایرانی رو حق میدونستیم، اما به سمت ما شلیک شد و ما مجروح شدیم.
#ایران_والعراق_لایمکن_الفراق
#الحسین_یجمعنا #حب_الحسین_يجمعنا
ادمین : حاج عماد
✅ @kheymegahevelayat
#خبرفوری
لطفا همه ی مخاطبان محترم و ارزشمند #خیمه_گاه_ولایت دقت کنند.
قسمت های امشبِ #مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم فوق العاده مهم هست. اگر کشورتون براتون مهم هست، فارغ از هر جناح و سلیقه ای، این 3 قسمت امشب رو با دقت بخونید.
#از_همه_مهمتر
اگر ممکنه این سه قسمت رو برای همه بفرستید!
چون اعترافات و حقیقت هایی در این سه قسمت هست که بسیار مهم هستند.
با تشکر
#تیم_خبری_خیمه_گاه_ولایت
✅ @kheymegahevelayat
به دلیل درخواست بیش از مخاطبان محترم خیمه گاه ولایت، از این به بعد #مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم حدالمقدور زودتر منتشر میشود.
#تیم_خبری_خیمه_گاه_ولایت
✅ @kheymegahevelayat