eitaa logo
خُذْنیِ مَعَکْ 🕊 مرا با خودت ببر🇵🇸
797 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
73 فایل
«بسم رب المهدی» 💚امام صادق علیه السلام: لَوْ أدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أیّامَ حَیاتِی. •✓مهدویت، •✓جهاد_تبیین •✓دلی_خدایی 📍کپی با ذکر صلوات «وقف امام زمان عج» تأسیس:1400/1/25
مشاهده در ایتا
دانلود
◽فرازی از زیارت عاشورا وَلَعَنَ اللهُ الْمُمَهِّدينَ لَهُمْ بِالتَّمْكينِ مِنْ قِتالِكُمْ... و خداوند لعنت کند کسانی را که زمینه را برای جنگ با شما فراهم آوردند... ✨زمینه‌ساز شدن و راه را هموار کردن برای جنگ با جبهه حق، لعن خداوند را در پی دارد...
.... 🌷پیکرش را با دو شهید دیگر، تحویل بنیاد شهید داده و گذاشته بودند سردخانه. نگهبان سردخانه می‌گفت: یکی‌شان آمد به خوابم و گفت: جنازه‌ی من رو فعلاً تحویل خانواده‌ام ندید. از خواب بیدار شدم. هر چه فکر می‌کردم کدام یک از این دو نفر بوده، نفهمیدم! گفتم ولش کن، خواب بوده دیگه. 🌷....و فردا قرار بود جنازه‌ها رو تحویل بدیم که شب دوباره خواب شهید رو دیدم. دوباره همون جمله رو بهم گفت. این‌بار فوراً اسمش رو پرسیدم. گفت: امیر ناصر سلیمانی. از خواب پریدم، رفتم سراغ جنازه‌ها. روی سینه‌ی یکی‌شان نوشته بود؛ شهید امیر ناصر سلیمانی. 🌷بعد ها متوجه شدم توی اون تاریخ، خانواده اش در تدارک مراسم ازدوج پسرشان بوده اند؛ شهید خواسته بود مراسم برادرش بهم نخورد. 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز امیر ناصر سلیمانی
•🍭🍇• فرمول‌شـ♥️ـهادٺ: کمۍ‌خلوص‌نیٺ+عمل‌پیش‌چشم‌خـُدا‌ نھ‌فقط‌جلوێ‌چشم‌خلق‌خدا🌱 ••  ❤ "••)                                                                                                             .رُخِ‌مَہْدی‌فاطِمِه‌اَم💔" •..•↷ ــــــ͜͡ᬼٞ🌸ـ۪۪۪ٞٞٞ͜͡ـــہـ۸ـــــہـــــ۸ـ
https://harfeto.timefriend.net/16221951081905 مهمانان آقا لینک ناشناس تشکیل شد هر. نظری انتقادی دارین یا راهنمایی بنده بتونم بکنم حتما انجام میدم در خدمتم🌷🌹 منتظر پیام هاتون هستم😁✨🌸 پاسخ هاتون👇🍃 https://eitaa.com/joinchat/1431109755Cbf6f454298
تا الان رفتی جمکران یا مشهد یا کربلا و....!؟😍 کسانی که رفتن عکس دارن بفرستن ایدی بنده زیرش دلنوشته بنویسن @Vsfygiu
💐5 روز تا 💐 🎐 مشارکت بالا و انتخاب درست | شماره ۱ 🔻 رهبر انقلاب اسلامی در ایام منتهی به انتخابات ۱۴۰۰ ضمن تبیینِ وجوه اهمیت انتخابات، موضع خود در زمینه‌ی حضور چهره‌های مختلف در این عرصه را نیز به صراحت بیان کرده‌اند: 👈🏻 اهمیت انتخابات از جنبه داخلی 👈🏻 اهمیت انتخابات از جنبه خارجی 👈🏻 موضع رهبر انقلاب برای حضور داوطلبان 🗳 _ کانال راهیان نور @rahiankhuz
