📗کتاب «سکوت شکسته»
🌹براساس خاطرات حاج محمود پاک نژاد فرمانده واحد اطلاعات عملیات لشکر ۱۷علی ابن ابیطالب(علیه السلام) در دفاع مقدس
📝به قلم: سیدهادی سعادتمند 30🔽
🌷 ادامه قسمت سی ام
🌷🌷🌷🌷والفجر۴
🌹از سرپل ذهاب با عجله حرکت کرده بودیم؛ بدون پوشاک مناسب و تنها با یک بلوز به سمت مریوان آمده بودیم. چند ساعتی از شب گذشته بود که رسیدیم روی تپهی سیدی. ما با هدف شناسایی ارتفاع سنگ معدن، روی تپه سیدی رفته بودیم. حادثهای که پیش آمد، باعث شد کار شناسایی به شب بعد موکول شود. فکر نمیکردیم هوا به این شدت سرد باشد. سنگرهای روی تپه پر بود از نیروهای لشکر۱۴ امامحسین.
⚪️ دنبال چالهای میگشتیم تا از سوز سرما و ترکش در امان باشیم. روی تپه، کانالی حفر شده بود که عمق زیادی نداشت، که آن هم پر از جنازه بود.
🌹به دلیل حجم بالای آتش دشمن، گروه ما قرار شد پراکنده شوند؛ هر کدام به سمتی رفتند تا جای مناسبی برای خواب پیدا کنند. من هم به هر جا سرک کشیدم، جایی پیدا نکردم. خسته بودم. نشستم کنار کانال. روز سختی را پشت سر گذاشته بودم.
⚪️ آرام آرام دراز کشیدم و با سردتر شدن هوا خودم را بین جنازهها جا دادم؛ به شکلی که وقتی آفتاب زد، نور خورشید را از بین سبیلهای یک جنازه عراقی درشت هیکل دیدم. با شروع صبح، از بس نیروهای لشکر امامحسین روی جنازهها راه رفته بودند، چفت جنازهها شده بودم. با گذشت سالها وقتی این بیت شعر مولوی را میخوانم یا میشنوم ، یاد آن شب میافتم؛
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوشحالان شدم
🌹سخت بود حرکت دادن جنازهها. با چه بدبختی خودم را از لای آنها بیرون کشیدم، یوسفی را دیدم که با چشمهای ورم کرده از شدت سرمای دیشب که تحمل کرده بود، دنبالم میگشت. گفت:
«تو اینجایی؟از دیشب دنبالت میگردم»
دستم را دراز کردم تا کمک کند از جا بلند شوم. گفت:
«اول برو غسل میت بکن بعد.»
⚪️همان روز با منطقه و موقعیتی که در آن قرار داشتیم، آشنا شدیم. حال من خوب بود. چون خواب خوبی کرده بودم. سرحال بودم. اما یوسفی شب سختی را پشتسر گذاشته بود و برای شناسایی آمادگی نداشت.
⚪️شب که شد، گروه سلطان محمدی آماده حرکت شد و رفتند سمت ارتفاعات سنگ معدن. مسیر سختی را باید پائین میرفتند و بعد وارد دره ای میشدند که در آن پائین، یک روستای خالی از سکنه بود.
🌹 نیروهای لشکر امامحسین برای ما گفتند که کومله و دموکرات در موفق نشدن آن ها در تصرف ارتفاعات سنگ معدن خیلی مؤثر بودند. یکی از اهداف این عملیات، پاک سازی نیروهای کومله و دموکرات بود. وجود دشت شیلر در بین ما و عراق باعث شده بود تا خط پدافندی طولانیای داشته باشیم. در این عملیات، میخواستیم با اتصال سورن به سورکوه بر شهر پنجوین عراق تسلط پیدا کنیم که در نقطه صفر مرزی قرار داشت؛ تا شمال غرب کشور را امن کنیم و مانع فعالیت این دو جریان مخالف، یعنی کومله و دموکرات بشویم که مشکلات زیادی را در کردستان ایجاد کرده بودند.
🌷ادامه دارد...
⚪️به پایان آمد این دفتر
حکایت همچنان باقیست....
🌹ضمن تشکراز کلیه عزیزانی که تا این جا همراه بوده و مشتاقانه مطالب کتاب "سکوت شکسته"؛ خاطرات رزمنده دلاور حاج محمود پاک نژاد فرمانده واحد اطلاعات عملیات لشکر۱۷ علی ابن ابیطالب(علیه السلام) در دوران دفاع مقدس را پیگیر بودهاند، با عرض پوزش به استحضار میرساند، به دلیل بروز مشکل و پاک شدن حافظه سیستم منبعی که ۳۰ قسمت را ارسال نمودهاند، متأسفانه قسمتهای بعدی فایل کتاب فعلا در دسترس نمیباشد و ظاهرا از ادامه پیگیری کتاب محروم شدهایم.انشاءالله در صورت دسترسی به قسمتهای بعدی در خدمت دوستان عزیز خواهیم بود. ضمن این که دوستان خود کتاب را نیز می توانند از مراکز توزیع دریافت نمایند.
15.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀روایت گری بنده سیدمرتضی کسائیان
🌹خاطره هشتم
🌷 شهیدان مصطفی و مجتبی بختی 🌷
🔻🔻🔻🔻🔻