💦غسل های مکفی از وضو💦
🥀 پرسش
با چه غسل هایی می توان نماز خواند و نیازی به وضو گرفتن نیست❓
پاسخ👇
🌹آیات عظام امام، بهجت، خامنه اى و صافى: تنها با #غسل_جنابت می توان نماز خواند ولى با غسل هاى دیگر باید وضو هم گرفت[1].
🌹آیت الله مکارم: با همه غسلهاى واجب و مستحب، می توان نماز خواند و وضو واجب نیست. اما مستحب است در غیر #غسل جنابت، وضو هم بگیرد[2].
🌹آیت الله فاضل: با همه غسلهاى واجب- غیر از غسل استحاضه متوسطه- می توان نماز خواند اگر چه مستحب است که [در غیر غسل جنابت] وضو هم بگیرد[3].
🌹آیات عظام تبریزى، سیستانى، نورى و وحیدخراسانی: با همه غسلهاى واجب و مستحب- غیر از #غسل_استحاضه متوسطه- می توان نماز خواند اگر چه مستحب آن است که [در غیر غسل جنابت] #وضو هم بگیرد[4].
📚منابع
[1] . توضیح المسائل مراجع، ۳۹۱و ۶۴۶.
[2] . همان، م ۳۹۱و۶۴۶.
[3] . همان، م۳۹۱و۶۴۶ .
[4] . همان، م ۳۹۱ و۶۴۶آیت الله وحید، توضیح المسائل، م ۳۹۷ و آیتالله نورى، توضیح المسائل، م ۳۹۲و۶۴۷.
🥀مصرف_وام
♦️برداشت_های_نادرست_از_احکام
⁉️ بعضی از مردم فکر میکنن که اگه وام ماشین، خونه و... گرفتن، توی هر راهی که خواستن، میتونن مصرفش کنن.
🐑، 🚗 مثلاً وام دامداری گرفتن، باهاش ماشین میخرن.😐
⛔️ درحالی که این درست نیست.
✍️ طبق نظر همه مراجع، وام رو برای هر کاری گرفتیم، باید خرج همون کار کنیم.
📝 موقع وامگرفتن، حتماً به نوع قراردادی که امضا میکنین، دقت کنین.
🔺امام، استفتائات، ج۳، امور بانكى، س۲؛ خامنهاى، اجوبةالاستفتائات، س۱۷۹۰؛ مكارم، استفتائات، ج۲، س۱۶۹۹؛ دفتر: وحيد، بهجت، سيستانى، نورى و صافى.
🌹 جایگاه کسانی که در مقابل اذیّت و آزار دوران غیبت صبور هستند.
⚪️ قالَ اَلْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لَهُ غَيْبَةٌ يَرْتَدُّ فِيهَا أَقْوَامٌ وَ يَثْبُتُ فِيهَا عَلَى اَلدِّينِ آخَرُونَ فَيُؤْذَوْنَ وَ يُقَالُ لَهُمْ مَتىٰ هٰذَا اَلْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صٰادِقِينَ أَمَا إِنَّ اَلصَّابِرَ فِي غَيْبَتِهِ عَلَى اَلْأَذَى وَ اَلتَّكْذِيبِ بِمَنْزِلَةِ اَلْمُجَاهِدِ بِالسَّيْفِ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ
🌹 امام حسين عليه السلام فرمودند:
حضرت مهدى عجل الله فرجه، داراى غيبتى است كه گروهى در آن مرحله مرتد مىشوند و گروهى ثابت قدم مىمانند و اظهار خشنودى مىكنند. افراد مرتد به آن ها مى گويند: «اين وعده كى خواهد بود اگر شما راست گو هستيد؟» اما كسى كه در زمان غيبت در مقابل اذيّت و آزار و تكذيب آن ها صبور باشد، مجاهدى است كه با شمشير در كنار رسول خدا صلی الله عليه و آله جهاد كرده است.
📚کمال الدين
📗کتاب «سکوت شکسته»
🌹بر اساس خاطرات حاج محمود پاک نژاد فرمانده واحد اطلاعات عملیات لشکر۱۷ علی ابن ابیطالب(علیه السلام)
📝به قلم: سید هادی سعادتمند ۸ 🔽
⚪️فصل اول
🌹«مهران ، مهریه فاو»
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷قسمت هشتم
🌹او رفت. نمیدانم چه مدتی گذشت. وقتی برگشت، نزدیکم که شد، با صدای پای او بیدار شدم. گفت:«اون جا که احتمالش هست مسیر مناسبی باشه، دیدگاهه، مابقی هم دیواره س.» بعد با دست، مسیر را نشانم داد. آن جا هم که میشد بالا رفت، پشتش پرت گاه بود و ارتفاعش به سی ـ چهل متر میرسید.
⚪️او هم خسته شده بود، پا به پای من آمده بود و تلاش کرده بود. خواستم همان جا بماند. گفتم: « میرم گشت بزنم.»