اللهم صلی علی محمد وآله محمد و عجل فرجهم 🌹
💚 امام زمان (ارواحنا فداه) میفرمایند: 🌼 به شیعیان و دوستان ما بگویید که خدا را به حق عمه ام حضرت زینب (س) قسم دهند که فرج مرا نزدیک گرداند 💔اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری سلام الله علیها💔 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎
چراازبدی‌های‌دیگران‌اذیت‌میشویم؟
پیامبراکرم(ص): دعا کلیدرحمت،وضوکلیدنماز ونمازکلیدبهشت است. اذان مغرب به افق اهواز 20:40 التماس دعا🌹
اکنون اذان مغرب به افق اهـواز التمـاس دعا 🌹 🌹
لیست سوپرایز هامون😍🦋 در آمار ۱۹۰........ آموزش درست کردن تم🧡🍂 ༺-------------------------------------------༻ در آمار ۲۴۰ ......... پی دی اف دو کتاب[جام جهانی در جوادیه٭عبور ازسیم خاردار]💛🌼 ༺-------------------------------------------༻ در آمار ۲۸۰ ......... آموزش ساخت استیکر💜🌸 ༺-------------------------------------------༻ در آمار ۳۲۰ .... آموزش لینک دار کردن متن🍀💚 ༺-------------------------------------------༻ در آمار ۳۶۰ .... شروع یک رمان جذاب به صورت پارت به پارت 🦋💙 ༺-------------------------------------------༻ درآمار۴۰۰تبدیل ایموجی گوشی به ایموجی گوشی آیفون رو یاد میدیم🍭😚 پس زیادمون کنین😍❤️ @soldiers_seysd_ali روی هشتک های زیر بزنید تا سوپرایز ها رو پیدا کنید
کانال شهید هادی ذوالفقاری ♡ برنامه های کانال ☆ زندگی نامه . مهدویت . سخن .وصیت نامه ‌.طنز جبهه.... لینک کانال. ♡ @mohamadhadi67
سلامـ دوستان 🙋‍♂ من آقامحمدرضا هستم😎 محمدرضا دهقان امیرے ❣ من روز ۲۶فروردین ۱۳۷۴ در خانواده مذهبـے در تهران به دنیا اومدم.|😍| مطالعه ے زندگے شهدا و اشنایـے با اونا عشق و علاقمو بهـ عمه جانم زینب(س) و شهادت بیشتر ڪرده بود...😊❣ از وقتے عاشق شهادت شده بودم دیگهـ سعےمےکردم ڪارایی روانجام بدم ڪه مانع رسیدن بهـ ارزوم نشه...💔 همیشه به مامانم میگفتم (دعا کن شهید بشم) مامانم هم همیشه میگفت نیتتو خالص کن. 😉 ڪم ڪم دیگهـ تصمیمم شده بود تنها هدف زندگیم...🌸 و براے رسیدن به هدفم خیلے از ڪارهایـے ڪه منو از هدفم دور مے ڪرد انجام ندادم....☺️ از خیلے گناه ها فاصلهـ گرفتم... سعےمےکردم نگاه بہ نامحرم نڪنم و... واسہ خانوادم خیلے سخت بود ڪہ بہ همین راحتے از پسر جوونشون دل بڪنن...... ♻️ادامه مطلب داخل کانال زیر👇 باذکر وارد شوید😍😍📿 https://eitaa.com/joinchat/3057844316C77207e7b9d
بسم الله القاصم الجبارین🌸 می‌خوام یک کانال بهتون معرفی کنم که پر از داره😍 @soldiers_seysd_ali نوع فعالیت :همیشه فعال شرایط کپی : روزی سه پست با ذکر سه صلوات🙂❤️ یه نیم نگاهی به کانالمون و فعالیت ها بندازید😉 مطمئنم خوشتون میاد👍 اگر خوشتون اومد حتما عضو شید😄 @soldiers_seysd_ali خوشحال میشیم منتظر حضور گرمتون هستیم😍 👇👇👇👇👇👇👇 _______________________ 😇 | @soldiers_seysd_ali |😇
