eitaa logo
🌴 ارتباط با خدا🌴
87 دنبال‌کننده
653 عکس
0 ویدیو
113 فایل
❤️ برنامه های کانال ارتباط با خدا❤️ 💎 قرائت و تفسیر قرآن کریم 💎 حدیث و زندگینامه معصومین و علما 💎 احکام رهبری 💎 نهج البلاغه 💎 صحیفه سجادیه 💎 کتاب های مذهبی و انقلابی 💎 وصیت و خاطرات شهدا 💎 ادعیه و زیارات 💎 موضوع مهدویت ارتباط با ما. @ali817398
مشاهده در ایتا
دانلود
مشرکان را خوش نیاید و شهادت می دهم که تو به حقیقت و به راستی وصی و جانشین رسول خدایی. سلمان گفت: عرض کردم: یا امیرالمؤمنین، این کیست که یک دستش در مغرب و دست دیگرش در مشرق است؟ حضرت فرمود: این ملکی است که خداوند او را مأمور ظلمت شب و روشنایی روز ساخته و از این مأموریت تا روز قیامت، کنار می رود. به درستی که خداوند، امر دنیا را به من واگذارده و اعمال بندگان در هر روز، به من عرضه می شود و بعد به جانب حق تعالی بالا می رود. سپس به سیر خودمان ادامه دادیم تا این که به سد یأجوج و مأجوج رسیدیم، امیرالمؤمنین(ع) به باد فرمود: ما را در دامنه این کوه پایین آورد و با دست به کوه بلندی اشاره کرد که کوه خضر بود. ما به سد نگاه کردیم. ارتفاعش به اندازه ای که چشم کار می کرد بود. رنگش سیاه بود که گویی پاره ای از شب ظلمانی است. از اطرافش دود بیرون می آمد. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: ای ابا محمد، من صاحب اختیار بر این بندگان هستم. سلمان گفت: من سه دسته را دیدم که طول یک دسته از آن ها به اندازه صد و بیست ذراع بود و بلندی دسته دوم به اندازه شصت ذراع و دسته سوم؛ یکی از گوش هایش را زیرش پهن می کرد و با گوش دیگر، خودش را می پوشاند. سپس امیرالمؤمنین(ع) به باد فرمان حرکت داد و او ما را به طرف کوه قاف برد. به آن که رسیدیم، دیدیم از زمرد سبز است و ملکی به صورت شاهین بر فراز آن بود. وقتی با امیرالمؤمنین(ع) را دید، عرضه داشت: سلام بر تو ای وصی و جانشین رسول خدا، آیا به من اجازه سخن گفتن می دهید؟ امام پاسخ سلام او را داد و به او فرمود: اگر می خواهی صحبت کن و اگر بخواهی، به آن چه از من بپرسی تو را خبر می دهم. ملک گفت: یا امیرالمؤمنین، شما بفرمایید. حضرت فرمود: به تو اجازه دهم تا به زیارت خضر بروی. گفت: آری. حضرت فرمود: به تو اجازه می دهم، ملک بعد از آن گفت: به نام خداوند بخشنده مهربان، به سرعت حرکت کرد. سلمان گفت: مدت کم بر فراز کوه راه رفتیم. ناگهان همان ملک را دیدیم که به مکان خودش بعد از زیارت خضر بازگشت. به امیرالمؤمنین(ع) عرض کردم: آن ملک را دیدیم به زیارت خضر نرفت، مگر وقتی که از شما اجازه گرفت. حضرت فرمود: ای سلمان، به آن کسی که آسمان را بدون ستون برافراشت، اگر هر کدام از (ملایکه) اراده کند به اندازه یک نفس از مکانی که در آن هست جا به جا شود، چنین نخواهد کرد، مگر اینکه من به او اجازه دهم و حال و وضع پسرم حسن نیز این گونه می شود، و بعد از او حسین و نه نفر از فرزندان حسین که نهمین آن ها حضرت قائم است. گفتیم: اسم ملک موکل به کوه قاف چیست؟ فرمود: ترحابیل. گفتیم: امیرالمؤمنین، چگونه هر روز به این مکان می آیید و باز می گردید؟ فرمود: همان گونه که شما را آوردم. سوگند به آن کسی که دانه را شکافت و مخلوقات را آفرید، به درستی که من بر ملکوت آسمان و زمین، تملکی دارم که اگر بعضی از آن را بدانید قلوب شما تاب تحمل آن را ندارد. همانا اسم اعظم (که نزد ما سوی الله است) هفتاد و دو حرف است که یک حرف آن نزد آصف بن برخیا بود که بدان تکلم نمود و خداوند، زمین بین او و بین تخت بلقیس را فرو برد؛ به طوری که دست او به تخت رسید. سپس زمین در کمتر از یک چشم به هم زدن به حالت اولیه اش بازگشت. و نزد ما (اهل بیت)، هفتاد و دو حرف اسم اعظم است و یک حرف از آن نزد خداوند است که در علم غیبش، آن را به خودش اختصاص داده است. هیچ توانایی و نیرویی نیست، مگر به سبب خدای بلند مرتبه عظیم الشأن. شناخت ما را هر آن کس که شناخت و انکار کرد هر آن کس که انکار کرد. سپس حضرت برخاست و ما نیز برخاستیم. ناگاه با جوانی در کوه مواجه شدیم که بین دو قبر نماز می خواند. عرضه داشتیم یا امیرالمؤمنین، این جوان کیست؟ فرمود: صالح پیغمبر خداست و این دو قبر، قبر پدر و مادر است که ما بین آنها خداوند را عبادت می کند. وقتی که جوان به امیرالمؤمنین(ع) نگاه کرد نتوانست خودش را نگه دارد و به گریه افتاد و با دست به امیرالمؤمنین(ع) اشاره کرد و دستش را به طرف سینه اش بازگرداند و گریه می کرد. امیرالمؤمنین(ع) نزد او ایستاد تا این که از نماز فراغت یافت. به او گفتیم: گریه تو برای چیست؟ صالح(ع) گفت: امیرالمؤمنین(ع) در هر صبح که از کنار من عبور می کند، نزد من می نشیند و وقتی که به او می نگرم قوتم افزونی می یابد و اکنون ده روز است که از دیدار او محروم هستم و این امر مرا مضطرب و بی تاب ساخته. سلمان گفت: ما از این موضوع تعجب کردیم. آری، حضرت برخاست و ما نیز همراه آن جناب برخاستیم. سپس ما را وارد بستانی کرد که زیباتر از آن را ندیده بودیم. در میان آن، انواع میوه ها و انگورها بود. نهرهای آب جاری و پرندگان بر فراز درختان نغمه سرایی می کردند. هنگامی که پرندگان آن حضرت را دیدند، آمدند و بر دور سر آن جناب شروع به چرخیدن کردند تا این که به وسط بستان رسیدیم، تختی را مشاهده کردیم که بر آن جوانی دراز کشیده بود و دستش را بر سینه اش گذ
