eitaa logo
مداحی ترکی و فارسی /خوبان عالم
5.3هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
7.7هزار ویدیو
42 فایل
#منبرهای کوتاه و بهترین #مداحی های ترکی و فارسی ... همه در کانال خوبان عالم ؛👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3821666398C3a7954ba65
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹چرا مردم را موضوعی ارزشی می‌دانند نه واقعی؟! 🔻۴۰ سال دین را چطور معرفی کرده‌ایم؟ 🔻زشت است برای حوزه و دانشگاه که هنوز درباره حجاب بحث می‌کنیم 🎙 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حضور مردم سبزوار برای گلباران محل شهادت شهید 🇮🇷کانال خوبان عالم 👇👇👇 𝒋𝒐𝒊𝒏⃟☟☟❀🌺🌼🌸❀━┅┉┈ 🆔@khoban_ir .┈┉┅━❀🌺🌼🌸❀━┅┉┈ ‌
- ناشناس.mp3
5.2M
✨🌺 🌺✨ پیشنهاد ویـــ👌ــژه، براے تمام مجـــ💍ـــردها 😍😍 https://eitaa.com/khoban_ir
❤️دوست داری ببینی پیر بشی چه شکلی میشی (هم جالب هم خنده دار)💯 ❌یا میخوای عکس انیمیشنی خودت و بچه هات رو درست و متحرک کنییه کار جالب دیگه تصویر مردانه و زنانه خودت رو با هوش مصنوعی ببین. بنر بالا با همین نرم افزار درست شده البته ویژگی های جذاب دیگه ای هم داره که اگه میخوای دانلود کنی و یادبگیری بزن رو لینک 👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2291466438Cff5918b9c8 یادم رفت بگم این برنامه همه جا پولیه. من اینجا رایگان و کرک شده رو برات گذاشتم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان های عبرت آموز همسایه مردم آزار و داستان علامه مجلسی و لات ها 🎙مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی رحمت الله علیه @khoban_ir
زندگی هایمان پر از گره های کور شده است،پر از حیرانی،دلواپسی... ...و تو خود گفتی که گشایش روزهای سخت ما در دعا برای ظهور توست... اینک این ما و این دست های رو به آسمانمان... این ما و این زمزمه های بغض آلودمان... این ما و این استیصال و اضطرارمان... ...ما برای پایان این فراق دعا می کنیم و تو،ای آبرومندترینِ خلق نزد خدا،به دعایمان آمین بگو... ...که ما روسیاهیم و گنه کار و تو حجت خدایی و دلیل استجابت... @khoban_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥یه کار آسون و راحت که باهاش میشه کمر شیطان رو شکست.... 🎙حجت الاسلام عالی ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @khoban_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥خدا عاشقان امام حسن علیه‌السلام رو دوست داره 🎙 شیخ حسین انصاریان ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @khoban_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۴ ذکر مهم آیت الله بهجت👇 ۱) برای دوری از ریا، لا حول و لا قوه الا بالله را زیاد بگویید ۲) برای درمان عصبانیت، صلوات زیاد بفرستید ۳) برای تمرکز فکر، لا اله الا الله زياد بگویید ۴) اگر میخواهید در کارتان گره نیفتد و موفق شوید تا میتوانید استغفار کنید " اگر اثر نکرد جوابگویش من هستم" ______________________ @khoban_ir «»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای عجیب شیخ عباس قمی و پدر! وقتی که مرحوم شیخ عباس قمی کتاب خود را از پدر پنهان کرد! ناب و شنیدنی 🎙 📺 ┄┄┅═✧❁🎙❁✧═┅┄ @khoban_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖منبر کوتاه 🔖 🎥 🔅داستان زیبای توبه مصطفی پادگان معروف به مصطفی ديوونه 🔰 👇کانال سخنرانی های تاثیرگذار👇👇 @khoban_ir