اولین کانال مکتب شهید قاسم سلیمانی😍 مطلب های آموزنده از حاج قاسم و... عضو شید تاما کانال ما زیاد شود ارزو داریم کانال ما به ۵۰۰برسد لینک کانال👇👇 @qdirindirinsr @qdirindirinsr @qdirindirinsr @qdirindirinsr ممنون🙏 راستی 👇👇 ارتباط با ادمین تبادل:👇 @FATEMITABarR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پارت3. تا خوابم برد💤 . و با صدای در اتاقم از خواب پریدم😧 گفتم:کیه!؟ دخترم زینب بیدارشو یک ساعت دیگه مهمونا میان هاا نه نمازت رو خوندی نه نهار خوردی😐😒 یا زهرا نمازم ای واای😱😩 مامان چرا بیدارم نکردی؟ گفت :دختر تو درو چرا قفل کردی باز کن روح که نیستم 😬👻از در رد بشم بیام بیدارت کنم گفتم:ای وای بر من،😫 به ساعت نگاه کردم👀 دیدم ساعت5 عصر محکم زدم رو پیشونیم گفتم:خاک تو سرت زینب یادم افتاد هروز با عباس نماز میخوندم امروز عباس نیست رفته عیادت دوستش .😢 عباس:دلم برای زینب سوخت گفت :گناه من چیه !😞 ولی حقش بود ادم مادرش ناراحت میشه😒 خوشحال میشه میگه سید الشهداء دعام رو مستجاب کرد اخه با نا رضایتی مادر مستجاب میکنه!؟🤦🏼‍♂ تو بیمارستان بودم یکی از رفیقام توی هیئت باز هم همسن من بود محمد محکم زد رو شونم گفت:عباس آقا هواست کجاست! حالت خوبه پسر!؟🤭🤔 گفتم:هاا آره خوبم از علی چخبربه هوش اومد!؟گفت:اره اومد ولی قبول نمیکنن کسی پیشش بمونه فقط یک نفر من میمونم تو برو هیئت اونجا بهت نیاز دارن مکثی کردم!گفتم :باشه پس کاری با من نداری بی خبر منو نزار فعلا🤝 گفت:برو به سلامت یاعلی از بیمارستان رفتم بیرون سوار ماشین شدم🚙 رفتم دم هیئت یاد زینب افتادم همه خانوما اومده بودن ،دلم براش سوخت یاد حرفش افتادم رفتی هیئت دو رکعت نماز برام بخون! تا الان باهم دیگه اینقدر جدی قهر نکرده😕 بودیم!یه یا حسین گفتم و از ماشین پایین اومدم رفتم دم اتاق سیستم 🎛🎚 تا منو دیدن همه گفتن:به به آقای حسینی کجا بودی مرد خبری ازت نبود! 😃 گفتم:سلام شرمنده مشغول کنکور بودم،نتونستم بیام و ازشون دور شدم خواستم 🙂🚶‍برم سمت اتاق سیستم یاد دو رکعت نماز زینب افتادم . رفتم وضو گرفتم و به نیتش دو رکعت نماز خوندم خواستم براش بفرستم انجام شد ولی صرف نظر کردم.🤷🏼‍♂ زینب:مهمونا اومدن و رفتن . منم رفتم داخل اتاقم درو بستم و شروع به خوندن کردم🤓🧐 امتحانات نهایی داده بودیم دو هفته دیگه تا کنکور مونده بود. نمی دونم چجوری خوابم برد.روی میز مطالعه ساعت دو از خواب بیدار شدم از اتاق اومدم بیرون👣 میخواستم برم اب بخورم چشمم👀 به اتاق عباس خورد هنوز نیومده هیئته .