اشته بود. امیرالمؤمنین(ع) انگشترش را بیرون آورد و آن را در انگشت سلیمان (ع) کرد. سلیمان برخاست و گفت: سلام بر تو ای امیرالمؤمنین(ع) و ای وصی رسول خدا. به خدا سوگند تو صدیق اکبر و فاروق اعظم هستی. به راستی هر کس به تو متمسک شد رستگار گردید، و ناامید و زیانکار شد هر کس از تو تخلف نمود، و من به حرمت شما از خداوند مسألت کردم و خدای تعالی، این ملک را به من عطا فرمود. سلمان گفت: وقتی که سخن سلیمان بن داود را شنیدم، بی اختیار شدم و بر پاهای امیرالمؤمنین(ع) افتادم و آنها را بوسیدم و حمد خدا را به خاطر نعمت بزرگش که همان هدایت و راهنمایی به ولایت اهل بیت است، به جا آوردم. (اهل بیت) کسانی هستند که خداوند آنها را از هر گونه پلیدی پاک و منزه فرموده است. همراهان من نیز همانند من بر قدم مولا افتادند. پس از امیرالمؤمنین(ع) پرسیدم: پشت کوه قاف چیست؟ فرمود: ورای آن چیزی است که علم شما به آن نمی رسد. عرضه داشتیم: آیا شما آن را می دانید؟ فرمود: علم من به ورای کوه قاف مثل علم و آگاهی من است به احوال این دنیا و هر آن چه در آن است. همانا من بعد از رسول خدا(ص) محافظ و گواه بر آنم، اوصیای بعد از من رسول خدا(ص) محافظ و گواه بر آنم، اوصیای بعد از من نیز همین طور هستند. بعد فرمود: به راستی، من به راه های آسمان داناتر از زمینم. ما آن اسم مخزون و پوشیده ایم. ما اسماء حسنایی هستیم که هرگاه خدا را به حرمت آن (اسماء) بخوانند، اجابت می فرماید. ما نام های نوشته شده بر عرشیم و به سبب ما، خداوند آسمان و زمین و عرش و کرسی و بهشت و جهنم را آفرید و ملایکه، از ما تسبیح و تقدیس و توحید و تهلیل و تکبیر را آموختند. و ما کلماتی هستیم که حضرت آدم آن را از پروردگارش فرا گرفت و خداوند توبه او را (به برکت آن کلمات) پذیرفت. سپس حضرت فرمود: آیا می خواهید، چیز عجیبی به شما نشان دهم؟ عرض کردم: آری. فرمود: چشم هایتان را ببندید. چنین کردیم. بعد فرمود: چشم هایتان را باز کنید، وقتی چشم گشودیم، شهری را دیدیم که بزرگتر از آن را ندیده بودیم. بازارهایش برقرار و در میان آن ها، مردمانی بودند به بلندی درخت خرما که به بزرگی آنها ندیده بودیم، عرضه داشتیم: ای امیرالمؤمنین(ع)، این ها چه کسانی هستند؟ فرمود: باقیمانده های قوم عاد. کافرانی که ایمان به خداوند نمی آورند. دوست داشتم آن ها را به شما نشان دهم. می خواهم این شهر و اهل آن را هلاک نمایم، در حالی که آن ها نمی فهمند (و بی خبرند). عرض کردیم: یا امیرالمؤمنین(ع)، آیا آنها را بدون دلیل هلاک می نماید؟ فرمود: نه، بلکه با دلیل و برهانی که به ضرر آن هاست. سپس حضرت به آن ها نزدیک شد و برای آن ها نمایان شد. آن ها قصد کشتن آن جناب را کردند و این در حالی بود که ما آنها را می دیدیم، ولی آن ها ما را نمی دیدند. حضرت از آن ها دور و به ما نزدیک شد و دست بر سینه ها و بدنهای ما کشید و کلماتی را بیان فرمود که آن را نفهمیدیم و برای بار دوم به سوی آن ها بازگشت تا این که برابر آن ها رفت و فریادی در میان آن ها کشید. سلمان گفت: گمان کردیم که زمین زیر و رو شد و آسمان فرو ریخت و صاعقه ها از دهان حضرت بیرون می آمد و احدی از آنها باقی نماند. عرض کردیم: یا امیر المؤمنین، خداوند با آنها چه کار کرد؟ فرمود: هلاک شدند و همگی به طرف آتش جهنم رفتند. گفتیم: این معجزه ای است که ما نه مثل آن را دیده ایم و نه شنیده ایم. حضرت فرمود: می خواهید چیز عجیب تری از این (قضیه) را به شما نشان دهم؟ گفتیم: تحمل چیز دیگری را نداریم. پس بر هر کس که تو را دوست نمی دارد و ایمان به فضل و بزرگی قدر و منزلت تو نمی آورد، لعنت لعنت کنندگان و لعنت مردم همه ملایکه تا روز قیامت بر او باد. پس از آن حضرت خواهش کردیم ما را به سرزمین خودمان بازگرداند. فرمود: اگر خدا بخواهد، چنین خواهم کرد و به دو ابر اشاره فرمود و هر دو به ما نزدیک شدند. حضرت فرمود: بر سر جای خودتان بنشینید و ما بر روی ابر نشستیم و خود آن جناب بر ابر دیگری سوار شد و به باد فرمان داد تا این که به آسمان پرواز کردیم و زمین را همانند درهمی مشاهده می کردیم. سپس در کمتر از یک چشم به هم زدن، ما را در خانه امیرالمؤمنین(ع) پیاده کرد. زمان رسیدن ما به مدینه ظهر بود و مؤذن اذان می گفت و این در حالی بود که وقتی از مدینه بیرون رفتیم، هنگام بالا آمدن خورشید بود. گفتیم عجبا! ما در کوه قاف بودیم که در فاصله 5 سال راه بود و در طی پنج ساعت از روز، به مدینه بازگشتیم. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: به راستی، اگر من اراده نمایم که تمام دنیا و آسمان های هفت گانه را در کمتر از یک چشم به هم زدن زیر پا بگذارم به سبب آنچه که از اسم اعظم نزد من است، چنین خواهیم کرد. عرضه داشتیم: به خدا قسم، شما آیه بزرگ خدا و معجزه روشن او بعد از برادر و پسر عمویت هستی ✅ ارتباط با خدا @KHODA114
