#مصاحبه🎥
بسم الله الرحمن الرحیم.🕊🌺
#مصاحبه_با_خانواده_شهدا🕊🌺
مصاحبه با دختر شهید سید جلال حبیب اله پور🕊🌺
در کانال:مرا با خودت ببر🕊🌺
رأس ساعت:22🌺🕊
تاریخ: سشنبه 1400/6/9🌺🕊
____
کانال خٌذْنیِ مَعَكْ🕊
@khodaaa112
سلام علیکم مهمانان اقا امام زمان
مصاحبه با دختر شهید سیده خانم در تلگرام انجام شده
ایشون چون ایتا ندارند مجبور شدیم اونجا تلگرام انجام بشه🙏🌹
🌷🍃🌷🍃🌷
ابتدا خودتون رو به طور ڪامل براے دوستان معرفے بفرمایید⁉️
من سیده فاطمه زهرا حبیب اله پور دختر شهید سردار سید جلال حبیب اله پور از مازندران شهر بابلسر
🌷🍃🌷🍃🌷
یه بیوگرافے مختصر از پدر شهیـدتون بفرمایید⁉️
(سن ، تحصیلات ، شغل)
پدرم سید جلال حبیب اله پور متولد هفت بهمن 1346 پاسدار بود و لیسانس نظامی داشت و در حال تحصیل بود ترم سه حقوق دانشگاه علمی کاربردی بابل
🌷🍃🌷🍃🌷
لطفا بفرمایید پدر عزیزتون در چه سالے ازدواج ڪردند و چند فرزند از شهیـد به یادگار مانده و شما فرزند چندم خانواده هستید⁉️
بفرمایید زمان شهادت پدر چند سالتون بوده ⁉️
پدرم دی ماه 1367با مادر عزیزم ازدواج کرد حاصل ازدواجشون دو فرزند یک دختر یک پسر بود من فرزند دوم خستم و در زمان شهادت پدرم دقیقا 19سال و هفت ماهه بودم
🌷🍃🌷🍃🌷
چه اندازه پدر رو مے شناسید⁉️
و یڪ خاطره جالب از پدرتون برامون تعریف ڪنید⁉️
باید بگم پدرمو زیاد نشناختم اخه خیلی کم حرف بود و بیشتر اوقات در ماموریت به سر میبرد منظورم زیاد نشناختم اینه مه اونجوری که باید و شاید نشناختمش.خاطره ای که تعریف میکنم مربوط به خودمه اینکه در زمان دانشگاه نیاز به پول داشتم باهاش تماس گرفتم گفت من نزدیک دانشگاهتم بیا سر جاده چون لباس تنمه (هر وقت لباس نظامی تنش بود دوست نداشت کسی ببینتش)منم به گفتش رفتم سر جاده تا هم کلاسی هام نبینن پدرم چیکاره وقتی رفتم اتوبوس سرپیس دانشگاه دور زد حدود پنجاه نفر از هم دانشگاهی هام دیدنش خندم گرفته بود نمیخواست چند تا از دوستام ببیننش ولی بیشتر بچه ها دیده بودنش با لباس
🌷🍃🌷🍃🌷
بفرمایید
بارزترین خصوصیت اخلاقے شهیـد چه بود⁉️
خط قرمزشون به ڪجا محدود میشد⁉️
و فڪر مےڪنید ڪدوم ویژگے شهیـدحبیبالهپور باعث شد چنین عاقبت زیبایے براشون رقم زده بشه⁉️
صداقتش بی ریا بودنش
خط قرمزش ولایت فقیه و حجاب بود اینی که من فهمیدم خالص بودنش اینکه برای ریا کاری نمیکرد صداقتش اصلا دروغ نمیگفت
🌷🍃🌷🍃🌷
خانم حبیبالهپور عزیز
لطفا از آخرین روز خداحافظے با پدر عزیزتون برامون بگید⁉️ و از لحظه شهادت ایشون ⁉️
از لحظه خداحافظی نمیتونم بگم چون هیچ کدوم از اعضای خونواده ندیدیمش مادرم بخاطر پیری مادربزرگم رفته بود خونشون گردگیری کنه نزدیک عید بود منم تازه هروسی کرده بودم و همش خسته بودم یه هفته ای میشد ندیده بودمش برادرم رفت خانومشو از دانشگاه قم بیاره پدربزرگمم خواب بود برا خداحافظی کسی رو ندید
🌷🍃🌷🍃🌷
در طے مدتے ڪه پدر ماموریت بودند از چه طریق با هم در ارتباط بودید⁉️اخرین مڪالمه دقیقا یادتون هست⁉️چه طور با ڪلامشـون ارومتون مےڪردند⁉️
از طریق تلفن اخرین مکالمه رو دقیقا یادمه کلاس بودم دانشگاه یه خسی بهم میگفت زنگ میزنه یه استاد سخت گیری هم داشتیم و من هم کاملا منظبت بودم اون روز کنفرانس داشتم از قبلش به ایتاد گفتم منتظر تماسم حتی اگه وسط کنفرانس باشم باید جواب بدم بهم گفت منتظر کی گفتم پدرم گفت بگو بعدا زنگ بزنه گفتم نمیشه خارج از کشوره نمیتونم براش وقت تعیین کنم قبول کرد به دوستم گفتم گوشیم اگه زنگ خورد اخرش 3000یا 4000بهش اشاره بده
رفتم کنفرانسمو دادم اومدم نشستم دیدم شماره 4000افتاد از استاد احازه گرفتم رفتم بیرون حرف زدم بهش کفتم بیا خونه ما خسته شدیم گفت کارو ما میکنیم شما خسته شدین گفت عجله نکن میام مراقب خودتو و شوهرت باش کفتم زود بیا و قطع کرد
🌷🍃🌷🍃🌷
بفرمایید
پدر عزیزتون به ڪدام یڪ از ائمه ارادت بیشترے داشتند⁉️
و در ادامه بفرمایید دوست شهیـد داشتند⁉️
کلا تموم شهادت اهل بیت لباس مشکی میپوشید ولی با رفتارش انگاری به حضرت زهرا ارادت داشت و علاقمند به شهید سید مجتبی علمدار بود ولی باشهادتش و اومدنش و خاطراتی که بعدش متوجه شدیم انگاری به خضرت رقیه هم ارادت داشت اصلا حس من اینه که بابام برات شهادتشو تو حرم حضرت رقیه گرفت دعاهاشو تو عرفه کرد و قطعیتشو تو حرم خضرت رقیه
🌷🍃🌷🍃🌷
از احساستون بفرمایید از اون لحظه ڪ....