از اتاقش دور شدم رفتم سمت آشپز خونه اب خوردم داشتم برمی گشتم اتاقم صدای باز شدن در حیاط اومد از پنجره نگاه کردم دیدم عباسه خیره شدم بهش که متوجه نگاهم شد با بی اعتنایی😏 رفتم سمت اتاقم و درو قفل کردم نشستم رو زمین و اشکام همینجور دوباره سرازیر شد.😭 صدای پاهای عباس 👣👂رو شنیدم مستقیم رفت اتاقش.🚶🏼‍♂ گوشیم رو روشن کردم📲 دیدم کلی پست گذاشته معلوم شد امشب حالش خیلی خوب بود 😌 هیئت خوش گذشته بهش. گوشی رو دوباره خاموش کردم رفتم سمته تختم گرفتم خوابیدم.🛌 عباس:از اتاقش رد شدم خواستم برگردم 😕 باهاش حرف بزنم ولی نکردم.رفتم سمت اتاقم درو بستم .لباسام رو عوض کردم گرفتم خوابیدم تا برای نماز شب بیدار بشم وقتی بیدار شدم نماز شبم و نماز شکر برای حضرت زهراس خوندم دو سه دقیقه دیگه اذان میگفت هرشب من زینب رو بیدار میکردم.امشب بهش پیام دادم.📩📱 دیدم آخرین بازدیدش ساعت دو بود گفتم نه واسه یاد خدا قهری وجود نداره برم بیدارش کنم😊✋ رفتم سمت درش درو زدم دو باره زدم باز نکرد🚪 دستم رو گذاشتم رو دسته🗝🔑 در که باز کنم درو دیدم قفله از پشت در صدا زدم زینب زینب بلند شو داره اذان 🗣
بلند شو داره اذان میگه خواهر بلند شو داره اذان میگه دیدم باز جوابی نداد .🤨🤭 مامان : از اتاق اومدم بیرون دیدم عباس داره در اتاق زینب رو میزنه تا بیدارش کنه رفتم سمتش گفتم: سلام مادر کی اومدی پسرم😊 سلام مامان جان ساعت2 مادر:چیزی نگفتم چرا اینجا ایستادی!!؟ گفت زینب رو میخوام برا نماز بیدار کنم بیدار نشد. 🙁 گفتم: در نزن عباس جان زینب وضو گرفته رفت داخل اتاق الان نمازش رو خونده😇☺️ گفتم:اها باشه پس من برم نماز بخونم التماس دعا🙂 گفتم:مادر عباس! _جانم مادر بعد نمازت بیا باهات کار دارم گفتم چشم خیره ان شاءالله گفتم :،خیره ان شاء الله 😌همگی نماز خوندیم. داخل آشپز خونه نشستم حاج آقا قرار بود صبح زود بره سر کار🍞🍳🧀🥛☕️ داشتم با حاجی درمورد سفر زیارتی به مشهد بعد کنکور بچه ها حرف میزدم که عباس اومد سلام و صبح بخیری کرد نشست صبحونه بخوره گفتم:عباس مادر _جانم مادر با خواهرت طوریت شده! _چرا مادر 🤔 حاج اقا گفت:زینب از دیروز نه نهار خورد نه شام خورد جلو مهمونا زیاد نیومد علکی بهونه گرفت که درس داره حالش هم خوب نبود هرچی پرسیدم زینب بابا چته با چشمای پر از بغض😢😓 میگفت:بابا چیزی نیست فشار درسه! دعواتون شده!؟ عباس:همینجور که میگفتن سرم پایین بود و حال زینب رو.تصور میکردم با خودم گفتم حالا شاید اشتباه کرده منظوری نداره😐😰 حاج آقا:عباس پسرم نگفتی دعواتون شده!؟ گفتم:چشم اقاجون درستش میکنم ناراحت نباشید و با لبخندی اکتفا😊 دادم از میز صبحونه بلند شدم و گفتم دستتون درد نکنه _نوش جان پسرم ولی چیزی نخوردی که +نه مادر سیر شدم ممنون ادامه دارد........
اینم از پارت3 رمان یاعلی☺️🌷