eitaa logo
|خُذنےْمَعكٰ|
1هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
4هزار ویدیو
114 فایل
﷽؛🌱 |تاآخرین نفس تورا عاشقانه دوست خواهم داشت| . #جهاد_تبیین🇵🇸/🇮🇷 #معنوی #رسانه #مهدویت . . کپی با ذکر #صلوات حلال «وقف امام زمان عج»📍 خادم خاکِ پای آقا: @khadeem12w
مشاهده در ایتا
دانلود
بفرستید😊📿
سلامـ دوستان 🙋‍♂ من آقامحمدرضا هستم😎 محمدرضا دهقان امیرے ❣ من روز ۲۶فروردین ۱۳۷۴ در خانواده مذهبـے در تهران به دنیا اومدم.|😍| مطالعه ے زندگے شهدا و اشنایـے با اونا عشق و علاقمو بهـ عمه جانم زینب(س) و شهادت بیشتر ڪرده بود...😊❣ از وقتے عاشق شهادت شده بودم دیگهـ سعےمےکردم ڪارایی روانجام بدم ڪه مانع رسیدن بهـ ارزوم نشه...💔 همیشه به مامانم میگفتم (دعا کن شهید بشم) مامانم هم همیشه میگفت نیتتو خالص کن. 😉 ڪم ڪم دیگهـ تصمیمم شده بود تنها هدف زندگیم...🌸 و براے رسیدن به هدفم خیلے از ڪارهایـے ڪه منو از هدفم دور مے ڪرد انجام ندادم....☺️ از خیلے گناه ها فاصلهـ گرفتم... سعےمےکردم نگاه بہ نامحرم نڪنم و... واسہ خانوادم خیلے سخت بود ڪہ بہ همین راحتے از پسر جوونشون دل بڪنن...... ♻️ادامه مطلب داخل کانال زیر👇 باذکر وارد شوید😍😍📿 https://eitaa.com/joinchat/3057844316C77207e7b9d
653.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
....تمام گناهان..... ____ کانال خٌذْنیِ مَعَكْ🕊 @khodaaa112
📙 ☕️ روز جمعه‌ای از سال ۱۳۶۱ با یازدهم ماه مبارک رمضان و یازدهم تیرماه هم‏زمان بود. آقا بعد از غسل جمعه و شاید غسل شهادت به طرف مسجد «ملا اسماعیل» حرکت کرد. یکی از روزهای گرم تابستان یزد بود، اما این گرما و روزه‌داری باعث نشد که مردم دارالعباده فیض نمازجمعه را آن هم به امامت چنین امام جمعه‌ی عزیز، مردمی و دوست داشتنی از دست بدهند، مردم حتی تا پشت‌بام‌ها هم سجاده و جانماز پهن کرده بودند. مسجد مملو از جمعیت بود، امام جمعه خیلی نگران گرمایی بود که مردم را آزار می‌داد؛ حتی اجازه نداد بین دو خطبه اطلاعیه‌ای که آماده شده بود خوانده شود. حتی از مردم درخواست کرد که همراه موذن اذان را تکرار نکنند تا نماز سریع‌تر تمام شود. خیلی عجله داشت، اما کسی نمی‌دانست این همه شتاب امروز آقا برای چیست. نمازجمعه که تمام شد حوالی ساعت یک و ۲۰ دقیقه ظهر بود، عرق‌ریزان محراب را به سمت صحن قدیم ترک کرد. وارد صحن جدید شد و ایستاد تا کفش‌هایش را بپوشد. مرد جوانی که وانمود می‌کرد می‌خواهد پیشانی آیت الله را ببوسد محکم آقا را در آغوش گرفت. حرکاتش مشکوک بود، پاسدارها تلاش کردند تا او را از آیت الله دور کنند؛ اما موفق نشدند. 🌷سالروز شهادت سومین شهیدمحراب، آیت الله شیخ محمد صدوقی گرامی‌باد. 🥀تاریخ شهادت : ۱۳۶۱/۴/۱۱ بعد از اقامه نماز جمعه یزد به دست منافقان کوردل روحش شاد و یادش گرامی ❣❣❣❣❣