هرروز سه حدیث از حضرت محمد صلوات الله علیه و آله و سلم @KHODA114
خواب روزه دار عبادت است و سکوت وى تسبیح است و عملش مضاعف است و دعایش مستجاب است و گناهش آمرزیده. (حضرت محمّد صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله) نوم الصّائم عباده و صمته تسبیح و عمله مضاعف و دعاؤه مستجاب و ذنبه مغفور؛ نهج الفصاحه خواب دانشمند از عبادت عابد بهتر است. (حضرت محمّد صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله) نوم العالم أفضل من عباده العابد؛ نهج الفصاحه اطاعت مخلوق در معصیت خالق روا نیست. (حضرت محمّد صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله) لا طاعه لمخلوق فی معصیه الخالق؛ نهج الفصاحه ✅ ارتباط با خدا @KHODA114
زندگی نامه پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلم از حج الوداع تا رحلت ایشان @KHODA114
پس از تولد تا رحلت پیامبر اکرم.pdf
79.5K
زندگی نامه پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلم از حج الوداع تا رحلت ایشان ✅ ارتباط با خدا @KHODA114
هرروز سه حدیث از حضرت محمد صلوات الله علیه و آله و سلم @KHODA114
هر که ربا فراوان خورد سر انجام او به فقر انجامد. (حضرت محمّد صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله) ما أحد أکثر من الرّبا إلّا کان عاقبه أمره إلى قلّه؛ نهج الفصاحه وقتى بنده اى بنده دیگر را براى خدا دوست دارد پروردگارش او را گرامى کند. (حضرت محمّد صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله) ما أحبّ عبد عبدا للَّه إلّا أکرمه ربّه؛ نهج الفصاحه هر که ربا فراوان خورد سر انجام او به فقر انجامد. (حضرت محمّد صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله) ما أحد أکثر من الرّبا إلّا کان عاقبه أمره إلى قلّه؛ نهج الفصاحه ✅ ارتباط با خدا @KHODA114
خلاصه زندگیه آیت الله شیخ مرتضی انصاری @KHODA114
آیت الله شیخ مرتضی انصاری (ره) شیخ مرتضی روز هجدهم ذی الحجه ـ عید غدیر ـ سال 1214 هـ . ق. در محله مشایخ انصاری تولد یافته است. آیت الله شیخ مرتضی انصاری (ره) نام پدر او شیخ محمد امین از فضلای خاندان انصاری دزفول بوده است. وی سه پسر داشته که به ترتیب سن: مرتضی و منصور و محمد صادق نام داشته اند و هر کدام از برادر بزرگتر خود، ده سال کوچکتر بوده اند. مادر شیخ انصاری بانویی درس خوانده و مؤمنه و متعبده و از خاندان انصاریهای دزفول بوده است، گویند سعی داشته که هنگام شیر دادن به فرزندان بزرگ خود ـ مرتضی ـ با وضو باشد. شیخ محمد امین به سال 1232هـ ق. برای زیارت کربلا و نجف اشرف به عراق رفت و فرزند هیجده ساله اش را با خود برد تا در آنجا که از مراکز بزرگ علمی شیعه بود، دوره عالی فقه و اصول راببیند و تحصیلات خود را کامل کند. شیخ محمد امین در کربلا به خدمت سید محمد مجاهد که از فقهای بزرگ شیعه در آن زمان بود و ریاست حوزه کربلا را داشت، رسید و به ایشان عرضه داشت : فرزندم را برای استفاده از محضر مبارک آورده و به شیخ مرتضی که در آخر مجلس نشسته بود، اشاره کرد. سید نگاهی خاص به شیخ مرتضی کرد! زیرا کمتر کسی با این سن و سال کم می توانست از محضر درس استاد و فقیهی بزرگ چون او استفاده کند، برای آزمایش معلومات فقهی طلبه جوان مسأله پیش آورد و گفت: شنیده ام برادرم شیخ حسین در دزفول نماز جمعه می خواند در حالی که بسیاری از فقهای شیعه اقامه نماز جمعه را در زمان غیبت ولی عصر ( عج) جائز نمی دانند! در این موقع شیخ مرتضی دلایلی در وجوب نماز جمعه در زمان غیبت بیاورد که سید مجاهد از تقریر دلایل و بیان مطلب او شگفت زده شد و به شیخ محمد امین رو کرد و گفت: این جوان نبوغ ذاتی دارد، او را به صاحب این قبه ـ اشاره به بارگاه امام حسین علیه السلام کرد ـ بسپارید. شیخ مرتضی چهار سال از محضر دو فقیه بزرگ یعنی سید مجاهد و شریف العلما استفاده کرد، . بعد از آن برای ملاقات با پدر به دزفول مراجعت کرد. شیخ انصاری چون شوق تحصیل علم در نهادش غلیان می کرد و مقام علمی فقهای کربلا و نجف را درک نموده بود، بیش از یکسال نتوانست در دزفول بماند و سال 1237 ق. برای بار دوم به عتبات رفت و یکسال از مجلس درس شیخ موسی فرزند جعفر کاشف الغطا مستفیض گردید و پس از دو سال به دزفول بازگشت. ظاهرا" توقف کوتاه شیخ انصاری