این وسط بگذار چیزی را در گوشَت بگویم عزیزِ من ؛
دلتنگتم اما نه آنقدر که بخواهم برگردی .
VID_20240223_201258_377_۲۳۰۲۲۰۲۴(2).mp3
806.8K
سلام عزیزِ من ؛ آن شبِ بارانی رایادت هست ؟ همانشبیکهجدی جدی تورا بارانبهباران گریه کردم را میگویم؛ بخاطرِ کم بودنهایت چشم هایم بارانی بود و بر سینهیِ امنت محکم با مشتهایِ کوچکم میزدم، همانلحظهای که بخاطرِ عصبانیت گفتم : میخوآهم بروم ؛ مکثِکوتاهی کردی و گفتی ؛ برو ، خدابههمراهت ..
یادتمیآید بعد از اینجمله تمامِ تنم یخ کرد و حرفزدن را یادم رفته بود ؟ چون انتظارِ همچین جوابی را نداشتم، خیآل میکردم مانندِ نادر که به هما میگفت : بمان، من بی تو زندگی را میخوآهم چکار ؟، تو هم بگویی : بمان عزیزِ من ، تمامِروزهایم در آغوشِ تو گذشت، از این جهانِ بیرحم فقط همدیگر را داریم ، آدمهایی که رفتند به هیچجایی نرسیدند، پس بمان ، اما نگفتی .
رآستی، نکند عشقُوصال فقط در فیلم و دآستان هاست ؟
- ماذا لو عاد معتذرا؟
لا مكان له ولو جاء بثقل الأرض ندما .
- اگر بازگشت و عذرخواه بود چه ؟
به وزن زمین هم که پشیمان باشد، دیگر نزد من جایی ندارد .
هوا ابریست، لباسِ سفیدُ روسریِ زرد رنگِ موردِ علاقهام را پوشیدهام، دو فنجان چایی ریختم ؛ حالا به انتظارِ تو نشستهام، دو راهِ حل داری یا با گلهایِ نرگس به دیدنَم بیآیی و کنارِ هم چاییِ داغ بخوریم، زیر باران وسطِ خیابان همدیگر را در آغوش بگیریم، به سینما برای دیدنِ فیلمِ کارخونههیولاها برویم، هر نیمثانیه گونههایِ مرا ببوسی و آخر در بغلِ هم جان بدهیم ؛ یا دور بمانی و چایی سرد شود و از دهن بیوفتد و از دوریِ تو جان بدهم ؛ کدام را میپسندی عزیزِ من ؟
تا حالا شده کسی به اندازهی " میشه بیام 5
دقیقه ببینمت برم " دوستتون داشته باشه ؟
موجودِ دوپا بودن زیادی کلافهکنندهست، کاش یکی
از کتابایِ محمودِ دوریش بودـم' عربی، غمگینُ زیبا .