🍃🥀 ↯↯ نمــــاز امام موسی کاظم ↯↯ که مجرب برای حوائج است و طریقه نماز: ⬅ دو رکعت نماز که ◽️در هر رکعت یک بار ◽️و 12مرتبه می‌خوانی ⬅ بعد از سلام نماز صد می‌فرستی و به روح امام کاظم هدیه میکنی ⬅ بعد به سجده می‌روی و می‌گویی: 🍃✨اللهم بحق المسجون بسجن هارون أقضی حاجتی بعدد (12مرتبه) ⬅ دعای بعد از نماز 🍃🥀إِلهِی خَشَعَتِ الأصْواتُ لَكَ، وَ ظَلَّتِ الاَحْلامُ فِيكَ، وَوَجِلَ كُلُّ شَیءِِ مِنْكَ، وَ هَرَبَ كُلُّ شیءِ إِلَيْكَ، وَ ضاقَتِ الأشياءُ دُونَكَ، وَ مَلأَ كُلَّ شیءِ نُورُكَ، فَأنْتَ الرَّفِيعُ فِی جَلالِكَ، وَ أَنْتَ البَهِیُّ فِی جَمالِكَ، وَ أَنْتَ العَظِيمُ فِی قُدْرَتِكَ، وَ أَنْتَ الَّذِی لايَؤُودُكَ شَیءُ، يا مُنْزِلَ نِعْمَتِی، يامُفَرِّجَ كُرْبَتِی، وَ يا قاضِیَ حاجَتِی، أَعْطِنِی مَسْألَتِی بِلا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، آمَنْتُ بِكَ مُخْلِصاً لَكَ دِينِی، أَصْبَحْتُ عَلى عَهْدِكَ وَ وَعْدِكَ مااسْتَطَعْتُ، أَبُؤُ لكَ بِالنِّعْمَةِ، وَأَسْتَغْفِرُكَ مِنَ الذُّنُوبِ الَّتِی لايَغْفِرُها غَيْرُكَ، يا مَنْ هُوَ فِی عُلُوِّهِ دانٍ، وَفِی دُنُوِّهِ عالٍ، وَفِی إِشْراقِهِ مُنِيرٌ، وَفِی سُلْطانِهِ قَویُّ، صَلِّ على مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ🥀🍃 سپس حاجت خود را می‌طلبی و به حول و قوه الهی و به برکت باب الحوائج ان شاءالله حاجت روا شوید. برای این نماز آثار وب رکات فراوانی است ان شاءالله حاجت روا باشید ما را از دعای خودتان بی بهره نگذارید🙏 فرج 🌸🍃🌸🍃🌸🍃
😍✋ ❤️ کسانیند که به انتظارایستاده اند و ما فقط به انتظار نشسته ایم! فقط نشسته و گفتیم خداکند که بیایی...🌼 تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج 🌷
🔻‏میگفت حب ‎ مرز نمی‌شناسد اگر ما برای دفاع از آل‌الله نرویم نمی‌شود اسم‌مان را ‎ بگذاریم پای خیلی از بچه‌های ‎ را به ‎ باز کرد. عشق به خاندان اهل‌بیت علیهم‌السلام هم دستگیرش شد. در یک چنین روزی در مسیر تاریخی عبور ‎ بر اثر اصابت مین به شهادت رسید 📸شهید مدافع حرم ‎ 🗓شهادت ۴ شهریور ۹۴ 📿شادی روحشان ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
احمد بیابانی در خانواده‌‌ای مذهبی به دنیا می‌آید و رشد پیدا می‌کند. پدر احمد بیابانی از ترک‌های با اصالتی بوده که روضه‌خوانی در منزلش ترک نمی‌شد. شهید بیابانی دوران دبستان و راهنمایی را طی می‌کند اما جای درس در دوره دبیرستان راهی زورخانه می‌شود. متأسفانه احمد بیابانی آن زمان استعداد عجیبی در دعوا داشته است به طوری که هر روز در منطقه‌ی شاه‌عبدالعظیم یا او را با چاقو می‌زدند یا او کسی را می‌زده. آن زمان چندتا دعوای بزرگ هم در میدان شهرری راه می‌اندازد و عده‌ی زیادی را هم می‌زند. کسانی که از شهید بیابانی می‌گفتند به این نکته تاکید می‌کردند که بدنش حسابی جای چاقو داشته و هر موقع دعوا می‌کرده، اول خودش را می‌زده تا طرف مقابل بترسد. اما در کنار این صفات باید این را هم گفت که شهید بیابانی خیلی زیاد به پدر و مادرش احترام می‌گذاشته است و هر موقع آنها