در سفر دوم، سببش آن بوده که خودش را از درس و بحث علما بی نیاز دانسته و محاصره کربلا توسط داود پاشا حاکم دولت عثمانی دربغداد، که به سال 1239 ق. بوده او را نگران ساخته است. در این زمان که شیخ انصاری 25 سال داشت با دختر شیخ حسین ـ استاد نخستین خود ـ ازدواج کرد. اداره حوزه علمیه نجف در سال 1262 ق. به شیخ محمد حسن معروف به صاحب جواهر رسید وی از فقهای بزرگ شیعه و مؤلف کتاب معروف جواهر در فقه است، این کتاب بسیار مفصل، مرجع فقها در فروع مسائل فقهیه است. شیخ محمد حسن در روزهای آخر عمرش به تشکیل مجلسی امر نمود و سفارش کرد که فقهای مشهور نجف در آن حاضر شوند، چون جلسه فراهم آمد، صاحب جواهر، شیخ انصاری را در آن مجلس نیافت. فرمود تا شیخ را نیز در آن مجلس حاضر کنند، شیخ را در حرم امیرالمؤنین علیه السلام یافتند در حالی که برای سلامت صاحب جواهر دعا می کرد؛ او را به آن مجلس آوردند، صاحب جواهر شیخ را نزد خود طلبید و دست او را روی قلب خود نهاد و گفت: اکنون بر من گوارا شد. سپس روی به فقهای حاضر در مجلس نمود و گفت: مرجع و رئیس علمی شما پس از من ایشان هستند؛ آنگاه شیخ انصاری را مخاطب قرار داد و گفت: ای شیخ در مسائل فقهی احتیاطهای خود را کمتر کن، که اسلام شریعتی است که احکام آن بر سهولت و سادگی نهاده شده است. معروف بود که شیخ انصاری در فتواهایش احتایاط بسیار می کند. صاحب جواهر ماه شعبان 1266 ق. وفات و زعامت شیعه به شیخ انصاری رسید. محققا" کثرت علم و شهرت و تقوای شیخ نزد صاحب جواهر مسلم بود که ریاست حوزه علمیه نجف را به او تفویض نموده است والا رسم نیست که مجتهد مرجعی برای خود جانشین تعیین کند. پس از وفات صاحب جواهر، شیخ انصاری بوسیله نامه ای جریان را به دوست و همدرس قدیمی خود، سعید العلماء مازندرانی بنوشت و چنین یادآور شد: زمانی که هر دو در کربلا از محضر درس مرحوم شریف العلماء استفاده می کردیم، شما از حیث درس و معلومات بر من مقدم بودی، حال شایسته است، به نجف آمده ریاست حوزه را عهده دار شوید. سعید العلماء در جواب شیخ نوشت: چون مدتی است به امور درسی اشتغال ندارم ولی شما تاکنون به تدریس و مباحثه مشغولید؛ لذا برای احراز این مقام سزاوارترید. شیخ انصاری تا رسیدن جواب سعید العلماء، ریاست حوزه را به عهده نگرفت و پس از دریافت جواب سعید العلماء به منبر رفت و برای عده کثیری از فقها و طلاب و فضلا حتی مردما
ن عادی که پای منبر او گرد آمده بودند، در اثبات تقلید اعلم ، دلایلی علمی بیان داشت که همه دلیلها، اعلمیت وی را نزد فقها و فضلا و شنوندگان ثابت گردانید و تقریر دلایل شیخ چنان متقن و قوی بود که مخالفین وی نیز به زعامت او اذعان کردند. شیخ پس از ایراد سخنرانی از منبر به زیر آمد و به حرم امیرالمؤمنین علیه السلام مشرف شد و از حضرت خواست تا او را لغزشهای مختلف در این امر خطیر ـ ریاست عامه شیعیان ـ مصون دارد و در مشکلات زعامت وی را یاری فرماید. شیخ انصاری از سال 1266ق. تا هنگام وفات 17 جمادی الثانی سال 1281ق. ریاست علمیه فقهای شیعه را داشت و مورد تکریم و احترام فوق العاده فقها و دانشمندان و رؤسای کشورهای اسلامی قرار گرفت و نخستین فقیهی بود که یگانه مرجع شیعیان جهان گردید. ✅ ارتباط با خدا @KHODA114
هرروز سه حدیث از حضرت محمد صلوات الله علیه و آله و سلم @KHODA114
بزرگوارانه ترين اخلاق پيامبران، صديقين (انسان هاى راستين) شهدا و صالحين، ديدار يكديگر براى خداست. (حضرت محمّد صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله) اَكْرَمُ اَخلاقِ النَّبيّينَ وَ الصِّدّيقينَ وَ الشُهَداءِ وَ الصّالِحينَ التَّزاوُرُ فِى اللّه ِ؛ دعائم الاسلام، ج 2، ص 106 . تب گناهان را می ریزد چنان که درخت برگهاى خود را می ریزد. (حضرت محمّد صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله) الحمّى تحتّ الخطایا کما تحتّ الشّجره ورقها؛ نهج الفصاحه چه نیک است اعتدال هنگام بى نیازى، چه نیک است اعتدال هنگام ندارى و چه نیک است اعتدال در عبادت. (حضرت محمّد صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله) ما أحسن القصد فی الغنى، ما أحسن القصد فی الفقر و أحسن القصد فی العباده؛ نهج الفصاحه ✅ ارتباط با خدا @KHODA114
احکام مقام معظم رهبری احکام نماز قسمت دوم وقت نماز @KHODA114