📢📢📢 دست نگهدارید ✋ در این تورم و وضع اقتصاد گرون😱 نخرید یه تخفیف ویژه ومحدود 😍🍯🥰 ❌نه اشتباه نکنید . ❌تقلبی نیست . ✅ فقط منصفانس ✅به دلیل اینکه .راز موفقیت ما .انصاف 🔁 برابرست با برکت 📢 عرضه مستقیم عسل از من زنبوردار، به دست شمای مصرف کننده🤝 جهت سفارش محصولات پیام دهید جهت سفارش محصولات پیام دهید ا💚دمین فروش👇👇👇👇 @Araz_mn_400 شماره تماس: 09332346125 مهدی میرزائی 💥💫محصول طبیعی و ارگانیک از دامنه های بزقوش و سبلان آذربایجان شرقی در آقای عسل 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1392181522C9e169ec7bd سریع بزن رو لینک بالا👆‼️‼️
💠 امام صادق عليه السلام: هر كس براى خدا دانش بياموزد و به آن عمل كند و به ديگران آموزش دهد، در ملكوت آسمانها به بزرگى ياد شود و گويند: براى خدا آموخت و براى خدا عمل كرد و براى خدا آموزش داد. 🔸۱۲ اردیبهشت یاد و خاطره شهید مرتضی مطهری و روز معلم گرامی باد. @khoban_ir
💠 مرحوم حاج اسماعیل دولابی : 🔻همین که گردی بر دلتان پیدا می شود ▫️یک 🔅سبحان الله🔅 بگویید ▫️آن گرد کنار می رود . 🔻هر وقت خطایی انجام دادید ▫️🔅استغفرالله🔅 بگویید ▫️که چارہ است. 🔻 هر جا هم نعمتی به شما رسید ▫️🔅الحمدلله🔅 بگویید ▫️چون شکرش را به جا آوردی گرد نمی گیرد . 🔺با این سه ذکر با صحبت کنید. ▫️صحبت کردن با خدا ▫️غم و حزن را از بین می برد ... 🆔 @khoban_ir
یه سلام از راه دور به حضرت عشق اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن @khoban_ir
12.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ازدواج موقت برای متاهلا ممنوع! ازدواج موقت توسط متاهلین یعنی به هم زدن اساس دین به وسیله‌ی متدینین صوری! گفته میشه ازدواج موقت، متاهل بوالهوس سراغش میره! تو چرا رفتی؟ دین به دست ما امانت است تحریف نکنیم. 🆔@khoban_ir
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی ««قسمت سی و هفتم»» اوضاع لحظه به لحظه ملتهب تر میشد. خبر خودسوزی یک خانم جلوی چشم ماموران نیروی انتظامی و عکس و فیلمی که جماعت حاضر در صحنه گرفته بودند اینقدر در فضای مجازی زیاد شده بود که حد و حساب نداشت. کانال ها و گروه های زیادی آدرس بیمارستانی که جنازه اون مادر در اونجا بود را پخش کردند و از مردم خواستند به طرف بیمارستان بروند و اوج حرکت اعتراضی رو در اونجا به نمایش بذارند. خیابون های منتهی به بیمارستان خیلی شلوغ شده بود. صدرا داشت با حداکثر سرعت میرفت. براش یه جورایی حکم مرگ و زندگی داشت. نشده بود تا حالا یکی به این راحتی از دستش در بره و مثل ماهی یهو جیم بشه. وقتی رسید به بیمارستان، دید مملو از جمعیته. به درب اصلی نزدیک نشد. همین جوری که سوار موتور بود، آروم آروم دورِ جمعیت میچرخید و خیلی با دقت دنبال یه راه خاص میگشت. میدید که جمعیت داره شعار میده و انواع و اقسام توهین ها رو به زبون میارن. تا اینکه دید یکی دو تا ماشین مدل بالا وارد کوچه کناریِ بیمارستان شدند. صدرا هم آروم آروم دنبالشون رفت. دید یه درِ ماشین رو در ضلع جنوب غربی بیمارستان هست که تابلو نداشت و به هر کسی اجازه ورود نمیدادند. صدرا