کاری داشتند، بدون معطلی انجام می‌داده. کل ماه محرم و صفر لباس مشکی به تن می‌کرده و هر پنجشنبه و جمعه به هیئت محلشان کمک می‌کرده و قبض‌ها را نگه می‌داشته و می‌گفته «اینها سند نوکری است!» یکی از مسائلی که احمد بیابانی را نجات داد و عاقبت بخیر کرد، نماز بود؛ با همه‌ی خلاف‌هایی که می‌کرد هیچ موقع نمازش ترک نشد. انقلاب که شد احمد کلا زندگی جدیدی را انتخاب می‌کند و با بچه‌های انقلاب همراه می‌شود. مسجد می‌رود، در سخنرانی‌ها شرکت می‌کند، نماز جماعت می‌خواند، دعوا نمی‌کند و عرق نمی‌خورد اما این تحول یک سال بیشتر طول نمی‌کشد. یعنی بعد از یک سال دوباره همان احمد سابق می‌شود. به باغ‌های اطراف شاه‌عبدالعظیم می‌رفته برای عرق‌خوری و بعد از آن هم در خیابان دعوا می‌گرفته است. یک روز بچه‌های بسیج تصمیم می‌گیرند او را دستگیر کنند چرا که دادسرای شهرری‌ حکم مفسد فی‌الارض بودن او را صادر می‌کند. وقتی احمد این موضوع را می‌فهمد به پیشنهاد دوستانش تصمیم می‌گیرد به جبهه برود اما به هر دری می‌زند، نمی‌تواند تا این‌که به دست بچه‌های بسیج می‌افتد و او را دستگیر می‌کنند. آقای راسخ فرمانده‌ی گردان مالک تعریف می‌کرد، «یک روز دیدم بچه‌ها احمد بیابانی را گرفته‌اند و اسلحه پشت گردنش گذاشته‌اند و می‌گویند خجالت نمی‌کشی بچه‌های مردم در جبهه‌ها می‌جنگند تو اینجا الواتی می‌کنی؟ احمد داد زد نامرده کسی که فردا نره جبهه! من هم وقتی صحنه را دیدم گفتم من فردا دارم به جبهه می‌روم اگر مردی فردا ساعت شش صبح میدان شاه‌عبدالعظیم باش. فکر نمی‌کردیم بیاید ولی آمد و پای حرفش ماند». یک ماه از حضورش در جبهه ریجاب گذشته بود که به دلیل دعواها و کارهای نامربوطش از جبهه اخراج می‌شود. فرمانده‌ی بعدی ریجاب خودش می‌آید دنبال احمد و وقتی احمد دوباره برمی‌گردد دیگر آن آدم قبلی نیست. نمازهایش ورد زبان همه می‌شود و شب زنده‌داری‌هایش برای همه الگو؛ هر کسی به او می‌رسد التماس دعا می‌گوید. دیگر در جبهه می‌ماند ولی خیلی جالب است، دوستانش می‌گفتند احمد با ما به استخر نمی‌آمد چراکه می‌گفت من بدنم پر از جای چاقو است و با این بدن آبروی رزمنده‌ها را می‌برم. حتی می‌ترسید شهید شود. دوستانش تعریف می‌کردند احمد شب آخر از خدا می‌خواست بدنش بعد از شهادت این‌طور نباشد. فردای آن شب با محسن حاجی‌بابا، فرمانده‌ی سپاه غرب برای شناسایی می‌روند که گلوله‌ی مستقیم تانک به آن‌ها می‌خورد و بدنش کامل می‌سوزد و خدا این‌طور دعایش را مستجاب می‌کند. شادی ارواح طیبه شهدا
💫❣ از پیغمبر (ص) نقل است که فرمودند: «سه کس در روز رستاخیز، آن روزی که سایه‌ای جز سایه خداوند نخواهد بود، در زیر عرش الهی خواهند بود». عرض شد: یا رسول الله آنها چه کسانی هستند؟  ایشان فرمودند: «آن کس که اندازه‌ای از غم امّت من را برطرف سازد و کسی که سنّت مرا زنده کند و آن کس که فراوان بر من صلوات فرستد». اللهُمَ صَلی عَلی مُحَمَد و آل مُحَمَد و عَجل فَرَجَهُم💫💚