س 345. دليل مذهب شيعه در مورد وقت نمازهاى روزانه چيست؟ همان گونه که مى دانيد اهل سنت، با داخل شدن وقت نماز عشا، نماز مغرب را قضا مى دانند و همچنين در مورد نماز ظهر و عصر هم به همين ترتيب است. لذا معتقدند که وقتى وقت نماز عشا داخل شد و امام جماعت براى خواندن آن بپاخاست، مأموم نمى تواند همراه او، نماز مغرب را بخواند و نماز مغرب و عشا را در يک زمان به جا آورد. ج. دليل شيعه، اطلاق آيات قرآنى و سنّت شريف است، به اضافه رواياتى که به خصوص دلالت بر جواز جمع دارند. نزد اهل سنت هم رواياتى وجود دارد که دلالت بر جواز جمع بين دو نماز در وقت يکى از آن دو مى کند. س 346. با توجه به اين که آخر وقت نماز عصر، مغرب است و آخر وقت نماز ظهر نزديک مغرب است به مقدارى که براى خواندن نماز عصر به آن نياز است، مى خواهم سؤال کنم که منظور از مغرب چيست؟ آيا مراد زمان غروب خورشيد است يا زمانى که اذان مغرب طبق افق هر مکانى گفته مى شود؟ ج. وقت نماز عصر تا غروب آفتاب است. س 347. فاصله زمانى بين غروب خورشيد و اذان مغرب چند دقيقه است؟ ج. ظاهر اين است که با اختلاف فصل هاى سال تفاوت مى کند. س 348. من تا دير وقت سر کارم هستم، به طورى که ساعت يازده شب به منزل بر مى گردم و در هنگام کارهم به خاطر کثرت مراجعه کنندگان وقت خواندن نماز مغرب و عشا را ندارم. آيا خواندن نماز مغرب و عشا بعد از ساعت يازده شب صحيح است؟ ج. اگر از نصف شب به تأخير نيفتد، اشکال ندارد، ولى تلاش کنيد که از ساعت يازده شب به تأخير نيفتد بلکه تا مى توانيد نماز را در اول وقت آن بخوانيد. س 349. چه مقدار از نماز اگر در وقت ادا واقع شود، نيت ادا صحيح است؟ در صورت شک در اين که اين مقدار، داخل وقت واقع شده يا خير، وظيفه چيست؟ ج. وقوع يک رکعت نماز در داخل وقت براى اين که نماز، ادا محسوب شود، کافى است و در صورت شک در اين که وقت لااقل به مقدار يک رکعت باقى است يا خير، نماز را به قصد مافى الذمّه بخوانيد. س 350. سفارتخانه ها و کنسولگرى هاى جمهورى اسلامى ايران در خارج، جدول هاى زمانى براى تعيين اوقات شرعى پايتخت ها و شهرهاى بزرگ تهيه مى کنند. سؤال اين است که تا چه مقدار مى توان به اين جدولها اعتماد کرد؟ ج. معيار در احراز دخول وقت، حصول اطمينان براى مکلّف است، و اگر براى او اطمينان به مطابقت اين جدولها با واقع حاصل نشود، بايد احتياط نموده و صبر کند تا يقين به داخل شدن وقت شرعى نمايد. س 351. نظر شما درباره فجر صادق و کاذب چيست؟ و نمازگزار در اين مورد چه تکليفى دارد؟ ج. معيار شرعى در مورد وقت نماز و روزه، فجر صادق است و احراز آن موکول به تشخيص مکلّف است. س 352. مسئولين يکى از دبيرستان هاى تمام وقت، نماز جماعت ظهر و عصر را ساعت دو بعد از ظهر، کمى قبل از شروع درسهاى شيفت عصر اقامه مى کنند. علت تأخير، اين است که درسهاى شيفت صبح، چهل و پنج دقيقه قبل از ظهر شرعى تعطيل مى شود و نگهداشتن دانش آموزان تا ظهر شرعى مشکل است. با توجه به اهميت اقامه نماز در اول وقت، نظر شريف خود را در اين باره بيان فرماييد. ج. تأخير نماز جماعت براى اين که نمازگزاران در نماز حاضر شوند، با اين فرض که در اول وقت در مدرسه نيستند، اشکال ندارد. س 353. آيا بايد نماز ظهر بعد از اذان ظهر و نماز عصر بعد از دخول وقت آن خوانده شود؟ و همچنين آيا نماز مغرب و عشا هم بايد هر کدام در وقت خود خوانده شوند؟ ج. بعد از داخل شدن وقت دو نماز، مکلّف در خواندن هر دو نماز پشت سر هم به صورت جمع و يا خواندن هر يک در وقت فضيلت خود مخيّر است. س 354. با توجه به اين که امروزه با فراوانى ساعت، يقين به طلوع فجر ممکن است، آيا بايد در شب هاى مهتابى براى خواندن نماز صبح به مدت پانزده تا بيست دقيقه صبر کرد؟ ج. فرقى بين شب هاى مهتابى و غير مهتابى در طلوع فجر، وقت فريضه صبح و وجوب امساک براى روزه گرفتن نيست، هرچند احتياط در اين زمينه خوب است. س 355. آيا مقدار اختلاف اوقات شرعى ميان استان ها که بر اثر اختلاف افقهاى آن ها به وجود مى آيد، در اوقات سه گانه نمازهاى يوميه به يک اندازه است؟ مثلاً بين دو استان در وقت ظهر بيست وپنج دقيقه تفاوت است، آيا در بقيه وقت هاى نماز هم اين اختلاف وجود دارد و به همين مقدار است؟ يا اين که مقدار آن در وقت نماز صبح و مغرب و عشا تفاوت مى کند؟ ج. مجرّد يکى بودن مقدار تفاوت بين دو منطقه در طلوع فجر يا زوال آفتاب يا غروب خورشيد، مستلزم اتحاد در ساير اوقات نيست، بلکه غالباً مقدار اختلاف بين شهرها در اوقات سه گانه با هم تفاوت دارد. س 356. اهل سنّت نماز مغرب را قبل از مغرب شرعى مى خوانند، آيا جايز است در ايام حجّ و غير آن به آن ها اقتدا کرده و به همان نماز اکتفا کنيم؟ ج. معلوم نيست که نماز آن ها قبل ازداخل شدن وقت باشد و شرکت در نماز جماعت آن ها و اقتدا به آنان اشکال ندارد و مجزى است، ولى درک وق
