eitaa logo
🌱بــّوی عــطّـر خُـــدا🌱
209 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
91 فایل
• فَاصْبِر إنَّ وَعْدَ اللهِ حَقُّ صبر کن که وعده‌ خداوند حق است ✓کپی از مطالب حلال لینک کانال:👇 https://eitaa.com/khodajoonnn راه ارتباطی با ما :👇 https://daigo.ir/secret/3291334064
مشاهده در ایتا
دانلود
•• ⚠️ طرف داشت غیبت می کرد، بهش گفت: شونه هاتو دیدی؟ گفت: مگه چی شده؟ گفت: یه کوله باری از گناهان اون بنده خدا رو شونه های توئه! 🌷
!"••• هَمِہ‌ۍگلۅلِہ‌هـٰاۍِجَنگِ‌نَرم،مِثلِ‌خُمپـٰاره‌ شَصتِہ...نَہ‌سۅت‌دارِه‌نَہ‌صِدا.. ۅَقتۍمۍفَھمیم‌اۅمَده‌ڪِہ‌مۍبینیم: فِلـٰانۍدیگِہ‌هِیئَت‌نِمیـٰاد…! فِلـٰانۍدیگِہ‌چـٰادُرسَرَش‌نِمیڪُنِہ‌…! ‹شھیدحجت‌اللّٰھ‌رحیمے›
🔮 •|درایـن‌آلودگـی‌شهـر🖐🏻! •|چہ‌پـوششـی‌بهتـرازچآدر؟! •|درزبآن‌عـربی‌''چ''نـدآریـم🍂.. •|چـآدریعنـی‌↓•• جـاے‌دُر‌وگـوهـــر🎻..! ! •|تومـثل‌دُر‌گـرآن‌قیمـت‌هستـۍ.. •|قـدرخودتـوبدون:)🖐🏼! https://eitaa.com/doKhtranChdoori
ســـ ـــلآم‌سلطـٰانِ‌قلبمـ♥️ بغض‌‍هاٻےهسٺ؛💔 ‹نفس›رابندمےآۅرد . . .☁️ گشـ ـۅدنشاں،،📨 ڪارِٻڪ‌نفراسٺ . . . : ⸤امـ ـٰآم‌رضـ ـٰآجـ ـٰآن‹؏›⸣ https://eitaa.com/doKhtranChdoori
•|♥|• سرگرمم به عفتی که ازحجابم دارم💚 به معرفتے کـہ از خون شهدا❤ نصیبم شد وشاید خدا به حرمت همین چندتارمو کـہ از نامحرم پوشاندم💆. مرا بنگرد... 🌱 https://eitaa.com/doKhtranChdoori
📜💔 وقتی کارتان می گیرد و دورتان شلوغ می شود، تازه اول مبارزه است ؛ زیرا شیطان به سراغتان می آید.
بزرگے میگفت : بعضۍ وقت ها بہ چشم هیچڪس نمیاے اما بہ چشم خدا میاے بعضۍ وقت ها بہ چشم همہ میاے اما بہ چشم خدا نمیاے دنبال لایڪ خدا باش رفیق! ꜄ ♥️👌🏻꜂
‍ داشت وضو می‌گرفت بهش گفتم: عبدالحسین الان برای چی وضو می‌گیری؟ گفت: ﻣﻴﺨﻮاﻫﻢ ﺑﺸﻮﻡ ﺧﻴﺎﻟﻢ ﺷﻮﺧﻲ می‌کند.. ﭘﻨﺞ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﺑﻌﺪ ﺷﻬﻴﺪ شد.. ♥️🕊
🕊🌺 تمام سعی ام این بود که در شرکت کنم و نسبت به این فریضه سیاسی عبادی بی تفاوت نباشم همیشه سعی میکردم باشم☺️ یک برای داشتم و همیشه خمسم رو پرداخت میکردم، به واقعا اعتقاد داشتم و همه تو فامیل به این ویژگی بارزم اشاره میکنن همیشه همه رو میکردم ، عاشق بودم، کار رو هیچ وقت عار نمیدونستم، به خاطر همین بیش فعالی هام بود که تو خونه ی مادرم، خودم کارهای ساخت و ساز از قبیل بنایی و لوله کشی رو انجام دادم، پایه یک گرفتم و خلاصه اینکه ی جا نمی تونستم بشینم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک ماجرای خاص! امروز سوار يه تاكسى شدم🚕 صد متر جلو تر يه خانمى كنار خيابون ايستاده بود راننده ى تاكسى بوق زد و خانم رو سوار كرد چند ثانيه گذشت راننده تاكسى : چقدر رنگِ رژتون قشنگه💄 خانم مسافر: ممنون🙏 راننده تاكسى : لباتون رو برجسته كرده👄 خانم مسافر سايه بون جلوىِ صندلى راننده رو داد پايينُ لباشو رو به آينه غنچه كرد. خانم مسافر: واقعاً؟؟!😌 راننده تاكسى خنديد با دستِ راست دستِ چپِ خانم مسافر رو گرفتُ نگاه كرد.👀 راننده تاكسى : با رنگِ لاكتون سِت كردين؟! واقعاً كه با سليقه اين تبريك ميگم💅 خانم مسافر:واى ممنونم..چه دقتى معلومه كه آدمِ خوش ذوقى هستين😊 تلفنِ همراه من زنگ خورد و اون دو نفر گرمِ حرف زدن بودن..👥 موقع پياده شدن راننده ى تاكسى كارتش رو داد به خانم مسافرُ گفت هرجا خواستى برى،اگه ماشين خواستى زنگ بزن به من..☎️ خانم مسافر كارت رو گرفت يه چشمكِ ريزى هم زد و رفت.😉 اينُ تعريف نكردم كه بخوام بگم خانم مسافر مشكل اخلاقى داشت يا راننده تاكسى...🙃 فقط ميخواستم بگم.. تويه اين چند دقيقه ممکنه کمتر کسی از ما به ذهنش رسيده باشه كه راننده ى تاكسى هم يك خانم بود..😔 🙃''ما با تصوراتی كه تو ذهنِ خودمونِ قضاوت ميكنيم.''🙃
سالگرد شهادت شهدای خان طومان🕊 شادی روحشان صلوات🌹