_ کاٰرِ همیشگیاش همین بود، گوشهای از کنجِ جهان مینشست و به همراهِ چاٰیِهلدار، برای آنهایی که آغوششان را وطنِ خود میدانست ناٰمه مینوشت..
میدانست این نامهها، شفاٰ و مرهمیست برایِ زخمهایشان..
و چون تو را جزئی از وجودِ خود، بلکه تمامِ وجود خودم یافتم گویی که اگر ناراحتی به تو رسد، به من رسیده و اگر مرگ دامانت را بگیرد دامنِ مرا گرفته، به این جهت اهتمام به کار تو را اهتمام به کار خود یافتم، از این رو این ناٰمه را برای تو نوشتم تا تکیهگاٰهِ تو باشد، خواه من زنده باشم یا نباشم!
نامهی امامعلیع به فرزند خود، حسنمجتبیع .
خیآلِخوش.
و چون تو را جزئی از وجودِ خود، بلکه تمامِ وجود خودم یافتم گویی که اگر ناراحتی به تو رسد، به من رسیده
با چند کلمه تمام زخمها، دردها و ناامیدیهایِ امامحسنع را بوسید، حقا که این رقعهیِ مبارک، شفابخش، نور، مرهم و تکیهگاهیست برای حسنع، و چقدر همهیِ ما نیازمندِ نامهایم، نامهای با قلمِ علیابنابیطالبع ؛
از غروب آسمانِ آبیِ شنبهای که لباسِ جمعه رو
پوشیده بود، الیٰ منتصفاللـيـل و سکوتِ آدمها..
أمّا القلوبُ المنکسرة العباسُ کفیلها ؛
و اما قلبهای شکسته، عباس"ع ضامن و سرپرست آنهاست ..
خیآلِخوش.
' حقّا که رئوفـی و نورِ دو چشم و حقّا که " ما از هر چه که در دلهای شما میگذرد باخبریم " اید.
موقعِ بیقراری زیاد، دلتنگیِ زیاد، خستگیِ زیاد، گوشهنشینِغم بودنِ زیاد، بینِ اشکهای زیاد، دقیقاً همون موقعی که زیادهای زیاد اونقدر زیاد شده که تمومِ وجودت از سرت در حالِ بیرون ریختنـه، انیسالنفوس دست میذاره روی سرت، سر تکون میده و آروم میگه چیکار کردی با خودت موجود دوپای طفلکی؟ و بعد، با آغوشهایِ شفابخـش همیشگیـش تورو برمیگردونه به زندگی و تمومِ زیادهای زیاد رو کمترین و یا لاموجود میکنه.