ت نماز ضرورى است، مگر اين که خود وقت هم از موارد تقيه باشد. س 357. خورشيد در دانمارک و نروژ در تابستان ساعت چهار صبح طلوع نموده و ساعت 23غروب می کند، و با رعایت ذهاب حمره مشرقیه و بین الطلوعین، باید حدود 22 ساعت روزه گرفته شود، تکليف من درباره نماز و روزه چيست؟ ج. مکلف بايد در مورد اوقات نمازهاى يوميه و روزه همان افق محل سکونت خود را رعايت کند، ولى اگر روزه گرفتن بر اثر طولانى بودن روز، غير مقدور يا حرجى باشد، اداى آن ساقط و قضاى آن واجب است. س 358. رسيدن نور خورشيد به زمين تقريباً هفت دقيقه طول مى کشد. آيا ملاک پايان وقت نماز صبح، طلوع خورشيد است يا رسيدن نور آن به زمين؟ ج. ملاک طلوع خورشيد، ديدن آن در افق مکان نمازگزار است. س 359. رسانه هاى گروهى اوقات شرعى هر روز را يک روز قبل از آن اعلام مى کنند، آيا اعتماد بر آن و بنا گذاشتن بر دخول وقت نماز بعد از پخش اذان از راديو و تلويزيون جايز است؟ ج. اگر براى مکلّف اطمينان به دخول وقت از طريق مذکور حاصل شود، مى تواند بر آن اعتماد کند. س 360. آيا وقت نماز به مجرد شروع اذان آغاز مى شود؟ يا اين که بايد صبر نمود تا اذان تمام شود و سپس شروع به خواندن نماز کرد؟ آيا روزه دار جايز است به مجرد شروع اذان افطار نمايد يا اين که بايد صبر کند تا اذان تمام شود؟ ج. اگر اطمينان حاصل شود که اذان از هنگام داخل شدن وقت شروع شده، صبر کردن تا پايان اذان لازم نيست. س 361. آيا نماز کسى که نماز دوم را بر اوّلى مقدّم داشته، مثلاً نماز عشا را جلوتر از مغرب خوانده، صحيح است؟ ج. اگر بر اثر اشتباه يا غفلت نماز دوم را مقدّم داشته و بعد از تمام شدن نماز متوجه شده، نماز او صحيح است. ولى اگر عمدى بوده، باطل است. س 362. با عرض سلام و تحيت، در آستانه ماه شريف و مبارک رمضان و با توجه به توسعه شهرها وعدم امکان تشخيص دقيق لحظه طلوع فجر، خواهشمند است نظر شريف خود را در مورد زمان امساک براى روزه و اقامه نماز صبح اعلام فرماييد. ج. مقتضى است که مؤمنين محترم ـ ايّدهم الله تعالى ـ جهت رعايت احتياط در مورد امساک روزه و وقت نماز صبح، همزمان با شروع اذان صبح از رسانه ها براى روزه امساک نمايند و حدود پنج الى شش دقيقه بعد از اذان، شروع به اداى فريضه صبح نمايند. س 363. وقت نماز عصر تا اذان مغرب است يا تا هنگام غروب آفتاب؟ نيمه شب شرعى براى نماز عشا و بيتوته در منى چه وقت است؟ ج. آخر وقت نماز عصر تا غروب آفتاب است، و براى محاسبه نيمه شب، شب را از اول غروب تا اذان صبح حساب کنند، بنابر اين تقريباً يازده ساعت و يک ربع بعد از ظهر شرعى آخر وقت نماز مغرب و عشا است. س 364. اگر کسى در بين نماز عصر متوجه شود که نماز ظهر را نخوانده است، چه تکليفى دارد؟ ج. اگر به خيال اين که نماز ظهر را خوانده است به نيت نماز عصر مشغول نماز شود و در بين نماز بفهمد که قبلاً نماز ظهر را نخوانده است، در صورتى که در وقت مشترک نماز ظهر و عصر است، بايد بلافاصله نيت خود را به نماز ظهر برگرداند و نماز را تمام کند و پس از آن، نماز عصر را به جا آورد، و اگر اين اتفاق در وقت مخصوص به نماز ظهر(1) افتاده باشد، احتياط واجب آن است که نيت را به نماز ظهر برگرداند و نماز را تمام کند ولى بعداً هر دو نماز (ظهر و عصر) را به ترتيب به جا آورد، و همين تکليف در مورد نماز مغرب و عشا نيز هست. 1. وقت مخصوص نماز ظهر از اول ظهر است تا وقتى که از ظهر به اندازه خواندن نماز ظهر بگذرد که براى غير مسافر چهار رکعت و براى مسافر دو رکعت است. ✅ ارتباط با خدا @KHODA114
هرروز سه حدیث از حضرت محمد صلوات الله علیه و آله و سلم @KHODA114
طلب علم بر هر مسلمانی واجب است، همانا خدا جویندگان علم را دوست دارد. (حضرت محمّد صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله) طلب العلم فریضة علی کل مسلم، الا ان الله یحب بغاة العلم اصول کافی ج 1 /باب دوم/ص 35 من مأمورم كه صدقه (و زكات) را از ثروتمندانتان بگيرم و به فقرايتان بدهم. (حضرت محمّد صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله) اُمِرْتُ اَن آخُذَ الصَّدَقَةَ مِن اَغْنياءِكُم فَاَرُدَّها فى فُقَراءِكُم؛ مستدرك الوسائل، ج 7، ص 105 . كسى از شما حق ندارد از هيچ يك از يارانم چيزى به من بگويد؛ زيرا دوست دارم در حالى كه چيزى از شما در دلم نيست به سويتان بيايم. (حضرت محمّد صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله) لا يُـبَلِّغُنى اَحَدٌ مِنْكُم عَنْ اَحَدٍ مِن اَصحابى شَيئا، فَاِنّى اُحِبُّ اَنْ اَخْرُجَ اِلَيكُم و اَنَا سَليمُ الصَّدرِ؛ مكارم الاخلاق، ص 17 . ✅ ارتباط با خدا @KHODA114
آموزه مهدویت مقاله دمشق در آخرالزمان @KHODA114