🌹با احتیاط تا انتهای شیار رفتم. جسم گنبدی شکل که از پایین به نظر شبیه سنگر دیدگاه میآمد، سایهاش بر لبه صخره کناری اش افتاده بود که کوتاه تر از آن بود. رفتم طرفش، شیب مناسبی داشت. بالاتر رفتم. دیدم که لوله تیربار ازش بیرون نزده. شبیه جایی برای دیدهبانی بود.
⚪️ کنجکاو و با احتیاط از آن فاصله گرفتم و به سمت چپ مایل شدم. شیب ملایمی داشت. حریص شدم و بالاتر رفتم. توی دهنه هفتی شکل بر لب صخره قرار گرفته بودم. میتوانستم جسم گنبدی شکل را از زاویهای دیگر ببینم؛ تکه سنگ بزرگی بود. از پائین، مصنوعی به نظر میرسید. تخته سنگ با آن هیبت عجیبش، بزرگ ترین مانع در مسیر هدفم شده بود؛ سایهاش بیشتر از ۳۰ متر از روی سرم و لبه صخره گذشته بود و روی چالهای آن طرف صخره افتاده بود.
🌹در پناه سایه تخته سنگ به چاله نزدیک شدم، تکه کلوخی به سمت چاله پرت کردم. خبری نشد. رفتم بالاتر و انداختن تکه کلوخ را تکرار کردم. باز هم خبری نشد. داخل چاله شدم. بزرگ بود. این چاله نقش به سزایی در شناسایی و موقعیت کربلای ۱ داشت. به همین دلیل روزهای بعد، پیگیر چرایی ایجاد چنین چالهای در آن محل شدم. محلیها گفتند: این چاله ها سنگر مرزی است که ژاندارمری آن را ساخته است.
⚪️ داخل آن شدم، نور ماه طوری میتابید که میتوانستم نگهبان های عراقی را ببینم، به واسطه سایه تخته سنگ، هیچ دیدی به من نداشتند. میخواستم به جاده خاکی نزدیک تر شوم، سنگر بتونی متروکه ای در فاصله ۵۰ متری دهانه هفتی شکل در عمق مواضع دشمن بود. می توانستم بخش غربی جاده خاکی و مقرهای دشمن را از داخل چاله ببینم. از آن جا خارج شدم و به سمت سنگر بتونی متروکه رفتم.
🌹وقتی وارد آن شدم، دیدم با سنگرهای دیگر عراقی ها متفاوت است. ساختش به خیلی قبلتر برمیگشت. آرامشی همراه با خوشحالی عجیبی به من دست داد. از داخل این سنگر میتوانستم نگهبانی را ببینم که بر لبه صخره قرار داشت و به سمت پایین پدافند کرده بود. در جهت شرقی هم، سوسوی فانوس سنگر اجتماعی دشمن را میدیدم. در مقابلم جاده خاکی بود.
⚪️ سالها از آن زمان میگذرد. هنوز هیچ خبری، هیچ موقعیتی و هیچ موفقیتی من را به اندازه آن لحظه که داخل آن سنگر بودم، خوشحال نکرده است. تجربه خوشحال شدن بسیاری داشتم، اما هیچ کدام به پای خوشحالی آن شب نرسید که در چند متری جادهای بودم که به سمت آب زیادی میرفت. آن قدر سرشوق آمده و سرحال بودم که رفتم سمت جاده خاکی که به طرف آب زیادی میرفت. اما مخالف جهت آن. تشنه بودم، سمت سنگر اجتماعی رفتم. نزدیکی آن سنگر، کانالی بود که به پشت خط پدافند کشیده شده بود. پتویی را که جلوی درب سنگر آویزان شده بود کنار زدم. دیدم سه نفر عراقی خواب خواب هستند. یک چراغ فانوس که فتیله اش خیلی پائین بود، روشن بود. نگاهم به کلمن آب افتاد. آوردمش بیرون.
🌹یک عراقی از داخل کانالی که به سمت خط میرفت، بیرون آمد. بلوز قهوهای تنم بود. نشستم روی زمین. نگاهی به من انداخت و از کنارم رد شد. شاید عجله داشت. رفت به سمت توالت صحرایی که پشت سنگر اجتماعی بود. آب خوردم و بی صدا کلمن را گذاشتم سرجایش و به سرعت از آن جا دور شدم و برگشتم سمت چاله ژاندارمری. داخل شدم. از شدت خوشحالی به سجده افتادم؛ ده پانزده دقیقه در آن حالت، خدای منان را شکر کردم.
⚪️ دهانه هفتی شکل را پشت سر گذاشتم و برگشتم پائین. ملامحمدی نگران و منتظر بود. میخواست بداند در این مدت چه بر من گذشته. متوجه موضوع نشده بود. من هم چیزی نگفتم. برگشتیم عقب. وقتی به پشت خط خودی رسیدیم؛ از شدت سرحالی گرسنه ام شده بود.