اومدند و درباره اعزامشون صحبت ڪردند⁉️ سایر اعضا خانواده در این زمینه مخالفتے نداشتند⁉️
یبار دقیقا یه روز قبل عروسیم یه عده رفتن سوریه که البته برگشتن نرفتن که روز عروسیم حضور داشتن بابام میگفت اگه عروسی تو نبود حتما میرفتم مادرم گفت عجله نکن میری بهش گفت چیه ناراحتی نرفتی میری ناراحت نباش ناراحتی از اینکه شهید نشدی برقی تو چشاش زد گفت اره مادرم بهش گفت واقعا تو اگه شهید نشی زحماتت هدر میره دعا میکنم عاقبت شهید بشی واقعا حیفه اگه شهید نشی خیلی خوشحال شد از این حرفش
🌷🍃🌷🍃🌷
چند بار عزیمت به سوریه داشتند⁉️و دفعه چندم ارباب ایشان رو ب آغوش گرفت و این قربانے رو از شما قبول ڪردند⁉️
اولین بار بعد از 43روز شهید شد اصلا به چند بارم نکشید اولین بار برات شهادتشو از حضرت رقیه گرفت اینو میگم چون برق تو چشماش وقتی حرم حضرت رقیه هست تو عکس رو میشه حس کرد اخه اصلا اهل عکس اینا نبود ولی به کفته یکی از دوستاش گفت خودش بهم گفت بیا چند تا عکس تو حرم بگیریم
🌷🍃🌷🍃🌷
نحوه شهادت رو از زبان همرزمان شهید بفرمایید⁉️
و این ڪه چه مدت جاویدالاثر هستند⁉️
انگاری اینا سه دسته میشن یه دسته سردار کجباف فرماندشون بود یه دسته دیگه رو نمیدونم یه دسته هم بابا فرماندشون بود البته با نیروهای سوری نیروهای سوری فرار کردن تنها موند ولی همچنان میگفت مقاومت میکنیم و با تیر قناصه به قسمت پشت سرش به شهادت میرسه
🌷🍃🌷🍃🌷
ان شاءالله اولین دیدارے ڪه بزودے بعد از شهادت داشته باشید چه صحبتهایے با پدربزرگوارتون دارید⁉️
خواسته اے ڪه از شهیـد دارید چه هست⁉️
وقتی از برادرم خواست تا دعا کنه شهید بشه و مثله خضرت زهرا قبرش مخفی باشه وقتی هم نیومد داداشم میگفت خودش اینطوری میخواست من میگفتم همش مگه حضرت زهرا خانوادشم ازش بیخبر بودن نه باید بیاد تا زمانی که رفتم سوریه غربت حضرت زینب رو دیدم گفتم پدرم فدایت قانع شدم که نیاد ولی بازم گهگداری دوست داشتم بیاد. و دقیقا بابا شبه تولدم اومد انگاری فقط میخاست به من ثابت کنه برا دل تو اومدم فقط میگفتم برا دل من اومدی میدونم برا من اومدی خواستمم این بود که بزاره ما هم مول خودش شهید بشیم عاقبتمون ختم به شهادت بشه و اینکه کمکون کنه بچه هامونو درست تربیت منیم تا راه امثال پدرم پایمال نشه
🌷🍃🌷🍃🌷
آیا پدر شهیدتون سنگ یاد بود دارند در مزار شهـدا⁉️
بله دارند الان دیگه
🌷🍃🌷🍃🌷
لطفا
وصیتنامه شهیـد را ارسال بفرمایید⁉️
و بفرمایید بزرگترین درسے ڪه در زمان حیات شهیـد و بعد از شهادتشون گرفتید چه بوده است⁉️
اینکه همش میگفت برای رضای خدا و خودشم همینکارو میکرد به حرف کسی اهمیت نمیداد راه درست خودشو ادامه داد تا قشنگترین عاقبت نصیبش شد
اینکه ادم مخلص خدا باشه و تو همین رفتاراش صادق باشه و دقیقا برای رضایت خدا مار کنه خدا هم بهترینارو برات رقم میزنه