دمشق یا دمشق الشام یا به اختصار شام، پایتخت و بزرگ‌ترین شهر سوریه است. بنا به قول مشهور، حضرت زینب(س) در آنجا وفات یافت و حرم مطهر ایشان در منطقة زینبیة دمشق واقع است. خالدبن ولید در سال 14 قمری آن را تصرف کرد و دورة حاکمیت هزارسالة غربيان بر آن منطقه برافتاد. معاویه در سال 36 ق. آنجا را مقرّ خویش ساخت و تا سال 127 که مروان بن محمد، حران را پایتخت قرار داد دمشق پایتخت امویان بود. دربارة وجه تسمیه دمشق برخی گفته‌اند به اسم بانی آن نامیده شده است که «دماشق بن ارم بن سام بن نوح» می‌باشد و نیز گفته‌اند که آن را جیرون بن سعدبن عادبن ارم بن سام بن نوح بنا کرد و «ارم ذات العماد» نامید. و روایت کرده‌اند که دمشق محل خانة حضرت نوح بود و او چوب‌های کشتی خود را از کوه لبنان فراهم می‌آورد. در مورد فتنه‌ها و علائم ظهور و آنچه در دمشق اتفاق می‌افتد، روایات بسیاری از شورش‌ها، جنگ‌ها و زلزله‌ها در شام و دمشق، خبر می‌دهد. امّا از آنجا که سفیانی از دمشق خروج می‌کند، نقش آنجا پررنگ‌تر می‌شود. در برخی از روایات سفیانی از «وادی یابس» (مرز بین سوریه و اردن) ظهور می‌کند و در برخی دیگر از دمشق می‌آید. در «غیبت» نعمانی به نقل از امام باقر (ع) آمده است: «منتظر بانگ سفیانی باشید که به طور ناگهانی از دمشق شنیده می شود، در این بانگ فرج عظیمی برای شماست، زیرا که این بانگ نوید بخش پیروزی بزرگ شماست».1 در مورد حوادث زمینه‌ساز خروج سفیانی از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است: «هنگامی که کافری در شام به هلاکت رسد، اصهب کافر قیام می‌کند و تسخیر مرکز، بر او سخت می‌شود و طولی نمی‌کشد که او نیز کشته می‌شود ...»2 کامل سلیمان نویسندة کتاب «یوم الخلاص» می‌گوید، مراد از مرکز در این حدیث دمشق است که اصهب در آنجا توسط سفیانی به هلاکت می‌رسد. همچنین در حدیث دیگری آمده است: «هنگامی که آسیاب بنی‌عباس بچرخد و پرچمداران پرچم خود را بر زیتون‌های شام بیاویزند، خداوند اصهب را هلاک می‌کند و همة سپاهیانش را به دست آنها [سپاه سفیانی] نابود می‌سازد و آنگاه پسر هند جگر خواره بر فراز منبر دمشق می‌نشیند».3 منظور از پسر هند جگر خواره، سفیانی است که از نسل ابوسفیان است. در مورد اولین سرزمینی که سفیانی اشغال می‌کند، در روایات به نقل از امیرمؤمنان، علی(ع) چنین آمده است: «[سفیانی] روز جمعه خروج می‌کند و بر فراز منبر دمشق، قرار می‌گیرد و آن نخستین منبری است که او صعود می‌کند، خطبه می‌خواند، و مردم را به جهاد فرمان می‌دهد، و از آنها بیعت می‌گیرد که هرگز با او مخالفت نکنند چه مطابق میلشان باشد چه نباشد».4 امام صادق(ع) می‌فرمایند: «چون سفیانی به دمشق نزدیک شود، حاکم دمشق پا به فرار می‌گذارد، و قبایل عرب بر گرد او می‌آیند؛ ربیعی، جرهمی، اصهب و دیگر شورشگران علیه او می‌شورند ولی سفیانی بر آنها غلبه می‌کند، و بر شام سیطره می‌یابد».5 رسول اکرم(ص) می‌فرمایند: «هنگامی که سفیانی بر پنج منطقه (کُوَر خمس): دمشق، حَمْص، حلب، اردن، قنّسرین تسلط بیابد، نه ماه برای او بشمارید».6 در احادیث آمده است که سپاه سفیانی، پس از ظهور امام زمان(ع)، به فرمان خداوند در بیابانی به نام بیداء فرو می‌روند و تنها دو نفر از آنها باقی می‌ماند که فرشته‌ای به آنها سیلی می زند و چهرة هر دو به پشت برمی‌گردد، یکی را نزد دشمنان حضرت مهدی(ع) می‌فرستد که به آنها انذار بدهد، و دیگری با نام «بشیر» نزد سپاه امام می‌رود و نابودی سپاه سفیانی را به امام بشارت می‌دهد. امام علی(ع) دربارة پایان کار سفیانی این‌گونه می‌فرمایند: «... ساعتی نمی‌گذرد که تمام سپاهیانش (سفیانی) نابود می‌شود، پس مهدی(ع) او (سفیانی) را گرفته و در زیر درخت پرباری که شاخه هایش به دریاچة طبریه متمایل شده سر می‌برد و شهر دمشق را به تصرف خویش در می‌آورد».7
همچنین در حدیثی آمده است که حضرت عیسی(ع) از شرق دمشق از آسمان فرود می‌آید.9 بنابراین همان گونه که مشاهده شد، دمشق یکی از کُوَر خمس است که سفیانی آن را تصرف می‌کند و همچنین در وقایع آخرالزّمان نقش به سزایی دارد. ماهنامه موعود شماره 99 .............................. پی‌نوشت‌ها: 1. غیبت نعمانی، ص 149 به نقل از: روزگار رهایی، ج2، ص 1106. 2. روزگار رهایی، ج2، ص 992. 3. الحاوی للفتاوی، ج2، ص 141به نقل از: روزگار رهایی، ج2، ص 995. 4. الزام الناصب، ص 198 به نقل از: روزگار رهایی، ج2، ص 1088. 5. روزگار رهایی، ج2، ص 1116. 6. غیبت نعمانی، ص 163به نقل از: روزگار رهایی، ج2، ص 1129. 7. الملاحم و الفتن، ص123، به نقل از: روزگار رهایی، ج1، ص 471. 8. بحارالانوار، ج53، ص60به نقل از: روزگار رهایی، ج1، ص 472. 9. روزگار رهایی، ج1، ص552. ✅ ارتباط با خدا @KHODA114
هرروز سه حدیث از حضرت محمد صلوات الله علیه و آله و سلم @KHODA114
مؤمن باید هشت صفت داشته باشد وقار در حوادث سخت و صبر به هنگام بلیه و شکر به هنگام گشایش و قناعت به روزى اى که خداى والا داده است به دشمنان ستم نکند و مزاحم دوستان نشود، تنش به رنج باشد و مردم از او در آسایش باشند. (حضرت محمّد صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله) ینبغی أن یکون للمؤمن ثمانیه خصال: وقار عند الهزاهز و صبر عند البلاء و شکر عند الرّخاء و قنوع بما رزقه اللَّه عزّ و جلّ، لا یظلم الأعداء و لا یتحامل على الاصدقاء بدنه فی تعب و النّاس منه فی راحه؛ نهج الفصاحه هرکس آبروی مؤمنی را حفظ کند، بدون تردید بهشت بر او واجب شود. (حضرت محمّد صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله) مَن رَدَّ عَن عِرضِ اَخیهِ المُسلِمِ وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ اَلبَتَّةَ ثواب الاعمال و عقاب الاعمال صدقه، خشم پروردگار را فرو می‌نشاند. (حضرت محمّد صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله) إنَّ الصَّدَقَة َلتُطفِئُ غَضَبَ الرَّبِّ کنزالعمال، ح161143 ✅ ارتباط با خدا @KHODA114