موتورش گذاشت یه جای دور از چشم. قفلش کرد و راه افتاد. اطرافش می پایید. تا اینکه چشمش خورد به یکی از ماشینایی که همون جا پارک شده بود. کنار فرمون ماشین، یه پوشه بود که روش نوشته بود آزمایشگاه. پایینش هم مهر یه خانم دکتر بود به نام خانم دکتر کوهستانی. نایستاد. این و دید و رد شد. تا اینکه به در رسید. انتظامات دم در ازش پرسید: آقا از این در نمیشه. بفرمایید از درِ اصلی. صدرا گفت: با خانم دکتر اینجا قرار دارم. گفته بیا حیاط پشتی. مردِ انتظامات که جوانی حدودا 28 ساله بود و هیکلش هم قد و قواره صدرا بود جلوتر اومد و گفت: کدوم خانم دکتر؟ صدرا گفت: خانم دکتر کوهستانی. میدونم صبح ها میاد اما الان اینجاست. اومده کار داره. من رو اون صندلی میشینم تا بیاد. مرد انتظامات که مشکوک شده بود به صدرا گفت: همین جا وایسا تا بپرسم ببینم خانم دکتر اینجاست یا نه؟ رفت سراغ اتاق نگهبانی. فقط صدرا شانس آورده بود که اون شب اون مرد تنها بود. به محض اینکه وارد اتاقش شد و به صدرا پشت کرد تا گوشی تلفنو برداره، صدرا مثل جنِ بسم الله شِنُفته جیم شد. مرده هر چی به این ور و اون ور نگاه کرد و با چشماش دنبالش گشت، دید اصلا نیست که نیست. صدرا که پریده بود تو جدول کنار شمشادها با سرعت زیاد داشت دولا دولا میدوید و به طرف ساختمون اصلی بیمارستان میرفت. تا رسید به درِ ورودیِ ساختمون اصلی. رفت رو خط محمد و گفت: آقا من الان رسیدم به درِ ورودی پشتی. محمد گفت: من دوربینای خروجی همون دری که ازش رفتی داخل، چک کردم. دختره از اون در و کوچه خارج نشده. حتی در نیم ساعت اخیر، هیچ ماشینی از اون در خارج نشده. پس اگر باشه که بنظرم حتما هستش، تو همون ساختمون اصلیه است. صدرا گفت: این ساختمون چهار طبقه است. دو طبقه هم زیر زمین داره. یه جا بگید تا برم همون جا. اینجوری ممکنه از دستم بپره. محمد گفت: قطعا تلاش میکنه که در بره. معمولا از راه های شلوغ فرار میکنن. بنظرم برو ضلع شمالی. طبقه همکف. اونجا بشین کمینش تا بیاد. صدرا گفت: قراره چیکار کنم؟ محمد گفت: حفظ جونش! فقط یه کاری کن از بیمارستان، سالم و زنده بیاد بیرون. بقیه اش یکی فرستادم اطراف بیمارستان و منتظرشه. صدرا گفت: حله آقا. صدرا ماسک زد و خیلی عادی از همون درِ ضلع غربی وارد شد. 🔷🔶🔷🔶🔷🔶 از طرف دیگه، سوزان در یک فروشگاه بزرگ در حال خرید بود. فروشگاهی که مملو از قفسه های رنگارنگ انواع و اقسام مواد غذایی و شست و شو و ... بود. یک هایپرمارکت خیلی بزرگ. یک سبد کوچیک برداشته بود و همین طور که از لا به لای قفسه ها راه میرفت، چشمش خورد به سس مایونز. به طرف قفسه سس مایونز رفت. یکی را انتخاب کرد و برداشت. همین که خواست برگرده و به راهش ادامه بده، یک مرد قد بلند با کت و شلوار مشکی که دکمه وسطش هم بسته بود به سوزان گفت: خانم! لطفا با من بیایید! سوزان نگاهی به سر تا پای مرد کرد. تعجب کرده بود. تصمیم گرفت قبول کند. با هم سراغ صندوق رفتند. حساب کتاب کردند و از فروشگاه خارج شدند. مرد، سوزان را به طرف ماشینی با شیشه های دودی راهنمایی کرد. سوزان هم خیلی عادی و بدون هیچ عکس العمل خاصی به طرف ماشین رفت. مرد، درِ ماشین را باز کرد. تا در ماشین باز شد، سوزان دید آرسن، همان مامور اسراییلی که از کنار نوردخت تکون نمیخورد در صندلی عقب نشسته.