نهج البلاغه خطبه ۲۵ رنجش از یاران سست @KHODA114
متن عربی 25- و من خطبة له ( عليه السلام ) و قد تواترت عليه الأخبار باستيلاء أصحاب معاوية على البلاد و قدم عليه عاملاه على اليمن و هما عبيد الله بن عباس و سعيد بن نمران لما غلب عليهما بسر بن أبي أرطاة فقام ( عليه السلام ) على المنبر ضجرا بتثاقل أصحابه عن الجهاد و مخالفتهم له في الرأي فقال : مَا هِيَ إِلَّا الْكُوفَةُ أَقْبِضُهَا وَ أَبْسُطُهَا إِنْ لَمْ تَكُونِي إِلَّا أَنْتِ تَهُبُّ أَعَاصِيرُكِ فَقَبَّحَكِ اللَّهُ وَ تَمَثَّلَ بِقَوْلِ الشَّاعِرِ : لَعَمْرُ أَبِيكَ الْخَيْرِ يَا عَمْرُو إِنَّنِي * عَلَى وَضَرٍ مِنْ ذَا الْإِنَاءِ قَلِيلِ ثُمَّ قَالَ ( عليه السلام ) : أُنْبِئْتُ بُسْراً قَدِ اطَّلَعَ الْيَمَنَ وَ إِنِّي وَ اللَّهِ لَأَظُنُّ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ سَيُدَالُونَ مِنْكُمْ بِاجْتِمَاعِهِمْ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِكُمْ عَنْ حَقِّكُمْ وَ بِمَعْصِيَتِكُمْ إِمَامَكُمْ فِي الْحَقِّ وَ طَاعَتِهِمْ إِمَامَهُمْ فِي الْبَاطِلِ وَ بِأَدَائِهِمُ الْأَمَانَةَ إِلَى صَاحِبِهِمْ وَ خِيَانَتِكُمْ وَ بِصَلَاحِهِمْ فِي بِلَادِهِمْ وَ فَسَادِكُمْ فَلَوِ ائْتَمَنْتُ أَحَدَكُمْ عَلَى قَعْبٍ لَخَشِيتُ أَنْ يَذْهَبَ بِعِلَاقَتِهِ اللَّهُمَّ إِنِّي قَدْ مَلِلْتُهُمْ وَ مَلُّونِي وَ سَئِمْتُهُمْ وَ سَئِمُونِي فَأَبْدِلْنِي بِهِمْ خَيْراً مِنْهُمْ وَ أَبْدِلْهُمْ بِي شَرّاً مِنِّي اللَّهُمَّ مِثْ قُلُوبَهُمْ كَمَا يُمَاثُ الْمِلْحُ فِي الْمَاءِ أَمَا وَ اللَّهِ لَوَدِدْتُ أَنَّ لِي بِكُمْ أَلْفَ فَارِسٍ مِنْ بَنِي فِرَاسِ بْنِ غَنْمٍ . هُنَالِكَ لَوْ دَعَوْتَ أَتَاكَ مِنْهُمْ * فَوَارِسُ مِثْلُ أَرْمِيَةِ الْحَمِيمِ ثُمَّ نَزَلَ ( عليه السلام ) مِنَ الْمِنْبَرِ . قال السيد الشريف : أقول الأرمية جمع رميّ و هو السحاب و الحميم هاهنا وقت الصيف و إنما خص الشاعر سحاب الصيف بالذكر لأنه أشد جفولا و أسرع خفوفا لأنه لا ماء فيه و إنما يكون السحاب ثقيل السير لامتلائه بالماء و ذلك لا يكون في الأكثر إلا زمان الشتاء و إنما أراد الشاعر وصفهم بالسرعة إذا دعوا و الإغاثة إذا استغيثوا و الدليل على ذلك قوله : " هنالك لو دعوت أتاك منهم..." متن فارسی (پياپى بدان حضرت خبر رسيد كه سپاهيان معاويه بر شهرها دست افكنده اند، دو كارگزار او در يمن: عبيدالله پسر عباس و سعيد پسر نمران از پيش روى بسر، پسر ابى ارطاه، گريخته، نزد او آمدند. امام از گرانى ياران خود در كار جهاد و مخالفت ورزيدنشان باامام خويش، كوفته خاطر شد و بر منبر رفت و فرمود:) جز كوفه كه كار بست و گشاد آن با من است براى من نمانده. اى كوفه! اگر جز تو كه گرد بادهاى آشوبت برخاسته است نباشد خدايت زشت كناد!، سپس به گفته شاعر تمثل جست: (اى عمرو)! به جان پدرت سوگند كه از اين آوند چركى اندك براى من است. (سپس فرمود:) شنيده ام بسر به يمن درآمده است. به خدا مى بينم كه اين مردم به زودى بر شما چيره مى شوند، كه آنان بر باطل خود فراهمند و شما در حق خود پراكنده و پريش. شما امام خود را در حق نافرمانى مى كنيد، و آنان در باطل پيرو امام خويش. آنان با حاكم خود كار به امانت مى كنند، و شما كار به خيانت. آنان در شهرهاى خود درستكارند، و شما فاسد و بدكردار. اگر كاسه چوبينى را به شما بسپارم مى ترسم آويزه آن را ببريد. خدايا! اينان از من خسته اند، و من از آنان خسته. آنان از من به ستوه اند، و من از آنان دلشكسته. پس بهتر از آنان را مونس من دار، و بدتر از مرا بر آنان بگمار. خدايا! دلهاى آنان را بگداز، چنان كه نمك درآب گدازد. به خدا سوگند، دوست داشتم كه به جاى شما هزار سوار از بنو فراس بن غنم مرا بود كه: (اگر آنان را مى خواندى سوارانى از ايشان نزد تو مى آمد تا زنده چون ابر تابستانى.) (سپس امام از منبر فرود آمد. مى گويم، ((ارميه) جمع (رمى) و معنى آن (ابر) است، و (حميم) تابستان بود و شاعر (ابر تابستانى) ياد كرده، از آن رو كه سبكبار است و زود گذر، چه بارانى ندارد، و ابر از آن رو كند رود كه پر از آب است، و اين بيشتر درزمستان است. شاعر سواران قبيله را به خاطر شتاب آنان در پذيرفتن دعوت به هنگام فرياد خواهى، به ابر تابستانى مانند كرده است كه گويد: (هنا لك لو دعوت اتاك منهم.)) ✅ ارتباط با خدا @KHODA114